برخلاف هر روز که برای کار روانه مناطق مختلفی از شهر میشدیم، امروز صبح خیلی زودتر از روزهای پیش، بهطرف هورالعظیم برای کار حرکت کردیم. بیشتر اوقات مقصدمان مرکز شهر بود، و منطقه کیان پارس، کیانآباد، پاداد، زیتون، کورش و مناطقی که آپارتمانهای چندطبقه با ساکنینی که اکثریتشان وضع خوبی دارند، و زندگیشان به راه است. بعضی وقتها گذرمان به گلستان، بوستان، یوسفی مناطقی که از موقعیت متوسطتری برخودارند میافتاد. مناطق محروم وحاشیه ای، ملاشیه، گاومیش آباد، خروسی، منبع آب، حصیرآباد، و… زندگی بسامانی ندارند، که خللی به آن وارد شود، که احتیاج به تعمیر، مرمت، و نوسازی داشته باشند، تا سروکله ماها آنجا پیدا شود.
برای ما که مرتب در شهر کار می کردیم، امروز کار بیرون از شهر باید حال و هوای دیگری داشته باشد. در این موقع از سال در اهواز همه چیز با حرف و حدیث از گرما و میزان حرارت و وسایل خنک کننده شروع میشود. کار در بیرون از شهر و برای شرکتی که تازه دارد تجهیز کارگاه میکند، برای ما با نوعی تنوع همراه است. شاید کارمان سختتر و سنگینتر باشد و گرمای بیشتری را تحمل کنیم، اما از کار یکنواخت در شهر برای یکی دو روز خلاص می شویم.
ساعت ۵ /۷ صبح د رانتهائیترین نطقه جنوب غرب شهر اهواز، در محل و جائی که دو صنعت بزرگ آهن و فولاد اهواز «کاویان» و «نورد لوله» با فاصله کمی نزدیک به هم قرار دارند، استادکار و همکاران کارگرم را ملاقات میکنم، پایینتر از منطقه و پل ملاشیه ابتدای جاده قدیم اهواز – خرمشهر.
شهر اهواز علیرغم اینکه رودخانه کارون از وسط آن عبور میکند، شهری خاکستری است. درختهای معدود شهر که از چند درخت کویری و گرمسیری تجاور نمیکنند، مغلوب فضای خاکستری شهر هستند، نشاطی برنمیانگیزاند، ابتدای جاده در دو طرف درختان کویری از حد معمول بلندتر، اما همان خصوصیت غالب درختان دیگر را دارند. خاک معلق در هوا و نشسته روی آن ها طی روزها و ماهها رنگ درختان را تغییر داده، بعضی از شاخههای آنها شکسته و خشک شده. این درختان نامرتب هستند، زیر آنها انبوهی از خاشاک، کاغذ، کارتن، لاستیکهای فرسوده ماشین و زباله ریخته شده. حاشیه جاده از اولین شرجی سال که امروز اتفاق افتاده مرطوب شده. نسیم صبحگاهی! اگر بشود به هوائی که همراه خودش در این ساعت خنکائی ایجاد میکند، نام گذاشت، از هوای بسته و کم تحرک در فضای شهر سرعت بیشتری دارد، وقتی به تن ما برخورد میکند، احساسی شیرین به ما دست میدهد.
به طرف مقصدمان هورالعظیم حرکت میکنیم. در فاصله دو- سه کیلومتری جاده در سمت راست، که به سرعت از درختان دو طرف جاده خالی میشود، ستون یادبودی سنگی به ارتفاع تقریبا شش متر، برای بزرگداشت قربانیان جنگ منطقه «دب حردان» برپا شده، کمتر شهری پیدا میشود که کنارههای جاده ورودی به شهر این همه نامرتب و بدریخت و بدون قواره باشد. جلوتر با فاصله کمی یک تانک ارتش، لابد غنیمتی گرفته از عراق، روی کرسی بتونی با ارتفاع یک متری گذاشته شده، که به نظر بانیان عظمت جنگ ۸ ساله ایران و عراق را نمایش می دهد، تا افرادی که از مسیر رد میشوند، خاطره تلخ روزهای جنگ را فراموش نکنند.
تانک از ریخت افتاده، و مقداری مضحک است، شبیه شیر بی یال و دم پهلوان خالکوب در حکایت مولوی! شبیه همه چیز است، و به سختی شبیه تانک. من با تعجب از دوست و استادکار همراهم که سابقه چندین سال جنگیدن را در جبهههای جنگ دارد، سئوال میکنم، تانک به نمایش گذاشته چرا این شکلی است؟ در جوابم میگوید، تانک احتمالا سالم بوده، منتها در طول این سالها قطعاتی از تانک که قابل جدا شدن بوده، توسط امت حزب الله! به سرقت رفته! نمک گفتههای تلخ و زهرآگینش، موجب نشستن خنده خفیفی روی لبهایم می شود. به ماهیت جنگ و حکومت فکر میکنم- که جنگ را گاهی در ردیف مقدسات و خط قرمزهای خود میداند، و چگونه امروز زیر نگاه بانیانش سمبل و نمادهایش مضحکه میشود. شاید برای افرادی که از بیرون به شعارهای دستگاههای رژیم در مورد جنگ نگاه میکنند، موضوع مقداری سنگین باشد، اما پاسداران و رزمندگان جنگ خوب میدانند، که این مسئله چندان اهمیت و تعجبی ندارد. وقتی همکارانشان، در جبههها، ماشین آلات، قطعات یدکی و چیزهای دیگر را، بخصوص در سالهای آخر جنگ، به سرقت میبردند و در بازارها به فروش میرساندند، بردن قطعات تانک، عادی به نظر میآید.
جاده هورالعظیم، طلایه، هویزه، فتح، و… تقریبا تا بیست کیلومتری مشترک با جاده ی قدیم اهواز خرمشهر- آبادان است. این جاده خیلی کم تابلو راهنمائی و رانندگی دارد. در فاصله چهار کیلومتری که از اهواز خارج میشوی، تابلوئی در سمت راست جاده فاصله ۱۰۰ کیلومتری تا خرمشهر و ۱۱۰ کیلومتر تا آبادان را نمایش میدهد.
کمی جلوتر نرسیده به پاسگاه، که جاده به میزانی عریضترمی شود، سرنشینان ماشینهائی که از دو طرف در رفت آمد هستند، با شگفتی متوجه یک چیز غیر عادی میشوند، زن سیاه چرده عربی که خود را در چادری مشکی پوشانده دیده میشود، با بچه بسیار کوچکی نشسته در کنارش، درست نزدیک چرخ ماشینهائی که از دو طرف عبور میکنند، دستش به طرف سرنشین ماشینها دراز میشود و با لهجه عربی درخواست کمک میکند. برشی از ارثیه و تداوم سیاست استعماری دویست، سیصد ساله گذشته است، که در پناه سیاست ارتجاعی مسلط و محافظهکارانه سرمایهداری همچنان پایدار مانده. آن هم در منطقه نفت خیز و ثروتمند جنوب کشور، که همین امروز فروش نفت و گازش توسط حاکمان به شرکتهای انحصاری بزرگ دنیا، یکی از گفتگوهای پیآمد مذاکرات هستهای است که در جریان است.
درفاصله ۱۲ کیلومتری با زن نگونبخت عرب که نفتش را میبرند، و او را مجبور میکنند، تا در گرمای ۵۰ درجه جنوب در آسفالت داغ بنشیند و دست نیازش را به طرف مردم دراز کند، جاده هورالعظیم از جاده قدیم اهواز- خرمشهر جدا میشود، تابلو دلالان نفتی حکومت نصب شده، تا دیگر واسطهها و دلالان کوچک و بزرگ نفتی را آگهی بدهد!- «پروژه احداث تاسیسات سطح اراضی میدان نفتی سهراب» (هورالعظیم) کارفرما «شرکت نفت و گاز اروندان» پیمانکار «شرکت آذرسیمآب»
از همان ابتدا که از اهواز خارج میشوی، در فضا و محیطی قرار میگیری که لحظه لحظههای جنگ ارتجاعی و ضدانسانی ۸ ساله ایران و عراق برایت تداعی میشود. در پس هر تل خاک و بوته صحرائی، در هرم و گرمائی که در این ساعات آغاز روز شروع شده، انسانهائی را میبینی که از دو طرف در کمین همدیگر نشستهاند، و یا برای غافلگیری همدیگر در حرکت هستند.
و اما امروز، بعد از گذشت ۲۷ سال از پایان جنگ، در ابتدای جاده هور، با دیدن تابلو دلالان نفتی، و تلاشی که انجام میگیرد، سیاست “جنگ و نفت، و نفت و جنگ”، همان سیاستی که فرصت پاگیری ارتجاع مذهبی و قومی را در منطقه فراهم آورد، انقلاب مردم ایران را به ضد انقلاب ارتجاعی حاکم تبدیل کرد، بهار عرب و منطقه را به آتش و خون کشید، بر ذهن مسافرین و سرنشینان ماشینها سنگینی میکند. استثمار، غارت، سرکوب و دکلهای نفتی! میتوانید سپاه پاسداران را اضافه کنید! آنها سه دهه پیش در آبهای هور جنگیدند، و امروز هور را برای غارت نفت خشک میکنند. علت به پرواز درآمدن گرد و خاکها و ریزگردهائی که زندگی مردم بعضی شهرها و مناطق ایران را فلج کرده، و همچنان ادامه دارد. همان موضوعی که باعث شد مردم اهواز چند روز پی در پی تجمع اعتراضی برپا کنند و موجب وحشت رژیم شوند. سرمایهداری با جنگ و تخریب طبیعت و زیست انسان معنی می شود.
جاده هور- طلائیه- فتح و… از سمت راست از جاده خرمشهر- آبادان جدا میشود، در امتداد جاده از دو طرف، با فاصله، روستاهای کوچک و بزرگی وجود دارد. آثار آبادانی زیادی در آنها دیده نمیشود. یکی از این روستاها تقریبا بزرگتر و در سمت راست جاده قرار دارد، دارای رونق نسبی است، آثار زندگی و تلاش خانوادههای روستائی مشاهده میشود. با پایهکوبی تیرکهای چوبی در زمین و کشیدن فنس پیرامون آنها دایرههای بزرگی درست کردهاند که گوسفندان را شبها در آنها جای میدهند. پنج، شش آغل تابستانی از این نوع مشاهد میشود که هر کدام ظرفیت ۵۰۰ گوسفند را دارد. و گلههای گوسفند به ظرفیت آغلها در اطرف روستای فوق دیده میشود. وسایل و تجهیزات کشاورزی، تراکتور، گاوآهن، تریلی یدک تراکتور، تانکر بزرگ آب و مردمی که در خانهها و اطراف در رفت و آمد هستند، خبر از رونق زندگی میدهند. موتورسیکلتهای دوترکه سواری که در اطرف روستا گاوها و احشام روستائیان را هدایت به منزل میکنند تائید بر زندگی در این روستا است. مسافرین جاده بوی زندگی روستائیان را با فاصله حس میکنند. نام روستا باخطی کج ومعوج، ناخوانا و غیر حرفهای روی تابلو مسجد و در کنار نام مسجد ثبت شده.
تغییر محسوسی که جمهوری اسلامی در بعد از بهمن ۵۷ در زندگی مردم روستانشین و دهستانهای این مرز بوم بوجود آورده، مساجد نوسازی است که در دیهها و روستا و اغلب گوشه و کنارها برپا کرده. در آخرین دهه پیش از انقلاب، میزان اهمیت روستا و جمعیت آن با تعداد مدارس و احیانا دبیرستانی که در محل دایر بود برآورد میشد، امروز مسجدها بر آموزشگاهها پیشی جستهاند. در دو ناحیه از جاده تابلو مقبره سید خلف نامی نصب گردیده، گنبدی در میان چند خانهی روستائی و درختان کویری که خوب مراقبت شدهاند، خود را نشان میدهد. همکارم که در کنارم نشسته، میگوید: شهردار اهواز که کوس رسوائی او در شهر بلند شده، و یکی از اعضای شورای شهر افشاگریهای بیحد و اندازهای در مورد حیف و میلهای او روی صفحه موبایلهای مردم شهر فرستاده، او هم سید خلف نام دارد!
هوا به زودی گرم میشود. خنکای صبحگاهی به سختی تا ساعت ۹ دوام میآورد. جای خود را به گرما میدهد. افق اصلا دیده نمیشود. همه چیز در چشمانداز در هرم و گرما میفرسایند و عرق ریز در رقص و تاب است. خود را در یک دایره میبینی که پیرامونت همین هرم پوشیده، و باد شدیدی که با سرعت و گرمای آتشینی شلاقوار بر چهرهات میکوبد.
تقریبا در ۵۰ کیلومتری جاده سمت چپ، هیبت بچه غولی را میبینیم، که تلاش میکند خود را از میان هرم و گرما و از فاصله دور به ماشینهائی که درحال تردد هستند، نشان بدهد. شش استوانه بلند بر فراز سرش که به طرف بالا رفته، از دور دیده میشوند. بیلر یا کورههای سوخت هستند. پالایشگاه کوچک نفتی است که برای تفکیک و تصفیه نفت منطقه هور برپا شده. پالایشگاه جمع وجوری است با چهار حدود مشخص که اطرافش باز است، بطور تقریبی در محیطی به وسعت ۲۰۰۰۰ مترمربع ساخته شده، اصطلاحا مینی پالایشگاه خوانده میشود. مردم منطقه نیز این صنعت را به همین نام میخوانند. در ردیف طرحهای اجرائی زودهنگام است. و تابلوئی با همین عنوان جلو درب پالایشگاه نصب شده.
از قول یک آشنا به محیط و منطقه، نفت استخراجی این منطقه را اصطلاحا “نفت سبز” میگویند. یکی از مرغوبترین و گرانترین نفت در مناطق نفتخیز در دنیا است. بسیار نایاب و کمیاب میباشد. در مناطق انگشتشماری از کشورهای نفتخیز دنیا مشابه این نفت را میتوان پیدا کرد.
در حالی که علاقه داریم در مورد این صنعت که هنوز راهاندازی نشده، بیشتر بدانیم، با ناخرسندی آن را پشت سر میگذاریم. بوتههای کوتاه گرمسیری و تلهای خاک کوچک و بزرگی اینجا و آنجا دیده میشود. خاکریزی طولانی در امتداد جاده و خاکریزهائی که در اشکال مختلف همدیگر را قطع میکنند، احتمالا مربوط به جنگ میباشند، یا برای خشک کردن آب هور و مهارکردن برای تهنشین کردنش. نهر جوی آب حاشیه جاده، و نیزارهای روئیده بر کناره آن، ساقههای نی آبی در پشت خاکریز در امتداد جاده، دیده میشوند.
در کیلومتر تقریبی ۷۰ جاده، تابلو سبزرنگ راهنمائی مسیر روستاهای جفیر، طلائیه، و فتح را در سمت چپ جاده نشان میدهد. در زمینهای اطراف این منطقه آثار هورالعظیم را میتوان مشاهده کرد. از هور و عظمت آن چیزی دیده نمیشود. رسوبات باقیمانده از آب تهنشین شده سطح زمین را سفید کرده. خالی بودن سطح زمینهای اطراف از پوشش گیاهی حکایت از هور دارد که طی سالهای طولانی تخم و دانه کلیه گیاهان را از بین برده. ساقه و بوتههای فشرده و خشک شده نیهای آبی در قسمتهائی از این زمینها دیده میشود. خشکی آب هور از طرف ایران شروع و به طرف عراق پیش میرود. هور آن طرفتر هنوز زنده است. در سمت چپ مسیر ما، آنجا که دکلهای حفاری نفت، شمارههای ۲۰۲ و ۲۰۴ برافراشته است، تتمه و پسمانده آبهای خشک شده در چاله چولهها، برکههای کوچکی تشکیل داده، ستیغهای الماسگون خورشیدهای کوچک سطح آب در چشم فرو میرود. پرندگان آبی در کنار این برکههای در حال موت به شکل دایرهواری در سوگ هور نشستهاند. از جانوران بزرگ و کوچکی که از هورالعظیم ارتزاق میکردند، امروز خبری نیست، همه با هور از بین رفتهاند.
وسایل نقلیه نفربر، وسایل نقلیه سنگین، تریلرهای ۱۸ چرخ و کامیونهای بزرگی که بارشان وسایل تجهیز کار، و وسایل کارگاهی است، به سرعت در حال رفت یا برگشت هستند. رانندگان وسایل نقلیه مطمئن از جاده نسبتا خوب و راست، این منطقه به سرعت از مقابل هم رد میشوند. هوای فشرده ناشی از سرعت ماشینهای سنگینی که از مقابل ما رد میشوند و به ماشین سواری ما برخورد میکند، لحظاتی از سرعت آن کاسته میشود. ماشینهای سواری مدل بالا، ماشینهای پاترول و سواری پلاک اروند، عموما رؤسای محلی نفت، حفاری، مدیریتها و کارفرماهای شرکتهای مجری را سرویسدهی میکنند. تانکرهای حمل آب، کامیونهای سنگین که بارشان آسفالت و متریال برای ساخت کارگاهها است در رفت و برگشت هستند. ماشینهای سواری کوچکی، شبیه ماشین ما با دو یا سه سرنشین که وسایل و ابزارآلات محدود کارشان در درون ماشین جا دادهاند دیده میشوند. این جمعیت زحمتکش و کارگر توسط پیمانکاران کوچک جزء برای تجهیز کارهای کارگاهی بطور موقت برای چند روز به کار گرفته میشوند، و بعد جایشان را به واحدهای کاری دیگری میدهند.
به چهارراهی نزدیک میشویم که تابلو راهنمائی جهت مناطق جفیر، طلائیه، و فتح را در سمت چپ جاده نشان میدهد. از فاصله دور صنایع نفت در این منطقه دیده میشود. «شرکت جهان پارس» کار اجرائی انتقال خط لوله این صنایع را انجام میدهد. آوازه این شرکت از طرف جویندگان کار به گوش ما رسید. دو تابلو شرکت نفت در دو طرف این چهارراه بطور قرینه نصب شدهاند، که منطقه را به نام «مجموعه تفکیک آزادگان شمالی ۸ کیلومتر»،«مجموعه تفکیک آزادگان جنوبی ۱۰ کیلومتر» تقسیم میکند. کمپ شرکت نفت را جلوتر میبینیم که با فاصله کمی در سمت راست جاده قرار دارد، دکل بلند مخابرات در وسط سایت نشان از اهمیت آن در منطقه دارد. ساخت این سایت قدیمیتر به نظر میآید. ساختمانهای آن اغلب آجری هستند، برخلاف تاسیساتهای تازهای که در منطقه در حال اجرا هستند، و عموما پیش ساخته و تقریبا موقتی هستند. این کمپ امور مدیریتی و فنی نفت مناطق هور، هویزه، بستان و… عهدهدار است و احتمالا تدارک برخی متریال را تهیه و ساماندهی میکند. تاسیسات دیگری نزدیک این سایت است، شبیه انبار متریال است. سولههای بزرگی دارد، و مقدار زیادی متههای حفاری در محوطه بیرونی آن ریخته است. جاده هویزه و سوسنگرد در فاصله میان این دو کمپ در سمت راست از جاده اصلی جدا میشود. وقتی چشم از کمپ شرکت نفت میگیریم، خود را در فاصله ۲ کیلومتری پاسگاه میبینیم که در روبرویمان است. ساختمان نسبتا بزرگ و با برج و باروی پاسگاه را از فاصله دور دیده بودیم. که در هرم و گرما میرقصید، چیزی شبیه دود از فاصله دور بر فراز دو برج بلند ساختمان در حرکت بود. اما هم اینک که نزدیک پاسگاه شدهایم به نظر میآید هیبت ساختمان پاسگاه بزرگتر از آن است، که از دور دیده بودیم، و برعکس تصور ما پاسگاه استوار بر زمین هور است، از دود و آتش، و رقص آن هم خبری نیست. سروان عبیات حکم میراند، مدیریتها و رؤسا عبور میکنند، بقیه هم بستگی به خوشآمد و بدآمد خودشان دارد، و در نهایت اینکه شرکت مربوطه این افراد چه سودی برای پاسگاه دارد. بیست نفری سرباز و سه- چهار درجهدار احتمالا وظیفه همه پلنگیپوش، در این پاسگاه بر رفت و آمد افراد و ماشینها نظارت میکنند. ورود به این منطقه که حوزه استخراج نفت و نزدیک مرز عراق است، باید با دلیل و مجوز باشد. برای اجازه عبور پیاده میشویم، نگاهی به اطراف میکنم، تنها تابلو نسبتا بزرگ کنار جاده که در روبروی اتاق پست پاسگاه نصب است نظرمان را جلب میکند.- «تخریب محیط زیست نابودی زندگیست»! «شرکت حفاری و اکتشاف انرژی گسترپارس» حامی محیط زیست! تابلو خوش آب و رنگی است. اما، حکایتش شبیه همان حکایت معروف آی دزد، آی دزد است. با این نمونه تابلوهای غلطانداز که به شکل مضحک و متناقضی مرتبط با محیط زیست است، و تابلوهای نامربوط دیگری هم برخورد کردیم، تابلو کوچکی درست در نقطهای که آب هور دارد خشک میشود، نظرمان را جلب کرد. که روی آن نوشته بود، در حفظ محیط زیست بکوشیم! و یک تابلو هم در میانه جاده، تازه تهیه و نصب شده بود، که زنان را به حفظ حجاب و عفاف دعوت میکرد. نگاه به اطراف کردیم خالی از سکنه بود، کارگاه و روستائی هم آن اطراف دیده نمیشد!
این پاسگاه، تا پاسگاه نقطه مرزی تقریبا سی کیلومتری فاصله دارد. با عبور از پاسگاه وقتی که ده کیلومتر به مقصدمان نزدیکتر میشویم. کمپ اردوگاهی ملی حفاری را میبینیم، که در سمت راست، کنار جاده واقع شده، کمپ اردوگاهی نامی که روی تابلو مقابل کمپ نوشته شده. کمپ نسبتا بزرگ و افرد زیادی در آن کار، استراحت و زندگی میکنند. روی چند کانکس دیش ماهواره نصب شده. دکلهای حفاری و چاههای نفت زیادی را میتوان در اطراف و در فضای تب کرده و تیره دید، این کمپ در میان دکلهائی که در فاصله چهار- پنج کیلومتری با هم در زمینهای در این قسمت هور که تازه خشک کردهاند قرار گرفته. ۸ دکل را توانستیم بشماریم، که به معنی ۸ حلقه چاه است. نفرات کمپ، کار و امور مربوط به چاههای حفاری و دکلهای نفتی همین منطقه را انجام میدهند. این کمپ بخش فنی و مدیریتی را نیز شامل میشود. ماشینهای سواری پراید نسبتا زیادی که در پارکینگ روبروی کمپ پارک شده متعلق به کارگران ملی حفاری هستند، که کار حفاری و نگهداری دکلها را انجام میدادهاند. کارگرانی در مسیر دیده میشوند، که لباس کار ملی حفاری به تن دارند.
بیشتر زمینهای این منطقه، قبلا آبگیر طبیعی «هورالعظیم» بوده که آن را خشکاندهاند. اغلب چاههای نفت حفاری شده در منطقهای که عرض ۳۰-۲۰ کیلومتر، و طول آن تقریبا ۱۴۰ کیلومتر، فاصله میان هویزه از شمال، و در جنوب به سمت اروند و خرمشهراست، و غرب آن در طول هممرز با عراق است. در مسیری که به طرف محل کارمان در حرکت هستیم، حدودا ۸-۷ دکل حفاری را میتوان با چشم در فاصله دور و نزدیک دید. چینیها کار اکتشاف نفت این منطقه را عهدهدار بودهاند. در بعضی از ماشینهای در حال تردد افراد چینی دیده میشوند. این قسمت جاده نوساز است، کارگران مشغول نصب گارد ریلهای بغل این جاده راست و مستقیم هستند. تابلوئی بر سر سه راهی پیش رویمان در سمت چپ نصب شده. به ترتیب نام این شرکتها روی آن نوشته شده.
۱- پروژه خط انتقال میدان نفتی یاران شمالی
۲- شرکت ملی مهندسی توسعه نفت (کارفرما)
۳- شرکت توسعه نفت و گاز پرشیا
۴- شرکت اسسکو (پیمانکار)
سایت و کارگاه بزرگی بعد از سه راهی در سمت چپ جادهای که به راست میرود قرار دارد، بچینگ کارگاه، نزدیک جاده است، احتمالا این سایت تلمبهخانه و ایستگاه نفت، محل مخازن نفتی است که به پالایشگاه کوچک منطقه یا آبادان پمپاژخواهد شد. محوطه نسبتا وسیعی است. یکی- دو اسکلت بتونی در حال ساخت در این محوطه دیده میشود. محل کار ما در سمت راست و با این سه راهی یک کیلومتری فاصله دارد. سایت کارگاهی برپا شده، متشکل از چهار شرکت مستقل از هم و در جوار هم که اطرافشان با فنس دیوارکشی شده. کار تجهیز کارگاهی آنها در حال اتمام است. هیچگونه تابلوئی که نام این شرکت روی آن نوشته باشد نمیبینیم. زمین بیسکوبی شده، کانتینرهای مدیریت و کارکنان، سالنهای خوابگاهی، و سالن آشپزخانه در حال احداث، سرویسهای بهداشتی و دستشوئی، اتاقک نگهبانی، سالن تعمیرات و سرویس وسایل نقلیه، مجموعه این کارگاه را تشکیل میدهند. این شرکت در حال تجهیز و تدارک، و تهیه سایل کار و ماشین آلات مخصوص انتقال خط لوله است. جمعا حدود چهل نفر نیروی کار و مدیریت در تدارک و تجهیز این کارگاه مشغول هستند. ده نفر مدیریت و ابواب جمعی آنان، پانزده نفر کارگران بومی، و بقیه هم کارگرانی هستند که برای پیمانکاران جزء کار میکنند. کار در بیابان و گرمای ۵۰ درجه، فوقالعاده سخت و طاقتفرساست. باد تند، گرما را به شدت بر سر و صورت و پیکر کارگر میکوبد، بیش از حد معمول و کار در شرایط عادی باید انرژی بسوزاند تا کاری که به او واگذار شده انجام بدهد. قسمتهائی از پوست بدن و سر و صورت که در معرض تیغ آفتاب و باد شدید قرار دارد، در همان روزهای اول به شدت میسوزد. پوست اغلب افرادی که در اینجا کار میکنند، سوخته و تیره رنگ شده. آب بدن کارگر در مقابل تابش آفتاب سوزان و باد داغ، تبخیر و دچار ضعف و بیحالی میشود. چشم کارگران حساسترین نقطه بدن است که در مقابل گرما و هوای داغ آلوده به گرد و خاک، به شدت آسیب میبیند، این کارگران در طولانی مدت، دچار کمسوئی و تیرهبینی زودرس میشوند. هوای گرم منطقه تا ظهر و ساعت نهار قابل تحمل است، اما ساعات بعد از نهار و تا ساعت ۵ غروب هوا بشدت گرم و غیر قابل تحمل میشود. بین ساعت ۵ و ۶ غروب از شدت گرما کاسته میشود، افق مقداری صاف و روشن میشود، هوای سطح زمین شروع به حرکت میکند، و سقف آبی آسمان هم به میزان کمی به شکل خرمن ماه دیده میشود. در این ساعات تب و گرمای بدن کارگر کم میشود، تازه میتواند به خودش فکر کند که در طول روز چقدر آفتاب داغ او را سوزانده و چه میزان آب از بدنش تبخیر شده، است.
با کارگران بومی صحبت میکنم. اغلب تا مقطع راهنمائی درس خوانده، و ترک تحصیل نمودهاند. تحمل بیشتری در مقابل گرما دارند. شرایط سخت زندگی در روستا، و عدم امکانات زندگی آنان را خسته و عاصی نموده. با آزردگی فحش و دشنام نثار سردمداران حکومت میکنند.
هرچه توسعه و تولید زیادتر شود، استثمار فقر و بیحقوقی کارگران بیشتر افزایش مییابد. پروژههای نفتی هورالعظیم، عسلویه دیگری خواهد بود، درست است که حجم کار عسلویه را ندارند، اما این جا هم جهنمی برای کارگران خواهد شد. از هم اینک میتوان فردا را شاهد بود که چگونه با اعمال قانون منطقه ویژه، بستن قراردادهای موقت، حقوق سه برابر زیر خط فقر، ساعات طولانی کار در معرض گرما و باد شدید، همراه با گرد و خاک، برداشتن و حذف بیمههای کارگری، عدم امکانات ایمنی، بهداشتی، غذای بدون کیفیت کارگاهها، استثمار شدید، اجحاف و زورگوئی کارفرماها، و دهها مورد مشکلات دیگری که کارگران با آنها روبروخواهند بود. کارگرانی را که برای رهائی و خلاص شدن از وضعیت بیکاری، و تامین حداقل معاش برای گذران زندگی خانوادههای خود روانه کار در این منطقه میشوند. آنان با سختیها و مشکلاتی زیادی روبرو خواهند بود.
فعالین کارگری، کمونیستها و همه دوستداران وعلاقهمندان به سرنوشت طبقه کارگر، تنها نیروهائی هستند که میتوانند کارگران را در مبارزه یاری نمایند. هم اینک در دفاتر و اتاق کار مدیریتهای کارفرمائی نفتی، در طرح برنامههای خود، فصلهای زیادی اختصاص به کارگران دادهاند، که چگونه آنان را استثمار، سرکوب و کنترل نمایند. تا بتوانند در تحصیل پول نفت و کسب ثروت، کمی از میل حرص و آز خود را فرونشانند!
وظیفه فعالین کارگری، کمونیستها، و همه نهادی کارگری، سازمان ها واحزاب کمونیست است، که کارگران را تنها نگذارند، به وظایف حرفهای و انسانی خود برای کاستن بار مشکلات طبقه کارگر و برداشتن آنها از دوش کارگران تلاش کنند. سازماندهی و ایجاد تشکلهای کارگری در مبارزه طبقاتی میتواند دستاورد فعالین در عرصه کارمزدی باشد. زمان برای سازماندهی دیر نشده، برای سازماندهی در زمینه ابتدائیترین مسائل مبارزاتی تا اشکال عالیتری از مبارزه، ما میتوانیم چارهاندیشی و راه حل پیدا کنیم. کارگران و کمونیستها که سرنوشتشان از قبل به هم گره خورده، و خود را همسرنوشت میدانند، با سازماندهی و کار تشکیلاتی میتوانند، بر وضع موجود و بورژوازی غلبه کنند. حکومتهای بورژوازی با تمام جناحها و دستهها، و با عالیترین کارکرد و برنامه، چیزی غیر از استثمار و بیحقوقی برای ما کارگران رقم نخواهند زد. خود ما کارگران و فعالین کارگری هستیم، که برای تغییر وضع موجود به مبارزهای سازمانیافته و گسترده نیازمندیم. ما فعالین کارگری جنوب از همین امروز کلیه هواخواهان و دلبستگان به طبقه کارگر را فرا میخوانیم، تا کارگران منطقه هورالعظیم را در کلیه مبارزات صنفی – سیاسی، حقوقی و تشکیلاتی یاری نمایند.
فعالین کارگری جنوب –علی شجیرات- روزبه فرهادی- تابستان نودوچهار
نظرات شما