روز سه شنبه چهارم دیماه ۱۳۹۷، برای همه آنهایی که خبر واژگونی اتوبوس حامل دانشجویان واحد تحقیقات دانشگاه آزاد را شنیدند، روز سخت و غم انگیزی بود. در این حادثه دلخراش ۸ دانشجو، پدر یکی از دانشجویان دختر و راننده اتوبوس جان خود را از دست دادند و دست کم ۲۶ نفر نیز زخمی شدند.
شنیدن این واقعه دردناک برای همه آنهایی که از کم و کیف ماجرا با خبر شدند، آنچنان فاجعه بار بود که موجی از خشم و انزجار را نسبت به حاکمان اسلامی و مسئولان دزد و بی کفایت دانشگاه آزاد برانگیخت. خصوصا که این اتفاق در محوطه دانشگاه آزاد رخ داد. آنهم در جاده ای که به گفته دانشجویان، سال ها است مسئولان دانشگاه آزاد اسلامی از خطرناک بودن آن مطلع بودند، اما هیچ اقدامی برای بهینه سازی این جاده انجام ندادند.
از لحظه انتشار خبر واژگونی اتوبوس حامل دانشجویان و جان باختن ۱۰ تن از سرنشینان آن، فضای دانشگاه واحد تحقیقات دانشگاه آزاد یکپارچه از خشم دانشجویان به سوگ نشسته گُر گرفت. ابتدا تجمعات دانشجویی در دانشگاه واحد تحقیقات و سپس در دیگر واحدهای دانشگاهی در اعتراض به پرپر شدن تعدادی از دانشجویان در واژگونی اتوبوس شکل گرفت. فریاد توفنده “قاتل بیا بیرون، قاتل بیا بیرون”، تبلور توفان خشم دانشجویانی بود که فضای غم آلود و مرگبار دانشگاه را در می نوردید.
عذرخواهی رسمی توسط سرپرست واحد و رئیس دانشگاه، استقرار همیشگی اورژانس در محل دانشگاه، نوسازی ناوگان اتوبوس رانی، نصب برگه معاینه فنی و بررسی آن در بازه های زمانی کوتاه، ساخت حفاظ برای جلوگیری از ریزش کوه، نصب گاردریل در طول مسیر، کم شدن هزینه آژانس ها تا هنگامی که نوسازی ناوگان و حفاظت مسیرها تامین شود و… بندهایی از قطعنامه ۹ ماده ای دانشجویان معترض بود که مطالبات شان را با خشم و نفرت نسبت به بی توجهی مسئولان حکومتی و دانشگاهی در حفظ جان و سلامت دانشجویان فریاد می زدند. استعفای علی اکبر ولایتی به عنوان رئیس هیات اُمنای دانشگاه آزاد اسلامی، برکناری و محاکمه مسببین این حادثه دردناک، از جمله خواست های دیگری بودند که در صدر اعتراضات دانشجویی پرتو افشانی می کرد.
در ادامه این اعتراضات، در تجمعی که دانشجویان واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد روز شنبه ۸ دیماه در محل پارکینگ اتوبوس های این دانشگاه برگزار کردند، پلاکاردی با تصاویر ده جان باخته این واقعه حمل می شد که در زیر آن نوشته شده بود: “در پیچ جاده ها پرپر می شوند، آنان که می باید سرور می شدند”. نوشته ای بسیار گویا که بیش از هر بیانی جسم و جان آدمی را می سوزاند. این پیام نوشتاری به روشنی ترجمان عمق فاجعه ای بود که بر سر دانشجویان آوار شده بود. فاجعه ای دردناک که طی ۴۰ سال گذشته در پی استقرار حاکمیت جمهوری اسلامی روز از پی روز نه فقط بر سرنوشت دانشجویان که بر زندگی عموم توده های مردم ایران چنگ انداخته است. به تاراج رفتن جان دانشجویان در حادثه دلخراش واژگونی اتوبوس بیانگر این حقیقت محض است، آنانی که می باید آینده سازان این مملکت باشند چه آسان در گردونه دزدی، فساد، رانت خواری و اختلاس های حکومتی و سیستم بی کفایت مدیریت دانشگاهی پرپر می شوند و چه آسان جان جوان شان توسط مشتی دزد و غارتگر به تاراج می رود.
شعارهای اعتراضی دانشجویان اما صرفا در محدوده مطالبات صنفی و محکومیت مدیران نالایق دانشگاهی و محاکمه عاملین این حادثه دردناک محدود نماند. جوانه های جنبش نوین دانشجویی که از دیماه ۹۶ در پرتو مبارزات سلحشورانه جوانان و توده های ستمدیده مردم ایران در مسیر شکوفایی به غنچه نشست و پس از آن، در هفته های اعتصابات کارگران نیشکر هفت تپه و صنایع فولاد اهواز شکوفا شد، اینبار نیز در تجمعات اعتراضی دانشجویان با سردادن شعارهای انقلابی و تاکید بر همبستگی جنبش دانشجویی با کارگران و زحمتکشان ایران تبلور بیشتری یافت. روند روبه رشدی که جنبش نوین دانشجویی ایران در یک سال گذشته پشت سر نهاده بیانگر این واقعیت است که پیش قراولان و بخش پیشروی جنبش دانشجویی ایران به این حقیقت مسلم دست یافته اند که جنبش دانشجویی ایران فقط و فقط در پیوند با طبقه کارگر و در دفاع از منافع عموم توده های مردم ایران است که می تواند پرتو افشانی کند، قامت برکشد، شکوفاتر شود و مصمم تر از پیش علاوه بر دفاع از حق و حقوق صنفی و سیاسی دانشجویان، تکیه گاهی محکم و روشنگرانه برای توده های مردم ایران باشد.
فاجعه غمبار واژگونی اتوبوس حامل دانشجویان، آنچنان تکان دهند بود که فقط در اعتراضات دانشجویان خشمگین محدود نماند. این فاجعه، آنچنان دردناک بود که برخی از عوامل حکومتی نیز صدای اعتراض شان نسبت به این فاجعه بلند شد. عبدالرضا هاشم زائی از جمله نمایندگان مجلس ارتجاع اسلامی بود که در واکنش به این سانحه خواستار استعفای علی اکبر ولایتی، رئیس هیات امنای دانشگاه آزاد به خاطر “احترام به افکار عمومی” شد. جهانبخش محبی نیا، یکی دیگر از نمایندگان مجلس بود که روز یکشنبه ۹ دی در واکنش به درخواست دانشجویان برای استعفای ولایتی تاکید کرد که اگر رئیس هیات امنای دانشگاه آزاد “استحقاق برکناری داشته باشد باید به آن رسیدگی شود.” رئیس کمیسیون عمران شورای شهر تهران نیز واژگونی اتوبوس دانشجویان دانشگاه آزاد را “زنگ خطری برای ساماندهی سیستم حملونقل عمومی شهر تهران” خواند و گفت، این حادثه ممکن است هر لحظه در تهران رخ دهد.
اما این همه، تمام واقعه نبود. درست در روزهایی که دانشجویان در غم از دست دادن همکلاسی ها و هم دانشگاهی های خود گُر گرفته بودند، مسئولان حکومتی و روزنامه های جیره خوار آنان طبق رول همیشگی شان به فراافکنی متوسل شده و با ایجاد مصونیت آهنین برای عاملان اصلی این فاجعه که همانا مقامات جمهوری اسلامی، وزیر علوم و آموزش عالی و مدیریت دزد و بی کفایت دانشگاه هستند، حلقه ای ضعیف تر از راننده اتوبوس واژگون شده گیر نیاورده و در این مدت سعی می کردند تا اوضاع را بر سر راننده این واقعه خراب کنند. آنان با طرح سکته قلبی راننده سعی کردند ضمن تبرئه حاکمان اسلامی اوضاع را به نفع مدیران بی کفایت دانشگاه رقم زنند. راننده بینوایی که برای جلوگیری از این حادثه و نجات جان دانشجویان تا آخرین لحظه هر آنچه در توان داشت بکار گرفت و در نهایت خود نیز قربانی این حادثه شد. راننده ای که قرار بود تا دو هفته دیگر شاهد عقد و عروسی دخترش باشد و اکنون نام و تصویرش در کنار تصاویر ۸ دانشجوی پرپر شده همراه با پدر یکی از دانشجویان دختر در پلاکاردهایی جان گرفته است که دانشجویان سوگوار در تجمعات اعتراضی خود حمل می کنند.
ماجرا اما تا این لحظه صرفا در جان باختن ۱۰ تن از سرنشینان اتوبوس حامل دانشجویان واحد تحقیقات دانشگاه آزاد خلاصه نشده است. زخمی شدن ۲۶ دانشجوی دیگر، اندوه جانکاه مضاعفی است که اینروزها فضای دانشگاه، خانواده های دانشجویان جان باخته و دانشجویان زخمی را در التهاب و نگرانی فرو برده است. در این فضای سراسر ملتهب، همه چشم انتظارند تا خبری از سلامتی دانشجویان زخمی بشنوند. دانشجویانی که خانواده های آنان در همدردی با خانواده های داغدار این حادثه تلخ ترین و سخت ترین روزگارشان را در پشت درِ اتاق بیمارستان سپری می کنند.
این همه اندوه و پریشان احوالی که این روزها جامعه فرهنگی و دانشگاهی ایران را فرا گرفته است، حاصل حکومتی ارتجاعی، مستبد و ویرانگر است که طی ۴ دهه کمترین توجهی به سلامت، رفاه، امنیت، آسایش و شادی توده های مردم ایران نداشته است، تا چه رسد به اینکه در فکر جان و هستی دانشجویان این مرز و بوم باشد.
در حکومتی که بودجه هرساله اش ملیارد میلیارد زیر نام های کذایی و ردیف های بی حساب و کتاب برای تبلیغ و ترویج خرافات مذهبی به تاراج می رود، در رژیمی که به گفته هاشمی وزیر بهداشت مستعفی کابینه روحانی، “کل بودجه نظام سلامت ۱۶ هزار میلیارد تومان بوده است، در برابر ۳۵ هزار میلیارد تومان پرداخت به موسسات مالی و اعتباری فاسد و نزول خوار” (روزنامه عصر اقتصاد، ۱۵ دیماه) آیا انتظاری بیش از این می توان داشت؟ در حکومتی که دلارهای نفتی اش کرور کرور در سوریه، عراق، یمن، لبنان و … هزینه می شوند، و بالاخره در نظامی که بر بودجه ارگان های امنیتی و سرکوبگرش هرساله بیش از ۳۰ درصد افزوده می شود تا “سربازان گمنام امام زمان” رژیم منفور جمهوری اسلامی کارگران، دانشجویان، فعالان اجتماعی، خبرنگاران غیر حکومتی و توده های معترض را سرکوب، بازداشت، شکنجه و یا سر به نیست کنند و در همان حال بودجه آموزش و پرورش، سلامت و بهداشت، عمران، علوم و تحقیقات، محیط زیست، صنعت و کشاورزی در مقایسه با تورم افسارگسیخته موجود مدام کمتر و کمتر می شوند، نتیجه ای جز این نخواهد بود که کودکان این مرز و بوم در آتش بخاری های نفتی بسوزند و پرپر شوند، دانشجویانش در پیچ و خم جاده ها و در واژگونی اتوبوس به کام مرگ روند و کارگرانش در شکنجه گاه های رژیم تا حد مرگ شکنجه شوند. چرا که در نظام جمهوری اسلامی تنها کالایی که روز از پی روز بی ارزش تر می شود، همانا جان آدمی است. جان کارگران، زحمتکشان، زنان، معلمان، دانش آموزان، دانشجویان، فعالان سیاسی-اجتماعی و همه آنانی که می باید در جامعه سرور می شدند، اما در پیچ و خم جاده های مخوف زندان و شکنجه، کشتار و جنایت، دزدی و غارت مسئولان حکومتی روز از پی روز پرپر می شوند.
متن کامل نشریه کار شماره ۸۰۵ در فرمت پی دی اف
نظرات شما