جمعبندی از مبارزات دانشجوئی و ذکر چند نکتۀ ضروری
در اين مسئله ترديدی وجود ندارد که با تشديد سرکوب و خفقان و با توسل به بازداشت و حبس و حتا قلع و قمع دانشجويان آگاه و سوسياليست، جمهوری اسلامی قادر نخواهد بود جنبش دانشجوئی را نابود کند. اما بديهیست که جمهوری اسلامی، از اين طريق میتواند خسارتهای زيادی بر جنبش دانشجوئی وارد سازد، جلوی پيشرفت آن را موقتاً سّد کند و يا حتا اين جنبش را عقب براند. نمیتوان اين موضوع را انکار نمود که سرکوب خشن جنبش دانشجوئی و قلع و قمع دانشگاهها در آغاز به قدرت رسيدن جمهوری اسلامی، گسست از سنتهای چپ و راديکال جنبش دانشجوئی را در پی داشت. اين گسست، تأثيرات منفی خود را بر کل جنبش دانشجوئی برجای گذاشت. جنبش دانشجوئی در غياب تجارب پيشين، میبايستی گام به گام، با آزمون و خطا، که گاه، بهای بسيار زيادی نيز بايد بابت آن بپردازد، راه خود را بازيابد. اگر تجربه، در مبارزه و در عمل بدست میآيد، پس بايد دست به مبارزه و دست به عمل زد. اگر درست نيست که دست روی دست گذاشت و نقش تماشاچی را ايفا نمود، اگر نبايد خصائل انقلابی و مبارزهجوئی را زائل ساخت و به طاق نسيان سپرد، پس بايد دست به مبارزه و دست به عمل زد. هر کس اين را میداند که کسی که عمل میکند، قطعاً اشتباه هم میکند و تنها کسانی اشتباه نمیکنند که عملی هم از آنها سر نمیزند. اين سخن، البته بههيچ وجه به معنای توجيه نقاط ضعف و يا به معنای ناگزيری اشتباهات گرايش چپ و سوسيايست در درون جنبش دانشجوئی نيست و نبايد چنين تلقی شود. گرايش چپ و سوسياليست جنبش دانشجوئی، خود، بايستی جنبش دانشجوئی را تحليل کند، از مبارزات دانشجوئی جمعبندی داشته باشد، تاکتيکها و روشهای عمل خود را موشکافانه مورد بازبينی قرار دهد، نقاط ضعف و اشتباهات خود را پيدا کند و با برخورد انتقادی نسبت به آن، ضعف و کمبودها را جبران و برطرف سازد، تا بتواند نفوذ و قدرت خود را در درون جنبش دانشجوئی تقويت کند و مسير پيشرفت اين جنبش را نيز هموار سازد.
کمتر کسی است که مختصر آشنائی با جنبش دانشجوئی داشته باشد و ضرباتی که در سال گذشته بر اين جنبش وارد شده است را انکار نمايد. جمهوری اسلامی با دستگيری گستردۀ دانشجويان چپ و سوسياليست، اعمال شکنجههای وحشيانه جسمی و روحی، حبس و اخراج و حذف بسياری از اين دانشجويان از دانشگاه، همچنين با يورش بردن به دستآوردهای دانشجويان و توقيف گسترده نشريات دانشجوئی، توانست ضرباتی بر پيکر جنبش دانشجوئی و گرايش چپ و سوسياليستی درون اين جنبش وارد سازد. جمهوری اسلامی با اين يورشهای بيرحمانه، فعاليت اين دانشجويان در راستای ايجاد تشکلهای مستقل را عجالتاً به محاق تعطيل کشاند و گرايش چپ و سوسياليست جنبش دانشجوئی را نیز بخشاً دچار انفعال و مجبور به عقبنشينی ساخت. اگر چه بيشترين دستگيريها در سال ۸۶ صورت گرفت و ضربۀ اصلی در ۱۳ آذر همين سال وارد شد، اما ساده نگری است اگر تمام مسائل به سيزده آذر ۸۶ و حرکت دانشجويان در اين روز خلاصه شود. ارتجاع اسلامی بيش از يک دهه است که در تدارک انقلاب فرهنگی دوّم است، دولت احمدی نژاد مُدام برای سرکوب دانشگاه نقشه میکشيد و دستگاههای سرکوبگر و ارگانهای اطلاعاتی – پليسی رژيم از مدتها قبل از سيزده آذر، دانشجويان چپ و سوسياليست را زير نظر گرفته و مترصّد لحظۀ مناسب بودند. تنها جنبش دانشجوئی نبود که بايد مشمول سرکوب میشد. ساير جنبشهای اجتماعی نيز از اين قاعده برکنار نبودند و به يک تعبير، سرکوب جنبش دانشجوئی، جزئی از پروژه بزرگتر و عمومیتر دولت احمدی نژاد، يعنی سرکوب تمام جنبشهای اجتماعی، تشديد اختناق و سرکوب، بهمنظور مهار اوضاع، کنترل جامعه و حفظ نظمی بود که اَرکانش به خطر افتاده بود. بنابر اين، نه ضربه ۱۳ آذر، فیالبداهه بود، ونه جنبش دانشجوئی، موضوعی جدا و منفک از کل جامعه. در بررسی و تحليل از جنبش دانشجوئی و جمعبندی از مبارزات دانشجويان، حتماً بايد اين نکات را در نظر گرفت. بدون درنظر گرفتن اين فاکتورها، تحليل و بررسی، از حد يک تحليل و بررسی مجرد و انتزاعی فراتر نخواهد رفت و در بهترين حالت، تحليلی نادقيق خواهد بود.
اکنون با توجه به نکات فوق و با توجه به مبارزات و تجارب عينی جنبش دانشجوئی در دورۀ اخير، به ذکر چند نکته ضروری میپردازيم. لازم بهذکر است که طرح اين نکات و يا انتقاد از پروسهای که طی شده است، صرفاً کنکاشیست برای بازبينی روشها و عملکرد دانشجويان چپ و سوسياليست و کوششیست برای يافتن ضعفها و ارائه راهکارها. نيازی به گفتن نيست که طرح اين نکات، به هيچوجه بمعنای نفی و انکار مبارزه دانشجويان چپ و سوسياليست نیست و ذرهای از حقانيت آنها در اين مبارزه، نمیکاهد.
۱- اولين نکته، توجه دقيق به شرايطی است که جنبش دانشجوئی و مبارزه دانشجوئی تحت آن شرايط جاریست. جنبش دانشجوئی در خلاء نيست. بحث از جنبش دانشجوئی در يک کشور دموکراتيک که در آن آزاديهای سياسی و بورژوا – دموکراتيک به رسميت شناخته شده و رعايت میشود نیست. بلکه بحث برسر جنبش دانشجوئی بطور مشخص در کشوری مطرح است که در آن يک رژيم مذهبی و يک ديکتاتوری عريان حاکم است. رژيم جمهوری اسلامی، رژيمیست به غايت ارتجاعی، ضد دموکراتيک و عميقاً ضد کمونيست. مارکس زمانی راجع به کليسای انگلستان و عکسالعمل آن در برابر کسانی که مناسبات کهن و مالکيت را زير سؤال میبردند چنين گفت: “کليسای عالی انگلستان سی و هشت حمله به اصول سی و نه گانه دين خود را آسانتر میبخشد تا تعرض به يک سی و نهم از درآمد خويش. و در روزگار ما مخالفت با خداوند در مقابل انتقاد از مناسبات کهن مالکيت، از معاصی صغيره محسوب میشود”. [ پيش گفتار بر کاپيتال جلد اول – مارکس ۱۸۶۷ ]
اين گفته مارکس که روش کليسای انگلستان و مذهب در برابر منتقدين مناسبات کهن و مالکيت در آن زمان را به خوبی بيان میکند، در مورد جمهوری اسلامی و روش آن در قبال کمونيستها که مناسبات سرمايهداری و مالکيت خصوصی را نفی میکنند، با درجات بسيار بيشتری مصداق پيدا میکند. اين موضوع بر هيچ فعال چپ و کمونيستی نبايد پوشيده باشد که در نظامهای ديکتاتوری، از جمله و به ويژه، تحت حاکميت ارتجاع اسلامی، به سوسياليستها و کمونيستها اجازه فعاليت داده نمیشود و به هيچ عنوان نمیگذارند، اين نيروها، تشکيلات بزنند و به سازماندهی تودهها بپردازند و يا تشکلهای علنی خاص خود را ايجاد کنند، مگر تحت شرايط و توازن قوای معينی که مبارزات تودهای به مراحل پيشرفته اعتلاء رسيده و جامعه، وارد موقعيت انقلابی شده باشد، که در اين حالت، اوضاع از کنترل اينگونه رژيمها خارج میشود و بدون آنکه کمترين تغييری در ماهيت ضد دموکراتيک آنها ايجاد شده باشد، اما به اجبار، اينگونه فعاليتها و تشکلها را تحمل میکنند تا به محض تغيير اوضاع و تناسب قوا، دوباره آن را سرکوب و قلع و قمع کنند. از این روست که اگر کسانی و یا گروهی در فکر ایجاد تشکل مستقل توده ای هستند، نباید منتظر اجازه رژیم باشند. تشکل توده ای را باید به اتکاء توده ها ایجاد کرد و همین توده ها هستند که با اتکاء به نیروی خود واستمرار مبارزات خود، تشکل خودشان را بر رژیم تحمیل می کنند، ولو آن که رژیم هرگز آن را به رسمیت نشناسد.
بنابراین روشن است که تاکید بر ماهيت ارتجاعی رژيم حاکم و ممنوعيت فعاليت سوسياليستها و کمونيستها و ممنوعيت ايجاد تشکلهای مستقل، تحت حاکميت چنين رژيمی، به معنای عدم تلاش برای ايجاد چنين تشکلهائی و تحميل آن بر رژيم و به طريق اولی به معنای عدم فعاليت سياسی و انقلابی نيست.
اما معنايش حتماً اين هست که در تحت چنين شرايطی، نبايد اساس کار را صرفاً بر کار و فعاليت علنی و بر تشکلهای علنی گذاشت، بلکه اساس کار بايد بر فعاليت و کار مخفی و غير علنی گذاشته شود و در عين حال بايد از تمام شيوههای سازماندهی برای ايجاد تشکلهای مخفی و نيمه علنی استفاده کرد. مناسبترين شکلِ تشکل تحت شرايط و توازن قوای کنونی ايجاد کميتههای دانشجوئی متشکل از آگاهترين دانشجويان، با گرايشهای متفاوت میباشد. دانشجويان کمونيست که خود را در هستههای مخفی سازماندهی کرده باشند، قادرند اين کميتهها را ايجاد کنند. بديهی است که فعاليت علنی، نيمه علنی يا مخفی اين کميتهها، وابسته به شرايط و توازن قوا در مقياس کل جامعه است. نکته قابل ذکر اين است که هستههای مخفی کمونيستی و مخفی بودن هويت کمونيستی يک دانشجو، به معنای اين نيست که دانشجوی کمونيست فعاليت علنی نکند، در مبارزات علنی شرکت نجويد و نسبت به ايجاد تشکلهای مستقل تودهای، بی تفاوت باشد. برعکس، دانشجوی کمونیست، هم باید به طور فعال در مبارزات علنی حضور داشته باشد و از طریق فعالیت علنی، کار توده ای انجام دهد، و هم باید برای ایجاد تشکل مسقل و تحمیل آن بر رژیم تلاش ومبارزه نماید. دانشجوی کمونيست نه فقط در تمام اين فعاليتها و مبارزات بايد حضور داشته باشد بلکه باید پیشتاز و پيشقدم باشد. مسأله مهم اين است که يک دانشجوی کمونيست نبايد در اينگونه فعاليتها، هويت کمونيستی خود را علنی سازد و اين هويت حتماً بايد از چشم پليس سياسی رژيم مخفی بماند. اين يکی از ملزومات اوليه تلفيق کار و فعاليت علنی و مخفی میباشد. در شرايط اختناق و ديکتاتوری شاهنشاهی نيز به همين شيوه عمل میشد. نيروهای چپ و کمونيست در اعتراضات و اعتصابات دانشجوئی همه جا پيشقدم بودند. اين اعتراضات و اعتصابات اساساً توسط اين دسته از دانشجويان سازماندهی و رهبری میشد. نيروهای چپ و سوسياليست بیآنکه هويت کمونيستی خود را برای پليس سياسی شاه آشکار کنند، از طريق کميتهها و جمعهای مخفی، اين مبارزات را هدايت میکردند و در عين حال در تمام تشکلها و فعاليتهای پوششی و علنی مانند تعاونیها ، فعاليتها و تشکلهای هنری، ورزشی، گروه های کوهنوردی و امثال آن نيز حضور فعال داشتند. بدیهی ست که شرایط جنبش، نسبت به دوران رژیم سلطنتی تغییر کرده است. اما این موضوع از اهمیت و ضرورت رعایت ملزومات تلفیق کار و فعالیت علنی ومخفی نمی کاهد. بلکه با توجه به شرایط است که میان فعالیت های مخفی و علنی باید تلفیق مناسبی ایجاد نمود. هر دانشجوی کمونيستی و اصولاً هر کمونيستی که تحت شرايط ديکتاتوری، فعاليت علنی میکند، چنانچه هويت کمونيستی خود را هم علنی سازد، او در واقع خود را در معرض دستگيری و زندان قرار میدهد. تردیدی در این مسئله نیست که مبارزه و فعالیت انقلابی سوسیالیست ها تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، بدون زندان و اعدام و تلفات وخسارات نیست و نخواهد بود. اما با اتخاذ شیوه ها واشکال مناسب مبارزاتی، این تلفات وخسارات را می توان و باید کاهش داد. تأکيد يک جانبه يا بيش از حد بر فعاليت و کار علنی، و علنی کردن هويت کمونيستی، از جمله دلائل لطماتیست که بر جنبش دانشجوئی و گرايش چپ و سوسياليست آن وارد شد.
۲ – نکته دوم، ارزيابی دقيق از توازن قوای موجود و آن وظيفهای است که بر عهدۀ جنبش دانشجوئی قرار گرفته است. چپ سوسياليست علیرغم آنکه شجاعانه جنگيد و پيروزيهای انکار ناپذيری بدست آورد، اما پيش از آنکه اين پيروزيها و مواضع فتح شده را تثبيت کند و پيش از آنکه به راهکارها و امکانات ادامهکاری انديشيده باشد، دچار نوعی شتابزدگی شد. يک ديدگاه آوانتوريستی و عميقاً ذهنی نسبت به توازن قوای موجود در مقياس کل جامعه، باضافه کم تجربگی جنبش دانشجوئی که حاصل گسست آن از تجارب و سنتهای چپ سوسياليستی دوران پهلوی است، لطمات و ضربات جدی بر جنبش دانشجوئی و دانشجويان چپ و سوسياليست وارد ساخت. اولاً در يک جنگ و رو در روئی، کسیکه میخواهد دست به تعرض بزند، نه فقط بايد از توازنِ قوا ونيروی خود و دشمن ارزيابی عينی و دقيقی داشته باشد، بلکه پيش از تعرض و برای تعرض، بايد تدارک کافی ديده باشد و راههای عقب نشينی را نيز شناسائی کرده باشد. بديهی است که بدون اين ملزومات و تدارکات، هر تعرضی میتواند تلفات و خسارات سنگينی در پی داشته باشد. بزرگ نمائی و ارائه تصوير غير واقعی از جايگاه و نيروی خود، نه تنها معضلی را حل نمیکند، بلکه نيروئی که اينگونه پای در ميدان واقعی جنگ میگذارد، چهبسا به يأس و سرخوردگی نيز دچار میشود. نه دانشگاه کارخانه است و نه دانشجو، کارگر! جنبش دانشجوئی نيز فینفسه يک جنبش سوسياليستی نيست. جنبش دانشجوئی ، جنبشی دمکراتیک است. بديهی است که هر دانشجوی سوسياليستی وظيفه دارد انديشههای سوسياليستی را در جنبش دانشجوئی اشاعه دهد و نفوذ ايدههای سوسياليستی و کمونيستی را در درون دانشجويان گسترش دهد. دانشجويان که اکثريت آنان برخاسته از ميان اقشار ميانی و زحمتکش جامعهاند، زمينهها و استعداد پذيرش انديشههای سوسياليستی را نيز دارند. اما هر دانشجوی سوسياليستی اين را نيز میداند و بايد بداند که جنبش دانشجوئی هر چقدر هم که انديشههای سوسياليستی در آن اشاعه و نفوذ يافته باشد و هر چقدر هم که توانا و مبارزه جو باشد، اما اين جنبش بهتنهائی، نه میتواند رژيم جمهوری اسلامی را سرنگون سازد و نه اساساً چنين وظيفهای به تنهائی بر دوش آن قرار گرفته است. تنها تودههای ميليونی کارگران و زحمتکشانند که با انقلاب قهرآميز خود قادرند به اين مُهم جامه عمل بپوشانند. بنابر اين، برای تحقق اين مسأله، جنبش دانشجوئی در عين آنکه مبارزه خود را عليه رژيم ارتجاعی جمهوری اسلامی تشديد مینمايد، بايستی رابطه و پيوند خود را با جنبش طبقاتی کارگران و ديگر جنبشهای اعتراضی مستحکم سازد. انديشههای سوسياليستی و انقلابی را در ميان اين جنبشها اشاعه دهد تا از طريق يک انقلاب قهرآميز به رهبری طبقه کارگر، سرنگونی رژيم ارتجاعی جمهوری اسلامی نيز متحقق گردد. ممکن است، گرايشی که اساساً اعتقادی به طبقه کارگر و نقش و جايگاه محوری آن در تحولات بنيادی جامعه ندارد، سياستش اين باشد که اوضاع را به هر قيمت شلوغ کند و بدون آنکه در فکر عواقب آن برای دانشجويان باشد، سرو صدائی راه بياندازد و از آب گلآلود به نفع خود ماهی بگيرد. اين شيوهها ممکن است برای اتخاذ کنندگانش نفعی در بر داشته باشد؟! – که ندارد! – اما در هر حال هيچ ربطی به سوسياليسم و گرايش سوسياليستی جنبش دانشجوئی ندارد.
۳ – هنر گرايش چپ و سوسياليست جنبش دانشجوئی، بايد اين باشد که بتواند توده دانشجويان را بسيج و آنها را با خود همراه کند. اين، البته به معنای تنزل چپ سوسياليست تا حد توده دانشجويان و يا تنزل آن به حد دفتر تحکيم وحدت که زمانی میتوانست تودۀ وسيع دانشجويان را بسيج کند نيست. اصل اين است که نفی دفتر تحکيم وحدت و مرزبندی قاطع با آن، نبايد به بهانهای برای نديدن دانشجويان کنده شده و يا در حال کنده شدن از اين تشکل و حتا دانشجويان هنوز دنباله رو آن تبديل شود. بسيج توده دانشجو، قبل از هر چيز وابسته به کار آگاهگرانه در ميان آنها و اتخاذ تاکتيکهای مناسب در جريان مبارزه است. تاکتيک دانشجويان چپ و سوسياليست بايد به نحوی میبود و به نحوی باشد که در حين حفظ استقلال از اين دفتر و تشکلهای مشابه آن، میتوانست و يا بتواند تودۀ دانشجويان را به سمت خود جلب نمايد. اگر چپ سوسياليست نتواند توده دانشجو را به سمت خود بکشاند، آنها به سمت ديگری کشانده خواهند شد و چپ سوسياليست تنها و بی پشتيبان میماند. روشن است که محروميت از پايگاه تودهای، فعالين چپ و سوسياليست را در هنگام رو در روئی، بطور بيواسطه در معرض يورش دشمن قرار میدهد. با وجود آنکه از قيام دانشجوئی سال ۷۸ به بعد، به ويژه در طی دو سال اخير، بر کميت دانشجويان چپ و سوسياليست به سرعت افزوده شده است، اما نبايد اين واقعيت را نديده گرفت که اين دانشجويان در مقايسه با کل دانشجويان هنوز کميت ضعيفی را تشکيل میدهند. با اين همه، همهی ما اين را میدانيم که اين دسته از دانشجويان به دليل برخورداری از آگاهی علمی و دانش سوسياليستی و به دليل توان سازماندهی، قادرند در اعتراضات دانشجوئی، فرضاً در مراسمهائی که به مناسبت ۱۶ آذر يا ۱۸ تير برگزار میشود، تناسب قوای جنبش دانشجوئی را به سود خويش تغيير دهند و نبض جنبش دانشجوئی را بدست گيرند. اما نبايد فراموش کنيم که اين مهم، فقط و فقط زمانی امکان پذير است که تاکتيک درستی اتخاذ شود و مطالبات توده دانشجويان و يا لااقل ميانگين اين مطالبات که قدرت بسيج کنندگی دارند،از قلم نيفتند و از پلاتفرم چپ حذف نشوند.
۴ – نکته آخر، نحوۀ برخورد به اشتباهات و نحوۀ برخورد به اختلافات موجود ميان گرايشهای متفاوت طيف نيروهای چپ وسوسياليست است. اين اختلافات بايد در فضائی دوستانه و رفيقانه مورد بحث وجدل قرار بگيرد. نبايد به اختلافات شخصی و بحث و جدل هائی که تنها بر پايۀ منافع شخصی و فرقهای استوار است و جنبش دانشجوئی و دانشجويان چپ وسوسياليست را از پرداختن به جنبش دانشجوئی و تحليل و بررسی اين جنبش باز میدارد، دامن زد. اشتباهات و ضعف ها نیز تحت هیچ شرایطی نباید لاپوشانی وانکار شوند بلکه به صراحت باید مورد نقد و انتقاد قرار بگیرند. شیوه درست برخورد با اشتباهات و ضعف ها، همچنین برخورد اصولی نسبت به اختلافات موجود میان گرایش های متفاوت طیف نیروهای چپ وسوسیالیست، می تواند نقش مهمی در جلب اعتماد خدشه دار شده توده دانشجویان وهمچنین بازسازی اعتمادهای زدوده شده میان دانشجویان چپ و سوسیالیست ایفا کند.
جنبش دانشجوئی در طول سه دهه حاکميت ارتجاع اسلامی، پيوسته در معرض پیگرد و سرکوب قرار داشته و افت و خيزهائی را نيز از سر گذرانده است. جمهوری اسلامی، به رغم آنکه از وحشيانهترين و خونبارترين شيوههای سرکوب، عليه دانشجويان و جنبش دانشجوئی استفاده کرده است، اما نتوانسته است دانشگاه را خاموش و دانشجو را مطيع و فرمانبردار خود سازد. بالعکس جنبش دانشجوئی به جز در دوره وقفه هائی که بر آن تحمیل شده است، پيوسته با رشد و تکامل همراه بوده است و گرايش راديکال و سوسياليستی درون آن نيز تقويت شده است. عقب نشينی جنبش دانشجوئی و دانشجويان چپ وسوسياليست نيز در لحظۀ کنونی، تنها مرحلهای گذرا و موقتی است. ضربات وارد شده، بی هيچ شبهای ترميم خواهد شد و صدای گرايش چپ وسوسياليست خروشندهتر از گذشته در فضای دانشگاه و در کل جامعه، طنين خواهد افکند. گرايش چپ وسوسياليست درون جنبش دانشجوئی از اين ظرفيت و استعداد برخوردار است که با برخورد انتقادی نسبت به نقاط ضعف و اشتباهات خود، زمينۀ تقويت و گسترش هرچه سريعتر نفوذ خويش در ميان دانشجويان و جنبش دانشجوئی را فراهم سازد. گرايش چپ وسوسياليست، راديکالترين گرايش درون جنبش دانشجوئی است و آيندۀ جنبش دانشجوئی نيز به نام همين گرايش رقم خورده است.
(پایان)
برگرفته از نشریه “کار” شماره ۵۳۱ – نیمه دوم مرداد ۱۳۸۷
نظرات شما