کار شماره ۲۰۸ – سال هشتم – دیماه ۱۳۶۵
ستمی که طی هشت سال زمامداری رژیم مذهبی بر ایران از جمیع جهات بر مردم اعمالشده، ماهیت واقعی حکومت مذهبی و نقش مذهب را بهمثابه ابزار ستم معنوی تودهها و وسیلهای در دست طبقات ستمگر و استثمارگر علیه طبقات ستمدیده و استثمارشده بیشازپیش عریان و آشکار نموده است.
هیچگاه تا هنگام به قدرت رسیدن مرتجعین کنونی حاکم بر ایران و استقرار جمهوری اسلامی، اینچنین آشکار و عیان نقشی را که مذهب در حفظ و حراست از نظام طبقاتی و منافع استثمارگران عهدهدار است افشاء نگشته بود. جمهوری اسلامی تمامپردهها را کنار زد، هزاران پیوند نامرئی مذهب را با سرمایه برملا کرد و با عملکرد چندین ساله خود مذهب را همانگونه که واقعاً هست در انظار تودههای مردم به نمایش گذاشت.
سران حکومت جمهوری اسلامی پیش از به قدرت رسیدن و تلفیق آشکار دین و دولت پیوسته در تلاش بودند دین اسلام را تافتهای جدا بافته از ادیان دیگر معرفی کنند و چنین تبلیغ میکردند که درحالیکه ادیان دیگر به همراه دستگاه روحانیت وابسته به این ادیان وسیلهای در دست طبقات ستمگرانه، اسلام دین ستمدیدگان و مظلومین است و از منافع ستمدیدگان دفاع میکند. این تبلیغات بهویژه در میان تودههای ناآگاه و غرقه در توهمات مذهبی که به یک ناجی الهی امید بسته بودند و در انتظار مهدی موعود بسر میبردند، جذبهای خاص یافت، آنها خمینی را همان ناجی الهی میپنداشتند که بیعدالتی و ستم بپا خاسته که رسالتش استقرار عدل و داد است. بر این مبنا تودههای زحمتکش متوهم و مذهبی که پشتشان زیر فشارهای متعدد اجتماعی خمشده بود، پیشوائی خمینی را پذیرفتند و به تحولات آینده امید بستند. ظلالله سرنگون گردید و حکومت خود الله مستقر گردید. اما نهتنها از عدل و داد و مساوات و برافتادن ستمگران و استثمارگران خبری نشد، نهتنها تودههای زحمتکش مردم از فقر، فلاکت، نکبت و بدبختی نجات نیافتند بلکه بالعکس برشدت استثمار و ستم افزوده شد و شرایط زندگی تودهها مدام وخیمتر گردید. به لطف استقرار حکومت الهی، سرمایهداران و زمینداران و همه ستمگرانی که با مکیدن خون تودههای مردم به زندگی انگلوارشان ادامه میدهند، ثروتمند و غنیتر شدند و تودههای ستمدیده و استثمارشده مردم، فقیرتر و محتاجتر گشتند. جمهوری اسلامی عریان و آشکار به دفاع از نظام استثمارگرانه سرمایهداران و زمینداران پرداخت. بنام الله و حکومت الهی، بنام اسلام و احکام اسلامی هرگونه تعرض از جانب تودههای محروم و تحت ستم به حریم “مقدس” سرمایه و مالکیت خصوصی اقدامی “کفرآمیز” اعلام گردید. با زور و تهدید از کارگران خواسته شد بهنظام استثمارگرانه سرمایهداری حاکم بر ایران بهعنوان نظام الهی احترام بگذارند، مطیع فرامین و ستمگریهای سرمایهداران باشند، دست از اعتراض و مبارزه برای بهبود شرایط زندگی خود و مبارزه علیه استثمار و ستمگری بردارند و چون بردگان آرام و سربهزیر سرمایه به زندگی خود ادامه دهند.
رژیم جمهوری اسلامی هرگونه مبارزه کارگران علیه سرمایهداران را مخالفت علیه حکومت الهی و اسلام اعلام نمود و بر همین مبنا طی ۸ سال حکومت خود بهکرات اعتراضات کارگران را با گلوله سرکوب نموده و هزاران کارگر را به جرم محاربه باخدا به زندان انداخته و به جوخه اعدام سپرده است.
حکومت الهی بر ایران دهقانان را نیز موظف نمود که دست از هرگونه اعتراض و مبارزه علیه ملاکین و زمینداران بزرگ بردارند و با زور سرنیزه ارتشیان و پاسداران اسلام زمینهایی را که دهقانان در حین قیام و با ابتکار انقلابی خود مصادره نمود بودند، از آنها باز پس گرفت و در اختیار زمینداران ستمگر و استثمارگر قرارداد.
بنابراین اگر درگذشته و پیش از استقرار حکومت الهی جمهوری اسلامی در ایران، روحانیون وابسته به مذهب اسلام میکوشیدند خود را جانبدار تودهها و مخالف سرمایهداران و زمینداران جا بزنند، دفاع مذهب را از نظم سرمایهداری حاکم بر ایران پوشیده بدارند و به تحمیق معنوی تودهها بپردازند، باگذشت هرروز از استقرار جمهوری اسلامی، وحدت روحانیون با سرمایهداران و زمینداران و دفاع مذهب از ستمگران بیشتر آشکار گشته است.
جمهوری اسلامی عملاً به تودههای زحمتکش مردم ایران نشان داد که حکومت الهی همان حکومت طبقات ستمگر و استثمارگر است و جمهوری اسلامی چیز دیگری جز حکومت سرمایه نیست که ردای اسلامی بر تن نموده است. پس جای هیچگونه تعجب نیست اگر طی دوران حکومت اسلامی جمهوری اسلامی شکاف میان فقر و ثروت در ایران عمیقتر شده است و درحالیکه سرمایهداران با تشدید استثمار کارگران مداوماً بر ثروتهای افسانهای خود افزودهاند و ثروتمندتر شدهاند، کارگران و زحمتکشان ایران در چنان فقر و تنگدستی قرارگرفتهاند که حتی قادر به تأمین حداقل معیشت روزمره خود نیستند.
جای هیچگونه تعجب نیست که رژیم جمهوری اسلامی هنوز هم از کارگرانی که نقش مذهب را به تجربه دریافتهاند، دعوت میکند که در قبال بدبختیها و مصائب غیرقابلانکار، بردبار باشند و بجای آنکه خواستار دنیایی تهی از ستم و استثمار باشند و به سعادت و خوشبختی در این جهان بیاندیشند، به پاداشهای اخروی و سعادتی ابدی در جهان دیگر، جهان پس از مرگ دلخوش کننده و دست از مبارزه علیه سرمایهدارانی که با پرداخت خمس و زکات سعادت هر دو جهان را برای خود خریدهاند و یار خدا و ستون ستبر اسلاماند، دستبردارند. همه این حقایق نقش مذهب را در دفاع از منافع طبقات ستمگر و استثمارگر آشکار و عریان میسازد. جمهوری اسلامی نهفقط در این عرصه بلکه در عرصههای مختلف، نقش و ماهیت مذهب را نشان داده است.
ادیان مختلف همیشه کوشیدهاند خود را بشردوست و مخالف جنگ و خونریزی جلوه دهند. جمهوری اسلامی ایران ماهیت این ادعای سراپا کذب را نیز افشاء نمود و نشان داد که در این مورد نیز هیچگونه تفاوتی میان اسلام و دیگر ادیان وجود ندارد و اگر روحانیون مسیحی و یهودی و غیره با استناد و اتکا به ادیان خود بیشرمانهترین، وحشیانهترین جنگها را در دفاع از منافع طبقات ستمگر و استثمارگر توجیه کردهاند، جمهوری اسلامی نیز در دفاع از منافع ستمگران و جباران حاکم بر ایران، جنگی را که ۶ سال زندگی تودههای مردم ایران و عراق را به تباهی کشانده است، موهبتی الهی و منشأ خیروبرکت معرفی میکند و تودههای مردم را با وعده بهشت و اجر اخروی روانه جبهههای مرگ و نیستی مینماید.
بهراستی این چه موهبت الهی است که صدها هزار تن از تودههای زحمتکش مردم جان خود را در خدمت منافع طبقات ستمگر از دست بدهند؟ البته هیچ تردیدی نیست که این جنگ حقیقتاً هم برای سرمایهداران داخلی و بینالمللی که از قبیل ادامه آن میلیاردها دلار به جیب زدهاند موهبتی الهی و منشأ خیروبرکت است. اما برای تودههای زحمتکش و ستمدیده مردم منشأ بدبختی، فلاکت و کشتار است. ادامه جنگ بهشت حقیقی را برای سرمایهدارانی که در اثر ادامه این جنگ ثروتمندتر شدهاند، در همین جهان پدید آورده است. اما وعده بهشت خیالی به تودههایی داده میشود که باید از میادین مین عبور کنند و همهروزه در اثر بمبارانها و گلولهبارانها جان خود را از دست بدهند. جنگ بااینهمه بدبختی و مصائب بیشمار برای تودههای مردم، اما حکومت الهی این جنگ را منشأ خیروبرکت میداند. خمینی هنگامیکه گفت “آن مذهبی که جنگ درش نیست مذهب نیست” تنها نیمی از حقیقت را بیان کرد. او عمداً نگفت که منظورش جنگی است که به خاطر دفاع از منافع ستمگران و استثمارگران برپاشده باشد.
جمهوری اسلامی دشمنی مذهب و هر حکومت مذهبی را با دمکراسی و آزادی نیز برملا کرد. سران این رژیم پیش از به قدرت رسیدن خود را مدافع دمکراسی و آزادی و اسلام را دینی آزادیخواه معرفی میکردند، ازاینرو وعده دمکراسی و آزادی را در حکومت اسلامی به مردم میدادند، اما همینکه به قدرت رسیدند نهتنها ماهیت دروغین این ادعاها بلکه ناسازگاری مذهب را با آزادی سیاسی و دشمنی هر حکومت مذهبی را با دمکراسی و آزادی آشکارا به نمایش گذاشتند. رژیم جمهوری اسلامی به خاطر دفاع از منافع طبقات ستمگر و استثمارگر و حفظ نظم ارتجاعی موجود همچون رژیم شاه هرگونه آزادی سیاسی را از مردم ایران سلب نمود حقوق دمکراتیک تودهها را لگدمال کرد. هر خواست دمکراتیک و آزادیخواهانه را سرکوب نمود و مخوفترین دیکتاتوری و اختناق را برقرار نمود. روح خدا بر روی زمین، جبارترین و ستمگرترین خونآشام قرن از کار درآمد و حکومت اسلامی ارتجاعیترین و ضد دمکراتیکترین حکومت در جهان.
حکومت مذهبی حاکم بر ایران با اجرای اوامر الهی و احکام اسلامی حیوانیترین شکنجهها را در مورد مخالفین خود اعمال نمود، هر اعتقاد مخالف دارو دسته مرتجعین حاکم را نهفقط ممنوع بلکه شدیداً سرکوب کرد. انقلابیون را گروهگروه به جوخههای اعدام سپرد، شدیدترین ستمها را بر عموم مردم اعمال نمود. مطابق احکام اسلامی رسماً و علناً زنان را از حقوق اجتماعی و انسانی محروم نمود و آنها را تا حد برده و نیمه انسان تنزل داد. با اجرای احکام الهی و اسلامی قصاص، سنگسار، زدن گردن، قطع دستوپا، وحشیانهترین شیوههای قرونوسطایی را در ایران معمول نمود. حکومت مذهبی حاکم بر ایران به خاطر دشمنیاش با علم که با جهل و خرافات مذهبی در تضاد قرار دارد، مدارس را نیز به مراکز جهل و خرافات و اوهام عقبمانده مذهبی تبدیل نمود. جمهوری اسلامی عملاً به تودههای مردم نشان داد که هر حکومت مذهبی دشمن دمکراسی و آزادی است. همه این حقایق و عملکردهای بیشمار ارتجاعی جمهوری اسلامی طی هشت سال گذشته این حقیقت را بیشازپیش بر تودههای مردم ایران آشکار نمود که دین اسلام نیز همچون تمام ادیان دیگر وسیلهای در دست طبقات ستمگر و ارتجاعی است و روحانیون مسلمان نیز رسالتی جز تقدیس نظم موجود، تحمیق و اسارت و بردگی معنوی تودهها ندارد.
عملکرد هشتساله حکومت مذهبی حاکم بر ایران نهفقط آگاهی تودهها را نسبت به ماهیت مذهب و نقش آن ارتقاء داده است بلکه بیشازپیش عموم تودههای مردم را بهضرورت مبارزه برای جدائی دین از دولت و اعلام مذهب بهعنوان امری خصوصی سوق داده است. اصلی که بهعنوان جزئی جدائیناپذیر از مطالبات دمکراتیک و تحقق آزادیهای سیاسی در برنامه حداقل سازمان ما عنوانشده است. بر مبنای این اصل یکی از پیششرطهای هر حکومت دمکراتیک در ایران این است که مذهب بهطور کامل از دولت جدا گردد و مذهب امری خصوصی اعلام شود. هرکس باید از این حق برخوردار شود که به هر دینی که میخواهد بگرود و یا از آن روی بگرداند. هرکس آزاد باشد که دین داشته باشد یا اساساً دین نداشته باشد. هیچ اجباری برای دین داشتن یا نداشتن در میان نباشد. ذکر دین و مذهب افراد در اسناد رسمی ممنوع گردد. دین و مجامع مذهبی هیچ رابطهای با دولت نداشته باشند. هیچگونه کمک مالی از سوی دولت به مجامع مذهبی و روحانیون داده نشود بلکه روحانیون موظف گردند تنها از طریق صدقههای مؤمنین و معتقدین به مذهب ارتزاق کنند و دست مجامع مذهبی برای همیشه از مدارس کوتاه شود.
بدون جدائی کامل دین از دولت و مدارس از مذهب هیچگونه صحبتی از آزادی و دمکراسی نمیتواند در میان باشد. هیچکس نمیتواند خود را دمکراتیک و آزادیخواه معرفی کند، اما خواستار جدائی کامل دین از دولت نباشد. کسی که امروز خود را مخالف جمهوری اسلامی معرفی میکند، اما خواهان جدائی کامل دستگاه دولت از مذهب نیست، نهتنها ذرهای به دمکراسی و آزادی اعتقاد ندارد بلکه مرتجعی است تمامعیار همچون مرتجعین حاکم.
هر حکومت مذهبی نظیر جمهوری اسلامی خمینی یا جمهوری بهاصطلاح دمکراتیک اسلامی مجاهدین، حتی هر حکومتی که ظاهراً خود را غیرمذهبی معرفی کند، اما یک مذهب را بهعنوان رسمی بپذیرد. از همان آغاز هرگونه آزادی اعتقاد را از مردم سلب کرده و حتی برابری حقوقی افراد جامعه را نقض نموده است. ازاینجهت چه در دوران شاه و چه در دوران رژیم جمهوری اسلامی کسانی که اعتقادی جز دین رسمی داشتهاند، بهانحاءمختلف از حقوق اجتماعی و انسانی محروم بوده و در معرض فشار، پیگرد، زندان و اعدام بودهاند. بنابراین اعتقاد به جدائی دستگاه دولت از مذهب جزء لاینفک اعتقاد به آزادی و دمکراسی است. از همین رو است که سازمان ما قاطعانه خواستار جدائی کامل دستگاه دولت از مذهب و مدارس از مذهب است. البته این بدان معنا نیست که تحقق این خواست کافی است و نیازی به مبارزه علیه مذهب وجود ندارد. خیر، جدائی دین از دولت یک امر بورژوا – دمکراتیک است و درگذشته که بورژوازی نقش مترقی داشته، از سوی بورژوا – دمکراتها عنوانشده است. اما در ایران که بورژوازی یک نیروی کاملاً ارتجاعی است، این وظیفه نیز بر عهده طبقه کارگر قرارگرفته است. ازاینرو خواست جدائی دین از دولت دقیقاً در این راستا است که ما بهتر و همهجانبهتر بتوانیم در جهت ارتقاء آگاهی سیاسی تودهها و مبارزه ایدئولوژیک را پیش ببریم. جدائی دین از دولت وظیفه ما را در امر روشن کردن و آگاه نمودن طبقه کارگر و عموم تودههای زحمتکش و رهانیدن آنها از قید خرافات مذهبی تسهیل خواهد کرد.
سازمان ما که به مارکسیسم – لنینیسم و نتیجتاً به ماتریالیسم دیالکتیک و تاریخی معتقد است، دشمن آشتیناپذیر مذهب است، چراکه مذهب افیون تودهها است و همانگونه که حکومت چندین ساله جمهوری اسلامی بیشتر و بهتر ماهیت آن را بر تودههای مردم افشاء نموده است، ابزار ستم معنوی تودهها است و وسیلهای در دست طبقات ستمگر و ارتجاعی برای به بند کشیدن معنوی تودههای تحت ستم.
ازاینرو مبارزه علیه مذهب و تبلیغ و ترویج آتهئیسم یکی از وظائف هر سازمان مارکسیست – لنینیست و جزء لایتجزای معتقدات ماتریالیستی ما است. البته این بدان معنا نیست که مبارزه علیه مذهب عمده شود و یا تبلیغ و ترویج ما علیه مذهب به نحوی پیش برده شود که احساسات معتقدین را جریحهدار کند. آنچه برای ما حائز اهمیت است سازماندهی مبارزه طبقاتی کارگران علیه ستمگران و استثمارگران درراه ایجاد یک جامعه بدون طبقات و مبرا از هرگونه استثمار است که در آن ریشههای اقتصادی و تاریخی مذهب قطع گردیده است. بنابراین هیچچیز بهتر از این مبارزه تودهها را آگاه و روشن نمیکند. مبارزه ما علیه مذهب مبارزهای است مشخص و در بطن مبارزه طبقاتی و تابع این مبارزه تا مبادا بجای مبارزه سیاسی مبارزه علیه مذهب عمده شود، در مبارزه طبقاتی اخلال ایجاد گردد و مبارزه از مسیر واقعی خود منحرف گردد. خود رژیم جمهوری اسلامی بهعنوان یک حکومت مذهبی و عملکردهای روزمره آن بهترین زمینهها را برای تبلیغ مشخص و زنده آتهئیسم و افشاء ماهیت مذهب بدون جریمهدار کردن احساسات مذهبی معتقدین فراهم آورده است. رژیم جمهوری اسلامی در عمل وحدت همهجانبه سرمایهداران و روحانیون و دفاع مذهب را از طبقات ستمگر و استثمارگر نشان داده است. ما از طریق سازماندهی مبارزه کارگران و عموم تودههای زحمتکش علیه رژیمی که مدافع مذهب است، خود را حکومت خدا بر روی زمین اعلام نموده و با استناد به آیات و احکام الهی و اسلامی از منافع سرمایهداران و ملاکین دفاع میکند، میتوانیم به بهترین شکل ممکن این مبارزه علیه مذهب را پیش ببریم. تودهای که به مبارزه علیه رژیم مذهبی جمهوری اسلامی برمیخیزد گام بگام روشن میگردد و پی میبرد کف دین ابزاری است در دست طبقات ستمگر. تودهای که به مبارزه علیه حکومت مذهبی جمهوری اسلامی برمیخیزد، آگاهانه یا ناآگاهانه به مبارزه علیه روحانیت و مذهب نیز برخاسته است.
تودههای مردی که علیه حکومت الهی بپا میخیزند و از فرامین و فتاوی روحانیون سر باز میزنند و برای زندگی بهتر و سعادت و خوشبختی در همین جهان مبارزه میکنند، بر عجز و ناتوانی خود در مقابل طبقات ستمگر و استثمارگر فائق آمده و در بطن همین مبارزه با جهل و خرافات و اعتقادات مذهبی نیز قطع رابطه میکنند. ما در بطن این مبارزه میتوانیم همهروزه نیز به شکل مشخص و ملموس مبارزه آتهئیستی خود را پیش ببریم اما خطا است اگر از رویآوری تودههای مردم علیه حکومت مذهبی و آگاهی روزافزون آنها به ماهیت و نقش مذهب نتیجه گرفته شود که تودههای مردم ضد دین شدهاند و خود را از خرافات مذهبی رهانیدهاند. خیر، هنوز نیمی از جمعیت ایران در روستاها و در منتهای جهل و خرافات و عقبماندگی زندگی میکنند. هنوز تودههای وسیعی از خردهبورژوازی سنتی در شهرها، اعتقادات مذهبی خود را حفظ کردهاند و هنوز بخش وسیعی از کارگران عقبمانده و نیمه پرولترها مذهب را به دور نریختهاند. حقیقت این است تا زمانی که ریشههای تاریخی و اقتصادی مذهب از میان نرفته است، تا زمانی که نظام سرمایهداری بر نیافتد و در بطن آنیک مبارزه فرهنگی طولانیمدت نیز سازمان داده نشود، نمیتوان تصور کرد که عموم تودههای مردم اعتقادات مذهبی خود را بهکلی دور بریزند. آنچه اکنون برای ما حائز اهمیت است و میتواند ما را در انجام این وظیفه یاری رساند، همانا عمده کردن مبارزه سیاسی علیه حکومت مذهبی جمهوری اسلامی و تبلیغ علیه مذهب بر زمینه این مبارزه و هزاران عملکرد ارتجاعی رژیم است.
این سیاست از یکسو بهکلی باسیاست آنارشیستی بورژوا – دمکراتهایی که مبارزه علیه مذهب را عمده میکنند و به مذهب اعلانجنگ میدهند و با دست زدن به شیوههایی که احساسات مذهبی تودهها را جریحهدار میکند و عملاً تمایلات مذهبی را در میان مردم تقویت میکنند و زوال مذهب را به عقب میاندازند، همچون سیاستی که دمکراتهای خردهبورژوا نظیر “کومه له” در کردستان در پیشگرفته و عملاً ارتجاع مذهبی را تقویت کرده است، مغایر است و از سوی دیگر باسیاست لیبرال منشانه سازمانهایی نظیر حزب توده و دار و دستههای روشنفکر لیبرال که حولوحوش شورای ملی مقاومت مجاهدین جمع شدهاند، یعنی کسانی که میکوشند جبن و هراسشان را از مبارزه علیه مذهب و محاسبات کاسبکارانه و حقیرانهشان را با توجیه ضرورت وحدت در مبارزه بپوشانند و نهتنها از هرگونه مبارزه علیه مذهب و تبلیغ آتهئیسم سر باز میزنند، بلکه آن را نفی و محکوم نیز میکنند. یعنی کسی که بقول لنین “جسارت آن را ندارد علیه دین مبارزه کند و این وظیفه را فراموش مینماید، روشنفکر لیبرالی که خود را باایمان به خدا دمساز میکند و نقطه حرکتش نه از منافع مبارزه طبقاتی بلکه از محاسبات حقیرانه و رقتآور خویش است و از روش رندانه هیچکس را مرنجان و هیچکس را از خود مران، و هیچکس را مترسان یعنی “زندگی کن و بگذار دیگران نیز زندگی کنند” پیروی میکند.”
سیاست پرولتاریایی سازمان ما علیه مذهب که با هر دو سیاست آنارشیستی و لیبرالی مرزبندی آشکار دارد متضمن تبلیغ مشخص و زنده آتهئیسم بر زمینه مبارزه طبقاتی موجود، عمده کردن مبارزه سیاسی و سازماندهی مبارزه طبقاتی کارگران در جهت برانداختن ریشههای تاریخی و اقتصادی مذهب است.
مطالبه جدائی دین از دولت نیز در خدمت این وظیفه قرار دارد که طبقه کارگر بهتر بتواند برای برانداختن ستم اقتصادی و حاکمیت سرمایه که پیششرط برانداختن قطعی ستم معنوی است سازمان یابد. جدائی دین از دولت درعینحال به ما امکان خواهد داد که همهجانبهتر مبارزه را در جهت زدودن اوهام و خرافات مذهبی و ارتقاء آگاهی سیاسی سازمان دهیم.
نظرات شما