موقعیت کنونی جنبش و طبقه حاکم

ادامه بی‌وقفه مبارزه حماسی و قهرمانانه مردم ایران در طول دو ماهی که از موج کنونی جنبش انقلابی می‌گذرد، به همگان نشان داد که آتش فروزان خشم انقلابی توده مردم ایران علیه رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی خاموش شدنی نیست. نزدیک به دو ماه از آغاز اعتصابات، تظاهرات توده‌ای و نبردهای خیابانی موج نوین جنبش انقلابی گذشت. جنبشی که از ۲۶ شهریورماه با قتل مهسا امینی آغاز گردید، ادامه مبارزات و نقطه اوج جنبشی است که از دی‌ماه ۹۶ شکل گرفت و به‌رغم تمام افت‌وخیزها و وحشی‌گری‌های طبقه حاکم، استوار و پیگیر ادامه دارد. این جنبش در طول این دوماه، نمونه‌های درخشانی از قهرمانی و فداکاری، استقامت و پایداری زنان، جوانان، دانشجویان، دانش‌آموزان و توده‌های زحمتکش مردم را  در سراسر ایران به‌وضوح نشان داد. به‌رغم تمام وحشی‌گری نیروهای سرکوب، بازداشت متجاوز از ۱۴ هزار مبارز، کشتار ۳۲۶ تن از مردم ایران که ۴۳ نفر آن‌ها کودک بوده‌اند، این مبارزه لحظه‌ای رژیم را آرام نگذشته است. دانشجویان در تمام این مدت در حال اعتصاب، تجمع و تظاهرات بوده‌اند. زنان، جوانان، دانش‌آموزان و توده‌های زحمتکش پی‌درپی با برپائی تظاهرات، نبردهای خیابانی و درگیری‌ با نیروهای سرکوب رژیم، آرامش را از رژیم استبدادی حاکم گرفته‌اند.

نقش و حضور برجسته زنان در این جنبش، یکی از عوامل مهم در گسترش سراسری جنبش در تمام شهرهای کشور، پیوستن برخی لایه‌های اجتماعی جدید به جنبش، از نمونه پزشکان، وکلای دادگستری، هنرمندان و هنرپیشه‌ها، روزنامه‌نگاران و ورزشکاران و مقبولیت آن در میان توده‌های مردم ایران و جهان بوده است. این جنبش که اکنون ابعاد میلیونی به خود گرفته است در تمام این مدت باروحیه بالای مبارزان، خصلت تعرضی سراسری داشته است. در جریان این جنبش اشکال متنوعی از مبارزه برای مقابله با رژیم به کار گرفته شده است. اعتصابات و تجمعات دانشجوئی، تعطیلی تعدادی از مدارس و پیوستن دانش‌آموزان به تظاهرات خیابانی، به آتش کشیدن تصاویر و نمادهای رژیم، راهپیمایی، تظاهرات و درگیری‌های خیابانی، استفاده از تاکتیک‌ تظاهرات موضعی غیرمتمرکز به‌ویژه برای کاهش تلفات نیروهای خودی و فرسوده و پراکنده کردن نیروهای سرکوب دشمن، سنگربندی‌های خیابانی، تشکیل گروه‌های رزمی و حمله  به مراکز سرکوب و ستم به‌ویژه در مناطقی نظیر کردستان و بلوچستان، حمله به پایگاه‌های بسیج، مراکز مذهبی، دفاتر امام‌جمعه‌ها، منازل عوامل رژیم با کوکتل مولوتف، ترور عناصر سرکوبگر، تظاهرات و سردادن شعارهای شبانه برای درهم شکستن روحیه دشمن، شعارنویسی علیه سران رژیم ، عمامه پرانی و ناامن کردن کوچه و خیابان برای آخوندها و تمام عوامل رژیم، از نمونه تاکتیک‌ها و شیوه‌های مبارزاتی است که تاکنون در این مرحله جنبش به کار گرفته‌شده است

علاوه بر تمام آنچه گفته شد، این جنبش درروند پیشروی خود به سوی سرنگونی رژیم، دست‌به‌نقد هم یکی از دست‌آوردهای بزرگش عملی کردن لغو حجاب اجباری، بی‌توجه به خواست مرتجعین حاکم و قوانین ارتجاعی رژیم بوده است. گرچه تا وقتی‌که رژیم سرنگون نشده است، نمی‌توان بر روی پایداری این دستاورد تأکید داشت، اما وسعت و فراگیری آن به درجه‌ای است که می‌توان گفت دیگر به‌سادگی امکان پس گرفتن این دستاورد زنان وجود ندارد.

این جنبش تأثیرات مهم دیگری نیز داشته است. ازجمله این‌که تداوم و گستردگی آن، بر درون طبقه حاکم و حتی هیئت حاکمه تأثیرات مهمی بر جای گذاشته و اختلاف در درون آن‌ها را تشدید و شکاف‌ها را عمیق‌تر کرده است. جناحی از طبقه حاکم که تاکنون سکوت کرده بود، حالا از ترس سرنگونی تمام نظم موجود، از لاک خود درآمده و از طریق صدور بیانیه و سخن‌رانی‌ها مستقیماً جناح حاکم را موردحمله قرار می‌دهد. در درون مجلس ارتجاع هم در پی سرکوب و کشتارها به‌ویژه در بلوچستان کشمکش تشدید و گاه منجر به تشنج و تعطیل جلسات شده است. درمجموع در این دو ماه، جنبش به پیشرفت‌های قابل‌ملاحظه‌ای دست‌یافته و با توجه به روحیه بالائی که در میان مردم پدید آمده است به پیشرفت خود ادامه می‌دهد.

آنچه تاکنون گفته شد، موقعیت کنونی جنبش به لحاظ دست‌آوردهای آن است، اما پیش از آن که به کمبودهای آن اشاره شود، باید افزود، این جنبش یک‌طرف نبرد و کشمکشی است که سراسر کشور را فراگرفته است. در سوی دیگر، طبقه‌ حاکم قرارگرفته که در مقابل مردم ایستاده و  تا به امروز به حیات ننگین خود ادامه داده است.

برخلاف جنبش انقلابی توده‌های مردم ایران که در حال اعتلا و پیشروی به‌سوی فتح قله‌های بزرگ‌تر و مرتفع‌تر است، طبقه حاکم  پیوسته روند تضعیف، عقب‌نشینی و زوال خود را طی کرده و در لحظه کنونی در وخیم‌ترین وضعیت داخلی و بین‌المللی قرار دارد.

در تمام جهان سرمایه‌داری، طبقه‌ حاکم همواره می‌کوشد از سه طریق، هژمنی ایدئولوژیک، سلطه بر افکار و عقاید مردم، هژمنی سیاسی، از طریق ایجاد باور به کارآئی نهادهای مستقر، سیاست‌های طبقه حاکم و حکومت و نیز سازمان‌دهی یک دستگاه نظامی سرکوب، سلطه طبقاتی خود را حفظ و از نظم ستمگرانه و استثمارگرانه حراست کند. بر همین منوال، طبقه حاکم بر ایران از وقتی‌که در سیمای جمهوری اسلامی قدرت را در دست گرفت، از همان نخستین سال‌های استقرار جمهوری اسلامی این هر سه وسیله انقیاد و سلطه را در اختیار گرفت. اما با افشای ماهیت مذهب و دولت دینی، تدریجاً سلطه ایدئولوژیک و فکری خود را که بر شالوده باورهای مذهبی قرار داشت، از دست داد. مردم آگاه شدند و فهمیدند که مذهب در دست طبقه حاکم جز ابزاری برای فریب و در انقیاد نگه‌داشتن آن‌ها نبوده است. از همین روست که از اواسط دهه ۷۰ مسئله رفرم در نظم موجود مطرح شد و تأکید بر حفظ سلطه از طریق هژمنی سیاسی قرار گرفت که به‌رغم هر نارضایتی و اعتراضی تا سال ۹۶ حفظ شد و جناح موسوم به اصلاح‌طلب طبقه سرمایه دار نقش مهمی در حفظ این هژمنی و توازن سیاسی ناشی از آن را به نفع طبقه حاکم بر عهده داشت. از همین روست که حتی در دور اول به‌اصطلاح انتخابات و بر سرکار آمدن حسن روحانی هنوز بخش وسیعی از مردم به جناحی از طبقه حاکم، نهادهای سیاسی موجود و بهبود اوضاع از طریق آن‌ها باور داشتند و در آن انتجابات شرکت کردند. اما در دور دوم ریاست جمهوری روحانی که بحران‌های همه‌جانبه‌ اقتصادی و اجتماعی، نظم موجود را فراگرفت، و شکست سیاست‌های طبقه حاکم و همه جناح‌های آن بر توده‌های وسیع مردم آشکار گردید، این طبقه و همراه با آن نهادهای سیاسی موجود به‌کلی بی‌اعتبار شدند. توده‌های کارگر و زحمتکش و حتی خرده‌بورژوازی مدرن که زمانی پایگاه اجتماعی جناح اصلاح‌طلب بود، هرگونه اعتماد به نظم موجود را از دست دادند. رژیم، هژمنی سیاسی خود را برای در انقیاد نگه‌داشتن مردم از دست داد و توازن سیاسی به زیان طبقه حاکم و به نفع توده‌های مردم ناراضی از وضع موجود برهم خورد. بحران سیاسی بزرگی که شکل گرفت، نتیجه این تحول سیاسی بود. رویدادهای سیاسی و مبارزات بزرگی که در پی آن تا به امروز در جامعه ایران رخ‌داده است، نتیجه همین درهم‌شکسته شدن هژمنی سیاسی طبقه حاکم، و برهم خوردن توازن سیاسی ناشی از آن است. آنچه اکنون برای طبقه حاکم سرمایه‌دار باقی‌مانده، دستگاه نظامی سرکوب و به عبارتی حفظ سلطه از طریق سرکوب نظامی است  که به اتکای آن توانسته تا به امروز خود را بر سرپا نگهدارد.

روشن است در جامعه‌ای که طبقه حاکم سلطه ایدئولوژیک خود را ازدست‌داده باشد و درنتیجه شکست تمام سیاست‌ها، بی اعتباری نهادهای سیاسی مستقر و بحران‌های متعدد، هژمنی و اعتبار سیاسی خود را نیز ازدست‌داده باشد، ادامه بقاء به روال گذشته ممکن نیست. تغییر ناگزیر است و سرنگونی جمهوری اسلامی قطعی است. این البته بدانمعنا نیست که طبقه حاکم دیگر هیچ تلاشی برای حفظ سلطه طبقاتی خود و حفظ نظام سرمایه‌داری حتی بدون جمهوری اسلامی نخواهد کرد. هر تلاش و توطئه‌ای از جانب طبقه حاکم ممکن است. از این رو طبقه حاکم نیز در شرایط بحرانی کنونی در تلاش است راه‌هایی برای نجات خود جستجو کند. در شرایطی مثل امروز ایران که جامعه در یک موقعیت انقلابی قرارگرفته و راه رفرم بسته‌شده است، آنچه واقعیت دارد این است که طبقه حاکم نمی‌تواند به شیوه گذشته بر مردم حکومت کند، نه این‌که به‌کلی نمی‌تواند حکومت کند. اگر چنین می‌بود، تاکنون طبقه سرمایه‌دار در مقیاس جهانی برافتاده بود. اما به کدام شیوه نمی‌تواند حکومت کند؟ به شیوه‌ای که در چهارچوب یک رژیم سیاسی به نام جمهوری اسلامی با تمام جناح‌ها، نهادها، تاکتیک‌ها و سیاست‌هایی که هژمنی و سلطه طبقاتی خود را برای یک دوران حفظ کرد و بر مردم حکومت کرد. بنابراین در تلاش برای شیوه‌های دیگر خواهد بود. اینجاست که مبارزه و کشمکشی سخت میان نیروی انقلاب برای دگرگونی اساسی جامعه با ارتجاع طبقاتی داخلی و متحدان خارجی آن در جریان خواهد بود. تغییر به شیوه انقلابی برای دگرگونی بنیادی جامعه طبقاتی و تغییر به شیوه‌ای ارتجاعی برای حفظ نظم طبقاتی موجود. بنابراین، مبارزه تنها به برافتادن جمهوری اسلامی محدود نیست، هم‌اکنون کم نیستند جریان‌هایی که خواهان برافتادن جمهوری اسلامی‌اند، اما برای حفظ نظم اقتصادی-اجتماعی موجود تلاش می‌کنند. لذا  برای مبارزه‌ای که هدفش به سرنگونی جمهوری اسلامی محدود نیست، بلکه پیروزی یک انقلاب را مدنظر دارد، نه‌فقط به یک جنبش سازمان‌یافته در ابعاد میلیونی، بلکه به یک استراتژی و تاکتیک‌های روشن و یک رهبری قاطع و سازش‌ناپذیر نیاز است. ازاین‌رو با تمام اهمیت و دست‌آوردهای جنبش تا به امروز، پوشیده نیست که این جنبش فاقد رهبری و سازمان‌دهی سراسری است و بدیل روشنی ندارد، لذا باید دید با اشکال مبارزاتی که تاکنون این جنبش به آن دست‌یافته تا کجا می‌تواند دوام آورد و پیش رود؟

اگر صرفاً از زاویه اشکال کنونی مبارزه به مسئله نگاه کنیم، نخست باید به این واقعیت توجه داشت که هیچ شکلی از مبارزات توده‌ای شهری نمی‌تواند برای مدتی طولانی، پیوسته و بدون انقطاع ادامه داشته باشد. حتی اشکال مبارزه پایدار از نمونه اعتصابات کارگری هرگز نتوانسته و نمی‌تواند بی‌وقفه برای مدتی طولانی ادامه داشته باشد. در مورد شکل‌های کنونی مبارزات توده‌ای که تظاهرات توده‌ای و نبردهای خیابانی اشکال اصلی آن هستند نیز وضع بر همین منوال است. این اشکال خیلی که طولانی شوند فروکش می‌کنند، مگر آن‌که به اشکال عالی‌تری ارتقاء یابند و نیروی تازه‌نفسی با شکل‌های نوین مبارزه وارد صحنه شوند. بنابراین ‌یکی از نیازهای جنبش کنونی این است که به شکل عالی‌تری از مبارزه که همانا اعتصابات عمومی و سرتاسری سیاسی است ارتقاء یابد که خودش زمینه‌ساز شکل عالی‌تری از مبارزه یعنی قیام مسلحانه خواهد شد که برای سرنگونی رژیم ضروری است. این شکل از مبارزه، گذشته از کارایی‌های متعددی که برای سرنگونی رژیم دارد و میلیون‌ها تن از توده‌ها را به عرصه مبارزه مستقیم وارد می‌کند، شکلی از مبارزه است که برطرف‌کننده دیگر کم بوده‌های جنبش کنونی است. هنوز میلیون‌ها کارگر و زحمتکش به جنبش نپیوسته‌اند. جنبش در مرحله کنونی آن فاقد سازمان‌یافتگی سراسری است و در همان حال از فقدان رهبری رنج می‌برد. این واقعیت برکسی پوشیده نیست حتی در مراکزی که نیرو‌های فعال مرحله کنونی در آن حضور دارند، یعنی در دانشگاه‌ها، فاقد یک جنبش دانشجوئی سازمان‌یافته و سراسری هستیم. در برخی مناطق نیز نظیر کردستان و یا بلوچستان هم که با فراخوان احزاب یا شخصیت‌ها، مردم به صحنه آمده و حتی اعتصاب برپا کرده‌اند، دلیل آن سازمان‌یافتگی نیست، بلکه نفوذ سیاسی است. شکل‌گیری یک جنبش سازمان‌یافته سیاسی سراسری فقط می‌تواند با حضور طبقه کارگر و از درون طبقه کارگر پدید آید که پیوندهای طبقاتی آن را به هم مرتبط می‌سازد. به بیانی دیگر در درون هر کارخانه یا در پاره‌ای موارد برخی رشته‌ها هم‌اکنون شکلی از سازمان‌یافتگی وجود دارد. از به هم پیوستن این اجزاء سازمان‌یافته منفرد است که می‌تواند یک کل سازمان‌یافته شکل بگیرد و معضل بی‌سازمانی را حل کند. درعین‌حال چنین اعتصابی از طریق کمیته‌های اعتصاب شکل می‌گیرد که نتیجه نهائی آن کمیته‌های هماهنگی اعتصاب خواهد بود که در عمل رهبری میلیون‌ها تن از مردم را در دست می‌گیرند. در چنین شرایطی تظاهرات توده‌ای هم نقش بزرگ‌تری بر عهده خواهند گرفت.در همین حال این شکل از مبارزه، شعارهای خود را نیز به همراه خواهد آورد. روشن است که جنبش در مرحله کنونی یک جنبش صرفاً آزادیخواهانه است و آنچه در آن به میان کشیده شده، علاوه شعار آزادی، شعار سلبی در رادیکال‌ترین شکل آن، مرگ بر جمهوری اسلامی است. اما این شعارها تنها بیانگر بخشی از محتوای انقلابی جنبشی است که نه در این دو ماه بلکه از جنبش دی‌ماه ۹۶ که اساساً از توده‌های فقیر، بیکار و حاشیه‌نشین تشکیل‌شده بود، شکل‌گرفته و نه‌فقط قیام آبان ماه ۹۸، بلکه مبارزات کارگران و زحمتکشان در تمام این سال‌ها به آن شکل داده است. بنابراین نمی‌تواند محدود به آزادی و سرنگونی شود. اساساً وجود موقعیت انقلابی به این معناست که جامعه از اساس باید تغییر کند و دگرگون شود. این بدانمعناست که نه‌فقط مطالبه آزادی که مطالبه عموم توده است، بلکه مطالبات معیشتی و رفاهی اکثریت بزرگ مردم ایران، عموم کارگران و زحمتکشان از طریق یک دگرگونی رادیکال در جامعه عملی گردد. این مطالبات در نان و کار خلاصه‌شده است. بنابراین از سه‌پایه شعاری که همواره از سوی توده مردم مطرح‌شده است، کار، نان و آزادی، تنها یک‌پایه آن یعنی آزادی، نمی‌تواند پاسخ به محتوای جنبشی باشد که از اساس به آن شکل داده است. در همین حال، شکل اثباتی جایگزین جمهوری اسلامی مطرح است که از دل همین اعتصابات، از درون کمیته‌های اعتصاب در شکل شوراها و حکومت شورایی بیرون خواهد آمد که مردم را بر سرنوشت خود حاکم خواهد کرد. این‌ها کمبودهای کنونی جنبش‌اند که برای پیشرفت آن و پیروزی جنبش انقلابی باید برطرف شوند. بنابراین به هر طریق ممکن و با استفاده از تمام امکانات باید برای برپائی این اعتصاب تلاش کرد. در اوضاع سیاسی کنونی عجالتاً هیچ‌چیز جای اولویت برپائی اعتصابات عمومی و سراسری را نخواهد گرفت.

متن کامل نشریه کار شماره ۹۹۶  در فرمت پی دی اف:

 

POST A COMMENT.