کشته شدن قاسم سلیمانی: “نعمت الهی؟”

در دوران اعتلای جنبش انقلابی در تاریخ مبارزات طبقاتی، کم نبوده اند، نمونه های تاریخی که با دسیسه های طبقه ی حاکم، سیر تحولات انقلابی از مسیر اصلی منحرف، یا خیزش آن کند و یا محدود شده و در نتیجه، لحظه ی تعیین کننده و نهایی در تحولات بنیادین جامعه، به تعویق افتاده است.

وقایع چند روز اخیر در رابطه با کشته شدن قاسم سلیمانی، فرمانده ی سپاه پاسداران قدس، ابومهدی مهندس، معاون فرمانده ی گروه شبه نظامی ارتجاعی و وابسته به ایران حشد الشعبی و تنی چند از اعضای عالیمقام سپاه و وابسته به آن، بحران موجود رژیم جمهوری اسلامی را در سطح روابط بین المللی به ویژه با آمریکا وارد مرحله ای پرتنش تر از پیش کرده است. خامنه ای و بلندگوهای تبلیغاتی رژیم دم از “انتقام سختی” می زنند و تلاش دارند تا قاسم سلیمانی جنایتکار را به عنوان چهره ای ملی که قربانی تروریسم دولت آمریکا شده، معرفی نمایند.

اگرچه پیش گویی این که چه حوادثی دقیقا رخ خواهد داد، امکان پذیر نیست، اما نبایستی این امر موجب شود، نیروهای انقلابی به دنباله روی از حوادث درغلتند و از انجام وظیفه ی تاریخی خود در راستای تحلیل شرایط موجود در خدمت اعتلای مبارزه ی طبقاتی بازمانند. از این روی بایستی نگاهی تیزبینانه به پشت پرده ی تبلیغات و سناریوهایی که هر دو طرف، یعنی رژیم جمهوری اسلامی و دولت ترامپ ترسیم می کنند و به خورد اذهان عمومی می دهند، انداخت.

در این که منافع رژیم جمهوری اسلامی و دولت آمریکا با خود تنش هایی حمل می کند، جای بحثی نیست. اما سوال اساسی این است که آیا دولت آمریکا خواهان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی است، یا تنها خواهان “تغییر رفتار” جمهوری اسلامی و فشار آوردن به او در پای میز مذاکرات است. اگر قرار بود، اقدامات تروریستی جمهوری اسلامی در منطقه و علیه آمریکایی ها و تظاهرات علیه سفارت ها، دلیلی برای چنین اقدام تلافی جویانه ای از سوی آمریکا باشد، تا به حال می توانست به بهانه هایی بسیار بزرگتر و جدی تر چنین اقداماتی حتی جنگی علیه جمهوری اسلامی روی داده باشد. اشغال سفارت آمریکا در ایران، حمایت نظامی و مالی  جمهوری اسلامی ایران از حزب الله و نیروهای ارتجاعی در منطقه، اقدامات تروریستی گوناگون دولت ایران حتی در کشورهای اروپایی و شاخ و شانه کشی های جمهوری اسلامی در تمام طول حیات خود، دلایل کافی برای اقداماتی حتی شدیدتر از این از سوی دولت آمریکا بود.

پاسخ به این سوال اساسی که چرا در شرایط کنونی، چنین اقدامی از سوی دولت آمریکا صورت گرفت، ما را به تحلیلی واقعی از شرایط موجود نزدیک می کند. اما پیش از پاسخ به این سوال بایستی چند نکته ی مهم را درنظر داشته باشیم. پیش از هر چیز این اقدام علیه نظام جمهوری اسلامی نبوده، و حتی در خاک ایران هم صورت نگرفته است. حتی پس از کشته شدن سلیمانی، ترامپ بار دیگر تاکید می کند که خواهان جنگ با ایران نیست و می گوید، ایران هرگز جنگی را نبرده است، اما هیچ مذاکره ای را هم نباخته است. حتی خامنه ای هم از یک جنگ صحبت نمی کند، بلکه از بی جواب نگذاشتن و انتقام گرفتن حرف می زند، که ممکن است معنای آن، در صورتی جرات آن را بکند، حداقل برای این که دهان یک عده از از اصولگرایان بسته شود، چند عملیات ایذایی باشد، آن هم در خارج از مرزهای کشور.

پس این عملیات هیچ تهدید جدی برای جمهوری اسلامی محسوب نمی شود، بلکه قدرت مانور او را در منطقه عملا محدود خواهد کرد. این یکی از نکات مورد اختلاف با آمریکا بود، که ایران همیشه سعی داشت از آن به عنوان برگ برنده ای استفاده کند.

اما چه کسی از این ماجرا سود می برد؟ در اینجا وارد این جزئیات نمی شویم که اتفاقا ترامپ می تواند به خوبی از این قدرت نمایی به نفع خود در انتخابات سود برد و جایگاه خود را در منطقه و جهان به عنوان ابرقدرت تثبیت کند. سوالی که بیش از هر چیز برای ما مطرح است، این است که با توجه بن بست اقتصادی رژیم، بحران سیاسی حاکمیت و به ویژه با آغاز دوران انقلابی و برپایی قیام “کار، نان، آزادی” در آبان ماه، آیا این “جنگ!” با ز “نعمتی الهی!” نیست که بر رژیم نازل شده است؟

آیا کشته شدن قاسم سلیمانی که خود یک پای بحران سیاسی در درون حاکمیت و نماینده ی نظامی و سیاسی اصولگرایان و سپاه پاسداران بود، در عمل موجب تضعیف این جناح که بزرگترین مخالف مذاکرات با آمریکا هستند، نخواهد شد؟ آیا داعیه ی جنگ با آمریکا و در عمل اعلام شرایط جنگی، صفوف مختلف حاکمیت، منسجم تر نخواهد شد؟ آیا این عاملی برای گسترش سرکوب و خفه کردن هر صدای معترضی، چه رسد به یک قیام خانمانسوز برای رژیم، نخواهد بود؟ بی تردید، رژیم که خود را بر پرتگاه سقوط می بیند، مذاکره، حتی با دست خالی را که در واقع دستاورد چندانی هم، به غیر از حفظ حاکمیت جمهوری اسلامی نخواهد داشت، ترجیح می دهد. بنابراین، جمهوری اسلامی در کلیت خود، اگرچه با قدری تغییر رفتار خوشایند دولت آمریکا، می تواند باقی بماند. این همان منافع مشترکی است که دولت آمریکا و جمهوری اسلامی دارند، یعنی حفظ رژیم استبدادی حافظ نظام سرمایه داری. در غیر این صورت، اعتلای انقلابی و بروز یک انقلاب در ایران، با توجه به سطح مطالبات قیام، بیش از هر بدیل دیگری، حکومت شورایی کارگران و زحمتکشان را مطرح می کند. در صورتی که این تحول در ایران صورت گیرد، دیگر قیام های مردمی جاری در منطقه نیز به شدت تاثیر پذیر خواهند بود، و منافع امپریالیست ها به طور جدی در خطر خواهد بود.

از همین روی است، که اعتلای مبارزات کارگران و زحمتکشان، اعتصاب عمومی و تداوم قیام، در مرحله ی کنونی، امری ضروری و سرنوشت ساز شده است. در صورتی که رژیم بتواند به بهانه ی “جنگ” این قیام را سرکوب کند، آینده ای در انتظار کارگران و زحمتکشان نخواهد بود، جز به تعویق افتادن هر چه طولانی تر زمان رهایی از ستم طبقاتی و ادامه ی اسارت و بردگی مدرن در چنگال نظام سرمایه داری حاکم.

افسانه پویش

متن کامل نشریه کار شماره ۸۵۳ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.