روز جهانی زن، بر تمامی زنان ستمدیدهی ایران و جهان مبارک باد. روز جهانی زن نه تنها روز زنان کارگر و زحمتکش که روزیست برای تمامی کارگران و دیگر مدافعان برابری زن و مرد، تمام کسانی که برای سوسیالیسم و آزادی، برای عدالت اجتماعی و برای پایان دادن به نظامهای طبقاتی و مردسالارانه مبارزه میکنند.
بی تردید جمهوری اسلامی یکی از ضدزنترین حکومتهای کنونی جهان است. اگرچه مردسالاری و نابرابری زن و مرد در نظامهای طبقاتی از جمله نظام سرمایهداری ریشه دارد، اما میزان ضدیت جمهوری اسلامی با زنان نه ویژگی مناسبات سرمایهداری بهطور عام که ویژگی قدرت سیاسی حاکم است که بر ایدئولوژی اسلامی تکیه زده و با توسل به این ایدئولوژی برخی از سیاستهای خود را پیش میبرد. در یک کلام جمهوری اسلامی و بقای آن، وامدار چهرهی اسلامی آن است که ضد زن بودن و تبعیض آشکار علیه زنان در این سطح وسیع و گسترده، از ویژگیهای مسلم آن میباشد.
به همین دلیل مبارزه برای برابری زن و مرد از اهمیت و جایگاه ویژهای در جنبش اعتراضی مردم ایران برخوردار شده و زنان نیز در برآمد تودهای سال ٨٨ و حتا ٨٩ این را بهخوبی به تصویر کشیدند که یکی از مظاهر تجلی آن تظاهرات روز جهانی زن در سال گذشته بود.
اما در یک سال اخیر، برخی از دیگر کشورهای منطقه نیز شاهد خیزشهای تودهای بودند. به ویژه در تونس و مصر زنان همچون قیام ٢٢ بهمن ۵٧ ایران و یا خیزش سال ٨٨ فعالانه در اعتراضات شرکت کردند. نگاهی هرچند مختصر و کوتاه به نتایج این خیزشها در وضعیت زنان کشورهای منطقه، میتواند تجربهای مفید برای جنبش زنان ایران باشد، تا با درک صحیح از نقش و نتایج این خیزشها برای زنان، جنبش زنان در ایران بتواند مسیر تکاملی خود را تسریع بخشد. برای جنبشی که بیشک نمیخواهد نتایج سرنگونی حکومت اسلامی برای زنان، هم چون انقلاب ۵٧ برباد رود، استفاده و بهرهگیری از درسهای تاریخی اهمیتی وافر دارد.
تاکنون این خیزشها منجر به تغییر رژیم در تعدادی از این کشورها شده است. اما بهرغم حضور زنان در این خیزشها و نقش غیرقابل انکار آنها در سرنگونی حکومت بنعلی در تونس و مبارک در مصر، شاهد هیچگونه تغییر موثری به نفع زنان و رفع تبعیض در آن کشورها نیستیم. گاه حتا مانند لیبی بهنظر میآید که نه تنها پیشرفتی حاصل نشده که دولت کنونی تلاش دارد تا از همان ابتدا با اسلامی کردن قوانین کشور از جمله لغو قانون تک همسری، موقعیت زنان در این کشور را به عقب برگرداند.
در تونس حزب اسلامی “النهضه” بهرهبری مرتجعی به نام راشد الغنوشی توانست در اولین انتخابات این کشور بعد از دیکتاتوری زینالعابدین بنعلی، پیروز شود. در مصر نیز “اخوان المسلمین” تا اینجای کار در انتخابات پارلمانی پیروز شده و اکنون باید منتظر انتخابات ریاستجمهوری بود. اما با این وجود در اثر سرنگونی حکومتهای دیکتاتوری بنعلی و مبارک که به ساختار قدرت در این کشورها در هر صورت آسیب رساند، فضایی ایجاد شد که منجر به حضور هر چه بیشتر زنان حتا گاه با خواستهای مشخص خود گردید. در مصر زنان در شهرهای اسکندریه و قاهره (در ماه دسامبر) دست به تظاهراتی بیسابقه در تاریخ مصر زدند. در این تظاهرات که در اعتراض به خشونت نیروهای نظامی علیه زنان در تجمع میدان تحریر شکل گرفت، تنها در شهر قاهره بیش از ده هزار زن مصری از گروههای مختلف اجتماعی شرکت داشتند.
در تونس نیز پس از پیروزی حزب “النهضه”، گروهی از زنان تونس در روز دوم نوامبر با تجمع در برابر ساختمان دولت دست به تظاهرات زده و خواستار حفظ دستاوردهای زنان و محکومیت هرگونه محدودیت علیه حقوق خود شدند. انعکاس این اعتراض، راشد الغنوشی را مجبور ساخت تا بگوید که به حقوق زنان احترام گذاشته و حتا حزب وی بیش از دیگران به این حقوق پایبند است!!
اما چه شده است که امروز زنان در مصر و تونس مجبورند تا برای کسب حداقلهایی از برابری اجتماعی (و هنوز نه برابری در تمامی عرصهها) دست به اعتراض بزنند؟ دستاوردهای سرنگونی دیکتاتوری بنعلی و مبارک برای زنان چه بوده است؟
واقعیت این است که خیزشهای تودهای در کشورهای منطقه، نتیجهی بیواسطهی نارضایتی تودهها از جمله بخش وسیعی از زنان از وضعیت حاکم است، شرایطی که آنها را به خیابان کشیده تا نظم موجود را دگرگون سازند. اما در شرایط ضعف طبقهی کارگر و نیروهای چپ و کمونیست، قدرتهای سرمایهداری تمام تلاش خود را برای به انحراف کشاندن این خیزشها با حداقل صدمه به ساختار قدرت بهکار بستند که حاصل آن چیزیست که امروز شاهد آن هستیم. حکومتهایی در این کشورها برسرکار آمدند که تضاد با مناسبات موجود ندارند و در میانهی ناآگاهی تودهها، بهترین موقعیت را برای این موجسواری و در نهایت به شکست کشاندن انقلاب دارا هستند. در واقع بهنوعی همان اتفاقی که در قیام ٢٢ بهمن ۵٧ در ایران افتاد. اگرچه اعتصاب کارگران در بهزانو درآمدن رژیم شاه نقشی حیاتی داشت و اگرچه حضور سازمانهای مسلح انقلابی در روزهای قیام نقشی بسزا در شکست نیروهای ارتشی داشت، اما نتیجهی قیام، برسرکار آمدن حکومت اسلامی شد، حکومتی که از سویی نتیجهی سازش قدرتهای گوناگون سرمایهداری جهانی با بورژوازی ایران و از سوی دیگر توهم تودهها به خمینی بود.
بنابر این، آنچه که امروز برای زنان ایران از زنان کارگر گرفته تا دیگر زنان زحمتکش و ستمدیدهی جامعه در درجه اول اهمیت قرار دارد، بیان صریح خواستهای مشخص زنان است و این که خواستهای فوق چگونه تحقق مییابند؟
واقعیت این است که در جنبش زنان دو سیاست کلی را که کاملا از هم متمایز هستند، میتوان از یکدیگر تمیز داد. اول دیدگاهیست که وقتی از برابری صحبت میکند، در نهایت و رادیکالترین شکل خود مانند زنان بورژوا و خرده بورژوای مرفه در کشورهای پیشرفته سرمایهداری، منظور فقط برابری حقوقی زنان و مردان است. این دیدگاه تحقق این برابری را در تغییر قوانینی به نفع زنان و در چارچوبهای نظم موجود میبیند. این دیدگاه حتا شهامت این را نداشته است که در سالهای گذشته در همین حد نیز از خواستهای زنان دفاع کند و برای مثال همواره در برابر حق انتخاب پوشش با سکوت آن را بیجواب گذاشته است. هر چند که امروز برخی از آنها و در پی اعتراضات سال ٨٨ برای عقبنماندن از موضوع و جلب حمایت بخشهای هرچه بیشتری از زنان، از این حق اکنون دفاع میکنند. این دیدگاه بهجای بیان علل اساسی نابرابری زن و مرد، علت را در ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه جستجو کرده و درمان آن را نیز در بردن آگاهیهای دمکراتیک – آن هم در محدودهای معین – در میان زنان از طریق ایجاد نهادهای مستقل و در کنار آن مبارزه برای تغییر قوانین حقوقی میداند.
در برابر آن، دیدگاهی قرار دارد که شعار او برابری زن و مرد در تمامی عرصههای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه است. این دیدگاه ضمن حمایت از خواستهای زنان و شرکت در مبارزات آنها در عرصههای گوناگون، معتقد است که برابری حقوقی زن و مرد تنها بخشی از خواست جنبش زنان میباشد. از نظر این دیدگاه اولین گام اساسی برای تحقق برابری زن و مرد سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی است. این دیدگاه با باور به آرمانهای سوسیالیستی معتقد است که تنها با کسب قدرت سیاسی توسط کارگران و زحمتکشان میتوان شاهد تغییراتی اساسی در وضعیت زنان بود.
سکوت دیدگاه اول در برابر بسیاری از خواستهای برحق زنان جامعه بهویژه کارگران و زحمتکشان، و مماشات و سازشکاری آنها با قدرت حاکم در طول این سالها، چانهزنیهایشان، همه و همه نشان از این میدهد که معبود آنها در نهایت اصلاحاتی حقوقی به نفع زنان میباشد. آنها به ریشهی اصلی این نابرابری در جهان امروز که مناسبات طبقاتی میباشد، مناسباتی که از کارخانگی زنان و نیز نیروی کار ارزان قیمتشان در عرصهی تولید و خدمات بهرهها برده است، هیچ اشارهای ندارند. آنها به مناسباتی که فقر را به اکثریت بزرگی از زنان تحمیل کرده، فقری که ریشهی بسیاری از نابرابریها و ظلمهای واردشده بر زنان ستمدیدهی جامعه است، کاری ندارند. تضاد آنها تنها با بخشی از روبناهایی است که در قوانین اسلامی حاکم بروز یافته است. برای همین است که در این دیدگاه و تشکلهای حول و حوش آن هیچ برنامهی مدونی که استراتژی و اهداف آنها را به طور کامل تشریح کند وجود ندارد، هربار هم که سخن از حقوق پایمال شدهی زنان میکنند در همان محدودههای پیش گفته باقی میمانند. اگر این دیدگاه مخالف انقلاب است و با استفاده از تئوریهای یخزدهی بورژوایی پیوند منافع و خواستهای زنان با کارگران را کتمان میکند، اگر این دیدگاه میخواهد و تلاش میکند تا جنبش زنان را در برخی حوزههای غیراساسی محدود کند، بیش از هر چیز نتیجه ماهیت طبقاتی نظریهپردازان و فعالان این دیدگاه است، شکی نیست که زنان بورژوا و حتا خردهبورژوازی مرفه مدرن به رغم تضادهایی که در عرصههای فرهنگی و حقوقی با قدرت سیاسی حاکم دارند، بیش از آنکه با جمهوری اسلامی در تضاد باشند، از انقلاب و سوسیالیسم وحشت دارند.
تجربهی کشورهای عربی منطقه، همچون تونس و مصر بهخوبی نشان میدهد که تنها تغییراتی در بالا نمیتواند حقوق پایمالشدهی زنان را به آنها بازگردانده و برابری همه جانبهی زن و مرد را تحقق بخشد. تنها تغییر ریشهای نظام حاکم است که میتواند راه را برای حل ریشهای این موضوع باز نماید. تنها با بیان شفاف و روشن خواستهای جنبش زنان و گردهمآمدن زنان حول این برنامهی مشخص است که جنبش زنان میتواند با تکیه بر تجارب کنونی و گذشته یک گام بزرگ به جلو بردارد. زنان جامعه باید از هم اکنون خواستهای خود را از حکومت آینده در ایران مشخص و شفاف بیان کنند. حتا دستاوردهای حقوقی زنان در جریان یک تغییر و تحول روبنایی و باقی ماندن نظام سرمایهداری حاکم، هر آینه میتواند مورد تهاجم نیروهای ارتجاعی قرار بگیرد. همچنان که در تاریخ این اتفاق بارها افتاده است و تهاجم سال ۶٠ جمهوری اسلامی به دستاوردهای قیام ۵٧ یک نمونهی روشن از آن است.
اما چرا سوسیالیسم و چرا طبقهی کارگر؟
با نگاهی به تاریخ جوامع بشری میتوان بهخوبی دریافت که ریشهی نابرابری جنسیتی در نظامهای طبقاتی قرار دارد. در میان نظامهای طبقاتی، نظام سرمایهداری از سویی با خصوصی کردن کار خانگی، آن را به زن تحمیل میکند، بدون آنکه هزینهای برایاش بپردازد و از سوی دیگر او را به کار مزدی وامیدارد و بدینترتیب با وارد کردن زنان به عرصهی کار اجتماعی شرایط را نیز برای رهایی زنان بهطور کلی فراهم میسازد. استثمار اقتصادی زن که نابرابری جنسیتی بر آن پایه استوار است، نتیجه و محصول مناسبات طبقاتی میباشد.
زن تا زمانی که رهایی اقتصادی نیابد، نمیتواند به نابرابری جنسیتی پایان دهد. وضعیت زنان کارگر ایران و استثمار وحشیانهی آنها توسط سرمایهداران نمونهی آشکاری از این وضعیت است. برای همین است که کمونیستها همواره بر پیوند رهایی زن با رهایی طبقهی کارگر تاکید داشتهاند. این تنها طبقهی کارگر است که میتواند به نابرابری جنسیتی پایان دهد. طبقهی کارگر که خواهان لغو استثمار و حذف طبقات میباشد بهطریق اولی خواستار پایان بخشیدن به ستم دوگانه بر زنان کارگر و ستمدیدهایست که شرایط وخیم زندگیشان نتیجه و محصول جامعه سرمایه داری و مناسبات طبقاتی حاکم است. این همه اما به معنای موکول کردن تحقق تمام مطالبات زنان به استقرار سوسیالیسم نیست. سازمان فدائیان (اقلیت) در برنامه مطالبات فوری خود، خواهان برقراری فوری برابری حقوق اجتماعی و سیاسی در کاملترین شکل آن است.
از همینرو در برنامه عمل سازمان “برای سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری حکومت شورایی” در ذیل فصل “لغو تبعیض برپایه جنسیت” از جمله آمده است: هرگونه ستم و تبعیض برپایه جنسیت باید به فوریت ملغا گردد و زنان از حقوق کامل اجتماعی و سیاسی برابر با مردان برخوردار گردند.
زنان باید با برخورداری از برابری کامل با مردان، در تمام شئون زندگی اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی مشارکت داشته باشند و به تمام مشاغل و مناصب در همه سطوح دسترسی داشته باشند.
تمام قوانین و مقررات ارتجاعی مربوط به تعدد زوجات، صیغه، حق طلاق یک جانبه، تکفل و سرپرستی فرزندان، قوانین و مقررات تبعیضآمیز در مورد ارث، مقررات حجاب اجباری، جدا سازی زن و مرد در موسسات و مراکز عمومی وتمام مقررات و اقدامات سرکوبگرانه و وحشیانه نظیر شلاق، سنگسار و غیره و غیره باید به فوریت ملغا گردند. همچنین برخواستهایی همچون حق انتخاب پوشش، حق انتخاب همسر، حق سقط جنین، مصون بودن روابط خصوصی زن از هر گونه تعرض، برابری زن و مرد در حق سرپرستی اولاد، ارث و طلاق، برابری حقوق و مزایای با مردان در ازای کار مساوی و غیره تاکید شده است.
تاریخ، تجربهی انقلابات معاصر، همه به ما میآموزند که منافع زنان کارگر و دیگر زنان زحمتکش و ستمدیدهی جامعه، در پیوند با طبقه کارگر برای نابودی نظام سرمایهداری و برقراری سوسیالیسم میباشد. تنها در یک جامعهی سوسیالیستیست که رهائی کامل زن تحقق خواهد یافت.
نظرات شما