مجازات مرگ و گرفتن حق حیات انسان، یکی از شنیع ترین روشهای سرکوب و ارعاب و کشتار تودههای مردم در جوامع طبقاتی است که از دیرباز توسط طبقات فرادست علیه فرودستان و مخالفان حکومتی اعمال می گردد. مجازاتی مخوف و به شدت غیر انسانی که در تلفیق با دیگر ابزارهای سرکوب، نظیر زندان و شکنجه، نه فقط برای به انقیاد درآوردن عموم تودهها، که به طور اخص برای حذف نیروهای آگاه و مبارز جوامع بشری به کار گرفته شده است. از این رو، اگر حتی به اجمال در درازنای تاریخ به سیر تحولات و مبارزات تاریخی – طبقاتی تودههای فرودست علیه طبقات فرادستِ حاکم بر جامعه بنگریم، میبینیم از چنگال تاریخ خون می چکد.
خون انبوه بردگانی که گروه گروه در مسلخ برده داران به صلیب کشیده شدند، فوج فوج دهقانانی که شمشیر جلادان عصر سرواژ و فئودالیته بر گردنشان فرود آمد و انبوه کارگران و آزادیخواهان و کمونیستهای مبارزی که در حاکمیت نظم استثمارگرایانه سرمایه حق زندگی از آنان گرفته شد. کارگران و انسانهای آگاه و مبارزی که برای برخورداری از آزادی، زندگی بهتر و رهایی از ستم و نابرابری و استثمار علیه سرکوبگران حاکم به مبارزه برخاستند، اما سهمشان از زندگی، جوخههای اعدام و طناب دار شد.
با این همه و به رغم عریان بودن سویه تیره تاریخ، مبارزات طبقاتی و روند تاریخی آن، سویه دیگری هم داشته است و آن طرف روشن تاریخ است. سویهای افتخارآمیز، همراه با مبارزاتی درخشان در پرتو افکنی به جلوههای طرف تیره تاریخ برای لغو مجازات مرگ. مبارزهای سترگ و جهانی که تاکنون به مختومه شدن صدور حکم شنیع اعدام یا توقف اجرای آن در بیش از ۱۴۰ کشور جهان انجامیده است.
اما به رغم گستردگی سطح مبارزه علیه اعدام – به مثابه یک قتل عمد دولتی – هنوز کشورهایی هستند که حاکمان آن برای حفظ منافع طبقاتیشان بر صدور حکم اعدام و اجرای آن در جامعه اصرار دارند. بارزترین نمونۀ آن، نظام جمهوری اسلامی است که نام و آوازهاش به دلیل آمار بالای اعدامهای سالیانه همچنان در صدر کشورهای جهان قرار دارد. رژیمی بی رحم و ارتجاعی و آدمکُش که حاکمان آن، بقاء و ماندگاری خود را به اجرای مجازات مرگ گره زده اند و از اجرای حکم اعدام در تمامی سالهای سپری شده به عنوان ابزاری برای سرکوب و ارعاب و به انقیاد کشانیدن تودههای مردم ایران بهره گرفتهاند.
دستگیری فلهای دهها هزار نفر در سالهای نخست دهۀ ۶۰، شکنجه و آزار و اذیت آنان توسط بازجویان آدمکُش، تشکیل دادگاههای چند دقیقهای همراه با صدور حکم اعدام برای هزاران زندانی چپ و آزادیخواه و کمونیست، کشتن صدها زندانی زیر شکنجه، قتل عام دستکم ۵ هزار زندانی سیاسی در تابستان ۶۷، و پس از آن ادامه کشتار و دستگیری و صدور و اجرای مجازات مرگ در ابعادی متناسب با وضعیت سیاسی رژیم، فقط نمونههای برجستهای از حاکمیت مرتجعین جمهوری اسلامی در ۴۵ سال گذشته است. پوشیده نیست روند کشتار و اعدام اگرچه از همان آغاز روی کار آمدن خمینی شروع شد، اما با به صدا درآمدن زنگ بزرگ خون در خرداد ۶۰ – آنهم در گسترهای سراسری – یکی از خوفناک ترین صحنههای طرف تیره تاریخ کشورمان رقم خورد. سالهای تیره و تاری که میزان حجم وسیع کشتار و سرکوب آن سالهای آتش و خون در زیر سیطره تبلیغات یک سویه رسانههای حکومتی در خفا ماند. دوران خونباری که به دلیل سرکوب و قلع و قمع تمامی سازمانهای مبارز و انقلابی و کمونیست در سکوت و بی خبری گذشت، سالهایی که با اشک و آه غریبانۀ خانوادهها در آمیخت، دورهای مرگبار که کُشتگان آن سالها در گورهای بی نام و نشان خاک شدند. گورهای پنهانی نظیر خاوران که بعضاً به همت دلاورانۀ خانوادههای دادخواه و داغدار کشف شدند.
کشف «خاوران» و پرتو افشانی آن به مثابه جلوه گاهی از آن سالهای مخوف و سیاه، نخستین پرتوی بود که طرف تیره حاکمیت جمهوری اسلامی را به چالش گرفت و روشنایی بخش مبارزات تودههای مردم ایران در امر دادخواهی شد. صدای دادخواهی و نه به اعدام – اگرچه کم شنوا – ابتدا از دل خاوران و مادران دادخواه برخاست. رایحه مبارزه علیه اعدام و دفاع از حق حیات و زندگی، همانند بوی خوشِ گلهای نشانده بر مزار سرو قامتان خاوران، به تدریج در جامعه انعکاس یافت. طرف تیره تاریخ کشورمان تَرَک برداشت و تکرار «نه به اعدام» در ذهنیت بخشهایی از جامعه تبلور یافت. خیزش انقلابی دیماه ۹۶، بخشهای دیگری از جامعه را به سمت طرف روشن تاریخ کشورمان کشانید. در قیام آبان ۹۸ با صدور هر حکم اعدامی، نبض جامعه در فریاد «اعدام نکنید»، ضربآهنگ بیشتری یافت. ضربآهنگی شتابان که در پی صدور حکم اعدام برای سه تن از بازداشت شدگان آبان خونین، حاکمیت و اعضای قصابخانه آدمکُشی به اصطلاح قضایی آن را به حیرت وا داشت.
وقتی حکم اعدام سه تن از دستگیرشدگان آبان – امیر حسین مرادی، سعید تمجیدی و محمد رجبی – به اجرای احکام فرستاده شد، در رویدادی بی سابقه در شبکههای اجتماعی، هزاران نفر از سراسر جهان، میلیونها بار با استفاده از هشتک «اعدام نکنید» خواستار توقف اجرای حکم اعدام این سه زندانی سیاسی شدند. گستردگی کمپین «اعدام نکنید» در آن بازه زمانی، آنچنان وسیع و چشمگیر بود که دستگاه آدمکُشی جمهوری اسلامی را به توقف اجرای حکم اعدام آنان واداشت. حکمی که در نهایت با ادامه فعالیتهای مستمر کمپین «اعدام نکنید» و همچنین تلاش بی وقفه وکلای این سه متهم آبان ۹۸ شکسته شد و هر سه از مجازات مرگ رهایی یافتند.
با گسترش اعدام در ایران بویژه اعدام زندانیان با جرائم مواد مخدر، در بهار و تابستان ۱۴۰۱، یک رشته تجمعات اعتراضی دنباله دار توسط خانواده های زندانیان جرائم عادی محکوم به اعدام در مقابل ساختمان قوه به اصطلاح قضایی جمهوری اسلامی شکل گرفت. این تجمعات، که برای نخستین بار در ۲۹ اردیبهشت در مقابل ساختمان قضایی رژیم در تهران برپاگردید، در سوم خرداد نیز تکرار شد و سپس به صورت تجمعات اعتراضی یک هفتهای از ۱۶ تا ۲۳ شهریور همان سال در مقابل بیدادگاه دستگاه قضایی جمهوری اسلامی در تهران و ساختمان دادگستری کرج ادامه یافت.
در تجمعات یک هفتهای شهریورماه که حدود ۵۰۰ نفر از خانوادهها و حتی کودکان زندانیان محکوم به اعدام نیز در آن حضور داشتند، معترضین با در دست داشتن پلاکاردهایی با محتوای «اعدام نکنید»، «بابام رو اعدام نکنید»، «زندگی را از همسران و فرزندان مان نگیرید» و همچنین سر دادن شعارهای نظیر «اعدام نکنید» خواستار توقف اجرای حکم اعدام بستگان خود شدند. اعتراضاتی که با سرکوب و دستگیری بیش از ۲۰ نفر از معترضان «نه به اعدام» در مقابل ساختمان بیدادگاه قضایی جمهوری اسلامی مواجه شد.
با شروع جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» در ۲۵ شهریور ۱۴۰۱، مبارزه علیه اعدام باز هم نمود بارزتری در ذهنیت جامعه یافت. در این دوره، همزمان با اعدام محسن شکاری از دستگیرشدگان مبارزان خیابانی در ۱۷ آذر، جنبش دادخواهی و ذهنیت جامعه بیش از هر زمان دیگری علیه اعدام متمرکز شد. این روند، با اعدام مجیدرضا رهنورد، محمد حسینی، محمد مهدی کرمی شتاب بیشتری یافت و به هنگام اجرای حکم اعدام محمد قبادلو به مبارزه ای میدانی در مقابل زندان گوهردشت کرج تجلی یافت. با انتشار خبر انتقال محمد قبادلو و محمد بروغنی – دوتن از دستگیرشدگان جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» – به انفرادی جهت اجرای حکم اعدام، مادر قبادلو درنیمه شب دوشنبه ۱۹ دیماه ۱۴۰۱ با گذاشتن پستی از حرکت خود به سمت زندان گوهردشت خبر داد. با دست به دست شدن خبر فوق در شبکههای اجتماعی، جمعیتی که هنوز بیدار بودند و یا در خیابانهای کرج حضور داشتند، در همراهی با مادر قبادلو همانند جویبارهای کوچک و پراکنده به سمت زندان به حرکت در آمدند. ساعتی بعد جمعیتی انبوه و خشمگین در مقابل زندان گوهردشت حضور یافتند. سخنرانی تهییجی مادر قبادلو و شعار «میکشم میکشم، آنکه برادرم کشت» در آن نخستین ساعات بامدادی ۱۹ دی، یکی از پر شورترین صحنههای مبارزاتی «نه به اعدام» در کف خیابان بود. مبارزهای پر شور و دلاورانه که اگرچه رژیم را موقتاً به عقب نشینی از اعدام محمد قبادلو و بروغنی در سحرگاه آن شب وا داشت، اما بیدادگاه قضایی جمهوری اسلامی با فروکش کردن جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» فرصت را غنیمت شمرد و اجرای حکم اعدام این دو متهم را عملی کرد.
جنبش انقلابی نیمه دوم ۱۴۰۱ به رغم همه جانفشانیهای صورت گرفته که تا مرز سرنگونی جمهوری اسلامی هم پیش رفت، به دلایلی که جایش در این نوشتار نیست، در نیمه راه متوقف شد و از ادامه حرکت باز ماند. در این میان اما، سرکوب و اعدام – خصوصاً اعدام زندانیان جرائم عادی – نه فقط خاتمه نیافت، بلکه در ابعادی بسیار گستردهتر از سالهای قبل ادامه یافت.
تشدید روند اعدامهای جمهوری اسلامی در دوسال اخیر، پیش از همه، زندانیان سیاسی را به واکنش علیه صدور حکم اعدام و اجرای آن در جامعه وا داشت. شروع سهشنبههای اعتراضی «نه به اعدام» نخستین واکنش اعتراضی زندانیان سیاسی نسبت به موج گسترده اعدامها در کشور بود. این مبارزه که از بهمن ۱۴۰۲ توسط تعدادی از زندانیان سیاسی محکوم به اعدام در زندان قزلحصار کرج آغاز شد، به تدریج به دیگر زندان های جمهوری اسلامی سرایت کرد و اکنون با گذر از یک سالگی و ورود به دومین سال مبارزاتی خود به بیش از ۳۴ زندان گسترش یافته است. مبارزهای درخور و قابل تقدیر که زندانیان سیاسی با خطر کردن در درون زندان، بذر نه به اعدام و مبارزه برای لغو مجازات مرگ را در جای جای جامعه افشاندهاند.
مبارزهای که این روزها با تأیید حکم اعدام پخشان عزیزی، وریشه مرادی، مهدی حسنی، بهروز احسانی و مجاهد کورکور در دیوان عالی کشور، همراه با صدور حکم اعدام برای حدود ۴۵ زندانی سیاسی دیگر از جمله ۶ زندانی موسوم به بچههای اکباتان، عملاً موضوع مبارزه علیه اعدام را به امری ضروری در کف خیابان تبدیل کرده است. در پاسخ به چنین ضرورتی بود که روز چهارشنبه سوم بهمن ۱۴۰۳، بازار و کسبۀ استانهای کردستان و کرمانشاه و ارومیه در پاسخ به درخواست چندین سازمان سیاسی کُرد با برپایی یک اعتصاب عمومی یک روزه به مبارزهای میدانی در دفاع از حق حیات زندانیان محکوم به اعدام روی آوردند. اقدامی که رژیم را به وحشت انداخت و نیروهای امنیتی با پُلُمپ تعدادی از مغازهها و همچنین دستگیری دهها نفر از فعالان سیاسی، مدنی و کارگری، در تلاش است تا امر مبارزه علیه اعدام را از کف خیابان به حاشیه برانند.
با اینهمه و به رغم سرکوبهای جاری جمهوری اسلامی جهت بالا بردن هزینههای مبارزه علیه اعدام، جامعه و تودههای تحت ستم در خشمی انفجارگونه سرکوبگران و قاتلان مردم ایران را به چالش گرفتهاند. کشتن عباسعلی سلیمانی امام جمعه سابق زاهدان و عضو مجلس خبرگان در بانک بابلسر توسط سروان حبیبی – بازنشسته نیروی انتظامی – و کشتن دو جلاد و قاضی بلندپایه جمهوری اسلامی – محمد مقیسه و علی رازینی – در دفتر کارشان در ساختمان دادگستری تهران به دست «آبدارچی» آنجا، نشانههایی از فوران خشم فرو خفته مردم نسبت به جانیان و صادرکنندگان حکم اعدام برای جوانان مبارز کشور است. دو قاضی مرگ و دو جلادی که «برباد دهندگان» زندگی جوانان ایران و قاتلان بی محابای هزاران زندانی سیاسی بودهاند و اکنون، اینچنین در جوشش خشم و عصیانگری مردم عادی کشته می شوند. خشمی که با وجود تأکید ناصر رضوی – مأمور سابق وزارت اطلاعات – که ضارب را یک فرد معمولی و غیر مرتبط با سازمانهای سیاسی اعلام کرده است، اما سرکردگان رژیم از ترس گسترش و سرایت چنین اقداماتی به جامعه، با نوعی سردرگمی و آشفتگی سخن میگویند. تا بدینوسیله هم منکر فوران خشم تودههای مردم نسبت به برپا دارندگان مجازات مرگ در کشور باشند و هم زمینههای سرکوبهای بیشتر را در جامعه فراهم سازند.
اما این خشم عمومی مردم را تا بودن جمهوری اسلامی پایانی نیست. خشمی که اکنون نسبت به قاتلان مردم در جامعه جاریست، بی تردید با گذشت هر روز و در پی صدور و اجرای هر حکم اعدام دیگری فوارههایش بلندتر خواهد شد. خشمی که تا لغو مجازات اعدام در ایران نه تنها فروکش نخواهد کرد، بلکه با گسترش مبارزات میدانی و تغییر توازن قوا به نفع اردوی انقلاب، هستی جمهوری اسلامی و برپا دارندگان دار و درفش را خاکستر خواهد کرد.
نظرات شما