زلزلهٔ سرپل ذهاب بعد از چهل روز- گزارشی از فعالان سازمان فدائیان(اقلیت)- داخل کشور

نزدیک به چهل روز از شامگاه روز یکشنبه ۲۱ آبان ماه از زلزلهٔ هفت و سه‌دهم ریشتری در استان کرمانشاه می‌گذرد. زلزله‌ای که بخش‌های وسیعی از ایران و عراق و منطقه را لرزاند. بخش وسیعی از استان کرمانشاه را به تلی از خاک و آوار تبدیل نمود  و مردم محروم این مناطق را بی‌خانمان، آواره، عزاداروغم زده کرد و در پریشانی و آشفتگی مطلق فروبرد. در غم خانه‌هایی که تبدیل به تلی از خاک شده، پدر، پسر، برادر سال‌ها آواره در شهرهای این‌طرف و آن‌طرف کارکردند و زحمت کشیدند تا سرپناهی ساختند، تحقیر شدند قرض‌وقوله کردند تا آشیانه‌ای برپا کنند، امروز بر این ویرانه‌ها با آشفتگی و حیرانی از نابودی همه هستی اشان تأثر می‌خورند. حداقل وسایل و لوازم یک زندگی ساده‌ای را که با هزاران زحمت و در مدتی طولانی تهیه‌کرده بودند، به آهن‌قراضه و خردوریزهای دیگر تبدیل‌شده و در خاک مدفون گردیده است. آوار خانه‌های فروریخته جان بسیاری از افراد خانواده‌ها را گرفت، اغلب خانواده‌ها مشاهده کردند که چگونه یکی از افراد اهل خانه و یا همسایه‌ها در زیر آوار در حال جان باختن است.-«دو برادر بزرگ داشتم زیر آوار بودند، خواهرزاده‌ام که بسیار جوان بود و شانزده سال داشت درحالی‌که نیمی از بدش در زیر آوار مانده بود از من خواهش می‌کرد که او را کمک کنم تا از زیر آوار بیرون بیاید، جلو چشمانم در زیر آوار جان داد، آتش گرفتم. هم‌اینک او را می‌بینم که جلو چشمانم التماس می‌کند و کمک می‌خواهد.» دفتر مشق دانش آموزان، وسایل یادگاری، آلبوم عکس‌های خانوادگی و هر وسیله‌ای که موردتوجه بود و خانواده‌ها دل‌بستگی به آن داشتند به کام خاک فرورفت. مهدی وقتی صحبت از دانش آموزان همکلاسی خود می‌کرد – اینکه قبل از زلزله چه وضعی داشتیم و حالا در چه وضعیتی قرار داریم که تفاوت زیادی هم باهم نداشتند، مرتب در میانه صحبت‌هایش از همکلاسی‌اش صحبت می‌کرد که زیر آوار جان باخت و حالا در میان آنان نیست.»- «قبلاً ۲۳ نفر بودیم، حالا ۲۲ نفر هستیم، یکی از امان نیست زیر آوار جان داد!»

زلزله از آن‌گونه حوادث و بلایای طبیعی است که مردم را بیشتر از هر حادثه طبیعی و احتمالی دیگری دچار وحشت و ترس و هراس می‌کند، بخصوص در مناطقی که پیش از وقوع حادثه در محرومیت کامل بوده اند. بخش‌هایی از استان کرمانشاه که دچار حادثه شد، از پیش در ردیف مناطق محروم و فقیر بوده، خبرهای چندساله اخیر در این مناطق همه از خودسوزی زنان براثر فشار مشکلات خانواده بوده، یا خودکشی جوانان بیکار و مستاصلی بوده که خود را حلق‌آویز کرده اند. خودسوزی و خودکشی رایج با نفت در این منطقه یکی از دردآورترین و هولناک‌ترین خودکشی‌هاست. مردمی که از حداقل امکانات اجتماعی محروم بودند و کمتر رنگ آسایش و رفاه را دیده بودند، امروز به معنی واقعی کلمه به مردمی آواره بی‌خانمان تبدیل‌شده‌اند. اگر تا دیروز در شرایط سخت در تلاش تأمین حداقل معیشت خود بودند، امروزه نان‌آور خانواده سرپل ذهابی در پریشانی مطلق و با سرورویی آشفته و بدون آرایش درحالی‌که دست‌هایش را به نشانه غم و اندوهی بزرگ در بغل کرده در فاصله خانه‌اش که به ویرانه تبدیل‌شده و چادر موقتی که مشکل بتوان گفت محل آسایش خانواده‌اش است درحال رفت‌وآمد می‌باشد. شادی، آرامش و سلامت از منطقه رخت بربسته، خنده بر لب کسی نمی‌نشیند.

جاده اصلی سرپل ذهاب و تنها خیابان شهر به‌سختی در میان خانه‌ها و مغازها راه بازکرده، مغازه و خانه‌های مسکونی، جاده و خیابان اصلی را تنگ در برگرفته‌اند. خیابان اصلی همان خیابان قدیمی شهر، کم‌عرض و بشدت تنگ و عبور مرور از آن به‌سختی انجام می‌گیرد، دو ماشین‌سواری نمی‌توانند از بغل همدیگر به‌راحتی عبور کنند. شهر به‌طور طولی در دو طرف جاده پیش رفته. مغازه‌های دو طرف خیابان اغلب کوچک و قدیمی ساخت توسری‌خور هستند. خانه ها هم بیشتر یک طبقه و دوطبقه هستند که خیلی کم از مواد و مصالح مرغوب در ساخت‌وساز استفاده کرده‌اند. شهر رنگ و روی شهرهای درجه سه را دارد و فاصله آن با شهرهای درجه‌دو خیلی زیاد است.

خانه‌ها و مغازه‌های دو طرف خیابان به فاصله ۵ یا ۶ مغازه یکی فروریخته و تبدیل به آوار گردیده است. رج مغازه‌ها مانند دندان‌های یک‌درمیان افتاده است. آوار خانه‌های فروریخته و مغازه‌های درهم کوبیده بخشی از کناره خیابان را پرکرده. گردوخاک ناشی از آوار‌ها طی این مدت به ضخامت یک‌لایه چند میلی‌متری همه سطوح را پوشانده، درخت‌ها، روی سقف ماشین‌ها و هر چیزی که سطحی صاف و دارای قابلیت نگهدارنده داشته باشد پوشیده از خاک نرم شده. این خاک نرم همه‌جا را پوشانده است. کوچه، خیابان و هر محل گذری خاک گرفته و یا خاک آن را پوشانده. وقتی‌که از خیابان به‌جامانده اصلی شهر عبورمی کنی، گرد خاک به پرواز آمده به سروصورت رهگذران و روی سقف ماشین‌ها می‌نشیند، همه‌چیز رنگ خاکستری می‌گیرد.

وقتی‌که وارد سرپل ذهاب می‌شوید، تازه به ابعاد ویرانگر زلزلهٔ اتفاق افتاده پی می‌برید.انبوه چادرهای فشرده در کنار هم در جای‌جای زمین‌های خالی و غیرمسکونی که برپاشده، توجه تازه‌وارد را جلب می‌کند. سرپل ذهاب ازجمله شهرهای محروم و عقب‌مانده‌ای بوده که فاقد امکانات تفریحی مانند سالن و زمین آسفالت و میدان‌های ورزشی مانند استادیوم و پارک‌های وسیع بوده و اگر هم بوده تخریب شدند. اغلب چادرها در محل‌های نامناسب و عموماً خاکی و گلی برپاشده‌اند.

در ابتدای ورود به شهر و در سمت راست خیابان که ظاهراً شکل پارک و فضای سبزی داشته، بیشترین چادرهای برپاشده رامی بینی که فوری متوجه زلزله و ابعاد ویرانگر آن می‌شوید. شبیه یک شهرک چادرنشین می‌ماند. چادرها در فاصله کم و بدون ملاحظه هرگونه پیش‌بینی حتی موقتی برپاشده‌اند. به‌سختی افراد خانواده‌ها می‌توانند در فاصله کمتر از یک متر میان آن‌ها عبور نمایند. این فاصله حکم کوچه و خیابان را برای چادرنشینان دارد. فاصله میان چادرهای یک ردیف نیم متر بیشتر نیست. زنان این مجموعه‌ها اغلب در کار شستشوی ظروف غذا و تأمین آب، گرد شیر آب‌های محل هستند. جلو نانوائی محل اسکان چادرها صف و تجمعی انبوه از زن و مرد، کودک و بزرگ دیده می‌شد. نانوائی همه تجهیزاتش را در یک کانکس جا داده. در پشت نانوائی کانکسی بزرگ‌تر بافاصله کمی از نانوائی دیده می‌شود که جمعیت بیشتری پیرامون آن دیده می‌شود که برای گرفتن خواروبار و جیره غذائی جمع شده‌اند. چادرهای نصب‌شده از نوع بسیار نامرغوب و ارزان تهیه‌شده، فاقد ارزش و قابلیت برای یک دوره کوتاه رادارند. چون برپاشده‌اند نامش را چادر گذاشته‌اند. چادرهای پیش‌ساخته اغلب چادرهایی هستند ارزان و بدون قابلیت پیشگیری از سرما و گرما از جنس پارچه‌های بافت ضخیم، بعضی جاها از یک نوع از پلاستیک و نایلون استفاده کرده‌اند که از آن‌ها کیسه‌های بزرگ برای حمل بارهای غیر شکستنی استفاده می‌شود. (شلیف) در محل برش می‌دهند واز لوله‌های اصطلاحاً سبز مخصوص آب برای نگهدارنده آن‌ها استفاده می‌شود. چون محل اسکان اغلب خاکی بوده و به‌طور اضطراری برپاشده‌است. سطح داخل چادرها اغلب ناهموار و مناسب برای استراحت نمی‌باشند. بعضی از چادرها در وسط خیابان و بلواری که عرضش بیش از دو متر نیست برپاشده که فاصله میان چادر با چرخ کامیون‌های سنگین بارکش (در پایین‌تر توضیح داده می‌شود) یک جدول می‌باشد! کلیه چادرها و کانکس‌ها که تعدادشان نسبت به چادر خیلی کم و دانه شمار هستند، با هیتر برقی و المنت گرم می‌شوند. در مدت چند دقیقه گرم می‌شوند و به همان سرعت هم سرد می‌شوند. نه گرمای دلپذیر قابل‌تحمل دارند و برعکس سرمای درون آن آزاردهنده است. ساکنین چادرها همیشه در معرض سرماخوردگی هستند، با یکی دو بار بیرون آمدن و رفتن درون چادر افراد و بخصوص کم‌سن‌وسال‌ها و کهن‌سال‌ها دچار سرماخوردگی و بیماری می‌شوند. چادرها برای اسکان خانواده‌ها کفاف نمی‌کند، در بعضی جاها دختر شوهر کرده و یا پسر ازدواج‌کرده با پدر و مادر و کوچک‌ترها همه در یکجا وزیر یک چادر می‌خوابند که به‌نوبه خود صدمات زیان‌بار روانی و اخلاقی در پی دارد. هیچ‌گونه معیار و ارزش درخور انسان اجتماعی در نظر گرفته نشده، حرمت انسانی نادیده انگاشته شده. در زمستان که در پیش رو قرار دارد خطر برق‌گرفتگی و خفگی ساکنین چادرها را بشدت تهدید می‌کند. اغلب کابل برق‌ها روی زمین ولو شده در مواقع برف و بارندگی محیط اطراف ناقل برق می‌شود.

وضعیت بهداشت و سلامت مردم زلزله‌زده که عموماً فقیر و بی‌چیز هستند در چنین شرایطی و در سرمای پیش رو قابل‌تصور نیست. چادرها به‌طور فشرده و نزدیک به هم نصب‌شده‌اند، مکانی برای جمع‌آوری زباله در نظر گرفته نشده، انواع زباله‌های ناشی از زندگی روزانه مواد مصرفی و زباله‌های خانگی محیط زندگی را پرکرده و موجب آلودگی افراد به انواع بیماری می‌شود. رژیم غذائی مردم عموماً از کنسرو جات تهیه‌شده، در مدت طولانی بدن افراد دچار نارسائی غذائی می‌شوند که بیماری آنان تشدید می‌شود. در چنین وضعیتی در درون این چادرها بسیاری از افراد صدمه‌دیده، بیمار و کودکان و کهن‌سالان در یک محیط ۳ در ۴ فضای چادر و یا کانکس زندگی می‌کنند که بسیار دشوار و غیرقابل‌تحمل است. بعضی از خانواده‌ها با ناامیدی وبی اعتمادی از رژیم آنچه از تتمه اسباب زندگی برایشان باقی‌مانده بود جمع کردند و به شهرهای اطراف مهاجرت نمودند تا با کمک ویاری اقوامشان بتوانند زمستان را سر کنند. بعضی‌های دیگر با وحشت از سرما وزندگی سخت در خانه‌های شکاف برداشته و نیمه ویران پناه برده‌اند. شکاف این خانه‌ها دهن بازکرده و به طرز چندش‌آوری ترسناک است. بعضی از این خانه ها علیرغم ظاهر سالمشان در زیر سطح صاف دیوار ترک برداشته‌اند که مردم هنوز نمی‌دانند و هرآن امکان فروریزی آن هست که موجب مرگ بازماندگان خواهد شد. احشام و حیوانات اهلی، بخصوص الاغ‌های خانواده‌ها که برای بارکشی از آنان استفاده می‌کردند، رهاشده در شهر صدای عرعر آنان در شب آسایش افراد بعضی از مناطق را گرفته. سگ‌های متعلق به خانه‌های فروریخته که تعدادشان بسیار زیاد است شب‌ها برای جستجوی غذا به‌طور گروهی با دعوا و پارس کردن در زیر گوش خانواده‌ها به جدال می‌پردازند. موش‌های خانگی در محیط بی‌دروپیکر چادرها به دنبال خرد و ریز غذاهای برجا مانده از سر شب در کنار چادرها تا صبح ورجه‌ورجه می‌کنند. در اوایل بهار که مطمنا تا آن موقع رژیم برای مردم سرپناهی نساخته خانواده‌ها از گزندگان و حشرات موذی درامان نخواهند بود.

رژیم فاسد جمهوری اسلامی به پیروی از سیاست‌های شناخته‌شده و ضد مردمی خود، ابتدا برای رد گم کردن و خام کردن مردم اعلام کرد که در عراق زلزله رخ‌داده و بعداً اعلام کرد که در مرز اتفاق افتاده است. ساعاتی که مردم در زیر آوار در حال جان دادن بودند، واقعه را از چشم مردم پنهان داشت. همین معامله را هم با کشته‌شدگان این زلزله مصیبت‌بار انجام داد. می‌دانست که تنفر مردم علیه رژیم حدومرزی ندارد، آمار کشته‌شدگان را به شیوه نامردمی خود، به‌طور قطره چکانی اعلام می‌کرد. سهل‌انگاری وبی تفاوتی رژیم نسبت به مردم مصیبت‌دیده وعدم کمک‌رسانی و اعلام نکردن ابعاد واقعی و ویرانگر زلزله در روز اول، نهایت ستم را بر مردمی که زیر آوار جان می‌دادند رواداشت. بعضی از نیروهای مردمی پنج شبانه‌روز اول خوابی نداشتند، با چرت زدن به تلاششان ادامه می‌دادند. سپاه که پیشاپیش از نفرت مردم نسبت به خودش اطلاع داشت و نمی‌خواست در میان مردم خشمگین ظاهر شود، ارتش را سپر بلای خود کرد. مردم که به‌طور عمومی دل‌خوشی از رژیم نداشتند و حضور نمایندگان هر ارگانی از رژیم به خشم آنان می‌افزود. چون به حرمت انسانی مردم اهمیتی نمی‌دهند.-«کتک زدن کرد زلزله‌زده جلو چشم دوربین‌ها انعکاسی از خشم به بی‌حرمت نسبت به مردم در پی داشت». نیروهای نظامی، انتظامی، سپاه خیلی زود واگذار کردند و رفتند. از آن موقع تاکنون که نزدیک به چهل روز از فاجعه زلزله می‌گذرد، نهادها وادارات دولتی فعالیت‌های خود را آغاز نکرده‌اند. به‌ندرت ماشین دولتی در سطح منطقه پیدا می‌کنی، ماشین راهنمایی و رانندگی جاده‌ای گاه گاه در مسیر دیده می‌شود. خاک‌برداری خانه‌های فروریخته همچنان باقی است. آموزشگاه‌ها و مدارس هنوز تعطیل است و می‌تواند خسارات جبران‌ناپذیری در مسیر تحصیل بچه‌ها ایجاد نماید. واحدهای مراقبت و پزشکی در منطقه وجود ندارد. واحدهای ایمنی برای راهنمایی مردم در تخریب و خاک‌برداری فعلاً مشاهده نمی‌شود. ماشین های جمع‌آوری زباله که باید تمام‌وقت در کار و در محیط باشند دیده نمی‌شوند. شاید گذشت زمان و احساس همدردی سراسری مردم نسبت به زلزله‌زدگان مقداری کمی از درد و رنج و غم از دست دادن عزیزانشان کاهش داده باشد؛ اما مشکلات در سطح وسیع و کلان بر سر جای خود باقی است. همه کمک‌های مردمی و کمک‌های تاکنونی، برای مردمی که گرفتار فاجعه زلزله شده‌اند، برای یک دوره کوتاه چند روز اول هم نه کفاف می‌کند و نه دردی از دردهای عمیق مردم را دوا می‌کند، پاسخی است فریبنده به نیازهای مردمی که از خانه و کاشانه و همه هستی خود ساقط ‌شده‌اند. تمام زندگی یک خانواده زلزله‌زده محدود شده به یک چادری با طول و عرض ۳ در ۴ که به‌سختی بر روی‌هم جفت‌وجور شده، چگونه می‌تواند موجب آرامش خانواده‌ای شود که خانه و کلیه وسایل زندگی‌اش مدفون شده. تمام کمک‌هایی که انجام‌شده و کلیه لوازمی که یک خانوادهٔ زلزله‌زده‌ای دارد در همین چادر جا شده. کمک‌ها عمدتاً محدود به مقداری قوطی کنسرو ماهی، لوبیا، بسته‌های پاستا، بسته‌های خرما و ماکارونی و برنج و حتماً چند پتو خلاصه می‌شود. مگر می‌شود ساکنین چادرهای زلزله‌زدگان سر پل ذهابی، زنان، کودکان، مردان که در طول خیابان و جاده اصلی تا انتهای شهر برپاشده‌اند، از کانکس ‌هایی با طول و عرض یک متر آن‌هم در تعدادی معدود به‌عنوان حمام عمومی استفاده کرد. چطور می‌شود به بهداشت، تمیزی و سلامت افراد فکرکرد؟ شئونات زندگی جمعی و حرمت افراد چه می‌شود؟ تصورش مشکل است. دور چهار عدد چوبی که در زمین فروکرده‌اند و با نایلون اطراف آن را پوشانده‌اند حمام نام‌گذاری شده!

مردم سال‌هاست که با ماهیت رژیم ارتجاعی و سرمایه‌داری جمهوری اسلامی و ترفندهای ضد مردمی‌اش آشنا هستند. ستاد بحران دروغینی که رژیم درست کرده، برای این نیست تا در راستای یک‌نهاد تعریف‌شده به کمک ویاری مردم برخیزد، بلکه آن را در راستای سیاست‌های ضد مردمی خودش به کار می‌گیرد. اینکه چگونه بتواند مردم را فریب بدهد! اینکه بتواند مردمی که درنهایت آشفتگی و پریشانی و در شرایط سخت در حال گذران هستند گول بزند! هیچ نهاد دولتی و حکومتی نمی‌تواند جدا از ماهیت تماماً فاسد و گندیده رژیم شکل بگیرد. ستاد بحران رژیم ساخته وظیفه‌اش خنجر زدن از پهلو و پشت به مردم زلزله‌زده است. در قضاوت مردم که همراه با احساس نفرتی عمیق بیان می‌کردند، نباید ذره‌ای شک کرد. «ستاد بحران رژیم تشکیل‌شده تا کمک‌های مردمی که از چهارگوشه ایران روانه استان زلزله‌زده کرمانشاه می‌شود، در مسیر ره‌گیری کند و در راه هدف‌های غیرانسانی خودش مصرف کند. نباید به‌اندازه پشت ناخنی به رژیم اعتماد کرد» روزانه و به‌طور میانگین بیش از دویست کامیون سنگین با بار مواد و مصالح ساختمانی، از قبیل همه جور میلگرد و آهن و آلات، سیمان، آجر سنگ ساختمان، کاشی و لوازم دیگر از میان سرپل ذهاب و قصر رد می‌شود در سی کیلومتر مرزی نزدیکی اذگله راه خود را کج می‌کنند و آن‌طرف تر در نقطه مرزی به کشور عراق می‌دهند. مردم زلزله‌زده نباید این توهین را منطقی بدانند، باید کامیون‌های حمل وسایل ساختمانی را که امروز مردم بیشترین نیاز را به مصالح ساختمانی دارند، مصادره نمایند و در منطقه خالی کنند. روستای سید عباس! در حاشیه همین جاده یکسره ویران‌شده. پای ستاد بحران و کلیه نهادهای رژیمی که مدعی ساخت‌وساز هستند باید به منطقه کشیده شود. رژیم کثیف و ضد مردمی جمهوری اسلامی و نهادهای وابسته نمک برزخم مردم آسیب‌دیده می‌پاشند. بنرهایی با طول و عرض طولانی که امضاء یک‌نهاد رژیم را در پایین دارد و در میان ویرانه‌ها نصب‌کرده «خانه‌های خود را محکم و مقاوم بسازید» «خانه‌های خود را ضد زلزله سازید» و…حرف مفت وبی جا و تهی از ارزش- نمونه‌ای از به ریشخند و به تمسخر گرفتن مردم زلزله‌زده است. مثل‌اینکه کلیه ساختمان‌های ویران‌شده را دولت‌های دیگری ساخته بودند، نه رژیم بی‌صلاحیت جمهوری اسلامی! ستاد بحران رژیم درست‌شده تا جنگ ضد بشری، ویرانگر و ارتجاعی را در عراق، سوریه و یمن نگون‌بخت و فلک‌زده را تشدید کند و مصیبت‌های جانی و مالی مردم منطقه را افزایش بدهد. نیمی از فاجعه که هم‌اینک در یمن جاری است مسئولیتش به عهده رژیم جمهوری اسلامی است. فاصله میان مردم و رژیم ضد مردمی و ضد انسانی سال‌هاست از مرحله اعتماد وبی اعتمادی گذشته است. خودفروخته‌ترین عناصری که طی سال‌های عمر رژیم از کیسه مردم خرج می‌کردند و اما سپر بلای رژیم بودند، امروز عملاً تلاششان این است که ژست یک منتقد و ناراضی دروغین را بگیرند. نباید از نام بردن ابایی داشت (تیم صادق زیبا کلام-علی دائی و شرکاء) از این نمونه هستند. اعتماد به رژیم موجب می‌شود که شرایط رنج بار کنونی طولانی‌تر شود و مشکلات بیشتری هم در پی خواهد آورد.

زلزله کرمانشاه علیرغم فاجعه‌ای که به بار آورد و بسیاری از مردم منطقه را داغ‌دیده و بی‌خانمان کرد، تجاربی نیز داشت که جای تأمل دارد. اولین تجربه تقویت و نقطه تحولی بود در راستای مبارزات عمومی مردم علیه رژیم. مردم عموماً از رژیم متنفر هستند که تاکنون فرصت پیدا نکرده بودند تا در یک همبستگی عمومی علیه آن شرکت کنند. آنان توانستند در این حادثه در همدردی وسیع با مردم آسیب‌دیده کرمانشاهی نفرت خود را علیه رژیم بنمایش بگذارند. مردم به‌طور خود به خودی خوب عمل کردند، بعضی ازخودگذشتگی‌های مردمی در تاریخ حوادث اجتماعی و بلایای طبیعی ثبت خواهد شد.افرادی انسان‌دوست که از جان، وقت، سرمایه و حرفه خود درراه کمک به مردم دریغ نکردند و سنگ تمام گذاشتند، کم نیستند که هم‌اینک در منطقه در تلاش خود مردم را یاری می‌دهند. «دختر جوانی که دچار آسیب‌دیدگی نخاعی شده بود تا موعد درمان بایستی صبر کند، فاقد پول لازم برای لوازم موردنیاز بود، پزشک معالج انسان‌دوست درجا برای دختر جوان تجهیزات موردنیاز اعم از تخت مخصوص بیمار وسایل جانبی دیگر که قیمتی بیش از چهار میلیون داشتند، بدون ذره‌ای چشم‌داشت و کوتاهی، خرید و در خدمت دختر جوان گذاشت.» «مردی که کارگر سازمان برق منطقه بود و پدرش را در حادثه زلزله ازدست‌داده بود ترجیح می‌داد که باید به کمک مردم وزندگان شتافت مرتب در حال کابل‌کشی و انتقال برق به چادرهای نصب‌شده بود، فرصت عزاداری را به بعد موکول کرده بود.» بی‌شک همیاری سراسری مردم با احساساتی مملو از انسان‌دوستی و همبستگی نقطه تحولی بود که مبارزات عمومی مردم را به سطحی بالاتر ارتقاء داد. افراد بسیاری به‌طور خودجوش و مستقل همچنان درحال کمک کردن به مردم هستند. خانواده‌هایی را می بینی که پشت و عقب ماشین شخصی خود را از وسایل موردنیاز خانه‌ها پرکرده و درحالی‌که شرم از سر و روی زن و مرد سرنشین با دیدن هم‌وطنان زلزله خود در کنار جان‌ها سر را پائین می‌گیرند و تند از محل عبور می‌کنند تا شاهد شرایط بد مردم نباشند و در روستای دیگری مردم را یاری دهند. «جوان هنرمندی که به یک روستای ویران‌شده آمده بود (تنها دو ساختمان دولتی و یک ساختمان از مردم فرونریخته بود که اطلاعی از احیاناً ترک آن‌ها از راه مشاهده نمی‌شد) جوان مشتاق بود تا ساعاتی برای بچه‌ها و کودکان بدون سرپناه موسیقی اجرا نماید و کودکان را لحظاتی شاد کند. روستا تلفات جانی بسیاری داده، خانواده‌های داغدار با رغبت اجازه دادند تا برای کودکان موسیقی اجرا کند.» آن‌وقت این همبستگی عمومی در حمایت از مردم زلزله‌زده را، در مقابل عملکرد سپاه پاسداران و رژیم نفرت‌انگیز اسلامی بگذارید. آخوند ابلهی در همین رابطه گفت -«که این زلزله از طرف خدا حادث‌شده برای این قسمت از مردم، کمک به زلزله‌زدگان سنگ‌اندازی در کار خداست.»! در مسیر توزیع وسایل کمک به مردم دیده‌شده که بیش از چند دقیقه ماشین‌هایی که حامل وسایل هستند توسط مردم محل نگه‌داشته می‌شوند تا مطمئن شوند که کمک از طرف رژیم نیست تا بتواند به عبور خود ادامه دهد. چنانچه کمک آلوده به پنجه‌های عوامل رژیم باشد از گرفتن آن خودداری می‌کنند. تأثیر زلزله جان‌سوز و ویرانگر در ارتقاِ مبارزات عمومی را نباید دست کم گرفت. نقطه تحول و اعتلایی در مبارزات عمومی مردم می‌باشد.

دومین درس این زلزله به همان میزان که در همبستگی و مبارزه مردم نقش داشت، در مقابل شکاف میان مردم و رژیم را، به‌طور چشمگیری عمیق و ژرف‌تر نمود. سپاه پاسداران که با تمام وجود علیه مردم و مورد نفرت کارگران و زحمت‏کشان است، رسوای خاص و عام گردیده، رهبری و کلیت این جریان ضد مردمی تودهنی محکمی خورد، قطعاً هستند افرادی در درون و در رأس این جریان که در این مقطع دچار توهم و تأمل شده‌اند و به آینده تاریک سرنوشت خود می‌اندیشند.

درس سوم که در شرایط کنونی مهم‌تر است، مربوط به نیروهای مدعی مخالف رژیم و عمدتاً سازمان‌ها، احزاب و نیروی‌های کمونیست است. درسی که در مسیر انقلاب به سهم خود مؤثر و آموزنده است. دخالت نیروهای مردمی در کلیتش در جریان زلزله عمدتاً معطوف به احساس همدردی عاطفی و کمک‌های اصطلاحاً خیریه‌ای.در همه جای دنیا وقتی مردم گوشه‌ای از جهان دچار حادثه ویرانگر طبیعی می‌شوند، افرادی از طیف‌های گوناگون از راه نوع‌دوستی و دلسوزی به فراخور حال و موقعیت خود به مردم بلازده کمک می‌کنند. این همیاری به‌طور خود به خودی انجام می‌گیرد و نمی‌تواند فراتر از این حدود پیش برود. این‌گونه کمک‌ها عمدتاً در چارچوب شرایط موجود و به نفع حکومت خلاصه می‌شود و باری از دوش رژیم برداشته و برگردِه مردم‌نهاده می‌شود. البته جدای از ساعات و روزهای اول که جان افراد و انسان‌ها درخطر است. بدیهی است که اپوزیسیون بورژوائی از قدرت راند ه، با بورژوازی مسلط در قدرت در یک تبانی نانوشته، اما غیرقابل‌انکار دارای منافع مشترک هستند، فراتر ازآنچه هم‌اینک در جریان است چیز بیشتری نمی‌خواهند و رسالت بیشتری در بهبودی و تغییر در اوضاع جامعه را ندارند. این کمونیست‌ها هستند که در تلاش و پیکار برای دگرگونی رادیکال و ریشه‌ای مبارزه می‌کنند. متأسفانه علیرغم همه کمک‌های مردمی و تلاشی که انجام گرفت چون فاقد برنامه بود و کمتر انتظام تشکیلاتی داشت، نتوانست خوب عمل کند، تأثیر بسیار کمی روی افکار عمومی مردم زلزله داشت. فاقد اتوریته و اعمال فشار بود. رژیم و دستگاه‌های دولتی به خاطر نفرتی که مردم از آنان داشتند نتوانستند مسئولیت و مدیریت موقعیت اضطراری پیش‌آمده را به عهده بگیرند. جا داشت که کمونیست‌ها با تدبیر سیاست‌های تشکیلاتی استوار در راستای افشاء و واژگونی رژیم دخالت‌های محکم و عملی را در جهت منافع و خواسته‌های مردم بلازده و رژیم زده، پیش ببرند. کمونیست‌ها دریک مرحله از مبارزه و در رقابت تقریباً آزاد نسبی علیه رژیم حاکم به‌طور تاریخی از رقیب ملی‌گرای منطقه‌ای جلو افتادند و از آن تاریخ تاکنون نقش اول را در این منطقه به عهده داشتند، امروز چه شده است که این‌همه عقب‌نشینی انجام‌گرفته با توجه به سرکوب شدیدی که توسط رژیم در سال‌های اعتلا نسبی اخیر انجام‌گرفته، جامعه همچنان در تب تحولات می‌سوزد. در همین راستا نیروهای کمونیست باید برای پیش‌آمدها، پیشاپیش و از قبل افراد مجرب و توانای خود را در تشکیلاتی که قابلیت تحرک و جابجایی فراوان موضعی، موقت رادارند، برای پاسخگویی به معضلات پیش‌آمده طبیعی و یا اجتماعی تشکیل و تجهیز نمایند. خوشبختانه جنبش کمونیستی تجارب مفیدی در رهگذر این‌گونه پیش‌آمدها دارد که پیوند مستقیمی با تحولات اجتماعی دارند. زلزله‌ای که در زمان شاه و در طبس؟ اتفاق افتاد ازاین‌گونه حوادث درگذشته بود که حاشیه اپوزیسیون مسلح تقریباً نقش چشمگیری در افشاء و کمک‌رسانی داشت. اما آنچه مربوط سال‌های سلطه رژیم جمهوری اسلامی است، سیل ویرانگری بود که در سال ۵۸ در خوزستان جاری شد و نمونه‌ای درخشان از دخالت گری کمونیست‌ها را در پی داشت. جنبش‌ها و حرکت‌ها کوچک اجتماعی در شرایط ویژه می‌توانند به جنبش اجتماعی توده‌ای تبدیل شوند، نمونه‌های پراکنده در اوایل قیام ۵۷ در چهارگوشه ایران داشتیم کمونیست‌ها نقش تعیین‌کننده در این حرکت‌ها داشتند، مانند جنبش شورایی ترکمن‌صحرا که در همکاری توده‌های کشاورز و کمونیست‌ها شکل گرفت. نمونه‌ای از این نوع رویدادها، کوچ تاریخی مردم مریوان در مقابله با رژیم اسلامی بود که تازه می‌خواست قدرت بگیرد، عمده رهبری این حرکت توده‌ای که شامل کوچ کلیه اهالی مریوان اعم از زنان و مردان، کوچک و بزرگ می‌شد، در دست کمونیست‌ها بود. نمونه‌های ناموفق هم کم نیستند. تظاهرات مردم اسلام‌آباد، تظاهرات عمومی در یزد و…

جامعه ملتهب، تب‌دار و ناراضی امروز نمی‌تواند بیش از این رژیم کرم زده و فاسد اسلامی را تحمل کند. احتمال این‌که هر حرکت اعتراضی کوچکی، فوری به یک حرکت توده‌ای و عمومی تبدیل شود فراوان است. کمونیست‌ها باید از هم‌اینک باهوشیاری بیشتر به ابزار و امکانات تشکیلاتی خود در مقابل پیش‌آمدها تجهیز شوند.

سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی- برقرار باد حکومت شورایی

نابود باد نظام سرمایه‌داری- زنده‌باد سوسیالیسم

کار-نان-آزادی- حکومت شورایی

فعالان سازمان فدائیان اقلیت – داخل کشور

 سی‌ام آذر نودوشش

 

متن کامل نشریه کار شماره ۷۵۶ در فرمت پی دی اف

 

POST A COMMENT.