یادداشت سیاسی- در انتخابات منطقهای اسپانیا در ۱۳ منطقه و بیش از ۸۱۰۰ شهرداری در سال ۲۰۱۵، احزابی با بیاعتنایی و احزابی دیگر با استقبال روبرو شدند. مقایسه آرای دو حزب بزرگ اسپانیا، طی ۴ سال یعنی از سال ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۵ نشان میدهد که مجموع آرای آنها از ۳۲ / ۶۵ درصد به ۵۳ درصد سقوط کرده است. این دو حزب، حزب سوسیال دمکراسی و حزب دمکرات مسیحی موسوم به “حزب مردم” هستند که از زمان مرگ فرانکو، دیکتاتور فاشیست اسپانیا تاکنون، عرصه انتخابات را به خود اختصاص داده بودند.
به جز این دو حزب، احزابی مانند “چپ متحد” (ائتلافی از احزاب چپ تحت رهبری حزب کمونیست که در سال ۱۹۸۶ تشکیل شد و اکنون تنها حزب کمونیست اسپانیا در آن باقی مانده است) از دیگر بازندگان این انتخابات بودند. برای مثال، این حزب با از دست دادن یک سوم آرای خود، در انتخابات شهرداری مادرید و نیز مناطق والنسیا، مادرید و اکسترمادورا هیچ یک از کاندیداهایش انتخاب نشدند.
نتایج انتخابات به خوبی نشانگر نارضایتی مردم از سیاستهای ریاضت اقتصادیست که این دو حزب از سال ۲۰۰۸ تاکنون به اجرا درآوردهاند. گذشته از آن، از نظر مردم، این دو حزب بخشی از “کاستی” هستند که از زمان “رژیم فرانکو” تاکنون عرصه سیاسی اسپانیا را در تصرف گرفته و غرق در فسادند.
دولتهای اسپانیا در سالیان گذشته، با اجرای برنامههای نئولیبرالی، از جمله قطع بودجههای بهداشتی و آموزشی و سایر خدمات اجتماعی، خصوصیسازی، نابودی حقوق کارگران، حمله به آزادیهای دمکراتیک و گذاشتن بار بحران اقتصادی بر دوش مردم، نارضایتی میلیونها نفر را فراهم آوردند. با آن که ادعا میشود اسپانیا که چهارمین قدرت اقتصادی در منطقه یورو است، با رشد اقتصادی روبرو بوده است، اما در واقعیت، کارگران و زحمتکشان از این رشد بهرهای نبردهاند. شش گروه اصلی مالی اسپانیا با ۴۰ درصد افزایش سود، ۱۰ میلیارد یورو کسب کردهاند. شکاف طبقاتی چنان عمیق است که ۸ / ۶۸ درصد از ثروت کشور متعلق به ۲۰ درصد از اسپانیاییها و ۲ / ۳۱ درصد سهم ۸۰ درصد از جمعیت کشور میباشد. بدهیهای کشور از ۷۰ درصد به ۱۰۰ درصد تولید ناخالص داخلی افزایش یافته است. صدها هزار خانه توسط بانکها مصادره شدهاند. تنها در سال ۲۰۱۴ روزانه ۹۵ خانوار از خانههای خود بیرون رانده شدند. میلیونها نفر به زیر خط فقر رانده شدهاند تا جایی که بسیاری امروزه برای تغذیه خود، به کمکهای غذایی وابستهاند.
گرچه تا حدی نرخ بیکاری کاهش یافته، اما هنوز ۲۳ درصد و در میان جوانان بیش از ۵۰ درصد است. فقط ۸ درصد مردم شغل ثابت دارند که یک سوم آن در مشاغل نیمهوقت با چند ساعت کار در هفته یا ماه است. بیش از ۹۰ درصد قراردادهای جاری موقت هستند و آن هم به مدت ۵۰ روز در مقایسه با ۸۰ روز در سال ۲۰۰۵. همراه با عدم امنیت شغلی، دستمزدها نیز متغیرند و رو به کاهش.
این شرایط موجب گردید خیابانها و میدانهای اسپانیا در سالهای گذشته، عرصه تظاهرات توده عظیمی موسوم به جنبش “خشمگینان” گردد. آغازگاه این جنبش، تظاهرات تودهای ماه مه ۲۰۱۱ در ۵۸ شهر اسپانیا با خواست “نان، کار، مسکن، کرامت” بود. طی این ۴ سال اعتراضات، تظاهرات، اعتصابات ادامه یافتند و در مارس ۲۰۱۴ بار دیگر صدها هزار نفر در مادرید در تظاهرات “کرامت” شرکت کردند. از خواستههای این جنبش، تغییری رادیکال در عرصه سیاسی اسپانیا، قطع برنامههای نئولیبرالی، پایان یافتن سیستم دو حزبی حاکم در دهههای گذشته و نیز مبارزه با فساد نهادینه در سیستم سیاسی اسپانیا بود.
در چنین شرایطی، برندگان اصلی انتخابات امسال، احزابی مانند حزب چپگرای پودموس و حزب راستگرای “شهروندان” بودند. پودموس در فوریه ۲۰۱۴ توسط گروهی از وکلا و استادان چپگرای دانشگاه تشکیل شد و طی چند ماه در رأس نظرسنجیها قرار گرفت. این حزب از زمان تشکیل تا ژانویه ۲۰۱۴ چنان محبوبیتی یافت که توانست در یکی از تظاهرات خود در مادرید ۳۰۰ هزار نفر را گرد آورد. برنامه اولیه پودموس، یک برنامه رادیکال چپ بود، با وعدههایی همچون درآمد مکفی همگانی، حق مسکن، افزایش دستمزدها و ملی کردن بخشهای استراتژیک اقتصاد. انتخابات ماه مارس منطقه اندولس در هنگامه تغییرات سریع و بیثباتی در سیاست اسپانیا، پودموس را به اوج رساند و این حزب توانست ۱۴ درصد آرا را کسب کند و ۱۵ نماینده به مجلس بفرستد.
در اکتبر ۲۰۱۴ پودموس تصمیم گرفت در انتخابات شوراهای شهری، مستقیماً کاندیدایی معرفی نکند، بلکه از کاندیداهای محلی با برنامههای مشابه پشتیبانی کنند. در انتخابات مارس شهرداری بارسلون از یک پلاتفرم شهروندی متشکل از چندین سازمان اجتماعی و سیاسی موسوم به “همه با هم برای بارسلون” و کاندیداتوری “ادا کولاو”، از فعالین ضد تخلیه خانهها، حمایت کرد و در انتخابات مه مادرید از “آهورا مادرید” (مادرید اکنون) با کاندیداتوری مانوئلا کارمنا، قاضی سابق. “همه با هم برای بارسلون” با کسب ۲ / ۲۵ درصد آرا توانست بیشترین آرا را به خود اختصاص دهد و مانوئلا کارمنا، در مادرید با کسب ۹ / ۳۱ درصد آرا، تنها با اختلاف یک کرسی با حزب مردم، دومین حزب منتخب شد.
در انتخابات منطقهای، حزب مردم ۲ / ۲۹ درصد، حزب سوسیال دمکرات ۱ / ۲۴ درصد، پودموس ۵ / ۱۳ درصد، حزب شهروندان ۴ / ۸ درصد، و حزب چپ متحد ۲ / ۴ درصد آرا را به خود اختصاص دادند.
پودموس گرچه نتوانست در این انتخابات به نتیجه مورد نظر خود برسد، اما با توجه به گذشت تنها یک سال از تولد این حزب، این درصد از آرا از سوی تمام کارشناسان، مثبت ارزیابی میشود و انتظار میرود با ادامه این روند، در انتخابات سراسری نوامبر امسال، آرای بیشتری را کسب کند. یکی از رقبای اصلی پودموس در انتخابات شهرداریها و منطقهای، به جز دو حزب بزرگ، حزب شهروندان بود. حزب “شهروندان” ۹ سال پیش به عنوان حزبی ضد استقلال در کاتالون تشکیل شد. این حزب طی سال گذشته با کمکهای مالی سرمایهداران و حمایت رسانههای بزرگ توانست به یک حزب سراسری تبدیل گردد و با وعده “مبارزه با فساد”، به رغم گرایش آشکارا ضد کارگری، ضد اتحادیهای و ضد مهاجر، بخشی از آرای رأیدهندگان ناراضی را جلب کرده و به نیروی چهارم در عرصه سیاسی اسپانیا تبدیل گردد.
حزب پودموس در اسپانیا را شاید بتوان با حزب سیریزا در یونان مقایسه کرد. احزابی ظهور یافته از درون جنبشهای مردمی و نارضایتی تودهای از بحران اقتصادی، برنامههای ریاضت اقتصادی، بیکاری، فقر و فساد در سیستم سیاسی. اما در حالی که سیریزا از درون اتحادی از گروههای چپ شکل گرفت، پودموس به صورت جنبشی نوین و جدا از احزاب سنتی چپ ظهور یافت و شاید درست به همین علت، فاقد انسجام سیریزاست. به رغم آغازگاه، یکی از انتقادات به این حزب، سیستم هیرارشی و بسته و عدم مداخله مردمی در روند تصمیمگیریهای حزب است.
در میان رهبران پودموس در مورد جهتگیری آتی حزب، اختلافات جدی وجود دارد. پس از پیروزی در انتخابات، برخی از رهبران پودموس موفقیت حزب را مدیون اجتناب این حزب از تعریف خود در چارچوبهای متعارف “راست – چپ” دانستند که موجب گشته رأیدهندگانی از تمام طیفهای سیاسی را به سوی آنان جلب کند. آنان نتیجه میگیرند برای حفظ این رأیدهندگان و افزایش تعداد آنان بایستی به “مرکز” درغلتید و از رادیکالیسم برنامهها و گفتمانهای حزب کاسته شود.
برای مثال، یکی از وعدههای پودموس کاهش سن بازنشستگی به ۶۰ سال و عدم پرداخت بدهیها به اتحادیه اروپا بود. اما اکنون به نام “واقعگرایی” و “شرایط” بینالمللی اجرای چنین اقداماتی را ناممکن دانسته و برنامهخود را یک برنامه “سوسیال دمکراتیک” توصیف میکنند. از سوی دیگر، پس از اعلام نتایج انتخابات، پودموس و کاندیداهایش برای تصدی پست شهرداری چارهای جز ائتلاف با سایر احزاب سیاسی ندارند. گو آن که در برخی مناطق اعلام کردهاند “حاضر به مذاکره و ائتلاف” با تمام نیروها هستند، حتا حزب راستگرای شهروندان.
پیش از انتخابات رهبر پودموس پابلو ایگلسیاس علیه برنامه ریاضت اقتصادی و “کاست” – دو حزب بزرگ اسپانیا – صحبت میکرد. اما در بارسلون، پودموس باید با همان نیروها ائتلاف کند. با احزابی مانند حزب سوسیالیست کاتالون و چپ جمهوریخواه کاتالون که از سال ۲۰۰۳ تا سال ۲۰۱۰، در حدود ۶ / ۱ میلیارد یورو از بودجه خدمات عمومی را قطع کردند. با چپ جمهوریخواه کاتالون که در ائتلاف با حزب ناسیونالیستی راستگرای “همگرایی و اتحاد” ۶ میلیارد یورو از خدمات عمومی را قطع کردند.
در عمل، پودموس، چارهی دیگری جز کنار گذاشتن بسیاری از وعدهها و گردش به راست ندارد. از سویی سرمایهداری امروزه در شرایط دوران پس از جنگ جهانی دوم قرار ندارد تا بتواند برنامههای دولت رفاه را تحمل کند. حتا در کشورهایی مانند سوئد و دانمارک که مهد رفاه اجتماعی تلقی میشدند، بسیاری از خدمات اجتماعی با اجرای برنامههای نئولیبرالی رو به نابودی هستند، چه رسد به کشورهایی مانند یونان و اسپانیا. از سویی دیگر، این احزاب با اصرار در ماندن در چارچوب اتحادیه اروپا، پیروی از سیاستهای نئولیبرالی دیکته شده توسط نهادهای بینالمللی سرمایهداری مانند صندوق بینالمللی پول و بانک مرکز اروپا، حفظ تعهد در بازپرداخت وامها و بهرههای هنگفت آنها، در بهترین حالت نیز نمیتوانند به وعدههای خود پایبند بمانند.
اگر در شرایط آرامش سیاسی و عدم رکود اقتصادی، احزاب خردهبورژوایی مانند پودموس میتوانند مدتی دیگر به توهمات خود پایبند بمانند و تودهای را نیز به دنبال خود بکشانند، در شرایط بحران عمیق اقتصادی، نارضایتی تودهای و تشدید جدال طبقاتی، بسیار زود ناچارند، جهتگیری طبقاتی خود را روشن سازند، که در نبود هژمونی طبقه کارگر، چیزی نیست جز پیروی از سیاستهای بورژوایی. پودموس را میتوان در زمره احزاب خرده بورژوایی چپ دانست که منطبق با سرشت خردهبورژوایی خود، در ذهنیت خود را فرای طبقات و نماینده “مردم” و جلوهگاه خواستهای “توده” میدانند. چنین احزابی، حتا اگر با خوشبینانهترین نیات به عرصه سیاسی گام نهند، واقعیتهای سرسخت بسیار زود آنها را “بر سر عقل آورده” و به بنبستی میکشاند که سرنوشت این نیروهاست.
بنبست پودموس و احزاب مشابه، میتواند دو نتیجه را به دنبال داشته باشد: یا کارگران و توده زحمتکش متوهم، راه حل انقلابی و واقعی مشکلات خود را خواهند جست، یا در نبود آلترناتیو کارگری و کمونیستی، با سرخوردگی از “چپ”، به سوی نیروهای راست عوامفریب سوق داده خواهند شد، چنان که در تجربه تاریخی رشد فاشیسم و نازیسم پیش آمد.
در این میان وظیفهی نیروهای کمونیست و آگاه و پیشروان کارگریست که ضمن استقبال از تمام رفرمهای مفید به حال کارگران و زحمتکشان، از سویی با فشار از پایین این رفرمها را گستردهتر و عمیقتر کنند و از سویی دیگر، با آگاهگری و سازماندهی، یگانه راه رهایی از معضلات کنونی، یعنی براندازی نظام سرمایهداری از طریق یک انقلاب اجتماعی و برقراری سوسیالیسم را هموار سازند.
نظرات شما