درد کهنهای از آبان در دلم جا مانده
بغض بیصدا در گلو خشکیده
واژههای شعرم خیس متراکم
دعوتشدهاند به نخلستانهایی که بوی مرگ میدهند
نخلها دیگر رشد نمیکنند
خون گریه میکنند
فریاد میزنند
آبان ادامه دارد
باز میآییم
با عزمی راسخ
به سختی فولاد
با یاد رفقای تیرباران شده
در زندانهای ایران
با اجسادهای به جا مانده در
خاوران و دیگر گورستانهای گمنام
با سرودهای سعید
با گیتار خونین خارا
با پرچم سرخ کارگران هفتتپه
با شعار کار، نان، آزادی برای همه
شاید این جرقه روز رهایی باشد
زیرا قاطعانه ایمانداریم
ماتریالیسم تاریخی واقعیت تاریخی است
جهان سرمایه رو به نابودی است
سیاهکوه
نظرات شما