انقلاب سوسیالیستی اکتبر، راهی که دوباره پیموده خواهد شد

در ٢٥ اکتبر سال ۱٩۱٧ یکی از برجسته‌ترین رویدادهای تاریخ بشریت، به وقوع پیوست و درخشان‌ترین صفحه در تاریخ مبارزاتی جنبش بین‌المللی طبقه کارگر گشوده شد. قیام پرولتاریای پتروگراد که آغازگر انقلاب سوسیالیستی روسیه  و ایجاد‌گر جمهوری سوسیالیستی شوروی بود، به پیروزی رسید.

صبح روز ٢٥ اکتبر، ارگان رهبری قیام پیروزمند پرولتاریای پتروگراد، در پیام خود خطاب به شهروندان سراسر روسیه، اعلام نمود: “حکومت موقت برکنار شده است. قدرت دولتی در اختیار ارگان شورای نمایندگان کارگران و سربازان –کمیته نظامی انقلابی- قرار گرفته است که رهبری پرولتاریا و پادگان پتروگراد را در دست دارد. آرمانی که مردم  به خاطر آن مبارزه کرده‌اند، یعنی پیشنهاد یک صلح دمکراتیک، الغاء مالکیت ارضی، کنترل کارگری و برقراری قدرت شورائی، تحقق یافته است. زنده باد انقلاب کارگران، سربازان و دهقانان.”

همان شب، دومین کنگره سراسری شوراهای نمایندگان کارگران، سربازان و دهقانان، با حضور ٦٥٠ نماینده از سراسر کشور گشایش یافت و با اکثریت آراء متجاوز از دوسوم نمایندگان، بر مفاد پیام فوق‌الذکر، مهر تایید زد.

کنگره در بیانیه خود، تاکید نمود که بنا به اراده اکثریت عظیم کارگران، سربازان و دهقانان و با اتکاء به قیام پیروزمندانه کارگران و پادگان پتروگراد، حاکمیت دولتی را در دست می‌گیرد.

قیام کارگری پتروگراد، که از صبح روز ٢٤ اکتبر، در پی گسیل تانک‌های ارتش حکومت بورژوائی، برای متوقف ساختن انتشار روزنامه بلشویکی “رابوچی‌پوت” آغاز گردید، توانست به سهولت پیروز شود، چرا که طبقه کارگر، آمادگی لازم برای کسب قدرت سیاسی را در جریان یک ‌رشته نبردهای طبقاتی کسب کرده بود و حزب طبقاتی کارگران، حزب بلشویک،  نیز، از مدتی پیش تدارک نظامی قیام مسلحانه را در دستور کار قرار داده بود.

طبقه کارگر روسیه، از همان نخستین سال‌های آغاز قرن بیستم، با اعتصابات پر دامنه اقتصادی و سیاسی، قیام‌های مسلحانه و ایجاد شوراهای نمایندگان، به عنوان‌ارگان‌های اقتدار و اعمال حاکمیت طبقه کارگر در انقلاب  ۱٩٠٥، آشکار نمود که گردان پیشتاز پرولتاریای سراسر جهان در برپائی انقلاب اجتماعی کارگری‌ست.

انقلاب ۱٩٠٧- ۱٩٠٥ روسیه توسط ارتجاع سرکوب گردید، اما روحیه رزمندگی و انقلابی پرولتاریا درهم نشکست.  طبقه کارگر، از این انقلاب درس‌های بزرگی آموخت و خود را برای برپائی انقلابی دیگر آماده نمود.

در آستانه سال ۱٩۱٧ جنبش طبقه کارگر روسیه به آن مرحله از رشد و اعتلاء مجدد رسیده بود که انقلابی دیگر را  در دستور کار قراردهد.

سال ۱٩۱٧ با موج گسترده‌ای از اعتصابات سیاسی و تظاهرات کارگری آغاز گردید. در سال‌روز یک‌‌‌شنبه خونین (٩ ژانویه) ٣٠٠٠٠٠ کارگر پتروگراد دست از کار کشیدند. تا ماه فوریه، تظاهرات و اعتصابات، سراسر روسیه را فرا‌گرفته بود. روز ٢٣ فوریه، تظاهرات زنان کارگر و زحمتکش پتروگراد، که از فشار جنگ، فقر، گرسنگی و ایستادن در صف‌های طولانی برای خرید مایحتاج، جان‌شان به لب رسیده بود، آغازگر انقلاب فوریه بود.

کارگران کارخانه‌های پتروگراد، با تعطیل کارخانه‌ها به تظاهرات، پیوستند. در ٢٧ فوریه، این اعتصابات و تظاهرات به قیام مسلحانه انجامید.

از دل  کمیته‌های اعتصاب، بار دیگر شوراها سر‌برآوردند. شورای نمایندگان کارگران و سربازان پتروگراد، قدرت را به دست گرفت. ٢٨ فوریه، کارگران مسکو به قیام روی‌آوردند.  شورای نمایندگان مسکو نیز قدرت را به دست گرفت. تزاریسم سرنگون شده بود و شوراها تا اقصی نقاط کشور، قدرت را به دست گرفتند. تا ماه مارس، ٥۱٣ شورای نمایندگان کارگران و سربازان، در سراسر روسیه شکل گرفته بود.

به ‌رغم اینکه شوراها قدرت را عملا در دست گرفته بودند، اما رهبری، در دست احزاب سازش‌کار منشویک واس‌ار قرار داشت که برای کنار آمدن با بورژوازی تلاش می‌کردند. همین امر، باعث شد که یک قدرت بورژوائی به موازات قدرت کارگری پدید آید و قدرت دو گانه حاکم گردد.

اما در انقلاب فوریه علاوه بر شوراهای نمایندگان، پدیده دیگری به نام کمیته‌های کارخانه نیز شکل گرفت. هم‌زمان با قدرت‌گیری شوراهای نمایندگان، کارگران کارخانه‌ها، با ایجاد کمیته‌های کارخانه، گام‌های مقدماتی را برای دگرگونی در مناسبات اقتصادی برداشتند. تشکیل کمیته‌های کارخانه از موسسات بزرگ پتروگراد، آغاز شد و سریعا به دیگر کارخانه‌ها و شهر‌ها  گسترش یافت. در کمیته‌های کارخانه، بر خلاف شوراها رهبری در دست کارگران بلشویک قرار داشت که از ابتکار عمل هرچه بیشتر کارگران دفاع می‌کردند.

نخستین اقدام کمیته‌های کارخانه، ملغا ساختن و جاروب کردن مقررات استبداد تزاری از کارخانه‌ها و محاکمه  و مجازات عاملین استبداد در کارخانه‌ها بود. کمیته‌های کارخانه، سریعا مطالبات فوری کارگران ، نظیر ٨ ساعت کار روزانه، افزایش دستمزد و اجرای مقرراتی که مراقبت از شرایط کار و زندگی کارگران را تضمین می‌کرد، عملی ساختند. اما مهم‌ترین اقدام کمیته‌های کارخانه، معمول ساختن کنترل کارگری بود.

کارگران، از طریق کمیته‌های کارخانه، از قدرت کنترل بر مدیریت برخوردار شدند. اسرار بازرگانی را ملغا نمودند و کنترل دفاتر، صورت حساب‌ها و عملیات مالی موسسات را در دست گرفتند. کمیته‌های کارخانه، بر تمام جریان خرید و فروش، هزینه‌های تولید و سود موسسات، استخدام و اخراج کارگران، یک کنترل کامل برقرار نمودند. با برقراری این کنترل، کارگران وظائف مرتبط با مدیریت را می‌آموختند و برای برقراری مدیریت کارگری آماده می‌شدند. با گسترش وظائف کمیته‌های کارخانه، کمیسیون‌های مختلفی تشکیل گردید که تعداد زیادی از کارگران، وظائف این کمیسیون‌ها را عهده‌دار بودند.

یکی از مهم‌ترین این کمیسون‌ها، کمیسیون میلیشیا بود که از کمیسرهائی  تشکیل می‌شد که رهبری کارگران مسلح عضو میلیشیا را بر عهده داشت. میلیشیای کارگری که در جریان انقلاب و مسلح شدن کارگران شکل گرفته بود، دفاع از دستاورد‌های کارگری و مراقبت از کارخانه‌ها را بر‌عهده داشت. تعداد اعضای میلیشیای کارگری در بزرگترین مجتمع‌های تولیدی به چندین هزار می‌رسید.

توام با میلیشیای کارگری، گاردهای سرخ  نیز شکل گرفته بودند که نیمه‌مخفی بودند و عمدتا از کارگران عضو حزب بلشویک تشکیل می‌شدند. با تشدید مبارزه طبقاتی و تلاش‌های ضد انقلابی حکومت موقت برای خلع سلاح کارگران و انحلال میلیشیای کارگری، گروه کثیری از میلیس‌های کارگری، به گارد‌های سرخ پیوستند که نیروی اصلی مسلح سازمان‌یافته کارگران در جریان انقلاب اکتبر بود.

قدرت دوگانه‌ای که با انقلاب فوریه در روسیه شکل گرفته بود و بیانگر توازن قوای معینی بود، نمی‌توانست برای مدتی طولانی دوام آورد. بورژوازی  و پرولتاریا هر یک برای یک ‌سره کردن قدرت به‌‌ نفع خویش در تلاش بودند. بورژوازی ظاهرا با سرکوب خونین تظاهرات کارگران و سربازان در ژوئیه و بگیر و ببند های  پس از آن ، قدرت را به نفع خویش یکسره کرد ،با این وجود، اما قادر به منکوب و مهار جنبش کارگری نبود. کودتای نظامی در دستور کار بورژوازی قرار گرفت. اما این کودتا توسط کارگران درهم شکست.

شکست کودتای کورنیلف  به دست کارگران که همراه با اعتلاء نوینی در اشکال مبارزاتی کارگران بود و عدم تحقق وعده‌های حکومت موقت، منجر به رادیکالیزه  شدن جنبش، بی‌اعتبارتر شدن احزاب منشویک و اس ار و از دست‌رفتن نفوذ آنها در شوراها گردید. در انتخابات میاندوره‌ای شوراهای پتروگراد، نمایندگان منتخب کارگران از خط مشی بلشویکی حمایت می‌کردند. در اغلب شوراها، اکثریت نمایندگان جانبدار خط مشی بلشویکی شده بودند. از همین رو،  شوراهای نمایندگان پتروگراد، مسکو، خارکف، کیف، مینسک و بسیاری از شهرهای اورال و دنباس و دیگر مناطق، قطعنامه بلشویکی تمام قدرت به شوراها را تصویب نمودند.

اکنون دیگر تمام شرایط برای یک قیام مجدد و سرنگونی بورژوازی مهیا بود. لذا اجلاس دهم اکتبر کمیته مرکزی حزب بلشویک، برپائی قیام را تصویب نمود. قطعنامه حزب بلشویک در مورد قیام، مورد تایید و تصویب مهم‌ترین ارگان‌ها و نهادهای کارگری قرار گرفت. بلشویک‌ها تعداد هرچه بیشتری از کارگران را مسلح نمودند و بر تعداد گاردهای سرخ، افزودند و واحدهای نظامی طرفدار خود را در ارتش به حالت آماده باش در آوردند. آنچه که باقی مانده بود، لحظه مناسب برای قیام بود.

فرمان کرنسکی در مورد جلوگیری از انتشار روزنامه بلشویکی رابوچی‌پوت و مقابله مسلحانه گارد‌های سرخ با تانک‌هائی که برای بستن چاپخانه گسیل شده، شعله‌های قیام را فروزان ساخت. تا فردای آن روز تمام مراکز حساس پتروگراد به تصرف کارگران درآمد. در پی پتروگراد، قیام کارگران مسکو و دیگر شهرها رخ داد. به‌رغم مقاومت شدید ضد انقلاب بورژوائی، انقلاب کارگری به پیش‌روی خود در سراسر روسیه ادامه داد.

حکومت کارگری شوروی، بدون درنگ، طی چند فرمان، فوری‌ترین خواست‌های توده‌های مردم سراسر روسیه را عملی ساخت.

تنها در طول چند هفته،  با تحقق رادیکال  مطالبات معوقه همگانی، مسئله ارضی، مسئله ملی، برابری حقوق زن و مرد، جدائی کامل دین از دولت و برانداختن تمام رسم و رسومات ماقبل سرمایه‌داری، چنان جامعه را ازپس‌مانده‌ها و رسوبات قرون وسطائی پاک نمود که پیشرفته‌ترین کشورهای سرمایه‌داری پس از گذشت چند قرن از انقلابات بورژوائی‌شان موفق به انجام آنها نشده بودند.

حکومت کارگری تمام دستگاه دولتی بورژوائی را با تمام ارگان‌ها و نهاد‌های بوروکراتیک- نظامی آن  درهم شکست  و به دور ریخت.  با سازماندهی یک دولت شورائی، دمکراتیک‌ترین رژیم سیاسی جهان را ایجاد نمود. تمام مقامات حکومت کارگری، انتخابی و قابل عزل اعلام شدند. دیگر مقامات و صاحب ‌منصبان، از امتیازات ویژه‌ای برخوردار نبودند. حقوق آنها به سطح متوسط  دستمزد یک کارگر ماهر کاهش یافت. توده‌های کارگر و دهقانان زحمتکش با برخورداری از وسیع‌ترین آزادی‌های سیاسی، مستقیما از طریق شوراها، زمام امور و سرنوشت خود را در دست گرفته بودند. شوراها به عنوان ارگان‌های مقننه و در همان حال اجرائی به ارگان‌های فعال اعمال حاکمیت توده های زحمتکش تبدیل شده بودند.

با تحکیم قدرت سیاسی کارگران، اقدامات حکومت کارگری برای رهائی اجتماعی طبقه کارگر آغاز گردید. تعرض به سرمایه، با هدف خلع ید از سرمایه‌داران و الغاء مالکیت خصوصی آغاز شد. با چند فرمان حکومت کارگری، تا اواسط سال ۱٩۱٨، متجاوز از  ٣٠٠٠ واحد صنعتی بزرگ و متوسط، بانک‌ها، موسسات تجاری و وسائل حمل و نقل، از  تملک خصوصی خارج و به تملک جامعه درآمدند. در بسیاری از این موسسات،  گذار از کنترل کارگری به مدیریت کلکتیو کارگری آغاز گردید و کمیته‌های کارخانه، مدیریت کارگری را معمول نمودند. نخستین گام‌ها برای سازماندهی تولید و توزیع به حسب یک برنامه سراسری، با ایجاد شورای عالی اقتصاد ملی، متشکل از نمایندگان کمیته‌های کارخانه، کمیسرهای اقتصادی، و دیگر نهادهای کارگری، و نیز شوراهای اقتصادی منطقه‌ای،  برداشته شد.

این پیش‌روی مداوم انقلاب کارگری در عرصه‌های اقتصادی-اجتماعی و سیاسی، از اوائل سال ۱٩۱٨ با فرارسیدن مرحله سازنده و ایجاد گرایانه انقلاب و اندکی پس از آن، با تعرض نظامی بورژوازی بین‌المللی و آغاز جنگ‌های داخلی، به موانع جدی برخورد نمود. این موانع، حکومت کارگری را به یک  رشته عقب نشینی وا داشت. تا زمانی که وظیفه انقلاب، گرفتن کارخانه‌ها و تمام موسسات تولیدی و خدماتی و به‌ااصطلاح ملی کردن آنها بود، معضلی وجود نداشت. این وظیفه با چند فرمان حکومت کارگری و با ابتکار عمل کمیته‌های کارخانه عملی گردید. اما این تنها یک سلب مالکیت حقوقی از بورژوازی بود و نه استقرار مناسبات سوسیالیستی. معضل حکومت کارگری آنجائی آغاز شد که مسئله ایجاد شکل‌های سازمانی اقتصادی نوین سوسیالیستی در دستور کار قرارگرفت. بدیهی‌ست که در اینجا هرچه یک کشور از نظر اقتصادی، رشد نیروهای مولده مادی، علم و تکنیک، پیشرفته‌تر باشد، انجام این دگرگونی ساده‌تر و هرچه عقب‌مانده‌تر باشد، دشوارتر و پیچیده‌تر است. روسیه در مقایسه با مهم‌ترین کشورهای سرمایه‌داری جهان، از نظر اقتصادی، سطح رشد نیروهای مولده مادی، و بالنتیجه رشد و تکامل علمی و تکنیکی، کشوری عقب‌مانده بود. ٨٠ درصد جمعیت کشور را دهقانان تشکیل میدادند.  جنگ جهانی اول وسیعا نیروهای مولده را در این کشور تخریب کرده بود و از هم گسیختگی اقتصادی به بار آورده بود. این شرایط ، نتایج منفی خود را در مرحله ایجاد‌گرایانه و سازنده انقلاب، آشکار ساختند. حزب بلشویک با توجه به این شرایط  و مد نظر قرار دادن این واقعیت که انقلاب در کشورهای پیشرفته سرمایه‌داری عجالتاٌ به تاخیر افتاده است، امکان گذار مستقیم به سوسیالیسم  را کنار نهاد  و به سیاست گذار غیرمستقیم  از طریق  یک رشته مراحل انتقالی روی آورد. حکومت کارگری  تعرض مستقیم بر سرمایه را موقتا متوقف ساخت و حتی از برخی مواضع پرولتری عقب نشست. به منظور سر و سامان دادن به اوضاع وخیم اقتصادی، ناگزیر به استفاده از متخصصین و کارشناسان اقتصادی بورژوازی، به شیوه بورژوائی یعنی با پرداخت حقوقی بالاتر از نرم‌های مرسوم یک دولت پرولتری شد.

گذار مستقیم به سوسیالیسم امکان‌پذیر نبود. گذار غیرمستقیم  و از طریق پیمودن یک رشته مراحل انتقالی، مشی درستی بود. اما برخی روش‌ها که در همین دوره اتخاذ شد، نه فقط الزامی چنین مسیری نبود، بلکه بالعکس متداول شدن آنها تاثیر منفی خود را بر تمام مراحل این انقلاب برجای نهاد.

معمول شدن مدیریت تک ‌نفره، نه فقط منجر به از میان رفتن نقش کمیته های کارخانه و محدودتر شدن ابتکار عمل و مدیریت جمعی کارگران از نقطه تولید شد، بلکه تاثیر منفی  خود را بر ارگان‌های دولت شورائی و حزب طبقاتی کارگران نیز بر جای نهاد که نتایج خود را به ویژه در دوران پس از لنین آشکار ساخت.

انقلاب کارگری در پیشرفته‌ترین کشورهای سرمایه‌داری، که پرولتاریای روسیه برای نجات از انفراد و پیروزی قطعی سوسیالیسم، نیازمند آن بود، رخ نداد و با پایان جنگ جهانی اول، اوضاع بین‌المللی کلا به زیان انقلاب کارگری روسیه تغییر کرد. قدرت‌های امپریالیست جهان به همراه تعداد دیگری از دولت‌های ارتجاعی، مشترکا اقدام نظامی مستقیم را علیه حکومت کارگری آغاز نمودند. ضد‌انقلاب داخلی نیز به مقابله  مسلحانه بر خاست و دوران جنگ داخلی و کمونیسم جنگی آغاز گردید که تا سال ۱٩٢٠ ادامه یافت. معضل دیگری بر معضلات حکومت کارگری افزوده شد.

در این مرحله، حکومت کارگری تقریبا تمام موسسات بزرگ و متوسط و حتا کوچک را ملی کرد. تجارت خصوصی نیز ملغا شد. کار موظف همگانی معمول گردید. نقش پول و مبادله کالایی به حداقل ممکن کاهش یافت و توزیع محصولات از طریق سهمیه‌ بندی انجام می‌گرفت. با این‌ همه، بسیاری از این اقدامات نه ناشی از تکامل سوسیالیستی جامعه، بلکه اقدامات اضطراری شرایط ویژه جنگ داخلی و تعرض خارجی بودند. تداوم این اقدامات با پایان جنگ داخلی امکان‌پذیر نبود. به محض پایان جنگ داخلی که با حماسه‌ آفرینی، از خودگذشتگی و قهرمانی طبقه کارگر، با پیروزی بر ضد‌انقلاب داخلی و بین‌المللی، پایان یافته بود، حکومت کارگری با وخیم ترین در هم‌ ریختگی اوضاع اقتصادی، قحطی، اعتراض و نارضایتی توده‌های کارگر و دهقان روبه‌رو گردید. بحران اقتصادی به یک بحران سیاسی انجامید. روی‌ آوری به نپ، محصول این شرایط بود.

به رغم این‌ که نپ از اواخر دهه ٢٠ برچیده شد، اما انحرافاتی که در جامعه شوروی شکل گرفته بودند، در دوران استالین تشدید شدند. روند تمرکز و بوروکراتیزه شدن دستگاه دولتی و حزبی شدت گرفت. از نقش شوراها بیش از پیش کاسته شد.  قدرت سیاسی به نحو روزافزونی در دست حزب، دفتر سیاسی و دبیرکل متمرکز گردید. حزب کمونیست و دولت عملا ادغام شدند. دولت به‌جای زوال قدرت بیشتری گرفت. استالین تئوری ریویزیونیستی  تحکیم دولت حتی در فاز کمونیسم را مطرح نمود. توام با نقض دمکراسی پرولتاریایی و محدودتر شدن هرچه بیشتر آزادیهای سیاسی، زمینه برای خودکامگی و سرکوب‌های گسترده هموار شد. بازتاب این انحرافات سیاسی در حزب، نقض سانترالیزم دمکراتیک و سلب  ابتکار عمل از توده‌های وسیع حزب بود.

در عرصه دگرگونی‌های اقتصادی نیز به رغم این که تا اواخر دهه ٣٠، مالکیت خصوصی بر وسائل تولید وجود نداشت، کار موظف همگانی معمول بود و با سازماندهی اقتصاد بر طبق یک نقشه سراسری، مناسبات کالایی – پولی بسیار محدود شده بود، معهذا سازماندهی اقتصاد، متاثر از انحرافات در روبنای سیاسی و تحریف دیکتاتوری پرولتاریا، به شکلی آمرانه و از بالا، توسط متخصصین و کادرهای اداری و حزبی  و بر مبنای همان پراتیک مدیریت تک نفره انجام می‌گرفت. کنفرانس‌های تولید و گزین کردن مدیران از میان کارگران نیز، تغییری در کل پراتیک ایجاد نمی‌کرد و نمی‌توانست جایگزینی برای مدیریت جمعی کارگران و ابتکار عمل آنها از همان نقطه تولید باشد.

ماحصل این انحرافات، رشد گرایشات غیرپرولتری و شکل‌گیری یک قشر بوروکرات بود که به ویژه با شرایطی که در جریان جنگ جهانی دوم پیش آمد، موقعیت خود را به صورت یک قشر ممتاز در حزب و دولت  چنان مستحکم میکند که اندکی پس از مرگ استالین، آشکارا در مارکسیسم تجدید نظر می‌کند و گسترش مناسبات کالایی – پولی را به تئوری و پراتیک حزب و دولت تبدیل می‌نماید. رهبری این جریان را نیز، خروشچف یکی از همان مدیران با منشاء پرولتری برعهده می‌گیرد، که گویا قرار بود بدیل مدیران و متخصصین بورژوا باشند. ادامه این روند، انحطاط و شکست کامل انقلاب پرولتری، بر چیده شدن تمام دست‌آوردهای طبقه کارگر، تسلط شیوه تولید سرمایه‌داری و بر قراری  مجدد مالکیت خصوصی بر وسائل تولید بود.

انقلاب سوسیالیستی اکتبر، که بزرگ‌ترین رویداد تاریخی قرن بیستم بود، با شکست رو به رو گردید. اما این شکست چیزی از اهمیت و بزرگی تلاش طبقه کارگر روسیه برای دگرگونی نظم موجود و استقرار نظمی سوسیالیستی و انسانی نمی‌کاهد. در باره عظمت این انقلاب همین بس که اشاره کنیم، تمام تحولات و رویدادهای مترقی تاریخ بشریت در قرن بیستم، تحت تاثیر این انقلاب بود. انقلاب سوسیالیستی اکتبر خود با شکست روبه رو شد، اما بر مسیری که تاریخ بشریت باید طی کند، پرتو افکند. طبقه کارگر جهان از تجارب این انقلاب بسیار آموخت و با این آموخته‌ها، راه اکتبر را ادامه خواهد داد. انقلاب سوسیالیستی اکتبر به عنوان درخشان ترین رویداد تاریخ  جنبش کارگری جهان و عظیم‌ترین تلاش بشریت ستمدیده برای رهائی از قید ستم و استثمار، همواره سرمشقی در تلاش ستم دیدگان جهان برای برانداختن نظم ستم‌گرانه سرمایه‌داری و ایجاد نظام انسانی سوسیالیستی، خواهد بود.

توکل

اتحاد شماره 5 – مهر 1383

 

 

POST A COMMENT.