هر تلاش هیئت حاکمه برای غلبه بر بنبستهایی که با آن روبهروست، به علت تضادهای درونی جمهوری اسلامی با موانع و بنبستهای جدیدی برخورد میکند.
شیوه برخورد به نزاع هستهای و نهاد تصمیمگیرنده آن در مذاکرات، به یک معضل جدید رژیم تبدیل شده است.
در دوران احمدینژاد بر سر شیوه برخورد جمهوری اسلامی به این نزاع و نهادی که ظاهرا تصمیمگیرنده آن بود، اختلاف قابلملاحظهای وجود نداشت. اکنون، اما با به قدرت رسیدن روحانی، نزاع هستهای به نزاع و مجادله درونی رژیم منجر شده است.
روحانی که میداند با ترکیب کنونی شورای امنیت ملی، قدرت تصمیمگیری و مانور بر سر این مسئله را در مذاکره با قدرتهای جهانی نخواهد داشت، برای پیشبرد سیاست خود در عرصه بینالمللی، در تلاش است، ابتکار عمل و تصمیمگیری در مورد نزاع هستهای را از دست شورای امنیت ملی درآورد و در دست خود متمرکز سازد. او به این استدلال متوسل شده است که مسائل مربوط به پرونده هستهای در زمره سیاستهای کلی رژیم نیست، بنابراین حل و فصل آن بر عهده اوست و باید به وزارت امور خارجه تحت امر وی واگذار گردد. اما اعضای شورای امنیت ملی رژیم که عمدتا متشکل از سران و فرماندهان ارگانها و نهادهای سیاسی، نظامی و امنیتی وابسته به گروههای رقیب است، با این انتقال مرکز تصمیمگیری به مخالفت برخاستهاند. از همینروست که هنوز نه توافقی بر سر نماینده جمهوری اسلامی در مذاکرات صورت گرفته و نه تاریخی برای از سر گیری این گفتگوها تعیین شده است.
روشن است که بالاخره، باندهای درونی رژیم ناگزیرند بر سر این نزاع درونیشان به نحوی به توافق برسند، اما همین اختلاف و نزاع نشانه آشکاری از لاینحل بودن معضلیست که جمهوری اسلامی با آن دست به گریبان میباشد. واقعیت قضیه این است که پرونده هستهای، گروگان نزاع جمهوری اسلامی با قدرتهای جهانی در مورد سیاست خارجیست. بنابراین نه میتواند مجزا از کل نزاع مرتبط با سیاست خارجی حل و فصل گردد و نه گروههای رقیب روحانی حاضرند قدرت تصمیمگیری بر سر این مسئله را از دست بدهند.
شکی نیست که جمهوری اسلامی عقبنشینی پیرامون این مسئله را در اساس پذیرفته است، اما حد و حدود این عقبنشینی برای جناحهای درونی هیئت حاکمه یکی نیست. از دیدگاه روحانی، نزاع هستهای مسئلهای جدا از سیاستهای کلی رژیم در عرصه مناسبات بینالمللی و سیاست خارجیست، بنابراین هرگونه عقبنشینی را دربرمیگیرد، اما برای گروههای رقیب وی و از جمله شخص خامنهای، این عقبنشینی محدودهای دارد که فراتر رفتن از آن به عقبنشینیهای پیدرپی در سیاست خارجی خواهد انجامید و به اصطلاح اصول کلی سیاست خارجی جمهوری اسلامی را زیر سئوال خواهد برد. لذا بسیار بعید به نظر میرسد که روحانی بتواند سیاست مطلوب خود را پیش ببرد و این نیز نامعلوم است که حتا بتواند وزیر امورخارجه خود را به عنوان نماینده جمهوری اسلامی در مذاکرات تعیین کند. از همینروست که ظریف، وزیر امورخارجه روحانی در گفتگوی تلویزیونی اخیر خود گفت: این که چه میزان وزارت امورخارجه در بحث هستهای نقش داشته باشد، چیزیست که رئیس جمهور و مقامات عالی نظام باید در مورد آن تصمیمگیری کنند. اگر کس دیگری هم باشد به او کمک میکنیم. ظرف یکی دو هفته آینده در مورد مذاکرهکننده هستهای تصمیمگیری خواهد شد.
اما چنانچه از شواهد برمیآید و روحانی نتواند در این عرصه سیاست خود را پیش ببرد، از هم اکنون کل برنامه و سیاستهای وی با شکست روبهرو شده است. چرا که از دیدگاه وی همانطور که به هنگام رایاعتماد به وزیر امورخارجهاش در مجلس گفت “کلید حل مشکلات در دروه شرایط کنونی سیاست خارجی است”. یعنی او حل کل مشکلات و معضلات رژیم را با حل معضلات سیاست خارجی رژیم مرتبط دانست.
البته این ادعا یک گزافگوئیست. سیاست خارجی پرتشنج جمهوری اسلامی، یک عامل تشدیدکننده “مشکلات” جمهوری اسلامیست، اما اساس و ریشه این “مشکلات” یا به عبارت دقیقتر، بحرانها و بنبستهای داخلی جمهوری اسلامی، در تضادهای داخلی، در ساختار اقتصادی – اجتماعی جامعه ایران و نظام سیاسی پاسدار نظم سرمایهداری قرار دارد.
بحران اقتصادی که مهمترین معضل جامعه ایران است، همزاد جمهوری اسلامیست. این بحران حتا در شرایطی که لحظهای تعدیل شده، همواره وجود داشته و لاینحل باقی مانده است. علت آن هم نخست در تضادهای ساختار اقتصادی جامعه ایران است که بحران رکود – تورمی مزمن را به جزء لایتجزائی از این ساختار تبدیل کرده است. علت دیگر آن سیاستهای اقتصادی نئولیبرال طبقه حاکم است که از دوره زمامداری رفسنجانی تحت عنوان سیاست “تعدیل” ظاهرا برای حل بحران به مرحله اجرا درآمد، اما به ویژه در دوره چهارساله دوم او، چنان بحران را تشدید کرد که پیش از آن سابقه نداشت. به علت دیگر هم در تداوم و تشدید این بحران میتوان اشاره کرد و آن تضاد میان ساختار اقتصادی و روبنای سیاسی دولت مذهبیست. به عبارت دیگر همانا موجودیت خود جمهوری اسلامی عامل تشدید بحران بوده و هست. در طول این سالها نه سیل سرمایههای انحصارات بینالمللی در دوره رفسنجانی و خاتمی توانست بحران را حل کند و نه درآمد سالانه متجاوز از ۱۰۰ میلیارد دلار از نفت در دوره احمدینژاد.
بنابراین پوشیده نیست که برخلاف ادعای طبقه حاکم ایران و قدرتهای امپریالیست که میکوشند تحریمها را علت بحرانها و وخامت اوضاع اقتصادی معرفی کنند و روحانی هم آن را به پرچم سیاست خود تبدیل کرده است، بحران اقتصادی پیش از نزاع هستهای و تحریمها با حدت و شدت ادامه داشته و پس از اجرای سیاست نئولیبرال آزادسازی قیمتها به اوج خود رسید. تحریمهای اقتصادی فقط یک عامل تشدیدکننده در مرحله معینی از ادامه این بحران بود.
پوشیده نیست که دقیقا به خاطر ادامه و تشدید این بحران در سراسر دوران موجودیت جمهوری اسلامیست که وضعیت مادی و معیشتی طبقه کارگر و عموم تودههای زحمتکش سال به سال وخیمتر شد و سطح معیشت آنها به درجهای تنزل کرد که دیگر هرگز نتوانست، به پیش از دوران استقرار جمهوری اسلامی برسد.
این بحران توام با خود، در طول تمام این دوران، عواقب و معضلات اجتماعی متعددی برای مردم ایران بهبار آورده است که فقر و بیکاری وحشتناک، رشد و گسترش اعتیاد، تنفروشی، تکدیگری، کودکانکار و خیابانی، زورگیری و رشد انواع و اقسام جرم و جنایت، نمونههای بارز آن هستند. یاوهگوییست که علت و راهحل این معضلات اجتماعی جامعه ایران در خارج از مرزهای کشور جستجو شود و ادعا شود”کلید حل مشکلات در دروه شرایط کنونی ما، سیاست خارجی است”.
یکی دیگر از معضلات مردم ایران حاکمیت رژیم اختناق و سرکوب و سلب آزادیها و حقوق دمکراتیک مردم است که رابطهی لاینفکی با استبداد ذاتی دولت دینی حاکم، موجودیت جمهوری اسلامی ایران دارد و نه سیاست خارجی رژیم.
لذا، از جهات مختلف اقتصادی، اجتماعی و سیاسی روشن است که ادعای روحانی مبنی بر اینکه “کلید حل مشکلات ما در دوره شرایط کنونی، سیاست خارجی است.” جز یاوهسرایی چیز دیگری نیست. او خیلی که موفق باشد، فقط میتواند درآمد دولت از نفت را افزایش دهد و هزینههای دستگاه دولتی را که اکنون به مشکل برخورد کرده است، تامین کند، اما بحرانها و معضلات تودههای مردم ایران یا به ادعای وی ”مشکلات“ به جای خود باقی خواهد ماند.
اما ببینیم با این اهمیتی که روحانی به عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی برای حل مشکلات رژیم میدهد، آیا می تواند معضلی از معضلات را در این عرصه حل کند؟
اشاره شد که او حتا بر سر مسئله چگونگی مذاکره پیرامون نزاع هستهای با مشکل روبهروست، تا چه رسد به سیاست خارجی. روحانی میگوید از آنجایی که کلید حل مشکلات، در سیاست خارجیست، خواهان “بازنگری در سیاست خارجی” جمهوری اسلامیست. اما این بازنگری از دیدگاه او به چه معناست؟ به این معناست که در استراتژی سیاست خارجی تغییری رخ نخواهد داد، آنچه که تغییر خواهد کرد تاکتیک است. لذا میافزاید: “بازنگری در سیاست خارجی به معنای تغییر در اصول نیست، اما شیوهها و تاکتیکها باید تغییر کنند.” وزیر خارجه وی، این سیاست را مبسوط تر توضیح میدهد و میگوید: “اصول سیاست خارجی توسط قانون اساسی، فرمایشات امام راحل، رهنمودهای رهبری و اسناد بالا دستی تعیین شده و مبنای روابط بینالمللی جمهوری اسلامی را تشکیل داده و تغییر هم نخواهد کرد. اما شرایط بینالمللی این نیاز را ایجاد میکند که همه دولتها در درون خود، روش و گفتار خود را متناسب با تحولات بینالمللی تعریف کنند.”
به این “بازنگری” که نگاه شود، کاملا آشکار است که چیزی در عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی تغییر نخواهد کرد، مگر گفتار.
پاناسلامیسم که اساس و بنیان سیاست خارجی دولت دینی حاکم بر ایران است، به حسب اصول قانون اساسی، مواضع خمینی، دستورات خامنهای و مصوبات پیشین رژیم در این عرصه، همچنان استراتژی جمهوری اسلامی در عرصه سیاست خارجی باقی میماند. در چارچوب این استراتژی یا اصل کلی سیاست خارجی، جمهوری اسلامی وظیفه خود میداند که برای توسعه و گسترش اسلامگرایی در جهان تلاش کند، از گروهها و جنبشهای اسلامگرا حمایت نماید و برای استقرار دولتهای دینی اسلامی به ویژه از نوع فرقه شیعه، از هیچ اقدامی فروگذار ننماید. آشکار است که این استراتژی، توسعهطلبانه، تجاوزگرانه، ماجراجویانه، برتری طلبانه و جنگطلبانه است. از همین روست که از آغاز پیدایش جمهوری اسلامی در ایران، مناسبات این دولت با دولتهای منطقهی خاورمیانه و قدرتهای جهانی، پیوسته با تشنج، درگیری و کشمکشهای حاد همراه بوده است. رژیمهای عربی منطقه خاورمیانه که از کمکها و حمایتهای سیاسی، مالی و نظامی به گروههای رقیب اسلامگرای خود احساس خطر میکنند و اقدامات جمهوری اسلامی را مداخلهی آشکار در امور داخلی خود میدانند، در طول این سالها همواره با رژیم حاکم بر ایران درگیری و نزاع داشتهاند. لذا مناسبات آنها با جمهوری اسلامی بلاانقطاع با تشنج و وخامت روزافزون همراه بوده است. رژیم اسرائیل که ایدئولوژی و هژمونیطلبی جمهوری اسلامی را خطری جدی برای موجودیت خود میداند و از کمکها و حمایتهای آن از گروههای اسلامگرای فلسطینی و لبنانی بیمناک است، همواره آمادگی درگیری نظامی را با جمهوری اسلامی داشته است و درعین حال تلاش کرده است به ویژه قدرتهای جهانی را به مقابله با جمهوری اسلامی تشویق کند.
تلاشهای هژمونیطلبانه و توسعهطلبانه جمهوری اسلامی در منطقه خاورمیانه با سیاستهای قدرتهای امپریاست به ویژه امپریالیستهای اروپایی و آمریکایی نیز اصطکاک و برخورد پیدا کرده است، چرا که آنها نیز اهداف و مقاصد توسعهطلبانه و برتریطلبانه خود را دنبال میکنند و از بیثبات شدن وضعیت رژیمهای وابسته به خود نگراناند. بنابراین پوشیده نیست که اگر تقریبا تمام دولتهای منطقه و مهمترین قدرتهای جهانی با جمهوری اسلامی مناسباتی همواره پرتشنج داشتهاند، مرتبط با استراتژی جمهوری اسلامی در سیاست خارجی و اهدافیست که از طریق این استراتژی تعقیب میکند. بدیهیست که مادام تغییری در این استراتژی صورت نگیرد و روحانی و وزیرامورخارجهاش میگویند قراری نیست تغییری در این عرصه انجام بگیرد، تضادها، تنش و درگیریهایی که تاکنون وجود داشته، ادامه خواهد یافت و ادعاهای روحانی پوچ از کار درخواهد آمد. یعنی نه فقط معضلی از معضلات و بحرانهای سیاست خارجی جمهوری اسلامی برطرف نخواهد شد، بلکه تمام امید روحانی به بهبود وضعیت داخلی رژیم از طریق بهبود در مناسبات بینالمللی، نقش برآب خواهد شد.
به تمام معنا مضحک است، وقتی که روحانی میگوید استراتژی سیاست خارجی و هدف آن تغییر نمیکند، اما میخواهد سیاست خارجی جمهوری اسلامی را مورد بازنگری قرار دهد و از طریق “تاکتیک و روش” بحرانهای متعدد بین المللی جمهوری اسلامی را حل کند و از آن طریق “مشکلات” داخلی را نیز برطرف نماید. این را نه فقط دولتهای رقیب جمهوری اسلامی، بلکه هر کس که اندکی با سیاست آشنا باشد، می داند که تاکتیک در خدمت استراتژی و اهداف آن است و نه برعکس. جمهوری اسلامی میخواهد با حمایت از اسلامگرایان عراقی به دخالت خود در این کشور ادامه دهد، میخواهد حزبالله لبنان و گروههای اسلامگرای فلسطینی را تقویت کند، میخواهد با حمایت و کمک به اسلامگرایان افغانی، پاکستانی، یمنی، بحرینی و غیره اهداف سیاست پاناسلامیستی خود را تعقیب کند، میخواهد در سوریه دخالت سیاسی و نظامی داشته باشد، میخواهد گروههای ترور اسلامی را حتا در کشورهای اروپایی سازمان دهد، میخواهد میلیتاریسم و نظامیگری خود را تقویت نماید، اما گویا تاکتیک و روش میتواند در خلاف این جهت استراتژیک اتخاذ گردد. فقط کافیست که به جای تندخوئی و ترشرویی احمدینژاد و جلیلی، لبخند روحانی و نماینده او قرار گیرد. واقعا که با چه تردستی و مهارتی معضلات سیاست خارجی جمهوری اسلامی که گویا کلید حل تمام معضلات میباشد، حل شده است. “بازنگری” در گفتار و روش، مشکلگشای تمام معضلات خارجی رژیم در خیال شده است! وزیرخارجه جمهوری اسلامی در گفتگوی تلویزیونی خود در پاسخ این سئوال که “چطور میخواهیم از موانع سیاست خارجی در مواجهه با کشورهای همسایه عبور کنیم” میگوید: “ما نیاز داریم که همراه با همسایگان خود نسبت به منافع خود به یک فهم درست برسیم.” دقیقا همین فهم درست نسبت به منافع اقتصادی و سیاسیست که به ستیزها و درگیریها در سیاست خارجی انجامیده است و نه نفهمی و سوءتفاهمی که باید به سادگی برطرف شود. او از اینکه دولتهای اسلامگرای رقیب جمهوری اسلامی به تقویت فرقهگرایی و نزاع مذهبی میپردازند و در برابر فرقهگرایی شیعی جمهوری اسلامی، فرقهگرای سنی و حمایت از آن را در جنگ و نزاع فرقهای قرار دادهاند، شکوه میکند و میافزاید: “در منطقهای که این میزان از گروهها و مذاهب مختلف وجود دارد، نمیتوان با دعوای فرقهای منافع خود را پیش برد.” گویا که ایشان اصلا بیاطلاع است از این مسئله، که تا پیش از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در ایران و سیاست پاناسلامیستی شیعهگرای آن، ما چیزی به نام جنگ فرقهای در منطقه خاورمیانه نداشتیم. این جمهوری اسلامی ایران بود که آغازگر جنگ فرقهای، تشدید تضاد شیعه و سنی گردید و درپی آن نیز دولتهای اسلامگرای منطقه و قدرتهای امپریالیست نیز به آن دامن زدند. مادام که جمهوری اسلامی بر ایران حاکم است و با سیاست پان اسلامیستی شیعهگرای خود به فرقهگرایی و جنگ فرقهای دامن میزند، این معضل منطقه خاورمیانه همچنان پابرجا خواهد ماند.
جمهوری اسلامی ایران، با سیاست خارجی ارتجاعی خود نه فقط نتایج بس مخربی برای تودههای مردم ایران بهبار آورده، بلکه تاثیرات ویرانگری برکل منطقه خاورمیانه گذاشته است. ادعای روحانی مبنی بر “بازنگری در سیاست خارجی” یک ادعای تو خالیست، چرا که این سیاست خارجی در اساس دست نخورده باقی میماند. او که هماکنون بر سر تعیین نماینده ای برای مذاکره با قدرتهای جهانی با مقاومت رقبای خود روبهروست، قادر نخواهد بود نزاع هستهای را حل کند تا چه رسد به کل بحرانهای سیاست خارجی. باید به خاطر داشت که این سیاست پرتنش خارجی از سالها پیش از آنکه نزاع هستهای و پرونده مرتبط با آن پیش آید، همواره وجود داشته، به حیات خود ادامه داده و خواهد داد.
این سیاست خارجی نمیتواند تغییر کند، مگر آنکه سیاست داخلی دگرگون گردد. و این دگرگونی رخ نخواهد داد مگر آنکه بساط جمهوری اسلامی از ایران جاروب شود. اما تنها برافتادن جمهوری اسلامی برای حل تمام معضلات مردم ایران کافی نیست. اگر قرار است به بحران اقتصادی پایان داده شود، اگر قرار است، راه حل عملی برای غلبه بر معضلات اجتماعی بیشمار جامعه ایران ارائه شود، اگر قرار است، مردم ایران از آزادی و دمکراسی، رفاه و برابری برخوردار گردند، باید یک دولت کارگری شورایی در ایران مستقر گردد که بتواند تمام نظم پوسیده موجود را از بیخ و بن دگرگون سازد و از این طریق تضادها و بحرانهای موجود را حل کند. فقط این راهحل، نجاتبخش تودههای وسیع مردم ایران خواهد بود.
نظرات شما