موانع پیشاروی جنبش معلمان، چه باید کرد؟

فراخوان و سپس تجمع  اعتراضی معلمان در چندین شهر در روز ۱۱ اردیبهشت روز جهانی کارگر، مباحثی را به‌ویژه در جنبش معلمان در رابطه با وضعیت کنونی این جنبش و میزان موفقیت یا عدم موفقیت فراخوان دامن زد.

کنکاش در مورد این مساله که به‌نوبه‌ی خود بسیار مهم است، بویژه از آن رو خود را به جنبش معلمان تحمیل کرد که در ظاهر امر فاصله‌ی عمیقی بین موقعیت شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران در شرایط کنونی با موقعیت آن برای مثال در سال ۱۴۰۰، در میان توده‌ی معلمان، فراگیری آن و قدرت “شورای هماهنگی” در سازمان‌دهی اعتراضات سراسری، بوجود آمده است.

اخیراً فعالان تشکل‌ها و جنبش اعتراضی معلمان، بحث‌هایی را مطرح نموده و به نکات مهمی در ارتباط با  علل کاهش کمیت حضور و مشارکت معلمان در تجمعاتی که “شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران” آن را فراخوانده بود اشاره نموده‌اند. این فعالان علاوه بر سرکوبگری حاکمیت که نقش مهمی در این زمینه داشته، به برخی واقعیت‌ها و مختصات و کمبودهای فعلی تشکل‌های معلمان از نمونه اختلافات داخلی، نبود برنامه روشن و گسست میان نسل‌ها نیز اشاره شده که به سهم خود در عدم مشارکت گسترده معلمان در تجمعات اعتراضی اخیر نقش داشته‌اند.

بدون تردید شورای هماهنگی در پی سرکوب‌های سه سال اخیر (بعد از برگزاری تجمعات روز معلم همراه با کارگران در اول ماه مه سال ۱۴۰۱) که تعدادی قابل توجه از اعضای فعال و شناخته شده‌ی آن زندانی، اخراج و یا زیر تیغ دستگاه‌های امنیتی و سرکوب رژیم رفتند، نسبت به گذشته تضعیف شده است و این واقعیتی‌ست که فعالین “شورای هماهنگی” نیز به آن اعتراف دارند. جدا از میزان شرکت‌کنندگان در اعتراضات اخیر، یک نمونه روشن و بسیار مهم کاهش اعضای شورای هماهنگی از حدود ۴۰ تشکل به حدود ۲۰ تشکل است که یک موضوع بسیار اساسی و مهم است.

با وجود این و به رغم تمامی سیاست‌های حکومت اسلامی که تمامی توان خود را برای نابودی این تشکل سراسری به کار گرفت، باید بر این نکته تاکید کرد که “شورای هماهنگی” به عنوان تشکل مستقل معلمان و به عبارتی دیگر تنها تشکل مستقل که هم‌چنان تا حدودی سراسری باقی مانده است، توانست به بقای خود ادامه دهد. این یک نکته بسیار مهم است. اما باید دید که “شورای هماهنگی” چگونه می‌تواند در شرایط بحرانی کنونی جامعه، ضمن غلبه بر ضعف‌های خود، حتا فراتر از سال‌های ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ در جنبش معلمان و به‌طور کلی در جنبش مردم ستم‌دیده‌ی ایران برای رسیدن به آزادی و عدالت نقش ایفا کند؟

اگر نگاهی به تجمعات اعتراضی معلمان از سال ۱۳۸۰ و بعد بیاندازیم، درمی‌یابیم که جنبش معلمان فراز و فرودهای بسیاری در طول حدود ۲۵ سال اخیر داشته است. یکی از عوامل این فراز و فرودها را می‌توان در نوع تاکتیک‌های شورای هماهنگی دید. برای نمونه در سال‌های سپری شده، در برخی از حرکت‌ها و تاکتیک‌های شورای هماهنگی می‌شد توهم به حاکمیت برای انجام برخی از “اصلاحات” را به‌وضوع مشاهده کرد. ممکن است این توهم در بخشی از اعضای شورا بوده باشد و نه همه‌ی آن‌ها، اما این موضوع در حرکت‌های معلمان و حتا محافظه‌کاری در اتخاذ برخی از اشکال اعتراضی، مذاکره با مقامات دولتی و یا حتا در مواردی دل بستن به وعده‌های مقامات حکومت خود را نشان می‌داد. این نکته را نیز باید افزود که این توهمات در بخش‌هایی از جامعه به‌ویژه اقشار میانی وجود داشت که “انتخابات ریاست‌جمهوری” سال ۹۶ آخرین تجلی آن بود.

به‌رغم اعتراضاتی که از جمله در ۱۲ اسفند ۸۵ ده‌ها هزار نفر را به خیابان کشاند، محافظه‌کاری مانع تداوم، بکارگیری اشکال موثرتر اعتراض و افزایش فشار بر رژیم شد. در آن مقطع زمانی با توجه به استقبال معلمان و شرایطی که رژیم در آن قرار داشت، معلمان در شورای هماهنگی می‌توانستند با بهره‌گیری از اشکال متنوع اعتراض، رژیم را با نیروی توده معلم به عقب بنشانند، اما دل بستن به انجام اصلاحات از بالا و تسلیم شدن به وعده وعیدهای دروغین عوامل حکومتی، در کنار نقشی که تشکل‌های وابسته به جناح موسوم به اصلاح‌طلبان به نام معلمان در فریب معلمان بازی کردند، در عمل یک نوع دلسردی را در بخشی از معلمان ایجاد کرد که تاثیری منفی در پایگاه توده‌ای شورای هماهنگی گذاشت. این تاکتیک‌ها تا زمانی که جامعه در سال ۹۶ وارد دوران انقلابی نشده بود، بیشتر به چشم می‌آمد.

پس از دی‌ماه ۹۶، زمانی که “اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تموم ماجرا” به شعار مردم قهرمانی که خیابان‌ها را تسخیر کرده بودند، تبدیل گردید و در واقع شعاری بود که ریشه در شرایط نوین جامعه داشت، دیگر جنبش‌های اجتماعی از جمله جنبش اعتراضی معلمان و تشکل مستقل‌شان نیز از شرایط جدید حاکم بر جامعه متأثر شدند. اعتراضات کارگری در سال ۹۷ و قیام آبان ۹۸ نیز تاثیرات خود را بر جامعه گذاشتند. در رابطه با جنبش معلمان اوج این تاثیرات را می‌توان در سال تحصیلی ۱۴۰۱ – ۱۴۰۰ دید، هم به لحاظ روآوری معلمان به اعتراض و هم به لحاظ رادیکالیسم در شعارها و خواست‌ها.

پیش از همه‌گیری کرونا، اعتراضات معلمان مدام رو به گسترش بود. همه‌گیری کرونا و تعطیلی مدارس تاثیر خود را گذاشت و عملاً مانع تداوم روند رو به گسترش جنبش معلمان شد. همان‌طور که این تاثیر را در محدوده‌ای بر جنبش کارگری گذاشت. در آن سال‌ها بازنشستگان در مجموع بیشترین حرکت‌های اعتراضی در خیابان را سازمان دادند. با پایان همه‌گیری کرونا و بازگشایی مدارس به صورت حضوری، زمینه برای اعتراضات خیابانی معلمان بار دیگر فراهم گردید و این اوج جنبش معلمان و قدرت و فراگیری شورای هماهنگی بود.

اگرچه شورای هماهنگی در جریان جنبش “زن، زندگی، آزادی” هم‌چنان فعال ماند، بارها مواضعی در حمایت از مبارزات مردم گرفت و حتا اعتراضاتی را در مدارس در حمایت از دانش‌آموزان سازمان داد، اما سال ۱۴۰۰ و آن اعتراضات باشکوه بازنگشت. این روند یعنی تحلیل رفتن توان و قدرت “شورای هماهنگی” در سال‌های بعد و پس از فروکشی جنبش “زن، زندگی، آزادی” هم‌چنان ادامه یافت. یکی از نتایج روشن تحلیل رفتن توان و قدرت شورای هماهنگی و کاهش تعداد کانون‌های عضو، بروز اختلافاتی است که به‌نوبه‌ی خود بر توان و قدرت شورای هماهنگی تاثیر منفی برجای می‌گذارد. برگزاری مجمع عمومی مجازی شورای هماهنگی به دلیل آن‌که رژیم مانع برگزاری نشست حضوری اعضای شورای هماهنگی شد و البته یک تصمیم درست از سوی شورای هماهنگی بود، یکی از این موارد است که منجر به اعتراضاتی در تعدادی (هر چند محدود) از کانون‌های صنفی شد.

اما جدا از عوامل متعددی که در شکل‌گیری این وضعیت تاثیرگذار بوده‌ و هستند از جمله سرکوب و اختلافات درونی، مهم‌ترین مساله به شرایط کنونی جامعه برمی‌گردد. واقعیت این است که فروکش کردن جنبش انقلابی “زن، زندگی، آزادی”، جدا از نتایج مثبتی که این جنبش در دوران اوج خود به همراه آورد و جدا از تجاربی که توده‌های تحت ستم در این مبارزات بدست آوردند، تاثیرات منفی خود را نیز داشته است. برخورد توده‌ها به فاجعه انفجار در بندر “رجایی” یک نمونه است. وقتی که هواپیمای اوکراینی توسط سپاه پاسداران سرنگون شد و تمام سرنشینان آن قربانی جنایت سپاه شدند، اعتراضات متعددی شکل گرفت. در تقاطع حافظ و انقلاب در کنار دانشگاه پلی تکنیک (امیرکبیر) تظاهرکنندگان شعار “جمهوری اسلامی نابود باید گردد” سر دادند. این اعتراضات ادامه می‌یافت که همه‌گیری کرونا نیز به کمک نیروهای سرکوب شتافت و جنبش اعتراضی فروکش کرد. یک نمونه دیگر فرو ریختن ساختمان متروپل آبادان بود که باز منجر به اعتراضات متعددی شد. اما در جریان انفجار بندر رجایی با آن‌که ابعاد فاجعه بسیار بزرگ بود (بسیار بزرگ‌تر از فاجعه متروپل)، تنها شاهد همدردی با مردم بندرعباس با روشن کردن شمع و مانند آن بودیم.

این اما به معنای آن نیست که شرایط جامعه به طور کلی تغییر کرده است. نه! جامعه هم‌چنان در دوران انقلابی بسر می‌برد و بحران‌های حاکمیت حتا عمیق‌تر شده‌اند. اما شرایط به‌گونه‌ای‌ست که هیچ‌کدام از طرفین یعنی حاکمیت و توده‌ها قدرت غلبه بر دیگری را ندارند. نه حکومت می‌تواند توده‌ها را سرکوب کرده و موقعیت خود را تثبیت کند و نه توده‌ها به رغم آماده بودن شرایط عینی، به دلیل عقب‌ماندگی شرایط ذهنی انقلاب از شرایط عینی قادر به سرنگونی جمهوری اسلامی هستند. در این میان اما با توجه به شرایط بسیار بحرانی حاکمیت، یک جرقه می‌تواند به آتشی مهیب تبدیل شود، یک اتفاق ساده ممکن است در شرایطی ویژه به یک خیزش بزرگ منجر شود. همان‌طور که در جریان به قتل رساندن مهسا (ژینا) شاهد بودیم. برای همین باید برای چنین شرایطی مهیا بود. شرایطی که جنبش بار دیگر خیز برمی‌دارد.

اگر در شرایط کنونی توده معلمان به دلیل ترس از اخراج (و متعاقب آن از دست دادن منبع معاش خانواده) و نداشتن چشم‌انداز وارد میدان عمل نمی‌شوند؛ زمانی که این چشم‌انداز بوجود آمد، شرایط مهیا می‌شود که توده معلمان در ابعادی بسیار گسترده به جنبش بپیوندند. اما این مساله به این مفهوم نیست که باید دست روی دست گذاشت تا شرایط مهیا گردد. برعکس شرایط کنونی تلاشی مضاعف می‌طلبد. می‌باید از خرده‌کاری و موضوعاتی که نیرو و توان تشکل مستقل معلمان را به بیراهه می‌برد دوری کرد و از هم امروز به فکر سازمان‌یابی و گسترش تشکل بود، به فکر جذب نسل جدید معلمان به تشکل بود و نیرو و خون‌های جدیدی به تشکل تزریق کرد. مساله اساسی تمامی جنبش‌های اجتماعی در لحظه‌ی کنونی ایجاد و گسترش تشکل است. ایجاد و تحکیم تشکل یک امر فوری و ضروری‌ست و می‌باید نیروهای پیشروتر جامعه به ویژه بر روی این موضوع تمرکز کنند. تنها با تشکل و اتحاد است که می‌توان زمینه را برای تغییر موازنه قوای سیاسی به نفع توده‌های ستم‌دیده‌ی جامعه مساعد ساخت و مسیر سرنگونی رژیم و رهایی توده‌ها از ستم و استثمار را باز کرد. این را دیگر همگان می‌دانند که تا زمانی که جمهوری اسلامی بر سریر قدرت است وضعیت توده‌های تحت ستم از جمیع جهات مدام بدتر خواهد شد.

برای رهایی از این وضعیت باید کار تشکیلاتی کرد و اتفاقاً جمهوری اسلامی به همین دلیل بیشترین فشار را به تشکلات مستقل وارد می‌آورد. بزرگ‌ترین و مهم‌ترین تجربه‌ و دستاورد جنبش “زن، زندگی، آزادی” این بود که تنها تسخیر خیابان‌ توده‌ها را به هدف‌شان نمی‌رساند. باید متشکل شد و با نیروی اتحاد و اعتصاب سراسری رژیم را به زانو درآورد. تنها تصور کنید که کارگران و معلمان و پرستاران و دیگر زحمتکشان جامعه دست به اعتصاب سراسری بزنند. دیگر  از جمهوری اسلامی چیزی جز یک طبل توخالی باقی نخواهد ماند.

چاره رنجبران وحدت و تشکیلات است.

 

 

POST A COMMENT.