جان فشاندگان چاپ و توزیع نشریه کار

مقدمه:

به شماره ۱۰۰۰ رسیدیم. از اسفند ۵۷ تا آذر ۱۴۰۱ نشریه کار تقریبا بدون وقفه منتشر شد. جدا از تحریریه نشریه، بدون تردید رفقایی که در چاپ و توزیع نشریه مشارکت داشتند، نقشی مهم در تداوم کاری و جایگاه نشریه کار در تبلیغ و ترویج اندیشه‌های سوسیالیستی در طول این سال‌ها برعهده داشتند. رفقایی که بخشی از آن‌ها در راه آرمان‌های سوسیالیستی خود جان فشاندند و خون سرخ‌شان آذین‌بخش پرچم سازمان شد. رفقایی که یاد و خاطر‌شان به ما برجاماندگان انگیزه مبارزه و تداوم راه‌شان را تا آخرین نفس داد. رفقای سرخ‌مان که عزم و اراده‌ی آهنین‌شان در مبارزه، برای ما سرمشقی شد تا بدانیم و از یاد نبریم که در این مسیر باید هم‌چون آن ستارگان خاموش نشدنی، زندگی خود را وقف آرمان‌های سوسیالیستی و رهایی کارگران و زحمتکشان از ظلم و ستم نظم طبقاتی کنیم. برای همه‌ی آن رنج‌هایی که می‌کشند. برای آزادی و برای سوسیالیسم.

اگرچه هم‌چون تحریریه نشریه کار، رفقایی محدود در چاپ نشریه نقش داشتند، اما در توزیع نشریه عموم نیروهای سازمان  از اعضا تا هواداران به‌نوعی نقش داشتند. چه رفقایی که مسئولیت توزیع نشریه را در تشکیلات برعهده داشتند و چه بسیارانی که نشریه را دست به دست می‌رساندند. به همین دلیل در یادبود رفقای جان‌فشانده که در چاپ و توزیع نشریه نقش داشتند، در این بخش نمونه‌وار به زندگی کوتاه اما حماسه‌‌‌گونه‌ی تعدادی از رفقای جان‌فشانده می‌پردازیم. چرا که کم و بیش تمام رفقای جان‌فشانده در توزیع نشریه نقش داشتند. یادشان گرامی، گام‌شان پرافتخار، راه‌شان پررهرو.

رفیق فدایی حسین قهرمانی

رفیق قهرمانی در دوران نوجوانی به‌عنوان یک فعال سازمان جوانان حزب توده فعالیت سیاسی خود را آغاز کرد. رفیق سپس از حزب توده‌ فاصله گرفت و بعد از اعدام خسرو روزبه توسط رژیم سلطنتی حاکم، کلا با آن جریان قطع رابطه کرد. با شروع جنبش مسلحانه رفیق به این جنبش گرایش پیدا کرد و بعد از قیام ۵۷ همکاری خود را با سازمان آغاز نمود.

رفیق حسین خیاط بود و در خیابان فاطمی تهران یک مغازه خیاطی (زنانه‌دوز) راه انداخت و در آن جا تمام امکانات خویش را در اختیار سازمان گذاشت. رفقای توزیع از محل کار وی برای توزیع نشریه کار استفاده می‌کردند. رفیق حسین خودش ۲۰ نسخه از هر شماره نشریه کار را برای مشتریان و دیگر آشنایانش می‌گرفت و توزیع می‌کرد.

رفیق حسین به خاطر ویژگی‌های شخصی‌اش در محل رابطه توده‌ای بسیار خوبی با کسبه و اهالی محل داشت. رفیق هم‌چنین با مشتریانش نیز رابطه بسیار دوستانه‌ای داشت. از آن‌جا که قبل از سی خرداد سال ۶۰ به دلیل مراجعه تعدادی از رفقای پخش برای دریافت نشریه کار آن محل برای بعضی‌ها شناخته شده بود، در تابستان سال ۶۰ رفیق حسین با هجوم مزدوران رژیم دستگیر و در مدت کوتاهی بعد از دستگیری در زیر شکنجه به خیل جان‌فشاندگان فدایی پیوست و قلب سرخ و عاشق‌اش برای همیشه ا تپش بازایستاد.

رفیق حسین در مورد جریان خائن اکثریت می‌گفت: “اگر قرار بود ما اکثریتی و توده‌ای بشیم این همه خون دادن برای چه بود”. رفیق هم‌چنین در پاسخ به این سئوال که با در اختیار دادن امکاناتش برای توزیع ممکن است خطراتی او را تهدید کند، گفته بود: “من این کار رو هم برای سازمان نکنم دیگر چگونه وظیفه خود را نسبت به سازمان ادا کنم”. یاد سرخ رفیق حسین قهرمانی گرامی باد.

 

 

رفیق فدایی یعقوب شکراللهی (عباس)

رفیق عباس از جمله رفقایی بود که تقریبا از ابتدا تا زمانی که به خیل جان‌فشاندگان فدایی پیوست، در قسمت چاپ سازمان فعالیت می‌کرد. رفیق عباس متولد ارومیه بود و در دوران دبیرستان با رفیق فدایی رشید حسینی (بشیر) همکلاس بود. از همان زمان رفاقت او با رفیق رشید شکل گرفت و فعالیت‌اش را با سازمان آغاز کرد. رفیق به دلیل این‌که فردی شناخته شده بود، از ارومیه به تهران آمد و فعالیت‌های‌اش را در تهران با سازمان ادامه داد. در آبان سال ۵۹ با یورش مزدوران رژیم به خانه‌ای که او به طور موقت اسکان داده شده بود، به همراه دو رفیق دیگر حسین ملا طالقانی و یک رفیق دختر دستگیر شد. رفیق حسین از رفقای کارگاه هنر بود و خانه نیز در واقع توسط او اجاره شده بود. رفیق حسین مسئولیت تمام چیزهایی را که به دست مزدوران افتاده بود به عهده گرفت و بدین ترتیب رفیق دختر (ه) در همان کمیته مرکزی واقع در بهارستان و رفیق عباس پس از دو ماه از بند ۲ زندان اوین آزاد شدند. در پی خیانت احمد عطاءاللهی از مسئولین چاپ آن زمان سازمان و همکاری‌اش با مزدوران رژیم پس از دستگیری، مزدوران به محلی که واحد شمارش سازمان مستقر بود حمله کردند که در جریان حمله رفیق عباس به همراه رفقا محمدعلی معتقد و جواد غفوریان پس از مقاومت مسلحانه و کشتن ۳ تن از مزدوران رژیم به خیل جان‌فشاندگان سازمان پیوستند، یاد سرخ‌شان گرامی باد.

رفیق فدایی جواد غفوریان

رفیق جواد از رفقای مسئول چاپ نشریه کار بود و در واحد شمارش فعالیت می‌کرد. رفیق سرخ ما بعد از قیام ۵۷ فعالیت تشکیلاتی خود را با سازمان آغاز کرد. در پی خیانت احمد عطاءاللهی، مزدوران حکومت روز ۲۳ اسفند به مرکز شمارش حمله کردند که رفیق جواد همراه با رفقا عباس و امیر فدایی‌وار تا آخرین گلوله با مزدوران رژیم مبارزه کردند و در نهایت با خون سرخ خود پیمان خود را با آرمان‌های کمونیستی سازمان جاودانه کردند و هم‌چون بسیاری از فدائیان به خیل جانفشاندگان سازمان پیوست. یاد رفیق جواد با قلبی سرخ و آتشین گرامی باد و راه‌اش پر افتخار.

رفیق فدایی محمدعلی معتقد (امیر)

رفیق امیر دیگر رفیقی بود که همراه با رفقا عباس و جواد در روز ۲۳ اسفند در مرکز شمارش وابسته به حوزه چاپ در محاصره مزدوران رژیم قرار گرفت. رفیق امیرنیز بعد از قیام ۵۷ فعالیت تشکیلاتی خود را با سازمان آغاز کرد و در حوزه چاپ به فعالیت پرداخت. رفیق امیر هم‌چون دو رفیق دیگر از رفقای ارزشمند سازمان بود که تا آخرین نبرد خود با پاسداران سرمایه، زندگی خود را در طول این مدت با رزمندگی در صفوف فدائیان صرف مبارزه برای سوسیالیسم و آزادی کرد. رفیق امیر و دو رفیق هم‌رزمش قهرمانانه زیستند و قهرمانانه تا آخرین گلوله خود جنگیدند. یاد سرخ رفیق امیر گرامی باد.

رفیق فدایی حمید آزادی

رفیق حمید متولد ملایر بود و بعد از قیام ۵۷ در ارتباط تشکیلاتی با سازمان قرار گرفت. رفیق قهرمان ما بعد از انشعاب سال ۵۹ و طرد جریان خائن اکثریت از سازمان، در حوزه چاپ و توزیع سازمان به فعالیت پرداخت و مسئولیت توزیع نشریه کار را تا ۲۳ اسفند که در نبرد با مزدوران رژیم به خیل خان‌فشاندگان فدایی پیوست، برعهده داشت. با خیانت احمد عطاءاللهی محل اسکان رفیق حمید برای مزدوران سرمایه آشکار شد. رفیق حمید که در محاصره دشمنان کارگران و زحمتکشان قرار گرفته بود، فدائی‌وار با مزدوران به نبرد برخاست و در نهایت خون‌سرخ‌اش برای ما به یادگار ماند. برای ما به یادگار ماند تا حمید، راه او و صلابت او در مبارزه با نظم ستم‌گرانه‌ی سرمایه‌داری را هرگز فراموش نکنیم، و از او یاد بگیریم که تا آخرین لحظه زندگی بر پیمان خود استوار بمانیم. یادش گرامی باد.

رفیق فدایی سینا کارگر

رفیق سینا در چھارم بھمن ۱۳۳۰ در “بردسیر” در حوالی کرمان به دنیا آمد. دوره ابتدایی را در بندرعباس، میناب و کرمانشاه و دوره متوسطه را در دبیرستان البرز تھران به پایان رساند. بعد از پایان تحصیلات دانشگاھی و اخذ مدرک فوق لیسانس به‌عنوان آرشیتکت، برای ادامه تحصیل راھی آمریکا شد. در جریان قیام، تحصیل را رھا کرد و در بازگشت به ایران با سازمان ارتباط برقرار کرد.

رفیق سینا مسئولیت‌ھای مختلفی در سازمان داشت. در ابتدا مسئول چند ھسته چاپ و توزیع بود و سپس مسئولیت بخش بیکاران سازمان را بر عھده گرفت و ھمراه با رفیق جھانگیر قلعه‌میاندوآب مبارزات بیکاران را در سطح کشور سازماندھی می‌کرد. آخرین مسئولیت رفیق سینا در بخش توزیع سازمان بود که در ۲۲ اسفند ۱۳۶۰ در ارتباط با احمد عطاءاللھی خائن توسط پاسداران در خانه‌اش دستگیر شد و به مدت چھار ماه زیر شدیدترین شکنجه‌ھا قرار گرفت، ولی فدایی‌وار مھر سکوت بر لب گذاشت. رفیق سینا اعتقاد راسخی به آرمان‌ھای سوسیالیستی و آزادی‌خواهانه سازمان داشت. از خصوصیات انقلابی او، صداقت و شکیبایی‌اش، بیش از ھر چیز دیگر بارز بود. رفیق سینا بیست و ھفتم تیر سال ۱۳۶۱ به جوخه اعدام سپرده شد و این‌گونه قلب سرخ و عاشق‌اش برای همیشه از تپش باز ایستاد. یاد رفیق سرخ‌مان سینا کارگر گرامی باد.

رفیق فدایی محمدرضا بهکیش (کاظم)

رفیق کاظم از رفقای کمیته مرکزی سازمان بود که در پی خیانت احمد عطاءاللهی خون سرخ‌اش بر سنگفرش‌های خیابان جاری شد. رفیق کاظم متولد اسفند سال ۱۳۳۴ بود و از سال ۵۵ زمانی که تنها ۲۱ سال داشت در ارتباط با سازمان قرار گرفت و در سال ۵۶ به عضویت سازمان درآمد. بعد از ضربات سال ۵۵ به سازمان و مرکزیت آن از جمله رفیق عزیزمان حمید اشرف، رفیق کاظم فعالانه در خدمت سازمان و آرمان‌های والای‌اش قرار گرفت و فعالیت‌های بسیار ارزشمندی داشت از جمله مقابله‌ی وی با منشعبینی که به حزب توده پیوستند. یکی از ابتکارات رفیق سرخ ما، تشکیل تیم‌های دو نفره مسلح موتورسوار برای پخش اعلامیه‌های سازمان بود. این‌ تیم‌ها می‌توانستند در هرساعت بیش از هزار تا دو هزار اعلامیه پخش کنند. پس از قیام بهمن، فعالیت رفیق کاظم گسترده‌تر شد و همراه با رفقا هادی و نظام هم‌چون سد محکمی در مقابل اپورتونیست‌های راست ایستادگی کردند.

پس از انشعاب رفیق کاظم به تمامی خود را صرف بازسازی تشکیلات کرد. تبلیغات وسیع و گسترده سازمان به مناسبت سالگرد حماسه سیاهکل در ۱۷ بهمن ۵۹ تحت مسئولیت رفیق کاظم بود. رفیق کاظم بعد از انشعاب مسئولیت‌های مختلف و مهمی هم‌چون مسئولیت بخشی از چاپ، تبلیغات و توزیع، مسئول امنیتی و مسئولیت ارتش را برعهده داشت.

رفیق کاظم رفیقی بسیار پرشور با روحیه و شاد بود. عشق به زندگی در جزء جزء حرکاتش می‌جوشید. وی علاقه بسیاری به رفیق اسکندر (سیامک اسدیان) داشت. در نهایت رفیق کاظم ۲۴ اسفند در پی خیانت احمد عطاءاللهی، و در جریان درگیری با مزدوران سرمایه خون سرخ‌اش بر پرچم پرافتخار سازمان نقش بست. یاد رفیق سرخ‌مان، رفیق کاظم گرامی باد.

رفیق فدایی جعفر پنجه‌شاهی (خشایار)

رفیق خشایار در خانواده‌ای متولد شد که فدائیان بسیاری را تقدیم جنبش کمونیستی ایران کرده است. رفیق شمسی انصاری مادر رفیق خشایار نیز سال‌ها در صفوف فدائیان مبارزه کرده بود. رفقا عبدالله، سیمین و نسرین قبل از قیام ۵۷ و رفقا جعفر (خشایار) و اسدالله در زمان حکومت اسلامی به جمع جانفشاندگان فدایی پیوستند.

در جریان درگیری ۱۰ فروردین ۵۶ که رفقا سیمین و نسرین خون‌شان آذین‌بخش پرچم سرخ سازمان شد، رفیق خشایار نیز در همان خانه بود. پس از آن رفیق تماس خود را دوباره با سازمان برقرار کرد و در یک تیم عملیاتی در اصفهان سازماندهی شد. در سال ۵۷ این تیم به اهواز منتقل شد. در جریان قیام نیز رفیق خشایار در اثر انفجار نارنجکی که به همراه داشت، زخمی شد. بعد از انشعاب سال ۵۹ و خروج خائنین اکثریتی از صفوف فدائیان، رفیق سرخ‌مان در بخش چاپ و انتشارات سازمان فعال بود و مسئولیت بخش جعلیات سازمان را برعهده داشت. رفیق خشایار نیز هم‌چون رفیق کاظم در پی خیانت احمد‌عطااللهی به محاصره پاسداران سرمایه درآمد و در یک مبارزه قهرمانانه با گلوله‌های دژخیمان بر خاک افتاد و این‌گونه برای رهایی طبقه کارگر و برای آزادی و سوسیالیسم جان فشاند. یاد رفیق عزیزمان خشایار گرامی باد.

رفیق فدایی اسدالله پنجه‌شاهی

رفیق اسدالله برادر بزرگ‌تر رفیق خشایار (جعفر) بود. پس از قیام ۵۷ رفیق اسد در ارتباط مستقیم با سازمان قرار گرفت. سازمان در جاده کرج چاپخانه‌ای راه‌اندازی کرده بود که ساختمان آن توسط رفیق اسد اجاره شده بود. از آن‌جایی که اکثریتی‌های خائن نیز از محل این چاپخانه آگاه بودند، با سروصدای اکثریتی‌ها در مورد تصرف چاپخانه توسط “اقلیت”، پاسداران سرمایه نیز نسبت به این موضوع حساس شده و با پیدا کردن چاپخانه به آن‌جا حمله‌ور شدند. اما رفقا با آگاهی از این مساله که ممکن است محل چاپخانه در پی انشعاب لو برود، پیش از حمله مزدوران رژیم، امکانات چاپ را از آن محل برده بودند. اما رفیق اسد به‌عنوان کسی که محل را اجاره کرده بود توسط رژیم شناسایی شده بود که بعدتر در یک ارتباط دیگر دستگیر شد.

رفیق اسد که توسط بی‌دادگاه‌های رژیم به ۵ سال زندان محکوم شده بود، در طول سال‌های زندان از جمله رفقای مبارز و مقاوم اقلیت بود. رفیق اسد از جمله زندانیان سیاسی بند ۳ آموزشگاه اوین بود که در سال ۶۵ دست به تحریم غذا زده بودند. رفیق اسد با آغاز سال ۶۷ از زندان اوین به زندان گوهردشت منتقل و در تابستان ۶۷ و آغاز اعدام سراسری زندانیان سیاسی در بند معروف به “اوینی‌ها” بود. در روز ۸ شهریور در یک دادگاه نمایشی به ریاست آخوند نیری و با حضور اشراقی دادستان وقت و ابراهیم رئیسی که آن زمان معاون دادستان تهران بود، در کمتر از دو دقیقه به اعدام محکوم و ساعاتی بعد حکم اعدام او با طناب دار اجرا شد. در آن روز رفیق سرخ ما اسد با ایمان راسخ و گام‌هایی استوار همراه با تنی چند از دیگر رفقای اقلیت به جمع جان‌فشاندگان فدایی پیوست.

رفیق فدایی احمد غلامیان لنگرودی (هادی)

رفیق هادی از رفقای کمیته مرکزی سازمان بود که با خیانت احمد عطاءاللهی و در هنگام اجرای قراری با آن خائن در یک درگیری مسلحانه به خیل جانفشاندگان فدایی پیوست. براساس اخباری که در زندان و بین زندانیان سیاسی منتشر شده بود، احمد عطاءاللهی به مزدوران رژیم گفته بود که او را نمی‌توانید زنده دستگیر کنید.

بعد از ضربه سال ۵۵ به مرکزیت سازمان و ستاره شدن رفیق سرخ‌مان حمید اشرف و یاران‌اش، رفیق هادی همراه با رفقای فدایی صبا بیژن‌زاده و حسن فرجودی به سازماندهی مجدد سازمان پرداختند.

رفیق سرخ‌مان پس از حماسه سیاھکل به جنبش مسلحانه پیوسته بود. در آن زمان رفیق ھادی در ارتباط با سازمان نبود، ازاین‌رو با رفیق حسن فرجودی خود دست به کار شدند و طاق نصرت‌ھایی را که به مناسبت جشن‌ھای ۲۵۰۰ ساله درست شده بود، به آتش کشیدند. رفیق هادی پس از این عملیات توسط ساواک دستگیر و پس از شکنجه‌ھای بسیار به سه سال زندان محکوم شد. پس از آزادی در ارتباط با سازمان قرار گرفت و به دلیل خصائل برجسته و صداقت انقلابی‌اش به سرعت در سازمان ارتقاء یافت.

قبل از قیام، رفیق هادی در عملیات‌های متعدد نظامی شرکت داشت و یک‌بار هم با انفجار نارنجک مجروح شد. وی در آن سال‌ها توانست دو بار از محاصره خانه‌های تیمی با موفقیت خارج شود.

در جریان قیام رفیق هادی از جمله رفقای فدایی بود که در حمله به مقرهای نظامی رژیم نقش مهمی ایفا کردند. رفیق هم‌چنین در جریان تسخیر رادیو همراه با رفقای سرخ‌مان قاسم سیادتی و یدالله گل‌مژده (نظام) مشارکت داشت.

رفیق هادی بعد از قیام ۵۷ از اولین رفقایی بود که در برابر اپورتونیست‌های اکثریتی استوار و قاطعانه ایستاد. بعد از قیام رفیق مسئولیت‌های متعددی را در سازمان برعهده داشت از جمله در رابطه با چاپ. رفیق هادی در تدارکات و آماده سازی چاپخانه‌های مخفی سازمان نقش مهمی داشت. بعد از انشعاب رفیق هادی مسئولیت اجرایی، مالی، تدارکاتی و بخشی از چاپ و توزیع را برعهده داشت و پس از ستاره شدن رفیق سیامک اسدیان (اسکندر) در جنگل‌های شمال، مسئولیت نظامی سازمان را نیز برعهده گرفت. هادی رفیقی فداکار، از خودگذشته و در مبارزه با دشمنان طبقه کارگر بسیار جدی و مصمم بود. یاد سرخ رفیق فدایی هادی گرامی باد.

رفیق فدایی داوود مدائن

رفیق داوود مدائن در سال ۱۳۳۲ در نظام‌آباد تھران و در یک خانواده کارگری متولد شد. او برادر بزرگ‌تر رفیق فدایی لقمان مدائن بود که در ۵ آذر سال ۶۰ در زندان اوین تیرباران شد. از ھمان ابتدا، زندگی و کار در کارخانه، رفیق داوود را دشمن آشتی‌ناپذیر سرمایه و پذیرای سوسیالیسم بار آورد. رفیق سرخ‌مان با عضویت در یک ھسته انقلابی، فعالیت سیاسی را آغاز کرد، در سال ۱۳۵۲ دستگیر و به سه سال زندان محکوم شد.

رفیق داوود در جریان قیام ھمچون دیگر فدائیان، نقش فعالی در تسخیر مراکز نظامی داشت، ازجمله تسخیر کلانتری ۶ در میدان ثریا، ساختمان سازمان جاسوسی آمریکا در ایران و زندان اوین. او ضمن فعالیت گسترده در زمینه سازماندهی رفقای هوادار، لحظه‌ای از سازماندھی و آگاه نمودن کارگران در محل کار خود “شرکت فلور اصفھان” غفلت نمی‌کرد و ارتباط با کارگران افسریه تھران را نیز ھمچنان حفظ نمود.

پس  از قیام در بخش چاپ تحت مسئولیت رفیق ھادی سازماندھی شد. رفیق داوود پس از انشعاب، به خاطر جسارت و قابلیت‌ھای نظامی‌اش در بخش نظامی سازماندھی شد. بعد از سی خرداد ۱۳۶۰ به ھمراه رفیق سیامک اسدیان (اسکندر) و دیگر رفقای کمیته نظامی در چندین عملیات علیه مراکز سپاه و کمیته مشارکت داشت. رفیق داوود در بیست و چھارم مرداد سال ۱۳۶۰ در یک تور خیابانی دستگیر و از آن‌جا که برای رژیم شناخته شده بود، زیر شکنجه‌ھای وحشیانه قرار گرفت. اما رفیق داوود، این ستاره سرخ فدایی سخن نگفت. رفیق داوود قبل از اعدام در اتاق ۷۱ سالن ۳ آموزشگاه زندانی بود و بسیار مورد احترام دیگر زندانیان سیاسی اتاق قرار داشت. رژیم ددمنش جمهوری اسلامی در روز ۱۰ آبان ۶۱ این رفیق قهرمان را به جوخه‌های آتش سپرد و این‌گونه قلب عاشق‌اش برای همیشه از تپش باز ایستاد، هر چند که یاد او، عشق او به آزادی و سوسیالیسم و سازمان در خاطر همه‌ی ما فدائیان جاودانه شد.

رفیق یدالله گل‌مژده (نظام)

رفیق نظام از اعضای کمیته مرکزی سازمان بود. رفیق مبارزمان سال ۱۳۳۳ در شهر رشت متولد شد و او را در خانه فرامرز می‌نامیدند. رفیق از دوران دانشجویی مبارزات خود را آغاز کرد و در سال ۵۵ از طریق رفقا سیامک اسدیان و یدالله سلسبیلی با سازمان ارتباط برقرار کرد. رفیق نظام رفیقی مبتکر و خلاق بود و توانست به‌سرعت یک هسته انتشارات و توزیع را سازمان داده و شهرهای شمال را تحت پوشش تبلیغی سازمان قرار دهد.

رفیق نظام قبل از قیام در چند عملیات نظامی ازجمله حمله مسلحانه به مرکز پلیس تھران در خیابان انقلاب و مرکز ژاندارمری شرکت داشت. در جریان قیام مسلحانه سال ۵۷، به ھمراه رفقا ھادی و قاسم سیادتی در تسخیر مرکز رادیو شرکت داشت.

رفیق سرخ‌مان پس از قیام، در سازماندھی نیروھایی که جذب سازمان می‌شدند، نقش برجسته‌ای دا‌شت. یکی از کارهای رفیق نظام سازماندهی رفقای کارگر در صنایع دفاع بود که به یکی از قوی‌ترین تشکلات کارگری سازمان در کارخانجات تبدیل شده بود. این رفقا بعد از انشعاب ۵۹ با صدور اطلاعیه‌ای به سرعت از موضع اقلیت به دفاع برخاستند. تعدادی از رفقای کارگر صنایع دفاع در سال‌های بعد دستگیر و حتا اعدام شدند، از جمله رفیق فدایی جهانبخش سرخوش که در تابستان ۶۷ در زندان گوهردشت توسط دژخیمان رژیم به دار آویخته شد.

رفیق نظام جمعبندی تجارب خود در بخش کارگری را از طریق تدوین جزوه “هسته‌های سرخ کارخانه” انتشار داد. پس از طرد اکثریتی‌ھای خائن مسئولیت کمیته کارگری سازمان برعهده رفیق نظام گذاشته شد.

بعد از کنگره اول سازمان رفیق نظام علاوه بر مسئولیت کمیته کارگری مسئولیت کمیته تهران را نیز برعهده گرفت. از خصوصیات برجسته رفیق نظام قاطعیت، نظم فوق‌العاده و پیگیری انقلابی‌اش بود. رفیق عاشق ما در حالی که روز ۲۳ اسفند برای سرکشی به یکی از مراکز توزیع رفته بود، به دنبال خیانت احمد عطاءاللهی به محاصره پاسداران سرمایه درآمد و در پی درگیری با مزدوران جمهوری اسلامی، خون سرخ‌اش بر سنگفرش خیابان جاری شد و قلب عاشق‌اش برای همیشه از تپش بازایستاد. یاد رفیق سرخ و قهرمان‌مان نظام گرامی باد.

رفیق فدایی لیلا گلی آبکناری (ویدا)

رفیق لیلا در خانواده‌ای مبارز که چندین مبارز انقلابی دیگر هم‌چون روزبه و پروین از رفقای راه‌کارگر را به جنبش کمونیستی تقدیم کرد، در روستای آبکنار از توابع بندرانزلی بدنیا آمد. پدر و مادر رفیق لیلا از انسان‌های بسیار شریف و مبارزی بودند که همواره در کنار فرزندان خود قرار داشتند. پدر رفیق لیلا که در سال‌های قبل از ۳۲ از فعالین حزب توده بود، در آبکنار و دیگر روستاهای اطراف فردی بسیار محبوب بود.

رفیق لیلا بسیار زود جذب سازمان شد و در یک تیم با رفیق حمید مومنی قرار گرفت. تا ضربه تیرماه سال ۵۵ به مرکزیت سازمان، در یکی از تیم‌های مشهد باقی ماند. پس از آن در اوایل سال ۵۶ و در حالی‌که هنوز هیجده سال سن نداشت، به‌عنوان مسئول یک تیم راهی اصفهان شد.

بعد از قیام ۵۷، سازمان به غیر از نشریه کار، نشریات متعدد دیگری نیز منتشر می‌کرد که رفیق لیلا مسئولیت انتشار نشریات “نبرد دانشجو” و “نبرد دانش‌آموز” را پس از طرد خائنین اکثریتی در سال ۵۹ برعهده گرفت.

در یکی از آخرین روزهای تیرماه سال ۶۱، رفیق لیلا به یک مهمانی خانوادگی که همسر برادر بزرگترشان ترتیب داده بود، حضور یافت. مزدوران رژیم که گویا از قبل از این موضوع اطلاع یافته بودند به خانه هجوم بردند. رفیق لیلا وقتی خود را در محاصره پاسداران سرمایه دید، فدایی‌وار با خوردن سیانور اقدام به خودکشی کرد و مزدوران تبهکار رژیم را در دستگیری خود ناکام گذاشت. یاد رفیق عاشق، صادق و فداکارمان، لیلا گلی آبکناری جاوید و گرامی باد.

رفیق فدایی حسن جمالی

رفیق حسن جمالی در یک خانواده کارگری در شاھرود متولد شد. پس از پایان دوره متوسطه، در رشته زمین‌شناسی وارد دانشگاه شد. بعد از پایان تحصیل، به‌عنوان استاد دانشگاه آزاد در شهرستان ابھر مشغول به کار شد. رفیق حسن در ابهر انتشار نشریه‌ای با عنوان “قیام خلق” را سازماندھی کرد که با عنوان ھواداران سازمان انتشار می‌یافت و در تمام منطقه ابھر، خرمدره و زنجان پخش می‌شد. پس از ضرباتی که به تشکیلات سازمان در زنجان وارد آمد، رفیق حسن به تھران رفت و درحالی‌که به‌عنوان پوشش شغلی در شرکت “مھاب قدس” مشغول به کار بود، به فعالیت انقلابی خود در رابطه با سازمان ادامه داد. بعد از ضربات سالھای ۶۳-۱۳۶۲ در سازماندھی مجدد نشریه کار، نقش فعالی ایفا نمود.

در ضربه سال ۱۳۶۴ به تشکیلات سازمان در داخل کشور، رفیق حسن در روز ۸ آبان دستگیر و پس از روزها تحمل شکنجه، در زیر شکنجه‌های وحشیانه قلب‌سرخ‌اش برای همیشه از تپش بازایستاد. رژیم به دروغ به خانواده او اعلام کرد که وی خودکشی کرده است، اما دیگر رفقایی که در سال ۶۴ دستگیر شده و روزها در کنار او به صورت قپانی آویزان شده بودند، شاهد بردن رفیق حسن برای آخرین بار به اتاق شکنجه بودند. بعد از آن روز رفیق حسن دیگر بازنگشت. یاد رفیق فدایی و قهرمان‌مان حسن جمالی گرامی باد.

رفیق فدایی یوسف ایمانی دارستانی

رفیق یوسف در سال ۱۳۳۷ در یک خانواده زحمتکش در شھر رودبار متولد شد. رفیق یوسف که از کودکی طعم تلخ فقر را چشیده بود، از دوران تحصیلات دبیرستان به فعالیت سیاسی روی آورد و پس از قیام در ارتباط مستقیم با سازمان قرار گرفت. در سوم اردیبھشت سال ۱۳۵۹، رفیق امان‌اله برادر کوچک رفیق یوسف در سنگر دفاع از دانشگاه رشت و در مقابله با مزدوران رژیم، قهرمانانه جان فشاند.

در جریان انشعاب و طرد خائنین اکثریتی، رفیق یوسف قاطعانه از مواضع سازمان دفاع کرد و خط سازشکارانه و خائنانه‌ی “اکثریت” را افشا می‌کرد. با شدت گرفتن سرکوب ارتجاع، رفیق یوسف برای ادامه فعالیت به تھران رفت و در بخش کارگری جنوب تھران فعالیت خود را ادامه داد. در پی ضربه به کمیته کارگری، رفیق یوسف به ھمراه رفیق ابراھیم در بھار ۱۳۶۲ در خانه دستگیر شد. رفیق یوسف در جریان دستگیری کوشید با انفجار یک نارنجک جاسازی‌شده زنده به دست دژخیمان نیفتد، ولی قبل از انجام این عمل یکی از مزدوران سپاه با قنداق تفنگ ضربه‌ای به سر رفیق زد که بیھوش شد. پس از انتقال به اوین، رفیق یوسف تحت شدیدترین شکنجه‌ھا قرار گرفت ولی فدائی‌وار مھر سکوت بر لب گذاشت و کلامی به بازجویان نگفت. رفقای دیگر که از دستگیری او اطلاع نداشتند تا چند روز بر سر قرارھا حاضر می‌شدند و این نشانه آن بود که رفیق یوسف ھیچ اطلاعی به مزدوران رژیم نداده است. در اوین رفیق یوسف مدتی دربند ۲۰۹ سلول شماره ۴۵ بود. یکی از رفقای زندانی که مدتی در این سلول بود، می‌گوید: “در کف سلول دستنوشته رفیق یوسف بود که سرود دلخواه ھمیشگی‌اش – قسم خوردم بر تو من ای عشق – را نوشته و در پایان نوشته بود فدایی خلق یوسف ایمانی”.

رفیق عاشق‌ما در دوران بازجویی مسئولیت تمام وسایل به دست آمده ازجمله اسلحه و وسایل چاپ و تکثیر را بر عھده گرفت تا رفیق ابراھیم را از اعدام برھاند. پس از دوران بازجویی، رفیق یوسف به سالن سه آموزشگاه اتاق ۶۵ منتقل شد. رفیق یوسف در دوم شھریور ۱۳۶۲ از ھمین اتاق با آرزوی پیروزی کارگران و با گام‌ھایی استوار به‌سوی جوخه اعدام رفت. یاد رفیق قهرمان ما، یوسف ایمانی دارستانی گرامی و جاودان باد.

رفیق فدایی جواد باقری

رفیق جواد باقری در سال ۱۳۴۲ در لاھیجان متولد شد و پس از قیام ۵۷ به صفوف فدائیان پیوست. رفیق‌سرخ‌مان ابتدا در بخش دانش‌آموزی پیشگام به فعالیت پرداخت، اما پس از مدتی به علت آن که در لاهیجان شناخته شده بود، به تشکیلات تبریز منتقل شد. در تبریز رفیق جواد در بخش توزیع سازماندھی شد و به فعالیت خود با سازمان ادامه داد. در اواخر پائیز سال ۱۳۶۰ پاسداران سرمایه، رفیق جواد را در خانه به ھمراه مقدار زیادی نشریه کار دستگیر کردند. رفیق جواد پس از دستگیری تحت شکنجه‌ھای وحشیانه مزدوران سرمایه قرار گرفت و پس از مدتی او را به تھران و سپس شمال منتقل کردند. در آن‌جا نیز رفیق مبارز و قهرمان ما شکنجه‌ھای طاقت‌فرسای دیوصفتان را تحمل کرد و ھیچگونه اطلاعاتی به مزدوران رژیم نداد. پاسداران سرمایه حتا یک روز قبل از اعدام رفیق او را به شدت شکنجه کردند.

سرانجام رفیق جواد در ۲۶ خردادماه سال ۶۱ در زندان تبریز به جوخه تیرباران سپرده شد. یاد رفیق جواد، رفیق مبارز و عاشق ما گرامی باد.

رفیق فدایی مقصود بیرام‌زاده

رفیق مقصود بیرام زاده در سال ۱۳۴۴ در یک خانواده زحمتکش در خیابان وحیدیه تھران به دنیا آمد. رفیق مقصود که آخرین فرزند یک خانواده ۹ نفره بود، از ھمان دوران کودکی فقر و رنج زحمتکشان را به عینه لمس کرد. او علیرغم سن کمی که داشت در جریان قیام بھمن با شور و شوق فراوان در تظاھرات و اعتراضات شرکت می‌کرد. پس از قیام به پیشگام دانش‌آموزی پیوست و در پخش و فروش نشریات سازمانی فعال بود. رفیق مقصود در تاریخ ۲۳ شھریور سال ۱۳۶۰ با شکارچیان انسان درگیر شد. در این درگیری نابرابر رفیق مقصود زخمی و رفیق محمد تمدن جان باخت. رفیق مقصود پس از دستگیری چندین ماه تحت شکنجه‌ھای فراوان قرار گرفت و بالاخره در روز ھفتم اردیبھشت سال ۱۳۶۳ در زندان اوین به جوخه تیرباران سپرده شد و قلب سرخ‌اش برای همیشه از تپش باز ایستاد. یاد رفیق مقصود، رفیق قهرمان و مبارزمان گرامی باد.

رفیق فدایی وحید پیروزنیا

رفیق وحید پیروزنیا در سال ۱۳۳۳ در یک خانواده متوسط فرھنگی در تبریز متولد شد. پس از پایان تحصیلات به‌عنوان معلم راھی روستاھای آذربایجان شد. در جریان قیام فعالانه در اعتراضات و تظاھرات شرکت داشت و در پی قیام به صفوف فدائیان پیوست. بعد از انشعاب و طرد خائنین اکثریتی، رفیق وحید نقش بسزایی در انتشار نشریه اخبار آذربایجان داشت. در مردادماه ۱۳۶۰ شکارچیان انسان رفیق وحید را دستگیر و پس از انتقال به زندان تبریز تحت شکنجه‌ھای وحشیانه قرار دادند. در مھرماه یک‌بار ‌او را به‌پای جوخه آتش بردند، ولی مجددا به سلول برگرداندند. تا این که دریکی از روزھای آذرماه ۱۳۶۰ پاسداران سرمایه رفیق وحید را تیرباران کردند و بدین‌گونه قلب سرخ و عاشق‌اش برای همیشه از تپش باز ایستاد. یاد رفیق فدایی و قهرمان ما وحید پیروزنیا گرامی و جاودان باد.

رفیق فدایی ملک‌محمد جاوه

رفیق ملک‌محمد جاوه در سال ۱۳۴۰ متولد شد. پس از پایان تحصیلات متوسطه در شیراز، در کارخانه سیمان فارس مشغول به کار شد. در جریان قیام فعالانه در تظاھرات و اعتراضات شرکت داشت و پس از قیام به صفوف فدائیان پیوست. رفیق ملک از ابتدا در بخش تبلیغات فعالیت میکرد و در پخش و توزیع نشریات و کتاب‌ھای سازمان در شیراز فعالانه مشارکت داشت. رفقایی که با ملک فعالیت کرده بودند، از او به‌عنوان رفیقی صبور و شجاع یاد می‌کنند. رفیق ملک پس از ضربه سال ۱۳۶۲ دستگیر و در زندان عادل‌آباد تحت شکنجه‌های وحشیانه مزدوران سرمایه قرار گرفت و فدایی‌وار کلامی بر زبان نیاورد.

پس از این که به اعدام محکوم شد و در زمانی که هنوز منتظر اجرای حکم بود به دیگر رفقای زندانی گفته بود: “خوشحالم که باعث نشدم رفقایی دستگیر شوند و  اکنون با خیالی آسوده اعدام خواھم شد”. دریکی از روزھای بھار ۱۳۶۳، پاسداران سرمایه رفیق مبارز ما را برای اجرای حکم  اعدام فرا خواندند. رفیق ملک بھترین لباسش را پوشید، سپس با تمام رفقای ھم بند روبوسی کرد و با گام‌ھایی استوار هم‌چون دیگر رفقای فدایی به سوی جوخه تیرباران رفت. یاد سرخ رفیق فدایی ملک‌محمد جاوه گرامی و جاودان باد.

رفیق فدایی اصغر جزایری

رفیق اصغر جزایری در سال ۱۳۳۲ در یک خانواده مذھبی، در خرم‌آباد به دنیا آمد. در اواخر دوران دبیرستان فعالیت سیاسی را آغاز کرد. در سال ۱۳۵۲ در رابطه با گروه آرمان خلق، توسط ساواک دستگیر شد. پس از دستگیری ھفته‌ھا زیر شکنجه‌ھای وحشیانه قرار گرفت، ولی کلامی بر زبان نیاورد.

در سال ۱۳۵۷ با قیام توده‌ھا درب‌ھای زندان باز شد و رفیق آزاد گردید. در اواخر ۱۳۵۷ با گشوده شدن مجدد دانشگاه، رفیق در پیشگام تربیت معلم فعالانه به کار پرداخت و مسئولیت کلاسھای تئوریک پیشگام را بر عھده گرفت. در ھمان زمان در ارتباط با رفقای لرستان مسئولیت سازمانی گرفت. پس از انشعاب، رفیق اصغر مسئول توزیع و تبلیغات غرب تھران شد. ھمزمان با یورش علنی و وقیحانه رژیم برای از بین بردن تمام دست آوردهای قیام، در مردادماه ۱۳۶۰ رفیق اصغر ھنگام صبح که به خانه‌اش می‌رفت با اوباشان دستگاه حکومتی روبرو شد. پاسداران او را همراه با رفیق حبیب سالیانی و یک رفیق دیگر دستگیر کردند. بعد از دستگیری، رفیق اصغر تحت شکنجه‌ھای وحشیانه مزدوران سرمایه قرار گرفت و در روز بیست و پنجم شھریور سال ۱۳۶۰ در زیر شکنجه قلب سرخ‌اش برای همیشه از تپش باز ایستاد. چند نفری که جسد رفیق را دیده بودند جسد او را تکه تکه شده توصیف کرده بودند و برای همین مزدوران رژیم جسد وی را مخفیانه در جایی به خاک سپردند. یاد رفیق قهرمان و عاشق‌مان، رفیق فدایی اصغر جزایری گرامی باد.

رفیق فدایی حبیب‌الله سالیانی (مجید)

رفیق حبیب‌الله سالیانی که در زندان رفقای هم‌بندش او را مجید صدا می‌کردند، در سال ۱۳۳۸ در یک خانواده متوسط در بھشھر متولد شد. رفیق حبیب دوران تحصیلی دبستان و متوسطه را در ھمان شھر به پایان رساند و در سال ۱۳۵۶ در رشته مهندسی معدن وارد دانشگاه پلی‌تکنیک تھران شد. از ھمین زمان رفیق حبیب به فعالیت‌ھای سیاسی روی آورد و با سازمان آشنا شد. در جریان قیام رفیق حبیب فعالانه در تظاھرات و اعتراضات شرکت داشت و بعد از قیام در ارتباط مستقیم با سازمان قرار گرفت. در ابتدا در پیشگام به فعالیت مشغول شد. در جریان انشعاب، رفیق حبیب لحظه‌ای درنگ نکرد و در صف سازمان به فعالیت و مبارزه ادامه داد. پس از آن در بخش تبلیغ و توزیع غرب تھران سازماندھی شد. رفیق مجید در صبح یکی از روزھای آخر مرداد ۱۳۶۰ به ھمراه رفیق جان فشانده اصغر جزایری و یک رفیق دیگر دستگیر و به زندان اوین منتقل شد. رفیق حبیب پس از تحمل شکنجه‌ھای وحشیانه به حبس ابد محکوم شد. رفیق مجید در سال ۶۵ در سالن ۵ آموزشگاه اوین بود که با جابجایی‌های بعدی در زندان به بند ۲ بالا (که در آن زمان به ۳۲۵ معروف بود) منتقل شد. این بند به زندانیان سیاسی زیر حکم و محکومین به بالای ۱۵ سال زندان، اختصاص داشت. در جریان قتل‌عام زندانیان سیاسی در تابستان سال ۶۷  در زندان اوین به غیر از دو نفر تمامی زندانیان این بند از جمله رفیق مجید با طناب دار اعدام شدند و این گونه قلب سرخ و آتشین رفیق مجید برای همیشه از تپش باز ایستاد. یادش گرامی، راه‌اش پر افتخار.

رفیق فدایی غلامحسین زینیوندنژاد

رفیق غلام در سال ۱۳۳۲ در روستای “هاشم‌آباد” از توابع ایلام در یک خانواده فقیر کشاورز دیده به جھان گشود. تحصیلات ابتدایی را در ھمان روستا به پایان رسانید، اما به علت فقر بیش از حد نتوانست ادامه تحصیل دھد. رفیق غلام برای امرارمعاش خود و خانواده‌اش مدت چھار سال به‌عنوان چوپان کارکرد. پس از پایان سربازی در سال ۱۳۵۶ به استخدام آموزش و پرورش به‌عنوان خدمتکار مدرسه درآمد. رفیق غلام در مقطع قیام با نام سازمان آشنا شد و پس از قیام در منطقه به‌عنوان یکی از ھواداران سازمان که دشمنی آشتی‌ناپذیری با خان‌ھای منطقه داشت، معروف بود. رفیق مرتب به روستاھای مختلف می‌رفت و نشریات سازمان را در بین مردم زحمتکش پخش می‌کرد. در تیرماه ۱۳۶۰ از آموزش‌وپرورش اخراج شد و در نھم شھریور شبانه محل سکونت رفیق غلام مورد یورش پاسداران سرمایه قرار گرفت و دستگیر شد. در مقر پاسداران “دره شھر” رفیق غلام زیر شکنجه‌ھای وحشیانه قرار گرفت، ولی کلامی سخن نگفت. روحیه قوی و پایداری او در مقابل شکنجه باعث حیرت مزدوران سرمایه شده بود. دوازده شھریور رفیق را در ایلام به‌اصطلاح به دادگاه بردند و در آنجا شجاعانه از مواضع سازمان دفاع کرد. رفیق عاشق ما غلام در ۱۶ مهر ۱۳۶۰ توسط مزدوران رژیم تیرباران شد و به خیل جان‌فشاندگان سازمان پیوست. راه سرخ‌اش پرافتخار، یاد‌ش جاودان.

رفیق فدایی پرویز عندلیبیان

رفیق پرویز در سال ۱۳۳۹ در میاندوآب در یک خانواده زحمتکش متولد شد. با توجه به وضع مالی نامساعد خانواده، تابستان‌ھا کار میکرد تا بتواند به خانواده کمک کند. پس از پایان دوره اول دبیرستان، به علت مشکلات مالی خانواده، تحصیل را رھا کرد و برای کار به تھران رفت و به عنوان کارگر مشغول به کار شد. سپس توانست با جدیت و پشتکار، در امتحانات ورودی دانشسرای مقدماتی ارومیه شرکت کرده و قبول شود. در این شرایط مبارزات مردم علیه رژیم شاه گسترش یافته بود و رفیق پرویز نیز فعالانه در این اعتراضات شرکت می‌کرد.

با تعطیلی دانشسرا به میاندوآب بازگشت. در ھمین زمان با مواضع سازمان آشنا شد و فعالیت سیاسی خود را حول تبلیغ مواضع سازمان ادامه داد. پس از قیام، به دانشسرای شھر خوی منتقل شد. رفیق پرویز نیز به خوی رفت و در آنجا به فعالیت خود ادامه داد. پس از اتمام تحصیل با شناختی که مسئولین دانشسرا از وی داشتند، از استخدام او خودداری کردند و رفیق بیکار ماند. سپس فعالیت سیاسی خود را در تبریز ادامه داد.

در ۲۲ بھمن ۱۳۵۹ ھنگام حمل نشریه کار مورد سوءظن پاسداران قرار گرفت، ولی توانست از مھلکه فرار کند و به تهران بیاید. سپس بار دیگر به تبریز بازگشت و به فعالیت‌های‌اش ادامه داد، تا این که در اثر سهل‌انگاری مسئول مربوطه در محل توزیع نشریه، به ھمراه دو رفیق دیگر دستگیر شد و در زندان تبریز زیر شکنجه‌ھای وحشیانه دژخیمان قرار گرفت. رفیق فدایی پرویز در مھرماه سال ۱۳۶۰ در زیر شکنجه قلب سرخ‌اش برای همیشه از تپش باز ایستاد، بدون آن که کوچکترین اطلاعاتی به پاسداران سرمایه دھد. رفیق پرویز ھمواره میگفت: “آرزو دارم فدایی‌وار زندگی کنم و فدایی‌وار در راه کارگران و زحمتکشان شھید شوم و نامم را با ستاره سرخ زینت دھند”. یاد رفیق عاشق‌ما، رفیق پرویز عزیزمان گرامی باد.

رفیق فدایی رحمت فتحی

رفیق رحمت در سال ۱۳۳۹ در مشکین شھر به دنیا آمد. رفیق رحمت پس از پایان تحصیلات اگرچه در دانشکده تربیت معلم قبول شده بود، ولی ترجیح داد به‌عنوان کارگر در یک شرکت ساختمانی مشغول به کار شود. رفیق رحمت در بخش توزیع و پخش نشریات سازمان فعال بود. رحمت در جریان ضربه به تشکیلات سازمان در سال ۶۴ در روز ۱۳ آبان در یکی از خیابان‌ھای تھران دستگیر شد. پس از دستگیری مانند دیگر رفقای دستگیرشده به کمیته مشترک منتقل شد و در آنجا تحت شکنجه‌ھای وحشیانه قرار گرفت. رفیق رحمت مدت سه ماه در کمیته مشترک بود و در همان‌جا محاکمه و به ۱۲ سال زندان محکوم شد. رفیق در سال ۶۵ به سالن ۵ آموزشگاه زندان اوین منتقل شد و در هنگام اعدام‌های دسته‌جمعی در بند یک بالا (آن زمان معروف به ۳۲۵) زندان اوین بسر می‌برد. رفیق مانند دیگر رفقای هم‌بند خود هم‌چون رفیق فدایی کیومرث احمدی (منصوری) در تابستان ۶۷ و در جریان کشتار سراسری زندانیان سیاسی، با طناب دار اعدام شد و این‌گونه قلب سرخ و عاشق رحمت عزیزمان برای همیشه از تپش باز ایستاد. رفیق رحمت به‌عنوان رفیقی صادق و مھربان در یاد رفقای از بند رسته به یاد مانده است. یاد رفیق فدایی رحمت فتحی گرامی باد.

رفیق کامیار کریمی

رفیق کامیار در سال ۱۳۴۰ در روستای “مندرک” از توابع اسلام‌آباد غرب به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در ھمان روستا گذراند  و تحت تأثیر “سپاھی دانش” روستا، با کتاب‌ھای رفیق فدایی صمد بھرنگی و زندگی زحمتکشان آشنا شد. دوران تحصیلی راھنمایی را در گیلان‌غرب و دبیرستان را در اسلام‌آباد غرب گذراند. ھمزمان با قیام، در تظاھرات علیه رژیم فعالانه شرکت کرد. پس از قیام به صفوف سازمان پیوست و در فعالیت‌ھای مختلف از جمله شعارنویسی، تبلیغ و ترویج مواضع سازمان، فروش و پخش نشریات، شرکت فعال داشت. پس از انشعاب، در یک ھسته ھواداری به‌عنوان رابط ھسته با کرمانشاه، سازماندھی شد. در اواخر شھریورماه ۱۳۶۰ درحالی‌که با یک ساک حاوی نشریه و اعلامیه، از کرمانشاه به اسلام‌آباد برمی‌گشت و قصد رفتن به منزل رفیق جھانشاه نجفی را داشت، متوجه شد که خانه به محاصره درآمده است. برای این‌که از محل فرار کند با یکی از پاسداران که به روی‌اش اسلحه کشیده بود، گلاویز شد و درنتیجه گلوله‌ای به‌پای پاسدار اصابت کرد، اما رفیق کامیار متأسفانه توسط سایر پاسداران دستگیر شد.

رفیق کامیار به مدت یک ماه در زندان‌ھای اسلام‌آباد و کرمانشاه تحت وحشیانه‌ترین شکنجه‌ھا قرار گرفت. در شانزدھم آذر ۱۳۶۰ هم‌زمان با روز دانشجو، رفیق کامیار در زندان اسلام‌آباد غرب به جوخه اعدام سپرده شد و این گونه رفیق مبارز و عاشق ما به خیل جان‌فشاندگان فدایی پیوست. یادش گرامی، راه‌اش پرافتخار.

رفیق فدایی معین‌الله محسنی

رفیق معین در جریان انقلاب ۵۷ با سازمان آشنا شد و پس از قیام در ارتباط با ھواداران سازمان در قائمشھر در بخش توزیع و تبلیغات فعالیت می‌کرد. رفیق معین در پائیز ۱۳۶۰ در قائمشھر دستگیر شد. مزدوران رژیم، رفیق عاشق‌مان را پس از شکنجه‌ھای طاقت فرسا، به اتھام “شرکت در تظاھرات و پخش و توزیع نشریات مضره”، به اعدام محکوم کردند و در ۳۰ دی رفیق معین عزیزمان را که اعتقاد راسخی به آرمان‌های سازمان و طبقه کارگر داشت به جوخه اعدام سپردند. یاد رفیق فدایی معین که با گام‌هایی استوار مرگ را پذیرا شد به‌رغم آن‌که عاشق زندگی بود، گرامی باد.

رفیق فدایی علی میرشکاری

رفیق علی در یک خانواده عشایری (بافت کرمان) به دنیا آمد و ھمراه دیگر ھمسالانش کودکی را در شرایط سخت ییلاق و قشلاق گذراند. در زمان کودکی، پدرش را از دست داد و از این زمان به ھمراه برادرش، رفیق جان فشانده سعید، بار سنگین ھزینه زندگی را بر دوش گرفت. پس از قیام، رفیق علی در کوره‌پز خانه و سنگبری مشغول به‌کار شد و در آنجا کارگران را به حقوق خودشان آگاه می‌کرد. رفیق علی در شھر کرمان در ھمان شبی که برادرش به دست مزدوران کمیته ترور شد، دستگیر و روز سوم شھریور سال ۱۳۵۸ به اتھام توطئه علیه انقلاب اسلامی ایران به جوخه اعدام سپرده شد و این‌گونه قلب سرخ‌اش از تپش بازایستاد. به‌اصطلاح دادگاه کرمان در آن زمان اعلام نمود که از رفیق علی مقدار زیادی اعلامیه، نشریه و آلبوم عکس به دست آمده است. یاد رفقای قهرمان‌مان علی و سعید میرشکاری گرامی باد.

رفیق فدایی عبدالرضا نصیری مقدم

رفیق عبدالرضا از فعالین سازمان در لرستان بود و ھمچون برادرش رفیق حمیدرضا که در کشتار سراسری زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ به دیگر جان فشاندگان فدایی پیوست، عضو کمیته خرم‌آباد بود. رفیق رضا به ھنگام انتقال ویژه‌نامه نشریه کار به‌مناسبت جان‌فشاندن رفیق فدایی سیامک اسدیان (اسکندر)، تحت تعقیب پاسداران سرمایه قرار گرفت. در نزدیکی خرم‌آباد، ماشین رفیق به یک دره پرتاب گردید و بدین‌سان دستگیر شد. در زندان خرم‌آباد روزھای متمادی تحت شدیدترین شکنجه‌ھای وحشیانه مزدوران دیوصفت قرار داشت، ولی کلامی بر زبان نیاورد. مزدوران که از سخن گفتن رفیق ناامید شده بودند، او را در چھارده بھمن ۱۳۶۰ به جوخه تیرباران سپردند و این‌گونه قلب سرخ و عاشق رفیق عبدالرضا از تپش باز ایستاد. رفیق عبدالرضا از خانواده‌ای می‌آید که فدائیان جان‌فشانده بسیاری را تقدیم جنبش کمونیستی ایران کرده است. یاد سرخ رفیق فدایی عبدالرضا گرامی باد.

رفیق فدایی نادره نوری (جمیله)

رفیق نادره در ۲۲ اسفند سال ۱۳۳۶ در یک خانواده ارتشی متولد شد. رفیق نادره از ھمان اوان کودکی به این علت که در محیط خانوادگی‌اش عناصر آگاه وجود داشتند، بذر آگاھی و مبارزه در وجودش پراکنده شد. نادره رفیقی پرشور بود و روحی سرکش داشت. در دوران تحصیل بارھا به علت درگیری با مسئولین و موضعگیری در مقابل سیاست‌ھای آموزش‌وپرورش تھدید به اخراج شد. رفیق نادره اگرچه در ابتدای انشعاب با جریان اکثریت فعالیت می‌کرد ولی از شھریور ۱۳۵۹ و آشنایی با مواضع سازمان، به ھواداران سازمان در رشت پیوست و فعالانه برای بردن مواضع سازمان در بین توده‌ھا تلاش کرد. در ھیجده مردادماه ۱۳۶۰ در اتوبوس شرکت واحد با تعدادی کتاب و نشریه کار دستگیر شد و بعد از ۲۹ روز اسارت، در روز ھفدھم شھریور سال ۱۳۶۰ در زندان رشت، به جوخه اعدام سپرده شد. یاد رفیق فدایی نادره، رفیقی با قلبی سرخ و عاشق گرامی باد.

رفیق فدایی سوزان نیکزاد

رفیق سوزان در پنج فروردین ۱۳۳۰ در تھران متولد شد. از ۱۶ سالگی به کار بھیاری پرداخت و توأم با کار، در رشته علوم بیمارستانی به تحصیل ادامه داد. او سپس به‌عنوان پرستار و تکنیسین اتاق عمل، زندگی خود را در خدمت توده‌ھای مردم قرار داد. در جریان قیام نقش فعالی در تظاھرات، مبارزات پرسنل بیمارستان‌ھا و مداوای زخمی‌ھا و مجروحین ایفا نمود. یک‌بار ھنگامی‌که مزدوران ارتش شاه لوله‌ھای تانک را به‌طرف بیمارستان نشانه گرفته بودند، رفیق سوزان پنجره یکی از اتاق‌ھای بیمارستان را باز کرد و فریاد زد: “مزدوران سینه من را نشانه روید”. رفیق سوزان توأم با قیام، مبارزه و فعالیت خود را در صفوف سازمان ادامه داد. در پی ضرباتی که در سال ۶۰ به سازمان وارد آمد، رفیق سوزان به بخش توزیع نشریه منتقل گردید. یک ماه بعد در اواخر مھر سال ۱۳۶۰ رفیق سوزان توسط مزدوران سرمایه دستگیر شد. مقاومت و ایستادگی او در زندان که از او سمبل پایداری و مقاومت ساخته بود، جلادان رژیم را چنان به‌ھراس افکند که مدتی کوتاه پس از دستگیری‌اش او را به اعدام محکوم کردند. ھنگامی‌که در بیست و ھشتم آبان ۱۳۶۰ رفیق سوزان را برای اجرای حکم فراخواندند تا او را به جوخه تیرباران بسپارند، رفیق با ھمان روحیه عالی مشت خود را گره کرد و به علامت ایستادگی، مبارزه و پیروزی، یاران خود را بدرود گفت. رفیق سوزان با قلبی سوزان و سرخ، با قامتی برافراشته هم‌چون سرو، و فدایی‌وار هم‌چون دیگر رفقای‌اش به‌پای جوخه آتش مزدوران سرمایه رفت. یاد رفیق فدایی سوزان نیکزاد، رفیقی با آرمان‌های بزرگ انسانی گرامی باد.

رفیق فدایی ھادی نوان

رفیق نوان پس از قیام به‌عنوان ھوادار سازمان فعالیت خود را آغاز کرد. رفیق نوان دریک ماشین‌نویسی به نام دیلمان نشریه سازمان را تکثیر می‌کرد که توسط یک مزدور سرمایه شناسایی و در تابستان ۱۳۶۴ دستگیر می‌شود. رفیق نوان پس از تحمل شکنجه‌ھای طاقت‌فرسا در دادگاھی چنددقیقه‌ای به‌حکم جانی بد نامی به نام ابوالحسن کریمی به جوخه‌ اعدام سپرده شد و این‌گونه قلب سرخ و عاشق رفیق از تپش بازایستاد. یاد رفیق فدایی نوان گرامی باد.

رفیق فدایی گودرز همدانی

رفیق گودرز در سال ۱۳۴۲ در یک خانواده کارگری در شهرستان دورود متولد شد. پدرش کارگر آسیاب کارخانه سیمان دورود بود. رفیق ً گودرز به همین دلیل از دوران کودکی مستقیما با رنج کارگران و نابرابری‌ھای اقتصادی و اجتماعی آشنا شد و برای از میان برداشتن این نابرابری‌ھا، قدم در راه فدائیان گذاشت و به سازمان پیوست. پس از قیام رفیق گودرز سه بار دستگیر شد و ھر بار پس از آزادی قاطع‌تر و پرشورتر از پیش به مبارزه خود ادامه داد.

از ویژگی‌ھای برجسته رفیق گودرز، صداقت انقلابی و عشق او به سازمان و اھدافش بود. این موضوع را ھرکسی که با او برخورد داشت، به‌ آسانی درک می‌کرد. در اوایل جنگ ارتجاعی دولت‌های ایران و عراق، کمیته‌ای برای توزیع سوخت و مایحتاج خانواده‌ھای محروم در دورود ایجاد کرد و در توزیع نشریات سازمان کوشش فراوان داشت. رفیق گودرز ھنگام نوشتن شعار دستگیر و به ھمین دلیل به اعدام محکوم شد. روز دوازدھم مرداد سال ۱۳۶۰ رفیق گودرز درحالی‌که شعارھای سازمان را فریاد می‌زد، ھمراه با دو مبارز دیگر، در بروجرد به جوخه اعدام سپرده شد. یاد رفیق قهرمان‌مان، گودرز با قلبی سرخ و آتشین گرامی باد.

 

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۰۰ در فرمت پی دی اف:

POST A COMMENT.