سیاست‌های ترامپ و موقعیت دشوار جمهوری اسلامی

ترامپ بار دیگر در رأس قدرت اجرائی دولت آمریکا قرار گرفت. قدرت گیری ترامپیسم  در آمریکا ادامه چرخش به راستی است که روند عمومی تحول سیاسی جهان سرمایه‌داری در اوضاع کنونی است. مراسم تحلیف و آغاز دوره دوم ریاست جمهوری ترامپ یک ویژگی  برجسته داشت. برای نخستین بار نقش مستقیم اشرافیت مالی آمریکا در قدرت سیاسی ، در صف نخست این مراسم به نمایش گذاشته شدند.

بزگ‌ترین سلاطین مالی جهان امثال “ایلان ماسک(مدیرعامل تسلا و شبکه اجتماعی ایکس)، “جف بزوس”(مدیرعامل شرکت آمازون)، و “مارک زاکربرگ”(مدیرعامل شرکت متا)، در مراسم تحلیف ترامپ به‌عنوان میهمانان ویژه حضور یافتند  و در کنار نامزدهای پیشنهادی کابینه ترامپ جای گرفتند.

بزرگ‌ترین ثروتمندان آمریکائی که این مراسم را جشن و میهمانی بزرگ خود می‌دانستند، برای کمک به برگزاری هرچه باشکوه‌تر آن بر یکدیگر سبقت گرفتند و مبالغ کلانی تحت عنوان کمک به برگزاری مراسم تحلیف، اختصاص دادند. آن‌ها هزینه ۲۵۰ میلیون دلاری این جشن را بر عهده گرفتند. البته مبلغی که اشرافیت مالی آمریکا  برای پیروزی ترامپ در انتخابات هزینه کرد، رقمی نزدیک به یک میلیارد دلار برآورد شده است. تنها ۲۵۰ میلیون دلار آن، کمک ایلان ماسک به پیروزی ترامپ اعلام شده است.

این نمایش ازآن‌جهت ویژه بود که به نحو آشکار و بی‌ابهام به جهان اعلام می‌کرد اکنون خود الیگارشی مالی آمریکا به‌عنوان صاحبان بلامنازع قدرت اقتصادی، مستقیماً صاحب قدرت سیاسی نیز هستند و مستقیماً فرمانروائی و حکومت می‌کنند. در اصل مسئله که قدرت سیاسی در آمریکا همواره  در دست انحصارات آمریکائی و اشرافیت مالی بوده است ، خواه در دوره بایدن و دیگران فرقی وجود ندارد، تفاوت در این است که تاکنون آن‌ها پشت‌صحنه حضور داشتند و نمایندگان سیاسی خود را به جلوصحنه می‌فرستادند تا این آگاهی کاذب را به درون مردم تزریق کنند که دولت، نماینده منافع طبقه حاکم سرمایه‌دار نیست، بلکه نماینده منافع عموم مردم است و مردم از طریق نظام پارلمانی، نمایندگان خود را انتخاب می‌کنند و حکومت می‌کنند. این توهم پراکنی البته در کشورهای اروپائی بارزتر است و از طریق احزاب منتسب به طبقات و اقشار مختلف تقویت می‌شود که یکی به نام سوسیال‌دمکرات و کارگر ادعای نمایندگی کارگران را دارد، دیگری حزب لیبرال بورژوازی نام گرفته، سومی خود را حزب دهقانان و مسیحیان می‌نامد، چهارمی حزب سبز وابسته به قشر روشنفکر خرده‌بورژوازی ، پنجمی حزب کارفرماهای کوچک و غیره.

اما آمدن مستقیم این الیگارشی به صحنه سیاسی اداره دولت، بدون دلیل نیست. بازتاب بحران‌های جهان سرمایه‌داری و تشدید تضادهای داخلی و بین‌المللی است که یکی از وجوه مشخصه آن،  گرایش روزافزون سرمایه‌داری به ارتجاع سیاسی و نفی به‌اصطلاح دمکراسی است که تجلی آن را در برنامه‌های ترامپ می‌بینیم. ترامپ پنهان نکرده است که اقتصاد آمریکا با بحران جدی روبه‌روست، تورم بالا، کسری بودجه‌های بسیار کلان و بدهی عمومی ۳۶ تریلیونی نه‌تنها حاکی از وخامت اوضاع اقتصادی در داخل است، بلکه موقعیت بین‌المللی آمریکا را در رقابت با قدرت‌های رقیب به‌ویژه چین تضعیف کرده است.

اما گذشته از اقدامات اقتصادی که قرار است ترامپ با تحمیل فشارهای متعدد بر کارگران و زحمتکشان و افزایش سود و سرمایه انحصارات آمریکایی، آن‌ها را به مرحله اجرا درآورد و ظاهراً با زوال روزافزون قدرت جهانی آمریکا مقابله کند،  آنچه را که  که تاکنون انجام داده است، چیز دیگری جز یک رشته اقدامات ارتجاعی فاشیستی نبوده است: عفو شورشیان طرفدار خود که در ژانویه ۲۰۲۱  به ساختمان کنگره حمله کردند، ازجمله آزاد کردن اعضای گروه‌های فاشیست و نژادپرست موسوم به «پاسداران سوگند» و «پسران مغرور»،  بازگرداندن مجازات اعدام برای جرائم فدرال، برقراری تبعیض علیه  دگرباشان جنسی. ترامپ اعلام کرد: دو جنسیت مرد و زن را به رسمیت می‌شناسد. او زنان ترا جنسیتی را مردان نامید و گفته است که این افراد نباید در رشته‌های ورزشی به‌عنوان زن شرکت کنند.  اخراج ترا جنسیتی‌ها از ارتش ،  عدم‌حمایت الزامی مدارس ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان‌ها از ترا جنسیتی‌ها ، لغو فرمان ارتقای برابری نژادی و حمایت از جوامع محروم، اعلام  وضعیت فوق‌العاده به‌منظور جلوگیری از ورود مهاجران ، تعلیق برنامه اسکان مجدد پناهندگان در ایالات‌متحده، حذف حق خودکار شهروندی آمریکا برای نوزادان متولد در خاک این کشور، اخراج مهاجران غیرقانونی  که تعداد آن‌ها بیش از ۱۱ میلیون اعلام‌شده است، توقف برنامه موسوم به طرح جدید سبز.

ترامپ  با این مجموعه سیاست‌های ارتجاعی  فاشیستی آغاز “عصر طلائی آمریکا” را اعلام نمود. پوشیده نیست که این سیاست‌های ارتجاعی به زودی با اعتراض،  مخالفت‌ و مبارزه نه فقط مردم آمریکا، بلکه حتی جناح رقیب مواجه خواهد شد. چنانچه هم‌اکنون اختلاف بر سر حذف اعطای تابعیت خودکار به کودکانی که در خاک ایالات‌متحده به دنیا می‌آیند به یک اختلاف حاد تبدیل شده است.

تعدادی از ایالت‌های  تحت رهبری دموکرات‌ها،  اتحادیه آزادی‌های مدنی آمریکا، سازمان‌های مهاجران، این فرمان را در دادگاه‌های آمریکا به چالش کشیده و آن را نقض قانون اساسی ایالات‌متحده اعلام کرده‌اند. یک قاضی نیز در سیاتل این فرمان ترامپ را موقتاً متوقف کرده است. در همین حال اعتراضاتی هر چند هنوز محدود به اخراج پناهندگان صورت گرفته است.

ترامپ در ادامه سیاست‌های فاشیستی داخلی،  از هم‌اکنون در عرصه خارجی نیز سیاست‌های توسعه‌طلبانه و تجاوزکارانه خود را برملا کرده است. خلیج مکزیک را خلیج آمریکا نام‌گذاری کرده است، او گفته است کنترل کانال پاناما را نیز به دست خواهد گرفت. همچنین اعلام کرده است که ازنظر وی کانادا باید به یکی از ایالات آمریکا تبدیل شود. این ادعاهای توسعه‌طلبانه ارضی ، زیر فشار قرار دادن کشورهای اروپائی برای افزایش سهم ۵ درصدی از تولید ناخالص خود برای حضور در ناتو، تعرفه‌های سنگینی که قرار است بر کالاهای کشورهای دیگر به‌ویژه چین وضع شود، خروج از سازمان بهداشت جهانی، خروج از پیمان تغییرات اقلیمی پاریس، از هم‌اکنون نشان می‌دهد که سیاست‌های ترامپ، برخلاف ادعاهای عوامفریبانه‌اش، تضاد میان امپریالیسم آمریکا با قدرت‌های امپریالیست و دولت‌های دیگر را تشدید خواهد کرد.

در تنها منطقه‌ای که احتمالاً وی درگیری چندانی نخواهد داشت، خاورمیانه خواهد بود. اسرائیل و دولت‌های عربی منطقه به‌ویژه کشورهای‌ نفت‌خیز از طرفداران پروپاقرص ترامپ محسوب می‌شوند و از سیاست‌های او حمایت و تبعیت می‌کنند.  تا همین لحظه نیز دولت عربستان اعلام کرده که آماده است برای تحقق سیاست‌های اقتصادی ترامپ، معادل  ۶۰۰ میلیارد دلار در طول چهار سال آینده در آمریکا سرمایه‌گذاری کند و یا  کالا خریداری نماید. امارات متحده عربی نیز آمادگی خود را برای مشارکت در طرح‌های هوش مصنوعی در آمریکا اعلام کرده است. تنها موردی که ترامپ برای حل اختلافات منطقه‌ای خاورمیانه  درگیر آن خواهد بود، اختلافات با جمهوری اسلامی ایران است .

در چند روز گذشته منصوبین ترامپ در وزارت خارجه و نمایندگی سازمان ملل از اعمال تحریم‌های شدید علیه جمهوری اسلامی سخن گفته‌اند. نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد، در سنای آمریکا گفت با رسیدن به این مقام برای بازگشت تحریم‌های همه‌جانبه علیه جمهوری اسلامی ایران تلاش خواهد کرد و حامی این تحریم‌هاست. وزیر خارجۀ جدید آمریکا نیز از اجرای سازوکار ماشه و بازگشت تحریم‌های بین‌المللی علیه جمهوری اسلامی حمایت کرده است.

بااین‌همه، بعید است که این تهدیدات به‌فوریت عملی گردند. خود ترامپ در جدیدترین موضع‌گیری‌اش از این تهدیدات استفاده نکرد و حتی در مورد  بمباران تأسیسات هسته‌ای رژیم  توسط اسرائیل گفت: « واقعاً خوب خواهد بود اگر بتوان آن را بدون برداشتن آن گام اضافه حل کرد. امیدوارم ایران دست به معامله بزند و اگر چنین نکند این هم مسئله‌ای نخواهد بود.» بنابراین فعلاً  بحثی از تشدید تحریم‌ها و یا اقدام مشترک آمریکا و اسرائیل برای بمباران تأسیسات هسته‌ای و نظامی جمهوری اسلامی در میان نیست. ترامپ  توپ را برای معامله وسازش به زمین جمهوری اسلامی انداخته و در همان حال راه را برای اقدامات بعدی خود، چنانچه توافقی صورت نگیرد، ازجمله  تشدید تحریم‌ها  و همکاری با اسرائیل برای بمباران تأسیسات هسته‌ای، باز گذاشته است.

جمهوری اسلامی هم که از تحریم‌های دوره گذشته ترامپ شدیداً ضربه خورده و از بازگشت و تشدید تحریم‌ها بسیار بیمناک است، در جستجوی راهی برای کنار آمدن با ترامپ است. از یک‌سو در حال مذاکره و بندوبست با قدرت‌های اروپائی برای جلوگیری از فعال شدن ماشه و بازگشت تمام تحریم‌هاست و از سوی دیگر در تدارک  گفتگوی مخفیانه با ترامپ است. برخی گزارش‌ها نیز حاکی است که خامنه‌ای پیش از مراسم تحلیف ترامپ،  از طریق نخست‌وزیر عراق آمادگی جمهوری اسلامی را برای گفتگو با وی اعلام کرده است. از همین روست که پزشکیان به‌رغم مخالفت‌های جناح رقیب، برای مذاکره با ترامپ اعلام آمادگی کرده است. جمهوری اسلامی برای این مذاکرات البته در وضعیت دشواری قرارگرفته است. از یک‌سو موقعیت گذشته خود را در خاورمیانه ازدست‌داده و قدرت چانه‌زنی‌اش تضعیف‌شده است و از سوی دیگر در اوضاع  به‌شدت بحرانی خود، تاب‌وتوان تحمل تشدید تحریم‌ها را ندارد. برعکس نیاز شدیدی به برداشته شدن تحریم‌ها، فروش نفت و سرمایه‌گذاری‌های خارجی دارد.  باوجوداین،  آیا جمهوری اسلامی می‌تواند در شرایط کنونی از برنامه هسته‌ای خود تا به آن حد عقب‌نشینی کند که نظر اروپا، آمریکا و به‌ویژه اسرائیل را تأمین نماید؟ چنین تصمیمی گرچه با هزینه‌های سنگینی که تاکنون برای برنامه هسته‌ای خود داشته است و پس از شکست نیابتی‌ها در خاورمیانه، ضربه‌ای سخت  به خامنه‌ای و جناح او محسوب می‌شود و پی آمد آن  تشدید اختلافات و تلاطم‌های جدی در درون قدرت سیاسی خواهد بود، اما چاره‌ای هم جز توافق ندارد. درعین‌حال اکنون شرایط برای توافقات با قدرت‌های جهانی از این زاویه نیز سهل‌تر شده است که مسئله نیابتی‌ها و سیاست خارجی جمهوری اسلامی، پس از شکست آن‌ها،  دیگر مانع مهمی بر سر راه توافقات نیست. یعنی عملاً این مانع حل‌شده و ته‌مانده آن‌ها نیز تحت تأثیر این توافقات  حل خواهد شد. گرچه به نظر می‌رسد که جمهوری اسلامی تمام تلاش خود را برای سازش به کار خواهد برد، اما چنانچه درنتیجه کارشکنی‌های داخلی و یا موانعی که رقبای منطقه‌ای جمهوری اسلامی به‌ویژه اسرائیل ایجاد می‌کنند، توافقی صورت نگیرد، در آن صورت جمهوری اسلامی با شرایطی دشوارتر از گذشته مواجه خواهد شد.

حال با این فرض که چنانچه جمهوری اسلامی به‌رغم تمام موانعی که هنوز وجود دارد، بتواند به توافقاتی با قدرت‌های امپریالیست غربی و متحدان منطقه‌ای آن‌ها دست یابد، این توافق چه تأثیری می‌تواند بر اوضاع داخلی رژیم، جناح‌های سیاسی طبقه حاکم و مبارزات و مطالبات مردم ایران داشته باشد؟

یک نکته روشن است. تضادهای جامعه ایران آن‌قدر حاد و ریشه‌دارند که امکان حل و یا تخفیف آن‌ها حتی با حل نزاع‌های منطقه‌ای و بین‌المللی جمهوری اسلامی، در چهارچوب نظم کنونی وجود ندارد . لذا راه‌حلی هم بر بحران‌های عمیق اقتصادی- اجتماعی و سیاسی جامعه ایران نیست.  تا جایی که به جناح‌های حکومتی بر‌می‌گردد، پی آمد یک چنین توافقی، قطعاً تأثیرات قابل‌ملاحظه‌ای خواهد داشت. تضعیف جناح موسوم به اصول‌گرای رژیم، نخستین نتیجه آن خواهد بود. آنچه تقویت خواهد شد گرایشی است که پزشکیان آن را نمایندگی می‌کند و تلفیقی از تفکرات دو جناح سابق خواهد بود.

اما در رابطه با وضعیت توده‌های کارگر و زحمتکش مردم ایران اتفاق خاصی رخ نخواهد داد.  نه اوضاع اقتصادی می‌تواند چنان تغییر کند که لااقل وضع معیشتی آن‌ها اندکی بهبود یابد و نه مادام که جمهوری اسلامی وجود دارد، بحث و صحبتی از مطالبات آزادی‌خواهانه  مبرم مردم ایران می‌تواند در میان باشد. لذا مبارزات توده‌ای بر سر مطالبات رفاهی و سیاسی به همراه بحران سیاسی کنونی  ادامه خواهد یافت. هیچ راه‌حلی برای معضلات جامعه ایران بدون سرنگونی جمهوری اسلامی وجود ندارد.

 

متن کامل نشریه کار شماره ۱۱۰۶  در فرمت پی دی اف:

POST A COMMENT.