زمستان رفت و بهار با تمامی زیباییهایاش فرا رسید. آمدن بهار و نوروز حتا در سختترین شرایط برای مردمان ستمدیدهی ایران هماره با امید همراه بوده است. امید به فردایی روشن، امید به دگرگونی، امید به تغییر آن چه که هست، امید به رویش جوانهها، امید به سربرآوردن گلها و شکوفهها، امید به پایان ظلمت، امید به روشنایی و گرمای دلنشین خورشید، به آغازی دگر، امید به روزی نو، نوروز.
سالی
نوروز
بیچلچله بیبنفشه میآید،
بیجنبشِ سردِ برگِ نارنج بر آب
بی گردشِ مُرغانهی رنگین بر آینه.
سالی
نوروز
بیگندمِ سبز و سفره میآید،
بیپیغامِ خموشِ ماهی از تُنگِ بلور
بیرقصِ عفیفِ شعله در مردنگی.
سالی
نوروز
بیخبر میآید
همراهِ بهدرکوبی مردانی
سنگینی بارِ سالهاشان بر دوش:
تا لالهی سوخته به یاد آرد باز
نامِ ممنوعاش را
و تاقچهی گناه
دیگر بار
با احساسِ کتابهای ممنوع
تقدیس شود.
در معبرِ قتلِ عام
شمعهای خاطره افروخته خواهد شد.
دروازههای بسته
بهناگاه
فراز خواهد شد
دستانِ اشتیاق
از دریچهها دراز خواهد شد
لبانِ فراموشی
به خنده باز خواهد شد
و بهار
در معبری از غریو
تا شهرِ خسته
پیشباز خواهد شد.
سالی
آری
بیگاهان
نوروز
چنین
آغاز خواهد شد.
پیام بهار تغییر و دگرگونیست، این که هیچ شبی پایدار نیست، این که هیچ چیزی ثابت و ابدی نیست، اینکه از دل سردترین و تاریکترین روزها و شبها، بهار خواهد رسید و نوروز. این که زمستان هر قدر هم سخت، روزی بیشمار غنچههای عاشق سربرآورده و هلهلهکنان پایان زمستان را جشن خواهند گرفت، این که تغییر نه فقط لازم که ضروریست.
بهار از امید جداشدنی نیست، امید داشتن به فرا رسیدن بهار زندگی انسانها. بهاری که از ظلم و ستم و استثمار و تبعیض اثری نباشد. بهاری که نه چوبه دار باشد و نه شکنجه و نه زندانی سیاسی. بهاری که کودکان از حق آموزش رایگان و برابر و با کیفیت برخوردار باشند. بهاری که زندگی کردن مساوی رنج کشیدن نباشد، بهاری که زندگی با آسایش و رفاه همراه باشد. بهاری که همه سقفی مطمئن بالای سرخود داشته باشند، بهاری که دردها و رنجهای مردم ستمدیدهی ایران پایان پذیرد، بهار آزادی.
سالی که گذشت سال امید بود و خون و خشم. سال مبارزهای سُتُرگ برای تحقق بهار زندگی انسانها، سالی فراموشنشدنی. شجاعت و از خودگذشتگی مردم، بویژه زنان و جوانان آنقدر کمنظیر بود که مردم را در سراسر جهان به احترام واداشت، شجاعتی وصفناپذیر. تودههای ستمدیدهی ایران با فریادی بلند و رسا اعلام کردند که دیگر سیاهی شب را برنمیتابند “قسم به خون یاران ایستادهایم تا پایان”. فریاد “مرگ بر خامنهای” و “مرگ بر جمهوری اسلامی” در سرتاسر کشور طنینانداز شد، در هر کوی و برزن، از شمال تا جنوب، از شرق تا غرب. بیش از ۵۰۰ گل سرخی که به خاک افتادند، هزاران نفری که زخمی شدند و برخی از آنها بینایی یک چشمشان را از دست دادند و بالاخره دهها هزار نفری که دستگیر شدند، این نشان را با خود دارد که تودههای ستمدیدهی ایران نه فقط نمیخواهند به شکل سابق زندگی کنند، بلکه آمادهی جانفشانی برای سرنگونی رژیم هستند، مجیدرضا رهنورد یکی از آنها بود که تا آخرین لحظههای زندگی خود پیش از به دار کشیدن، همچنان شجاع و نترس در برابر جلادان رژیم ایستاد، محسن شکاری، محمدمهدی کرمی و محمد حسینی نیز همان راه را چون سروی ایستاده رفتند، “بابا حکمها رو دادند، حکم من اعدامه، به مامان چیزی نگو”.
بر سینهات نشست
زخم عمیق و کاریِ دشمن
امّا…..؛
ای سرو ایستاده! نیفتادی
این رسم توست که ایستاده بمیری !
در تو ترانههای خنجر و خون
در تو پرندگان مهاجر
در تو سرود فتح
اینگونه
چشمهای تو روشن
هرگز نبوده است
با خون تو
ميدان توپخانه
در خشم خلق
بیدار می شود.
سالی که گذشت سال مبارزه بود و خون و خشم. سالی که امید را در دلها بارور ساخت، امید به رهایی، باور به آنکه ما میتوانیم، آری! ما میتوانیم. از همان آغاز سال شاهد مبارزات توفندهی کارگران، معلمان و بازنشستگان بودیم، رژیم اما مانند همیشه تنها پاسخاش تفنگ بود و زندان. رژیم وحشت زده بود، وحشت از خشم و اتحاد تودهها. جمهوری اسلامی که هنوز با بیادآوردن قیام آبان ۹۸ لرزه بر انداماش مستولی میشد، به گمان آنکه با تشدید جو امنیتی در جامعه هراس در دلها بیافکند، گشت ارشاد را برای سرکوب زنان و ایجاد ترس در جامعه گسترش داد. صحنههای کممانندی از مقاومت زنان و دختران جوان در برابر مزدوران رژیم شکل گرفت تا اینکه بالاخره در شهریور با قتل ژینا توسط مزدوران خونآشام جمهوری اسلامی، آتش خشم تودهها به وسعت ایران زبانه کشید. نارضایتی که به حد انفجار رسیده بود، فوران کرد. قتل ژینا جرقهای بود به باروت خشم تودهها.
این بار اما همچون قیام آبان ۹۸ نبود که با خشونتی بیحد و با سرعت سرکوب شد. چهارماه طوفانی، چهار ماه مبارزات شجاعانه محرومان و بیش از همه زنان و دختران جوان و نوجوان، تمامی سپهر سیاسی جامعه را فرا گرفت، فضای سیاسی جامعه با سرعتی شگرف دگرگون شد. دیگر همه از سرنگونی جمهوری اسلامی سخن میگفتند. دیگر این باور بوجود آمده بود که ما میتوانیم. مبارزه تودهها در اشکال متنوع سیاسی و حتا نظامی گسترش یافت. اما مشخص بود که اگر اعتراضات خیابانی به اشکال دیگری از مبارزه همچون اعتصاب سراسری فرانروید، این شکل از اعتراض نمیتواند با همین توفندگی به راه خود ادامه دهد. متاسفانه اعتراضات در همان شکل باقی ماند و جنبش موقتا فروکش کرد. اما تغییری در سپهر سیاسی جامعه ایجاد نشد. فضای انقلابی تا آخرین روزهای سال ادامه یافت، همچون آخرین روزهای زمستان.
در هفتهها و روزهای گذشته شاهد اعتراضات و نمایشهای باشکوه دیگری از مردم ستمدیدهی ایران بودیم. از اعتراضات گاه روزانه بازنشستگان تا تجمع سراسری معلمان، از اعتصابات کارگری تا تظاهرات خیابانی شبانه. بویژه روزهای ۱۶ اسفند تجمع سراسری معلمان، ۱۷ اسفند روز جهانی زن و ۲۳ اسفند به مناسبت چهارشنبه سوری، محرومان جامعه بار دیگر نشان دادند که این جنبش سرِ باز ایستادن ندارد. ۲۵ اسفند و در آخرین ۵ شنبه سال نیز شاهد حضور گسترده مردم در آرامگاه جانفشاندگان قهرمانشان و سر دادن شعار علیه نظم ظالمانه حاکم بودیم. در تهران بهرغم حضور گستردهی نیروهای مزدور رژیم در “بهشتزهرا” باز هم مردم توانستند بر آرامگاه عزیزانشان حضور یابند.
بهرغم طوفان خشم تودهها در سالی که گذشت، جمهوری اسلامی همچنان بر سیاستهای گذشته خود ادامه داد و نشان داد که هیچ راهحلی برای بحرانهای عدیدهی اقتصادی و سیاسی جامعه و تضادهای حادی که جامعه درگیر آنهاست ندارد. مرغ جمهوری اسلامی یک پا دارد. تنها پاسخ جمهوری اسلامی همان استفاده از ابزار سرکوب بود که در تمام این سالها از آن استفاده کرده است. جمهوری اسلامی با ابزار سرکوب اگرچه توانسته است از سال ۹۶ به بعد و بهرغم شکلگیری بحران انقلابی در جامعه همچنان به حیات ننگین خود ادامه دهد و موقتا تحول جامعه را که به یک ضرورت آشکار تبدیل شده، عقب بیاندازد؛ اما از آن سو شاهدیم که با گذر زمان و تعمیق بحران انقلابی و نیز دیگر بحرانهایی که جامعه از نظر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی با آن درگیر است، تاثیر ابزار سرکوب جمهوری اسلامی نیز رو به کاهش است. این امر امروز به هر کسی که کمترین شناختی از جامعه ایران داشته باشد روشن شده است که جمهوری اسلامی دیگر نمیتواند مانند گذشته به حیات خود ادامه دهد. این را هم در فضای سیاسی جامعه شاهد هستیم و هم در گسترش وحشتناک دیگر بحرانهای جامعه از جمله بحران اقتصادی رکود – تورمی، بحرانی که در اثر سیاستهای طبقه حاکم سرمایهدار تمام بار آن بر دوش کارگران و دیگر زحمتکشان جامعه افتاده است. در اوج بحران اقتصادی شاهدیم که هر روز تودههای مردم فقیرتر میشوند اما در آن سو بر ثروت ثروتمندان با سرعتی عجیب افزوده میگردد.
در واقع سیاستهای اقتصادی طبقه حاکم عامل اصلی این شتاب باورنکردنی است. کاهش سوبسیدها که اتفاقا برای محرومان جامعه بسیار مهم بود، سیاستهای تورمزا، کاهش واقعی دستمزد و حقوق کارگران و دیگر زحمتکشان جامعه، کاهش خدمات آموزشی و درمانی و انداختن بار هزینههای آنها بر دوش مردم، افزایش بهای خدمات و کالاهایی که در اختیار دولت هستند از جمله گاز و برق و کاهش ارزش ریال از جمله سیاستهایی هستند که به گسترش فقر منجر شده و بیتفاوتی حاکمیت و سرمایهداران را نسبت به زندگی، معیشت و اساسا حق حیات کارگران و دیگر زحمتکشان جامعه به تصویر میکشد. شاید بد نباشد تنها به یک نمونه از این سیاستها که نتیجهی آن جز فقر بیشتر مردم نبوده است اشاره کنیم. نتیجهی مستقیم و اصلی کاهش ارزش ریال و افزایش بهای ارزهای خارجی در برابر ریال برای محرومان جامعه افزایش شدید بهای کالاهاست. نکته مهم دیگر این است که وقتی بهای دلار از ۶۰ هزار تومان به ۴۶ هزار تومان کاهش یافت، بهای کالاها همپای بهای دلار کاهش پیدا نکردند. جمهوری اسلامی البته دلارهای خود را بالای ۵۰ هزار تومان به مردم فروخت و از این بابت مبالغ کلانی برای تامین هزینههای خود به جیب زد. در روزهای اخیر اما بهای دلار نسبت به ریال بار دیگرافزایشی شده است. نتیجه این افزایش نیز چیزی نخواهد بود جز بالا رفتن دوباره بهای کالاها و کاهش باز هم بیشتر قدرت خرید مزدبگیران و حقوقبگیران. بنابراین قربانی اصلی کاهش ارزش ریال در برابر ارزهای خارجی و تنشهای ایجاد شده در این موضوع محرومان جامعه هستند، در حالی که جمهوری اسلامی و سرمایهداران از بالا و پایین رفتن بهای دلار، نفع میبرند.
کاهش ارزش ریال بهحدی است که یارانه ۴۵ هزار تومانی دیگر اصلا ارزشی ندارد، پول ده قرص نان سنگگ حداقل ۵۰ هزار تومان است. تنها قبض گاز خانهها بویژه در مناطق سردسیر به چند میلیون تومان رسیده است. یارانهی ۳۰۰ هزار تومانی حتا نصف قدرت خرید یارانه ۴۵ هزار تومان دوران ریاستجمهوری احمدینژاد را هم ندارد. در حالی که تورم رسمی ۵۰ درصد و تورم واقعی بسیار بالاتر از نرخ رسمی آن است، دستمزد کارگران حتا به اندازه نصف تورم رسمی نیز افزایش نیافته است و این یعنی غارت وقیحانه سفره خانوادههای کارگری.
تمامی چشماندازهای سیاسی و اقتصادی حاکی از تشدید بحرانهاست، جامعه آبستن تحولات است، تغییر به یک ضرورت فوری تبدیل شده است، همانطور که زمستان رفتنیست. جمهوری اسلامی با سرکوب وحشیانه در سالهای اخیر تنها این تحول را به تاخیر انداخته است، اما بدون هیچگونه تردیدی نمیتواند مانع این تحول تاریخی شود که ضرورتاش بیش از هر زمان دیگر آشکار شده است. سال جاری میتواند سالی سرنوشتساز برای تودههای محروم جامعه، برای کارگران و دیگر زحمتکشان جامعه باشد. تنها تحولی انقلابی، تحولی که نظم کهنه را از ریشه براندازد میتواند تودهها را به خواستهای برحق خود برساند و پیروزی را به ارمغان بیاورد. همانطور که در آخرین ۵ شنبه سال در آرامگاه جان فشاندگان مهاباد شعار ژن، ژیان، ئازادی، حکومت شورایی سر داده شد، واقعیت این است که برقراری حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان تنها راه برای تحول انقلابی در ایران است.
نرم نرمک میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمهها و دشتها
خوش به حال دانهها و سبزهها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی پوشی به کام
باده رنگین نمیبینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که میباید تهیست
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ
اشعار متن به ترتیب از احمد شاملو، خسرو گلسرخی و فریدون مشیری
نظرات شما