بهار در راه است

من نیمه گلبرگ سیاهکل ام

به ضیافت خاک سجده کردم

در گودال‌های خاوران

با گوله باری از قصه بر دوش

برای محکومیت عدالت خواهان

چه زود گودال‌ها پر شد

از لاشه‌های کبود

خاکستران کمونیست

با آهنگ‌های فراموش نشدنی

سبزی گردنم از جنگل سرخ

خون پاشیده به چشمم

چه زیباست

کف سلول تزیین شده از آزادیست

امروز با ریشه تناور ایستاده‌ای در کنارم

تو در من زنده‌ای

من در فریاد شعرهایت

ای پرچم دار ستمکشان

دستت را از من دریغ نکن

گر چه زنده به خاک سپرده انم

باکی نیست

خاک را زیر رو کن

بذری بکار

پراکنده کن

سرود کهنه نان را

بهار در راه است

 

 سیاهکوه

POST A COMMENT.