یادداشت سیاسی – اگر تا سال های گذشته کارگران و توده های مردم ایران در وحشت بیتوته کردن فقر بر سفره شان به سر می بردند، اگر تا همین چند سال گذشته هر بار که قیمت کالایی از مجموعه کالاهای مصرفی مردم بالا می رفت، لرزه بر اندام شان می افتاد و بعضا شب را با کابوس مواجه شدن با فقر و فلاکت به صبح می رساندند، هم اینک دیگر نه با کابوس فقر، بلکه با خود هیولای فقر دست به گریبان اند. هیولایی که رو در رو و در کنار آنان بر سفره شان نشسته است. فقری فزاینده که همانند بختکی عینی و قابل لمس بر زندگی اکثریت مطلق توده های مردم ایران چنگ انداخته است. هیولا و بختکی که روز از پس روز با تعمیق بیشتر و روندی رو به گسترش، می رود تا راه نفس کشیدن آنان را نیز مسدود کند.
اگر تا دیروز، حاکمان جمهوری اسلامی، به عمد چشمان خود را بر وضعیت فلاکت بار کارگران و توده های زحمتکش مردم ایران می بستند، اگر تا همین دیروز، مسئولان ریز و درشت جمهوری اسلامی، قانون گذاران و همه آنهایی که این وضعیت فلاکت بار را بر جامعه و مردم ایران تحمیل کرده اند، با سرهم کردن آمار و ارقام دروغین، تلاش می کردند وجود فقر و تبعات ویرانگر گسترش و تعمیق فقر بر کلیت جامعه را کتمان کنند، هم اینک ابعاد فلاکت و گستردگی اش در جامعه آنچنان عیان است که دیگر نه تنها جایی برای کتمان و بزک کردن چهره کریه فلاکت و فقر در جامعه نیست، بلکه کار به جایی رسیده است که حتا به وجود آورندگان وضعیت موجود نیز، فغان شان بلند شده است. علیرضا محجوب یکی از دست اندرکاران رژیم است که اینک صدایش از فقر و فلاکتی که کارگران ایران در آن دست و پا می زنند، بلند شده است.
محجوب روز ۱۶ مرداد در گفتگو به خبرگزاری ایلنا گفت: هم اکنون ۹۰ درصد جامعه کارگری کشور زیر خط فقر بوده و ۱۰ درصد باقیمانده نیز با خط فقر فاصله چندانی ندارند. محجوب، که اینگونه از گسترش فقر در جامعه می نالد، البته خودش یکی از سرسپردگان رژیم است که مستقیم و غیر مستقیم در بوجود آودن وضعیت موجود نقش داشته است. او نماینده مجلس و دبیر “خانه کارگر”، تشکل وابسته به رژیم است. علیرضا محجوب که زمانی مستقیما در اخراج، دستگیری، سرکوب و کشتار کارگران نقش داشته است، هم اینک نماینده مجلس ارتجاع و رئیس فراکسیون کارگری مجلس است. او از جمله معدود افرادی ست که به پاس سرکوب کارگران و به یمن خدمات ارزنده ای که طی ۳۵ سال گذشته در تحکیم حاکمیت ننگین جمهوری اسلامی داشته است، طی پنج دوره در کرسی نمایندگی مجلس ارتجاع جا خوش کرده است. وقتی فردی با چنین پیشینه ای اعلام می کند که ۹۰ درصد جامعه کارگری کشور زیر خط فقر زندگی می کند، مسلما ابعاد فاجعه به مراتب عمیق تر از آن است که این عنصر ضد کارگر جمهوری اسلامی در قالب دلسوزی برای جامعه کارگری ایران اینگونه اشک تمساح می ریزد.
پوشیده نیست خط فقری را که او مد نظر دارد، خط فقر نسبی است نه خط فقر مطلق و یا بالاتر از آن، خط فقر شدید. هم اکنون نه فقط ۹۰ درصد کارگران بلکه، بیش از ۸۰ درصد کل توده های مردم ایران در زیر خط فقر نسبی زندگی می کنند. خط فقری که برای یک خانوار پنج نفره در تهران دست کم ۲ میلیون ۳۰۰ هزار تومان محاسبه شده است. این رقم در تهران و دیگر کلان شهرهای ایران صرفا تامین کننده حداقل های سطح زندگی برای یک خانوار پنج نفره است، تا دست کم هزینه مسکن، تغذیه، خدمات سلامت، آموزش، حمل و نقل و ارتباطات شان تامین گردد و چنانچه درآمد خانواده ای پایین تر از آن باشد، سلامت اعضای خانوار دچار خطر و آسیب می شود. در کنار این خط فقر نسبی، خط فقر مطلق است. خط فقری که پائین تر از آن، سلامت خانواده از مرز آسیب دیدگی گذشته و به مرحله هشدار می رسد.
آنچه هم اکنون در ایران به مرحله هشدار رسیده و صدای اعتراض افرادی همانند محجوب نیز بلند شده است، نه صرفا کشیده شدن زندگی افراد جامعه به زیر خط فقر نسبی، بلکه گسترش و عبور دامنه فقر، از خط فقر نسبی به خط فقر مطلق و بعضا خط فقر شدید است. وجود فقر در جامعه و کشیده شدن زندگی کارگران و توده های وسیع مردم ایران به زیر خط فقر، صرفا به این معنا نیست که مردم آن جامعه با لباس های ژنده در خیابان ظاهر شوند و هرگاه ژنده پوش نبودند، نتیجه گرفته شود پس مردم آن جامعه زیر خط فقر زندگی نمی کنند. وقتی اکثریت قریب به اتفاق جامعه ای زیر خط فقر نسبی به سر می برند، این بدان معنا است که حداقل های یک زندگی معمولی برای تامین سلامت جسمی و روحی آحاد جامعه فراهم نیست. در واقع مردم آن کشور با فقر تغذیه، آموزش، بهداشت و دیگر نیازهای اولیه حداقل های یک زندگی مواجه هستند.
بر اساس نظر کارشناسان اقتصادی درون نظام و نیز طبق آمارهای منتشره در رسانه های ایران، هم اکنون ۴۰ درصد کارگران و توده های مردم ایران زیر خط فقر مطلق زندگی می کنند و ۱۰ درصد نیز، زیر خط فقر شدید بسر می برند. خط فقری که به آن خط فقر گرسنگی نیز اطلاق می شود. این بدان معناست که اگر خانواده ای تمام درآمدهای خود را فقط و فقط صرف غذا کنند، باز هم حداقل سبد غذایی آن خانواده تامین نمی شود، تا چه رسد به اینکه همان درآمد باید صرف دیگر نیازهای خانواده از قبیل مسکن، بهداشت و درمان، آموزش، حمل و نقل و ارتباطات نیز گردد. در واقع هم اکنون، دست کم ۷ میلیون نفر از توده های مردم ایران در زیر خط فقر شدید یعنی در وضعیت گرسنگی و سوء تغذیه زندگی می کنند.
آنچه مسلم است ابعاد بحران فقر که هم اکنون اکثریت مطلق توده های مردم ایران را در کام خود گرفته است، صرفا در سوء تغذیه، نارسایی های بهداشتی و یا فقط در محدوده عدم برخورداری از حداقل های زندگی یک خانواده باقی نخواهد ماند.
فقر که ریشه در مناسبات سرمایه داری و نابرابری های موجود در جامعه دارد، وقتی در جامعه ریشه دوانید و اکثریت یک جامعه را به کام خود گرفت، آنچه که هم اکنون جامعه و مردم ایران به آن گرفتار هستند، با خود تبعات ویرانگری را به همراه دارد که بعضا دامنه عواقب این تبعات از خود بحران فقر عمیق تر است. مناسبات سرمایه داری حاکم بر ایران و به تبع آن وجود نابرابری عمیق در جامعه و عدم برخورداری یکسان آحاد کشور از مجموعه امکانات و تسهیلات مادی و معنوی، ابتدا به ساکن بیکاری و گسترش فقر را در کشور دامن زده و پس از آن کلیت جامعه به فساد و تباهی آلوده می شود. دزدی به شکلی کاملا آشکار رواج می یاید، اعتیاد به پشت دروازه های مدارس می رسد، کودک آزاری گسترش می یابد، بازار تن فروشی گرم می شود و ده ها معضل دیگر، جامعه را در خود فرو می برد. بحران هایی که در بطن خود مجددا فقر و فلاکت بیشتری را باز تولید و در نتیجه توده های وسیعتری از مردم ایران را در کام خود می گیرد.
آنچه هم اکنون اکثریت مطلق کارگران و توده های مردم ایران بدان گرفتار هستند، به رغم اینکه ریشه در ذات و ماهیت مناسبات سرمایه داری و نابرابری حاکم بر جامعه دارد و تا زمانی که چنین مناسباتی بر جامعه حاکم است، چشم اندازی برای بهبود زندگی کارگران و توده های مردم ایران وجود ندارد، اما در این میان، علاوه بر نفس مناسبات سرمایه داری حاکم بر ایران ، سرکوب، اختناق، رانت خواری و فساد حاکم بر کلیت هیئت حاکمه ایران از یک سو و از سوی دیگر پیشبرد سیاست های اقتصادی جمهوری اسلامی همراه با اجرای فرامین بانک جهانی و صندوق بین المللی پول در جهت حذف سوبسیدها و آزادسازی قیمت ها آنهم تحت عنوان فریبنده “هدفمندی یارانه ها” که اقتصاد فرتوت و بیمار ایران را به یک بحران عمیق رکود – تورمی کشانده است، عملا نابرابری و فقر موجود در جامعه را تشدید نمود تا جاییکه هم اکنون نیمی از توده های مردم ایران زیر خط فقر مطلق زندگی می کنند.
از آنجا که فقر ریشه در مناسبات سرمایه داری حاکم بر ایران دارد، بنابر این تا زمانی که حاکمیت سرمایه داری جمهوری اسلامی بر ایران حاکم است، بی هیچ تردیدی چشم انداز محو و نابودی فقر در جامعه ایران خواب و خیالی بیش نیست. ممکن است دامنه نوسانات فقر، نابرابری و زندگی فلاکت بار کارگران و اکثریت مطلق توده های مردم ایران تا حدودی کم و زیاد شود، اما، محو و ریشه کن کردن بنیادی فقر، فقط و فقط با نابودی نظام سرمایه داری حاکم بر ایران و استقرار سوسیالیسم امکان پذیر است. تنها در یک نظام سوسیالیستی که مناسبات اقتصادی آن بر پایه برابری و برخورداری یک سان همه آحاد جامعه از نعم مادی و معنوی کشور استوار است، می توان به جامعه ای متعالی که آرزوی دیرین بشریت است، دست یافت.
نظرات شما