در تقویم سال نو بنویسید در این دیار، شوق بهار نیست. اینجا حکایت تلخ گرسنگی است. سال نو با فقر مطلق مردم قشنگ نیست. در هرکجای جهان که بنگرید، با همه ظالمانه بودن سیستم سرمایهداری ولی در بسیاری از کشورها هرچند ناچیز و ناکافی اما اندکی آب هم از دست حاکمان برای مردمشان میچکد. در ایران برعکس است. دولت و حاکمان از ملت طلبکارند. مردم باید خدمتگزار دولت باشند و کمک کنند تا مخارج نهادهای دولتی و حاکمان فربه و شکم سیر تأمین شود. مردم باید کار کنند و کار کنند تا آب در دل حاکمان سرمایه تکان نخورد. مانند مار بر روی ثروت کشور نشستهاند و خون مردم را میمکند. درحالیکه نان خشکوخالی هم در سفره کارگران و زحمتکشان باقی نمانده است، عید برای مردم معنی ندارد. سفره مردم همانند دلشان فقط درد دارد. آیا هرکجا که برویم آسمان همین رنگ است؟ خیر اینگونه نیست. هوای آسمان بالای شهر آبی و پاک است. آفتابش روشن است. دختران مدارس منطقه یک، مسموم نمیشوند. سفرههایشان چرب و رنگین است. صبح که سر از بالشت پرقو برمیدارند، زمین و آسمان هوایشان رادارند. اما آسمان بخش بزرگ شهر، هوایش تیره و دودآلود است. خورشید از پس غبار بر زمین میتابد. هوایش آلوده است. دختران مدارسش مسموم و کشته میشوند. باید در تقویمهای جدید نوشت آسمان همهجا، یکرنگ نیست. آسمان هم مانند زمین عدالت رانمی شناسد.
برای زحمتکشان عید نیست. بهار نیست. بالهای چلچله در طوفان استبداد گرهخورده است. آزاد نیست.نرگس، از دیدن چشمان تیرخورده دختران و جوانان، چشم مست خود را بر بهار بسته است. مگر نه اینکه شرط لازم بهار نو شدن است؟ در زندگی مردم زحمتکش بینوا همهچیز بوی کهنگی و نا گرفته است. از دستهای فرورفته در سطل زبالهها بوی نکبت سرمایهداری بیرون میزند. از جیبهای خالی کارگران بوی آزاردهنده فقر و نداری به مشام میرسد. بوی بهار تنها به بخش کوچکی از بالای شهر میرسد. در جویهای متعفن پایینشهر بوی بهار نمیآید. سال از پی سال میرود اما هراندازه بهار دست درازمی کند سنبل و سوسن را واسطه میکند مردم دستشان از رسیدن به سال نو و عید کوتاه است. بنفشه سوگوار لالهها است. لاله از سنگینی خون زنان و مردان و کودکان شهر مغموم است و سربهزیر. خانهتکانی روزهای پایانی سال، جایش را به شستشوی مزار جوانان مبارز داده است. خنده بر لبان خشک و سرد مادران ماسیده است. شکوفه چگونه برقصد وقتی ترانه دربند است؟ چه چیز در زندگی مردم تحت ستم حاکمیت جنایتکار میتواند زیبا باشد؟ هرروزه در زندگی مردم زلزله رخ میدهد. برای هر خبر اعدام ، کشته شدن زیر شکنجههای وحشیانه، مسمومیت کودکان دانشآموز، دستگیریهای بیوقفه جوانان مبارز و آزادیخواه، زمین زیر پای مردم میلرزد. هرچند ظلم و بیداد و فقر بسیار فراتر از توان تحمل کارگران و زحمتکشان است اما زیر ضربههای سنگین حاکمان دزد و جنایتکار سرمایهداری جمهوری اسلامی مردم به شناخت کاملتری از ریشههای بدبختی و فقرشان پی بردهاند. بهدرستی دریافتهاند این ظلم و ستم از کجا آب میخورد. از این باارزشتر، آگاهی مردم نسبت به ماهیت ارتجاعی شاه و شیخ است. بهدرستی هردو را در ویرانی زندگیشان برابر میدانند. مادر همهی بدبختیهایشان را حاکمیت سرمایهداران میدانند که هرآن چه ستم و تبعیض فقر و بیکاری است از آن زاده میشود. اینک در مبارزه طبقاتی که در پیشگرفتهاند میخواهند از قید بندگی و استثمار سرمایهداری رها شوند. خواهان حکومت شوراییاند. این قدرت اراده مردم در مبارزه و شعار بسیار گویای مرگ بر ستمگر چه شاه با شه چه رهبر، جایگاه و موقعیت سلطنتطلبان و فرصتطلبان را عیان کرده است.دیگر نمیتوانند قدرت بهدستآمده از اتحاد مردم را بگیرند. کارگران و مردم زحمتکش، روزهای سیاه و سخت در کنار هم ماندهاند. هر شب در خیابان دست در دست هم مبارزه کردهاند. باهم و برای هم گریستهاند. حال بدشان را باهم تقسیم کردهاند. متحد و یکصدا میگویند نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم. آری امسال هم عید در سفرههای خالی کارگران و زحمتکشان جایی برای حضور پیدا نکرده است. ستم طبقاتی، سرکوب، سم، سینههای تیرخورده، سرهای بالای دار، سرخی خون جوانان، سوز و آه مادران داغدار، هفتسین مردم را تشکیل میدهد.
آخرین رهگذر سال پای خستهاش را روی زمین میکشد. اتوبوس دور میشود.عطر موهایش را، باران درهوا پخش میکند. زیرشیروانی دانهای جوانهزده است. سرِ سبزش را بهسختی از بین آسفالت و زمین سخت بیرون میکشد. مبارزهای برای زنده ماندن. زیرشیروانی میایستد. باران با آهنگ یکنواخت بر شاخ و برگ درختان میخورد. بهار، امید زندگی تازه را نوید میدهد. اولین خیابانی که وارد میشود، اولین دیواری که میبیند آخرین حرف سال را مینویسد. نقطه پایان زندگی، مرگ نیست سکوت است.
به امید فرارسیدن عید کارگران و زحمتکشان
کار نان آزادی حکومت شورایی
اسفند ۱۴۰۱
نظرات شما