آلودگی هوا، امروز دیگر صرفاً یک بحران زیستمحیطی نیست؛ این پدیده، به یکی از مظاهر برجستهی نظام طبقاتی، بیعدالتی اجتماعی و غارت زیستمحیطی توسط رژیم جمهوری اسلامی تبدیل شده است. بهویژه در کلانشهرهایی چون تهران، سلامت و جان میلیونها نفر از کارگران، زحمتکشان، کودکان و سالخوردگان در معرض تهدید مستقیم قرار گرفته است. بر اساس آمار رسمی (که بهسبب نبود نظام پایش علمی و شفاف، بهطور قطع کمتر از واقعیت است)، سالانه نزدیک به ۵۰ هزار نفر تنها در استان تهران، قربانی مستقیم ذرات معلق موجود در هوا میشوند. اما این فاجعه، تنها به تلفات جانی ختم نمیشود.
بررسیها نشان میدهند حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد بیماریهای مزمن تنفسی، ۱۵ تا ۲۰ درصد مرگومیرهای مرتبط با بیماریهای قلبی، هزاران مورد جدید ابتلا به سرطان ریه و درصد قابل توجهی از تولد نوزادان کموزن به وضوح با آلودگی هوا در ارتباطاند. پیامدهای این بحران تنها جسمانی نیستند؛ استرس، اضطراب، افسردگی، اختلالات خواب و کاهش تواناییهای شناختی، بخش دیگری از هزینههای این آلودگی است که کمتر به آن پرداخته شده است.
در دل این فاجعه، یکی از عوامل، فرسودگی کامل ناوگان حملونقل شهری است؛ ناوگانی که با وجود هشدارهای پیاپی متخصصان، همچنان در سایهی بیکفایتی حاکمان و سودجویی سرمایهداران، نه نوسازی شده و نه اسقاط گردیده است. تولید خودروهای آلاینده توسط کارتلهای خودروسازی وابسته به سپاه و دیگر باندهای قدرت، آنهم با فناوریهای منسوخ، در کنار مصرف بنزین و گازوئیل بیکیفیت، سهم عمدهای در گسترش آلودگی مرگبار هوای تهران دارد.
بیش از ۵ میلیون خودرو، روزانه در تهران تردد میکنند. بخش بزرگی از این وسایل نقلیه، ساخت داخلی و فاقد حداقل استانداردهای زیستمحیطیاند، سوخت آنها نیز بنزین کمکیفیت است؛ اما سود کلان از فروش آنها، مستقیم به جیب مافیای خودروسازی و مدیران فاسد وابسته به سپاه و باندهای حکومتی میرود. برای جمهوری اسلامی، جان میلیونها انسان، از سود خودروسازان بیارزشتر است.
صنایع آلاینده، سوختهای سمی و تولید مرگ
صنایع مستقر در اطراف تهران نظیر نیروگاههای حرارتی، پالایشگاه نفت، کارخانههای سیمان و خودروسازی، با استفاده از سوختهای سمی چون مازوت، سهم بزرگی در تولید ذرات معلق، دیاکسید گوگرد، اکسیدهای نیتروژن و دیگر گازهای گلخانهای دارند. این صنایع، تحت مالکیت یا مدیریت نهادهای نظامی ـ امنیتی و بنیادهای غارتگر وابسته به حاکمیتاند.
در همین حال، مدیریت ناکارآمد پسماندها نیز عامل مهم دیگری در انتشار گازهای خطرناک و ذرات معلق است. گفته میشود، بخش عمدهای از زبالهسوزی در تهران و حومه آن ناشی از سوزاندن غیررسمی و غیرمجاز توسط افراد، روستاها، زبالهگردها و مراکز غیرمجاز است، حتا در صورت صحت این ادعا، نقش شهرداری تهران در این میان قابل چشمپوشی نیست. عدم مقابله جدی به این پدیده، همراه با ناکارآمدی در جمعآوری، حمل و نقل و دفع زبالهها، نبود یا کمبود زیرساختهای مناسب و کافی مانند کارخانههای زبالهسوز استاندارد، محلهای دفن بهداشتی و سامانههای تفکیک، این مشکل را تشدید کرده است.
آلودگی هوا، محدود به تهران نیست. در اصفهان، صنایع فولاد و کشاورزی آببر در مناطق خشک، در مشهد، ترافیک سنگین و گرد و غبار، در اهواز، طوفانهای خاک و صنایع نفتی، در غرب کشور، اثرات فاجعهبار خشکشدن دریاچه ارومیه، دربلوچستان طوفان های شن و در سراسر ایران، نابودی منابع طبیعی، زندگی تودهها را در معرض تهدید دائمی قرار داده است.
تغییرات اقلیمی در ایران؛ از تخریب تا تباهی کامل
رژیم جمهوری اسلامی، نه تنها کوچکترین مسئولیتی در برابر تغییرات اقلیمی احساس نمیکند، بلکه با سیاستهای توسعهمحور و بیبرنامه، در تشدید آن نیز نقش مستقیم دارد. افزایش دمای کشور، کاهش بارشها، خشکسالی، فرونشست زمین، طوفانهای گرد و غبار و بیابانزایی، همه از نتایج مستقیم اجرای سیاستهای نئولیبرالی و ویرانگر حاکمیت است.
در حالی که بسیاری از کشورها تلاش کردهاند با توسعه انرژیهای پاک، توقف بهرهبرداری بیرویه از منابع طبیعی، و نوسازی صنعتی، نقش خود را در تشدید بحران اقلیمی کاهش دهند، جمهوری اسلامی مسیر معکوس را در پیش گرفته است.
– سیاستهای جمهوری اسلامی ایران عمدتا بر توسعه اقتصادی کوتاهمدت و بهرهبرداری از منابع طبیعی بیتوجه به جنبههای اقلیمی و محیط زیستی متمرکز است. بسیاری از کارخانهها و صنایع، بهویژه در بخشهای پتروشیمی، فولاد، سیمان و صنایع سنگین، با مصرف آب در مناطق خشک یا نیمهخشک تأسیس شدهاند که برداشت بیرویه آب، تعادل اکوسیستمهای منطقه را بر هم زده است. تأسیس کارخانهها در مناطق نامناسب، علاوه بر مصرف زیاد آب، معمولاً آلایندههایی را وارد منابع آبی و خاک میکنند که کیفیت آب را کاهش میدهد و موجب تخریب اکوسیستمهای آبی میشود.
کشاورزی تجاری و آببر، که با شعارهای عوامفریبانه و بدون برنامهریزی در مناطق خشک اجرا شده، یکی از عوامل اصلی تخریب آبهای زیرزمینی است. جمهوری اسلامی، نهتنها به کشاورزان کمک نکرد، بلکه با سیاستهای غارتگرانه، آنها را به نابودی کشاند.
– بنا به گزارشهای سازمان زمینشناسی ایران و مراکز تحقیقاتی، بیش از ۲۰ هزار کیلومتر مربع از مناطق ایران درگیر فرونشست هستند که این رقم در حال افزایش است. دشتهای مرکزی ایران، مانند دشتهای تهران، دشت اصفهان و ورامین، استانهای خوزستان و فارس، سواحل جنوبی خلیج فارس و دشتهای شمال غرب به ویژه در اطراف دریاچه ارومیه، از جمله مناطق بحرانی به شمار میروند. برداشت بیرویه از آبهای زیرزمینی، سدسازیهای بیرویه و غیرعلمی و فعالیتهای معدنی بدون بازسازی و یا ساختوسازهای سنگین بر روی خاکهای غیرمستحکم، از علل این فرونشستها هستند. علاوه بر آن حفر چاهها و برداشتهای بیرویه و گاه غیر مجاز از آبهای زیرزمینی و برای مصارف کشاورزی به ویژه کشاورزی صنعتی در نتیجه اجرای سیاستهای کشاورزی آببر و عوامفریبانه جمهوری اسلامی، به میزان ذخیره آبهای زیرزمینی صدمات فراوانی وارد آورده است.
– سدسازیهای بیرویه، در جمهوری اسلامی در خدمت منافع پیمانکاران وابسته به سپاه و نهادهای قدرت بوده است، نه تأمین پایدار آب برای مردم. ساخت دهها سد در سالهای گذشته بدون ارزیابیهای محیطزیستی، به کاهش نفوذ آب به سفرههای آب زیرزمینی، خشکشدن تالابها، دریاچهها و رودخانهها، کاهش بارش و رطوبت، افزایش دمای منطقه، تشدید خشکسالی و درنتیجه افزایش بیابانزایی و افزایش ذرات معلق منجر گشته است.
– جنگلها، که با کاهش کربن دیاکسید، تنظیم دما و رطوبت، جلوگیری از فرسایش خاک و حفظ منابع آبی، نقش مهمی در بهبود کیفیت هوای شهری و روستایی دارند، زیر سایه سیاستهای ضد محیطزیستی رژیم در معرض نابودی قرار دارند. هر سال هزاران هکتار از جنگلهای ایران، به دلیل بهرهبرداری غیرمجاز، تغییر کاربری زمین (مثلاً تبدیل جنگل به زمین کشاورزی یا شهرسازی)، و آتشسوزیهای مکرر طبیعی و عمدی، چرای بیرویه دامها، از بین میروند. جنگلهای شمال، زاگرس، ارسباران و دیگر نواحی ایران، هر ساله در آتش حرص و طمع باندهای زمینخوار، چوببر و سوداگر نابود میشوند. این نابودی، حاصل بیکفایتی نیست؛ بلکه نتیجه سیاستهایی آگاهانه در راستای منافع اقتصادی وابستهگان به قدرت است.
فاجعهای انسانی، اجتماعی و طبقاتی
تخریب محیط زیست و تغییرات اقلیمی نه یک مسأله صرفاً طبیعی، بلکه بحرانی انسانی، اقتصادی و اجتماعی است. تداوم این روند، امنیت زیستی، روانی و معیشتی انسانها را بهطور فزایندهای تهدید میکند. در اثر تخریب محیط زیست، نه تنها، بر سلامت جسمی و روانی انسانها، و نابودی تنوع زیستی گونههای گیاهی و جانوری تأثیر منفی بر جای میگذارد، بلکه بر وضعیت اجتماعی و اقتصادی نیز تأثیر مستقیم دارد. کمبود منابع آبی، با نابودی منابع معیشتی در روستاها (مانند کشاورزی و دامداری) روستاییان را ناچار به مهاجرت به حاشیه شهرها میکند، مانند مهاجرت ساکنان سیستانوبلوچستان، خوزستان، و جنوب کرمان به حاشیه شهرهایی چون زاهدان، اهواز و تهران. این مهاجرت اغلب منجر به گسترش حاشیهنشینی، بیکاری، فقر، بحرانهای بهداشتی میشود. بیشترین تأثیر این تخریبها بر کارگران، زحمتکشان، روستاییان و اقشار فرودست است. آنها در معرض مهاجرت اجباری، بیماری، بیآبی، بیکاری و نابودی معیشت قرار گرفتهاند. در برابر، سودهای میلیاردی حاصل از تخریب طبیعت به جیب شرکتهای خصوصی، “خصولتی” سپاه، بنیاد مستضعفان، آستان قدس، و راهزنان حاکم میرود.
در بیش از چهار دهه سلطه این رژیم ارتجاعی، روند ویرانگری محیط زیست نه تنها متوقف نشده، بلکه شدت یافته است. رژیم جمهوری اسلامی با اجرای نسخههای نئولیبرالی از دهه ۱۳۷۰ به این سو، بخش بزرگی از منابع طبیعی را به دست “بخش خصوصی” و نهادهای “خصولتی”، سپاه، بنیادها و باندهای مافیایی واگذار کرد. نتیجه، چیزی جز تبدیل طبیعت ایران به منبع سود و غارت نبود. جنگلها با عنوان «طرحهای بهرهبرداری»، به تکههای چوب و زغال تبدیل شدند. معادن بیرویه، کوهها را شکافتند و رودخانهها را خشک کردند. تالابها یا محل دفن زباله و فاضلاب شدند یا با سدسازی نابود گشتند.
از نابودی جنگلها و مراتع گرفته تا خشکاندن تالابها و دریاچهها، از آلودگی هوای کلانشهرها تا فرونشست زمین، از کمبود آب آشامیدنی تا مسمومیت منابع خاک و سفرههای زیرزمینی، همه و همه محصول سیاستهایی هستند که نه بر پایه نیازهای انسانی و زیستمحیطی، بلکه براساس منافع سرمایهداری و سران غارتگر حاکم شکل گرفتهاند. آنان در دهههای گذشته نه تنها، اقدامی برای بهبود وضعیت محیط زیست نکردهاند، بلکه از سرمایهگذاری برای حداقل رفاه مردم ایران دریغ کردهاند. کشوری داری منابع طبیعی عظیم انرژیهای پاک و تجدیدپذیر برای تولید برق، امروزه هنوز وابسته به سوختهای فسیلی است که کفاف نیازهای انسانی و صنعتی کشور را نمیدهد، اما همچنان منبع درآمد هنگفتی برای سران رژیم است.
نمیتوان از رژیمی که ذاتش بر سرکوب، فساد و سودجویی استوار است، انتظار برنامهریزی محیطزیستی داشت. مبارزه برای نجات محیط زیست ایران، جزئی از مبارزهی وسیعتر برای سرنگونی جمهوری اسلامی است. بدون سرنگونی این نظام و تسخیر قدرت از سوی تودهها از طریق حکومت شورایی، نه آب، نه خاک، نه هوا و نه جان مردم، در امان نخواهد بود.
نظرات شما