تاریخ کلیه جوامع طبقاتی از جمله جامعه سرمایهداری، اساساً تاریخ مبارزه طبقاتیست. مبارزه ای که گاه با شدت و حدت و پردامنه، گاه آرام اما بیوقفه میان دو قطب متضاد جامعه جاری بوده است. یک سوی آن نیروهای پویا، طرفداران پیشرفت و تکامل قرار دارند که برای دگرگونی نظم موجود و جایگزینی نو به جای کهنه پای در صحنه مبارزه نهاده اند. در قطب دیگر، جانبداران سکون و ایستایی، نیروهای میرنده و ارتجاعی و بازدارنده ایستاده اند. مدافعان ایستایی و نظم کهنه، برای متوقف ساختن چرخ تاریخ، تمام توان خویش را بکار گرفته و برای حفظ مناسبات منسوخ و منافع اقتصادی و سیاسی خویش، به قهر و زور و زندان و کشتار متوسل شده اند. کمونیست ها، سوسیالیستها و کارگران آگاه که در صف مقدم پویایی و مسیر بالنده تاریخ قرار گرفته اند، برای درهم پیچیدن بساط نظم سرمایهداری تا پای جان میرزمند و صاحبان سرمایه، تمام مرتجعین و کل طبقه استثمارگر و دولت این طبقه، برای حفظ نظم کهنه مبتنی بر استثمار و طبقات، کمونیست ها، کارگران آگاه و نیروهای بالنده را کشتار میکنند و خون می ریزند. یک سوی این دو قطب متضاد، استثمار و بهره کشیست، سوی دیگر آن مبارزه برای لغو استثمار و استقرار سوسیالیسم. تضاد طبقاتی میان اردوی استثمار شوندگان و استثمار گران، مدام تشدید شده و در دوران سرمایه داری به اوج خود رسیده است. جامعه بیش از پیش به دو اردوگاه بزرگ متخاصم، به دو طبقه بزرگ بورژوازی و پرولتاریا تقسیم شده که مستقیم در برابر هم ایستاده اند. پوشیده نیست که در شرایط کنونی اقشار دیگری نیز ممکن است در مقابل بورژوازی قرار گیرند. اما بین تمام اقشار و طبقات، تنها پرولتاریاست که یک نیرو و طبقه واقعاً انقلابیست که خواهان برچیدن نظام سرمایه داری و استقرار سوسیالیسم است، چرا که در جریان رشد مبارزه و تکامل جامعه، تمام اقشار و طبقات دیگر راه انحطاط و زوال می پیمایند. تنها کمونیست ها هستند که به عنوان بخش پیشتاز طبقه کارگر در مسیر تکامل تاریخ و برای برقراری سوسیالیسم میرزمند. چرخ تاریخ و تکامل جامعه متوقف شدنی نیست. در نظام سرمایه داری هنگامی که روابط تولیدی با سطح تکامل نیروهای مولد متناسب باشد، نیروهای مولد بی وقفه پیشرفت می کنند. اما زمانی که روابط تولیدی با رشد و تکامل نیروهای مولده تناسب و هماهنگی نداشته و در تضاد باشد، مانع تکامل نیروهای مولده میشود . این مانع با جایگزینی روابط تولیدی نوین باید ازمیان برداشته شود. این تغییر اجتناب ناپذیر است. روابط تولیدی نوین با انقلاب اجتماعی جایگزین روابط تولیدی کهنه پیشین میشود و از درون این تضاد و انقلاب، سوسیالیسم سر بر میآورد و جامعه به مسیر تکاملی خود ادامه میدهد.
این گرچه به معنای جایگزینی جبری نو به جای کهنه و سوسیالیسم به جای سرمایهداریست اما به معنای انکار موانع بزرگی که بورژوازی بر سر راه کمونیستها و طبقه کارگر قرارداده، یا آسان پنداری سرنگونی نظام سرمایهداری و استقرار سوسیالیسم نیست. چه بسیار کارگران آگاه و کمونیست هایی که در سرتاسر جهان در راه سوسیالیسم و برای سوسیالیسم مبارزه کرده و از جان خویش نیز دریغ نداشته اند. میلیونها زن و مرد سوسیالیست و برابری طلب در سراسر جهان بدست دژخیمان سرمایه تیرباران شده اند، زیر شکنجه به قتل رسیده اند، درکوچه و خیابان و کوه و جنگل به رگبار بسته شده یا در زندانها و تبعید گاهها به مرگ تدریجی محکوم شده اند. به رغم این، اما بساط استثمار و بهره کشی در سراسر جهان سرمایهداری همچنان پهن و سوسیالیسم، نیاز فوری این جوامع است.
جایگزینی جامعه نو بجای کهنه، در نظامهای استثماری پیشین بسیار سهل تر بود از جایگزینی سوسیالیسم بجای سرمایهداری. علت آن نیز روشن است. نظام های استثماری در مقابله و رو در رویی با نظم کهنه دوران خود و استقرار نظم جدید، همگی مبتنی بر حفظ مالکیت خصوصی است. “تمام طبقات پیشین پس از رسیدن به سیادت می کوشیدند آن وضع و موقع حیاتی را که به چنگ آورده اند، تحکیم کنند و تمام جامعه را به شرایطی که طرز تملک آن ها را تأمین کند تابع سازند.”(مانیفست)
برپایی سوسیالیسم اما خود، برچیدن و الغاء مالکیت خصوصی و نیازمند دگرگونی بنیادی مناسبات تولید است. پرولتارها، ازخود چیزی ندارند که بخواهند حفظش کنند و برآنند آنچه را که تا کنون مالکیت خصوصی را حفاظت مینمود و آن را امن و مصون می ساخت نابود سازند. طبقه کارگر و کمونیست ها نه فقط از جهت مبارزه برای تعیین تکلیف با بورژوازی و نابودی نظم سرمایه داری که به کلی مشکل تر و متفاوت تر از مبارزات طبقاتی پیشین است، بلکه همچنین از جهت ایجاد سوسیالیسم و برپایی نظامی که فاقد پیشینه مستمراست، از تجربه کافی برخوردار نیست و از مرحله آزمون وخطا فراتر نرفته است نیز با مشکلات ویژه ای دست به گریبان است. به رغم این اما طبقه کارگر و کمونیست ها در تمام دوران سرمایه داری لحظه ای از تلاش و مبارزه برای زیروروکردن نظام سرمایهداری و استقرار سوسیالیسم دست برنداشته اند. راه، گرچه سخت و پرسنگلاخ و تا حدی ناشناخته و طولانیست، اما مبارزه برای نفی کهنه، نفی استثمار و طبقات و ایجاد جامعه ای برابر و آزاد، برای برپایی سوسیالیسم ادامه داشته و صد ها هزار کمونیست و کارگر آگاه نیز جان های شیفته خود را در راه آرمان های سوسیالیستی فدا کرده اند.
ارتجاع و برپادارندگان استثمار و نابرابری، مستقل از مرزهای جغرافیایی همه جا با قهر و سرنیزه و ریختن خون کارگران و کمونیست ها برکف کارخانه ها و سنگفرش خیابان ها استوار گشته و دوام یافتهاند. درهمان حال انبوه کارگران و مدافعان کمونیست آنها با پیکاری خونین علیه استثمار و کهنه پرستی، قامت راست کرده و از کشتار و اعدام و زندان نهراسیده اند. تجربه دوران سرمایه داری این واقعیت را اثبات نموده که سوسیالیسم به آسانی محقق نمیشود و یکی از ملزومات مبارزه برای سوسیالیسم، جانفشانی و از خود گذشتگیست. و چه بجا گفت آن کمونیست و رهبر برجسته خلق ویتنام رفیق هوشی مین: “میان سرمایه داری و سوسیالیسم دره عمیقی است که باید با خاکستر کمونیست ها پر شود، ما می خواهیم خاکستر این دره باشیم”.
جهان سرمایهداری اگرچه در برابر کمونیست ها و طبقه کارگر همه جا با شقاوت و بیرحمی ظاهر گشته و جنایات فجیعی علیه سوسیالیستها و عموم کارگران آگاه مرتکب شده و از ریختن خون آنها ابایی نداشته است، اما در ایران استبداد زده، ابعاد کشتار و زندان و سرکوب کمونیستها بسی فراتر، فجیعتر و دهشتناکتر بوده است. در طول قریب به یکصد و ده سالی که از عمر نظام سرمایه داری در ایران و شکل گیری جنبش طبقه کارگر و فعالیت های کمونیستی میگذرد، طبقه ارتجاعی و رژیم های حاکم هزاران انسان کمونیست و کارگر آگاه را به جرم تلاش و مبارزه علیه ظلم و نابرابری و جانبداری از سوسیالیسم، در سیاهچال های عهد عتیقی به بند کشیده و یا به دار آویخته اند. گرچه تمام دوران حکومت رضاخان و فرزندش محمد رضاشاه با کشتار و زندان و سرکوب سوسیالیستها و کارگران آگاه همراه است، اما واقعیت این است که وحشیانه ترین سرکوبها و خون ریزیها زمانی جدی تر از گذشته در دستور کار رژیم شاهنشاهی قرار گرفت که غرش رعد آسای گلوله های سرخ و آتشین زمستان ۴۹ در سیاهکل در تمام پهنهی کشور طنین انداز شد، خواب خوش و چند ده ساله رژیم شاه را برهم زد و “ثبات” از “جزیره” ای که شاه برای خود ساخته بود برای همیشه رخت بربست. با سیاهکل و شکل گیری جنبش نوین کمونیستی ایران، قدر قدرتی رژیم شاه زائل شد. سیاهکل در دیوارهای قطور ترس و وحشت از رژیم و انفعال و نومیدی، تَرَک های بزرگی انداخت. سیاهکل راه جدیدی پیش پای کمونیست ها و انقلابیون گذاشت. پرچمی که برای آزادی و سویالیسم در سیاهکل برافراشته شد، پایه رژیم پوشالی شاه را لرزاند و کل طبقه حاکم را به وحشت انداخت.
رژیم شاه با سراسیمگی، نیروهای مسلح خود را برای کشتار منادیان واقعی سوسیالیسم و آزادی به شمال اعزام کرد تا گلبانگ آزادی را در نطفه خفه کند. رفقا مهدی اسحاقی و رحیم سماعی بدست دژخیمان از پا درآمدند و ۱۳ رزمندۀ قهرمان جنبش کمونیستی ایران رفقا، احمد فرهودی، اسماعیل معینی عراقی، اسکندر رحیمی، جلیل انفرادی، شجاعالدین مشیدی، عباس دانش بهزادی، غفور حسنپور اصیل، محمدعلی محدث قندچی، ناصر سیفدلیل صفایی، هادی فاضلی، هوشنگ نیری، هادی بندهخدا لنگرودی، به دستور مستقیم شاه در ۲۶ اسفند ۴۹ تیرباران شدند. رفیق علیاکبر صفایی فراهانی فرمانده گروه جنگل در زیر شکنجه جان باخت ولی رژیم شاه نام او را با ۱۲ تن دیگر از همرزمان که در ۲۶ اسفند اعدام شدند اعلام کرد.
ددمنشی رژیم شاه اما نتوانست سد و مانعی در برابر رشد و گسترش مبارزهای که در سیاهکل آغاز شده بود ایجاد کند.غرش بلندی که آن زمستان سرد در آسمان شب زده کشور طنین انداز شد، در مبارزات شهری ادامه یافت. استقبال از سیاهکل و شوق پیوستن پیشروترین کمونیست ها به صفوف سازمان سراسر کشور خصوصاً دانشگاهها را فرا گرفت. مبارزات دانشجویی رنگ و بوی دیگری گرفت. هنوز یک سال از فعالیت سازمان نمیگذشت که نزدیک به ۱۰۰ تن از بهترین رفقا و سرخترین گلهای زمانه با داس ارتجاع و سرمایه درو شدند. دهها رفیق فداییِ در بند، ازجمله رفقا عباس و اسدالله مفتاحی، مجید احمدزاده، حمید توکلی، غلامرضا گلوی و رفیق کبیر مسعود احمدزاده نیز در اسفند سال ۵۰ به فرمان شاه تیرباران شدند.
در حالیکه رژیم دیکتاتوری شاه و ساواک آن هربار از پایان کار و نابودی چریکها سخن میگفت، سازمان اما بیش از پیش نیرو میگرفت. ارتجاع شاهنشاهی که از گسترش نفوذ و محبوبیت فدایی در میان مردم به شدت نگران بود، وحشی گری در برابر رفقای ما را از حد گذراند. سال ۵۰ و ۵۲ ضربه و ضایعه مهمی بر سازمان وارد شد و رفقا اسکندر صادقینژاد، بهروز دهقانی، حسن نوروزی، رحمتالله پیرونذیری و رفیق کبیر امیرپرویز پویان بدست رژیم شاه و دژخیمان آن از پا درآمدند. سرکوب و کشتار اگرچه بسی وحشیانه و بیرحمانه بود، اما فدائیان عاشق سوسیالیسم را سر باز ایستادن نبود. در مکتب سیاهکل توقف معنا نداشت. هیچ نیرویی قادر به متوقف ساختن مبارزه و جانفشانی رفقای ما در راه سوسیالیسم و آرمان های پرولتری نبود. به جای هر رفیقی که بر خاک افتاد و در خون خویش غلطید، دهها رفیق دیگر پای در راه نهادند و مبارزه را پی گرفتند. رژیم دیکتاتوری شاهنشاهی و ساواک آن که در نابودی چریکها ناکام مانده بود، به جنایت دیگری علیه سازمان دست زد و در فروردین سال ۵۴، هفت رفیق برجسته ما را در زندان ترور کرد. خون سرخ رفیق کبیر بیژن جزنی و رفقا حسن ضیاءظریفی، احمد جلیل افشار، عباس سورکی، عزیز سرمدی، محمد چوپانزاده و مشعوف کلانتری، تپههای اوین را گلگون ساخت. سازمان هنوز از این ضربهی سنگین کمر راست نکرده بود که با یورشهای وحشیانه و پیدرپی رژیم شاه و ساواک در اواخر سال ۵۴ بویژه در سال ۵۵ و کشتار دستجمعی اعضای رهبری سازمان، ضربه هولناکی بر سازمان وارد شد. رفقا طاهره خرم، محمدرضا یثربی، غلامعلی خراطپور، علیاکبر وزیری، غلامرضا لایق مهربانی، محمدمهدی فوقانی، یوسف قانع خشکهبیجاری، فاطمه حسینی، عسگر حسینیابرده، محمدحسین حقنواز و رفیق کبیر حمید اشرف کمونیست و رهبر برجسته سازمان به صف طویل و متراکم جانفشانان راه سوسیالیسم سازمان پیوستند.
در سالهای سیاه دیکتاتوری شاهنشاهی دهها زن کمونیست و قهرمان نیز دوشادوش رفقای مرد در صفوف سازمان علیه نظم حاکم درپیکار بودند که به دست رژیم شاه و جلادان آن کشته شدند و جان خویش را فدای آرمان های سوسیالیستی ساختند. رفقا؛ مهرنوش ابراهیمی، مرضیه احمدیاسکویی، شیرین معاضد، غزال آیتی، لادن آلآقا، زهرا آقانبی قلهکی، نادره احمدهاشمی، پروین فاطمی، فاطمه افدرنیا، نسترن آلآقا (عضو مرکزیت سازمان)، نزهت روحیآهنگران ، رفیق صبا بیژنزاده (عضو مرکزیت سازمان) و بسیاری دیگر از زنان کمونیست در همین دوره جانفشاندند. روی آوری زنان به مبارزه در صفوف سازمان کم نظیر و به حدی وسعت گرفت که دست کم ۱۸ تن از رفقایی که در ضربات سال ۵۵ جان خویش را از دست دادند، زنان کمونیستی بودند که در راه آرمان های سوسیالیستی تا پای جان مبارزه کردند.
به رغم تمامی این ضربات سنگین، سازمان به مبارزه ادامه داد. کشتار و زندان از یک سو و مبارزه برای آزادی و سوسیالیسم از دیگر سو تا پایان رژیم شاه ادامه یافت. در طول دوران ستمشاهی بیش از ۳۰۰ رفیق فدایی، سیصد تن از برجسته ترین کمونیستهای ایران در راه آرمان های سوسیالیستی و کارگری جانفشاندند.
به رغم تمام وحشی گریها و کشتارهای رژیم شاه و ساواک آن، سرانجام رژیم سلطنتی در جریان قیام روزهای ۲۱ و ۲۲ بهمن از پا درآمد. شماری از رفقای ما نیز در جریان قیام کشته شدند. رفیق قاسم سادتی نیز در جریان تسخیر رادیوایران کشته شد. سازمان ما از مبارزه علیه رژیم شاه سرفراز بیرون آمد. دهها هزار نفر از کمونیست ها، کارگران پیشرو و انقلابیون در سرتاسر کشور به سازمان روی آوردند. سازمان به بزرگترین جریان کمونیستی در خاورمیانه تبدیل شد.
اما ارتجاع اسلامی تازه به قدرت خزیده که جایگزین ارتجاع سلطنتی شد، صدبار شدیدتر و وحشیانه تر از رژیم شاه به سرکوب و کشتار کمونیستها دست زد. تنها چند روز پس از قیام، در فروردین سال ۵۸ دشت های ترکمن صحرا از خون سرخ فدائیان رنگین شد و پانزده رفیق فدایی در یک حمله وحشیانه مزدوران حکومتی جان باختند که بهرام آقآتابای، آنا بردیسرافراز، آراز محمد دردیپور، در میان این رفقا بودند. از پی آن دهها رفیق فدایی در کردستان از جمله رفقا یوسف کشیزاده، رشوند سرداری، ناصر سلیمی ، گرجیبیانی، شهریار و احسن ناهید، از دم تیغ ارتجاع گذشتند و در آخرین روز بهمن و آستانه اسفند همان سال رهبران شوراهای خلق ترکمن، رفقا توماج، مخدوم، واحدی و جرجانی ترور شدند .
این ها ضربات سختی بود که پی در پی بر سازمان وارد میشد. بزرگترین ضربه را اما انشعاب بزرگ خرداد سال ۵۹ گرایش راست و اپورتونیستی که در درون سازمان لانه کرده بود بر سازمان وارد ساخت. “اکثریت” به ارتداد و دامان خائنین در حزب توده درغلطید و حمایت از ارتجاع حاکم را درپیش گرفت و جناح انقلابی سازمان (اقلیت) به عنوان یک سازمان مارکسیست – لنینیست به مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی و نظم موجود ادامه داد.ارتجاع حاکم فشار و سرکوب علیه اقلیت را که روز به روز ابعاد و دامنه نفوذ آن گسرش مییافت تشدید کرد. مزدوران حکومتی در میتینگ روز ۱۷ بهمن سال ۵۹ که به مناسبت ۱۹ بهمن سالروز حماسه سیاهکل در میدان آزادی تهران برگزارشد، رفیق جهانگیر قلعه میاندوآب، یکی از کادرهای ورزیده کارگری سازمان را ربودند و به جوخه اعدام سپردند. در یورش های همه جانبه سال ۶۰ صدها تن از فدائیان اقلیت دستگیر و گروه بزرگی از آنان در همین سال به دار آویخته شدند. رفیق سعید سلطان پور شاعر حنجره خونین سازمان، عضو برجسته کانون نویسندگان ایران جزء نخستین اعدام شدگان سال ۶۰ بود. همین سال رفیق هادی ( احمد غلامیان لنگرودی) که نقش ارزنده ای در بازسازی تشکیلات بعد از ضربات سال ۵۵ ایفا کرده بود، رفیق اسکندر ( سیامک اسدیان)، رفیق محسن مدیرشانهچی، رفیق کاظم ( محمدرضا بهکیش) و رفیق نظام (یدالله گل مژده) که همگی عضو کمیته مرکزی سازمان بودند طی در گیری با مزدوران مسلح رژیم جان باختند. رفیق مهران (منصور اسکندری تربقان) که در کنگره سازمان غیاباً مجدداً به عضویت کمیته مرکزی انتخاب شده بود نیز زیر شکنجه های وحشیانه دژخیمان جمهوری اسلامی جان باخت. بازداشت و کشتار کمونیست ها بعد از۳۰ خرداد ۶۰ به شدت افزایش یافت. صدها عضو و فعال سازمان باز داشت و به جوخه اعدام سپرده شدند. دهها کارگر پیشرو و آگاه که به صفوف سازمان پیوسته و در تشکل ها و شوراهای کارگری فعال بودند، در همین سالها تیرباران شدند. از حدود ۶۰ تن اعضای کمیته کارگری سازمان در تهران، که تا سال ۶۴ دستگیر شدند، کمتر رفیقی زنده ماند. ده ها کارگر فدایی که به مبارزه در صفوف سازمان روی آورده بودند به دست جمهوری اسلامی اعدام و سربهنیست شدند. از آن جملهاند رفقا احمدمنادی، محمدعلی ابرندی، غلامرضا مولائی بیرگانی، خیرالله حسنوند، داود مدائن، عبدالرضا ماهیگیر، علی میرشکاری، ونداد ایمانی و دهها کارگر پیشرو دیگر. چه بسیار زنان کمونیست عضو و فعال سازمان فدائیان اقلیت نیز در همین دوره و طی سرکوبهای خشن رژیم جمهوری اسلامی جانباختند. رفقا زهرا بهکیش، ویدا گلی آبکناری، منیژه طالبی، نفیسه ناصری، مریم توسلی، سوزان نیکزاد، مریم دژآگاه، ناهید محمدی، نادره نوری، ژیلا سیاب، زهرا بیدشهری، زهرا فرمانبردار، فاطمه محمدی، فریده یوسفی، خاطره جلالی و دهها رفیق زن کمونیست دیگر!
افزون بر این، سازمان فدائیان-اقلیت به عنوان یک سازمان کمونیستی سراسری از پایگاه نسبتاً خوبی در اغلب شهرها و استان های کشور برخورداربود. در یورش ارتجاع به نیروهای سازمان در شهرها و استانهای مختلف، شمار دیگری از رفقای ما جان باختند که از جمله میتوان از رفقا مسعود رحمتی، علی نوذری، جواد کاشی، محمد کس نزانی، انور اعظمی، رشید یزدانپناه، سیروس قصیری، تیمور ستاری، فریدون بانهای، مختار قلعهویسی در کردستان، مهدی خانزاده، صمد حسینزهی، علیرضا بامری، فقیرمحمد زین الدینی، امیر نورائی، کریم کهرازهی در بلوچستان، و دهها رفیق دیگر در گیلان، آذربایجان ، خوزستان، خراسان و سایر استانها یاد کرد که در راه آرمانهای سوسیالیستی طبقه کارگر جان باختند.
رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی تنها در فاصله سالهای ۶۰ تا ۶۷ نزدیک به ۱۰۰۰ تن از فدائیان اقلیت را به جوخه مرگ سپرد و هزاران تن دیگر را نیز در زندان به بند کشید که گروه بزرگی ازاین محکومین زندانی، در قتلعام سال ۶۷ جان خویش را ازدست دادند.
قتل و کشتار فدائیان در دو نظام سلطنتی و جمهوری اسلامی به موارد یاد شده خلاصه نمی شود. دامنه کشتار و شمار جانفشاندگان سازمان بسیار فراتر از محدوده نام هایی است که اینجا بدان اشاره شده است. شمار جانفشاندگان در برخی از خانواده ها بیش از یک رفیق است،از آن جمله ؛ انوشه و مهدی فضیلت کلام، انشاالله و توکل اسدیان،اعظم، نزهت و بهمن روحی آهنگران،ایرج، فرخ و سیروس سپهری، سیمین، شیرین، اسدالله، عبدالله و جعفر پنجه شاهی، فاطمه و عزت غروی، شهریار و احسن ناهید، سعید و علی میرشکاری، جعفر و نیره محتشمی، محسن و محمد علی بهکیش و رفقای ارزشمندی مانند احمد زیبرم، قاسم سید باقری و صدها رفیق فدایی دیگر تنها بخش کوچکی از لیست بلند جانفشاندگان راه سوسیالسم در دو نظام سلطنتی و جمهوری اسلامی است.
اگرچه در دومین کنفرانس سازمان مورخ سال ۱۳۶۸ بیست و پنج اسفند “روزجانباختگان” سازمان نام گذاری شد اما اعدام و تیرباران رفقای ما به ۲۵ اسفند خلاصه نمیشود. هر روز در هر ماه خود بیست و پنج اسفندی است که شماری از رفقای ما در راه سوسیالیسم و برای سوسیالیسم جان فشانده اند.
رژیم سلطنتی تا توانست کشتار کرد و خون صدها فدایی را بر زمین ریخت. رژیم خون ریز و درنده خوی جمهوری اسلامی دست ارتجاع سلطنتی را از پشت بست و هزاران عضو و فعال و هوادار سازمان فدائیان اقلیت را به زندان افکند یا به جوخه اعدام سپرد. با وجود این، سازمان فدائیان اقلیت حتی یک لحظه، مبارزه آشتی ناپذیر خود با ارتجاع و نظم سرمایه داری حاکم را متوقف نکرد. مبارزهای پیگیر در دفاع از منافع طبقه کار گر، در راه سوسیالیسم و برای سوسیالیسم.
مبارزه علیه ارتجاع و سرمایه ادامه دارد. هیچ نیرویی با هردرجه از سرکوب و کشتار کمونیستها ، قادر نیست چرخ تاریخ را از حرکت بازدارد. در حال حاضر نیز چیزی به پایان عمر پرنکبت و سراسر جنایت جمهوری اسلامی نمانده است. در سقوط و سرنگونی ارتجاع و سرمایهداری میرنده، درخشش نیروی بالنده و پویا و سوسیالیسم پدیدار شونده را میتوان دید.
درسالروز ۲۵ اسفند روز جانباختگان فدایی، یاد تمامی همرزمان جان باخته را گرامی میداریم و در پنجاه و چهارمین سال حیات سازمان بار دیگر با رفقای قهرمان و پیشتازان مبارزه برای آزادی و سوسیالیسم عهد میبندیم تا تحقق کامل آرمان های سوسیالیستی و کارگری سازمان به مبارزه آشتی ناپذیر علیه ظلم و ستم و استثمار ادامه دهیم.
متن کامل نشریه کار شماره ۱۱۱۱ در فرمت پی دی اف:
نظرات شما