کامران: جمهوری اسلامی پس از اتمام مذاکرات با امریکا

مقدمه

جمهوری اسلامی به ضرب تحریم‌های اقتصادی٬ سراسیمه٬ بپای میز مذاکرات مستقیم اما نه چندان!! پنهانی برای حل اختلافاتش با امریکا رفته است. اما این دور از مذاکرات به احتمال بسیار زیاد٬ امریکا٬ شرایط خود را به رژیم تحمیل خواهد کرد. اختلاف اصلی بر سر مسئله سلاح‌های اتمی نیست. اختلاف اصلی بر سر فقدان سازش و هماهنگی سیاست‌های ایران با سیاست‌های سرمایه جهانیست. استقلال سیاسی جمهوری اسلامی مانع اصلی ست. این بار اما٬ رژیم با معضل جدیدی پس از پایان مذاکرات روبرو خواهد شد. مسئله استقلال سیاسی به سادگی حل نخواهد شد. استقلال سیاسی رژیم با ماهیت مذهبیش گره خورده است. چه آینده ای در انتظار رژیم خواهد بود؟

خمینی طبق قرارش با امریکا٬ فرانسه٬ آلمان٬ و انگلیس می‌بایست به قم رفته و به وظایف مذهبی‌اش عمل کند و حکومت را به بازرگان و عوامل ایرانی تبار کشورهای نامبرده از قبیل قطب زاده٬ یزدی٬ بنی صدر و امثالهم بسپارد. به عبارت دیگر ارگان سازشی (کنفرانس گوادالپ٬ دی ما ه ١٣۵٧) از خمینی و عوامل خارجی تشکیل شده بود تا انتقال قدرت به پایان رسد از جمله اهداف این ارگان می‌توان به:

– سرکوب نیروهای چپ انقلابی در ایران

– حفظ کمربند سبز اسلامی بدور اتحاد جماهیر شوروی سابق

– ادامه فروش نفت به غرب اشاره کرد.

از بدو تولد جمهوری اسلامی قرار بود سیاست‌هایش در راستای سیاست‌های کلی سرمایه‌داری جهانی باشد. امام خمینی و سرمایه تجاری (بازاریان) با اشغال سفارت امریکا قولشان را شکستند و با بیرون انداختن عوامل ارگان سازش از یک طرف و سرکوب نیروهای چپ و انقلابی از طرف دیگر٬ تمامی قدرت حکومتی را تصرف کرده و به استقلال سیاسی دست یافتند. امریکا و همدستانش در آن مقطع در مقابل یک عمل انجام شده قرار گرفتند که مورد پسندشان نبود٬ اما رژیم جدید به اغلب رسالتش که همانا برقراری سدی در مقابل اتحاد جماهیر شوروی و سرکوب نیروهای چپ و تداوم سرمایه بود٬ عمل می‌کرد. رژیم در داخل ایران با درهم تنیدن مذهب با سیستم جمهوری یک معجون جدید حکومتی بوجود آورد. ادغام مذهب با نوعی پارلمان سرمایه‌داری٬ شکل جدیدی از یک حکومتی با ارگان‌های موازی قدرت بود. یک سری ارگان برای دستگاه روحانیت برقرار شد و سری دیگری٬ در همان موازات٬ برای مجلس برقرار شد. اما رژیم به استقلال سیاسی‌اش که یکی از دستاوردهای انقلاب بود نیاز داشت تا قدرت را در دست ملایان حفظ کند چرا که دوران حکومت‌های مذهبی توأم با سرمایه داری مدت‌ها بود که بسر آمده بود. ملایان بخوبی می‌دانند که یا جای آن‌هاست یا جای سرمایه جهانی. روحانیت با شعار مرگ بر امریکا روی کار آمد ولی از ابتدای بقدرت رسیدنش تا امروز٬ مرتبا اعلام می‌کند که “نظام” یعنی بخش مذهبی رژیم در خطر است. رژیم این شعارها و عملکردهای متناسب با آن شعارها را تنها برای حفظ استقلال سیاسی‌اش بکار می‌برد. از این روست که در حین همکاری با امپریالیست‌ها دست به تحرکات پان اسلامیستی زده و از نیروها و کشورهایی حمایت می‌کند که مورد قبول سرمایه جهانی نیستند. حفظ استقلال سیاسی همواره تضمینی بوده است برای حفظ غلبه بر بخش مذهبی رژیم به سرکردگی ولایت فقیه. اما از آنجایی که استقلال سیاسی و روبنای مذهبی با نیازهای سرمایه جهانی خوانایی ندارد٬ رژیم همواره در بی ثباتی به سر برده است. بی ثباتی رژیم ناشی از جدال قدرت سرمایه با ساختار مذهبی رژیم است.

استقلال سیاسی و همکاری با امریکا

جمهوری اسلامی در تمامی عمرش از طرفی حفظ استقلال سیاسی خود را دنبال می‌کرده و از طرفی همکاری با امریکا. افتضاح ایران- کنترا در نیکاراگوئه٬ همکاری با امریکا و غرب برای از بین بردن حکومت طالبان در افغانستان و صدام حسین در عراق (١) از بارزترین نمونه های همکاری رژیم با امریکا هستند. اما رژیم حاکم برای حفظ استقلال سیاسی‌اش به متحدانی در عرصه جهانی نیز نیاز دارد. برخی از این یاران کشورهایی نظیر کوبا و ونزوئلا هستند و برخی از طریق تحرکات پان اسلامیستی یعنی حمایت و نفوذ در حزب‌الله لبنان٬ سوریه٬ فلسطین و غیره تأمین شده‌اند. اما امروزه امپریالیسم و صهیونیسم دیگر حاضر به تحمل یک کشور اسلامی با استقلال سیاسی نیست. چرا؟

از سال ١٣٨٨ تا به امروز٬ دنیای سرمایه‌داری در بحران ساختاری عظیمی (دیپرشن) به سر می‌برد. این بحران٬ موجب شروع انقلاب در اکثر کشورهای عربی و خیزش‌هایی در کشورهای دیگر٬ شده است٬ تا آنجا که امنیت اسراییل و سیاست‌های سرمایه جهانی به خطر افتاده است. وجود مدل جمهوری اسلامی در ایران٬ بعنوان یک الگو برای خیزش‌های کشورهای عربی مانند بحرین و سوریه٬ برای سرمایه جهانی و صهیونیسم خطرناک است. امپریالیست‌ها امروزه مدل ترکیه را که یک دولت متعارف سرمایه‌داری با جنبه های آبکی اسلامی را مقابل کشورهای عربی از قبیل مصر و سوریه و مابقی می‌گذارند. جمهوری اسلامی٬ به شکل کنونی‌اش دیگر قابل تحمل نیست. رژیم حاکم در ایران بر این باور بود که امریکا تا ابد کجدار و مریض عمل کند و همچنان بتواند در مقابل تحریم‌های غرب (و به رهبری آمریکا) دوام بیاورد. اما تمامی نمایش‌ها و رجزخوانی‌های بی اساس٬ رژیم در مقابل تحریم‌ها٬ بیش از چند ماه دوام نیاورد و مشخص شد که تا زمانی که رژیم در مدار سرمایه جهانی قرار دارد سرمایه جهانی توانایی آن را دارد که سرمایه‌داری ایران را زیر پا له کند. پس از آغاز تحریم‌ها٬ در مدتی بسیار کوتاه٬ ریال آنچنان سقوط کرد که دیگر کسی خریدار این کالا نیست (پول برای آنکه بتواند پول باشد باید٬ اول٬ یک کالا باشد). تولیدات در ایران نصف شده و در سراشیب سقوط قرار گرفته است. تورم بیداد می‌کند و از اینجاست که رژیم ناقوس مرگش را شنیده و پای میز مذاکره مستقیم نشسته است. تمامی رجزخوانی‌ها فقط چند ماه دوام آورد. این بار شاید ولی فقیه فعلی مجبور بشود جام زهر دیگری نوش جان کند.

جمهوری اسلامی بعلت ادغام مذهب و حکومت از یک طرف همواره بی ثبات بوده و از طرف دیگر رفرم ناپذیر؛ چرا که رفرم یعنی خروج مذهب و ملایان از قدرت. بخش غالب حکومتی٬ به اصطلاح اصول گریان که حافظ استقلال سیاسی بوده‌اند همواره مورد تهاجم نیروهای “اصلاح طلب” به نمایندگی خاتمی٬ موسوی و امثالهم قرار داشته‌اند. برخی از عناصر “اصلاح‌طلب” مورد ترور٬ اصابت گلوله (سعید حجاریان)٬ متواری و یا مانند کرباسچی شهردار سابق تهران٬ مدتی را در زندان سپری کرده‌اند و بعضی هم هم اکنون در خانه‌هایشان زندانی هستند. آخرین یورش به اصلاح‌طلبان برای کسب مقام ریاست جمهوری توسط موسوی بود. موسوی خواهان رفرم به قیمت پایان استقلال سیاسی رژیم٬ اما به معنی نجات کلیت رژیم بود. امپریالیست‌ها که به اصلاح‌طلبان دل بسته بودند از سال ١٣٨٩  بفکر دیگری افتادند آنچه که امروز شاهدش هستیم و آن محاصره کامل اقتصادی و نظامی ست.

چرا ناگهان امپریالیست‌ها به جای جنگ به تاکتیک محاصره کامل اقتصادی روی آوردند؟

امریکا تا کنون جنگ با ایران را در دستور کار خود نگذاشته است؛ به چند دلیل: اول آن که رژیم حاکم در ایران تا حدودی که در بالا مطرح شد٬ منافع سرمایه جهانی را تا آنجایی که با منافع خودش در تضاد نباشد تأمین کرده و همچنان تأمین می‌کند. دوم آن که در مقایسه با رژیم٬ جانشین مناسب‌تری برای امپریالیست‌ها وجود ندارد. از بین بردن رژیم خلایی ایجاد می‌کند که پیامدهای نامعلومی چه در داخل ایران و چه در منطقه خواهد داشت. دلیل سوم آن که سرمایه جهانی هنوز سرگرم دو جنگ در عراق و افغانستان و یک بحران ذاتی اقتصاد سرمایه‌داری‌ست که به این سادگی رخت بر نخواهد بست.

بخش روحانیت رژیم تحت فشار است. همانطور که در بالا ذکر شد رژیم اسلامی بقول خودشان نظام “جمهوریت و اسلامیت” است. بخش “اسلامی” از طرفی با دخالت قوانین دست و پا گیر با توسعه سرمایه های داخلی که امری ذاتی سرمایه‌داری‌ست در تضاد است و بی ثباتی رژیم را دامن میزند و از طرف دیگر نیاز سرمایه های امپریالیستی را بطور کامل تأمین نمی‌کند. امریکا باید بتواند (در این دوران رکود عظیم اقتصادی) کالاهایش را مستقیماً به ایران صادر کند٬ باید بتواند به بازارهای آسیای میانه از (طریق ایران) دسترسی داشته باشد و غیره. اما روحانیت کماکان خواهان و حافظ استقلال سیاسی رژیم است؛ چرا که می‌داند با از دست دادن آن قدرت مذهبی تحت‌الشعاع قدرت سرمایه داخلی و بین‌المللی قرار گرفته و از میدان بیرون رانده خواهد شد. از این روست که شدید اصرار می‌ورزد که برای همگان روشن کند که هر گونه مذاکره مستقیم با آمریکا فقط از کانال ولی فقیه میسر است.

اما رژیم برای حفظ این استقلال٬ همانطور که اشاره شد٬ نه تنها به نیروهای مذهبی و بازاریان در درون نیاز دارد٬ بلکه در سیاست خارجی هم به برخی نیروها و کشورها نیاز دارد و از همین روست که دست به تحرکات پان اسلامیستی از قبیل حمایت و نفوذ در لبنان٬ سوریه٬ فلسطین و غیره می‌زند. اما این هم یک معضل دیگر است برای سرمایه امپریالیستی. آمریکا و همدستانش مصمم‌اند به هر شکل ممکن جلوی این جاه‌طلبی رژیم را بگیرند که این خود به تضعیف بخش روحانیت رژیم تبدیل خواهد شد. از دیدگاه سرمایه جهانی جمهوری اسلامی ایران الگوی مناسب برای جنبش‌های کشورهای عربی نیست چرا که امنیت سرمایه جهانی و صهیونیزم در این کشورها را به خطر می‌اندازد. بنا به دلایل فوق در این مقطع امپریالیسم به این صرافت افتاده که رفتار کج دار و مریض را به کنار بگذارد و با فشار اقتصادی و با به هدف گرفتن نقطه ضعف بخش مذهبی رژیم و شریان حیاتش که درآمد حاصل از نفت است را به حداقل برساند. تمامی هدف امپریالیست‌ها تضعیف و به بیرون راندن بخش اسلامی رژیم است. از این روست که جناح غالب٬ هر زمان یک جناح داخلی در مقابل او قد علم می‌کند فوراً به آن برچسب توطئه عوامل خارجی یا  “فتنه” میزند.

جلوتر ادعا شد که رژیم رفرم‌پذیر نیست. بله مسئله اساسی هم همین جاست. پایان این مذاکرات پایان یک مذاکرات ساده نیست. پایان این مذاکرات نقطه عطفی برای رژیم حاکم خواهد بود. رژیم یا باید بتواند رفرمهایی در ساختار و نهادهای قدرت به وجود آورد و در شکل جدیدش با سیاست‌های کلی جهان سرمایه سازش کامل پیدا کند یا آنکه بخش مذهبی آن قدرت را بطور کامل قبضه کرده و رقبا را بطور کامل بیرون براند. امروز می‌بینیم که دخالت رژیم در منطقه و سوریه و فلسطین و لبنان کمتر و کمتر می‌شود و عملا جمهوری اسلامی از حمایت این نیروهای مرتجع دست برداشته است. این‌ها باید قبل از مذاکرات مستقیم پنهانی با امریکا انجام می‌شد. اما این تازه شروع کار است. ما شاهد تصادم جناح‌های درون رژیم خواهیم بود از این روست که ولی فقیه امر کرده که تا انتخابات ریاست جمهوری هیچ‌یک از جناح‌ها حق ندارند به یکدیگر بپرند. این آتش‌بس فعلاً در جریان مذاکرات برقرار است اما دیری نخواهد بود تا جنگ درونی جناح‌های رژیم علنی شوند. در حال حاضر یک سیرک انتخاباتی شکل گرفته است و نمایندگان بخش مذهب با دلقک‌هایی نظیر حداد عادل و قالیباف و ولایتی با تشکیل نمایش مضحک ٢+١  وارد میدان شده است. قوانین جدید انتخاباتی و جانور جدیدی بنام پلیس انتخاباتی و این که فلان و بهمان حق ندارند کاندید شوند در بوق کرناها دمیده می‌شود. برخی از اصلاح‌طلبان به بهانه جنب و جوش و شور انتخاباتی و این که انگیزه‌ای برای شرکت مردم در انتخابات وجود ندارد خواهان فعالیت جدید انتخاباتی اصلاح طلبان اند. بنظر میاید که سپاه پاسداران پشت ولی فقیه صف‌آرایی کرده و سر احمدی‌نژاد و همدستانش بی کلاه مانده است. اینجاست که احمدی نژاد٬ ناگهان پی می‌برد که سپاه پاسداران صاحب اموال هنگفتی است و خواهان توزیع این اموال است تا بتواند از این طریق زیر آب سپاه پاسداران و در نتیجه ولی فقیه را بزند. این٬ تنها٬ گوشه‌ای از جدال‌هاست.

علت وحدت روحانیت و بازار

چند سال پیش همین احمدی‌نژاد همدست جدایی‌ناپذیر ولی فقیه بود و امروز یکی از مخالفانش.  اما چرا چنین شد؟ این پدیده‌ها را باید توضیح داد و به سادگی از آن نگذشت. اگر توجه کنیم تمامی رییس جمهوران رژیم یکی پس از دیگری از بنی صدر گرفته تا احمدی‌نژاد مورد غضب ولی فقیه وقت قرار گرفته‌اند. علتش اینست که در این پست این افراد به این نتیجه می‌رسیدند که برای متعارف شدن سرمایه‌داری ایران می‌بایست که بخش مذهبی دولت به کنار برود تا رژیم در کلیتش بتواند سیاست‌های اقتصادی متناسب با سرمایه‌داری متعارف را اجرا کنند. اما این خود باعث خشم روحانیون و ولی فقیه می‌شده است. بخش روحانی رژیم به خوبی واقف است که یا جای آن‌هاست یا جای عمال سرمایه‌داری متعارف و بنابراین چنین اجازه ای نداده است. برای بخش مذهبی رژیم در آمد نفت برای حکومتشان کافیست و نیازی به توسعه و جولان انواع سرمایه‌های دیگر را نمی‌بیند چرا که همین سرمایه‌ها اگر پر قدرت شوند بنیانشان را به زیر سوال خواهد برد. سرمایه تجاری (بازار) هم منافعش در این است که از محل درآمد نفت٬ کالاهای مورد نیاز جامعه را با استفاده از “ارز دولتی” وارد کند و از این راه درآمد هنگفتی نیز به جیب بزند. منافع بازار و روحانیت در ضعیف نگاه داشتن بخش‌های دیگر  سرمایه است. از این روست که از یک طرف وحدت روحانیت و بازار تا کنون بی چون و چرا بوده و هم اینکه علیرغم تمام شعارهای دولت در مورد خصوصی‌سازی و پیشرفت اقتصادی٬ هیچ‌کدام از طرح‌های دولتی عملا نتیجه نداشته‌اند. نتیجه آن که رژیم به نقطه ای رسیده است که دیگر توان آن‌را ندارد که جناح‌های منتسب به بخش جمهوریت خود را تحمل کند. یا جای مذهب است یا جای سرمایه جهانی.

سناریوها

آیا قدرت متمرکز در ولایت فقیه و سپاه ایستا و بشکل امروزی خود باقی خواهد ماند؟ یا به ریاست جمهوری و مجلس منتقل شده تا بتواند با سیاست‌های سرمایه جهانی سازش ایجاد کند؟ پایان مذاکرات با امریکا شروع دعوا بر سر ساختار قدرت و نهادهای رژیم خواهد بود. رفرم ناپذیری رژیم این بار برای آخرین بار محک خواهد خورد. رژیم باید یا رفرم پذیر شود و یا  کماکان به شکل کنونی‌اش ادامه داده و مورد غضب سرمایه جهانی قرار گیرد.

یک سناریو دیگر می‌تواند این باشد که قدرت از ولی فقیه به ریاست جمهوری و مجلس منتقل بشود. ولایت فقیه و ارگان‌های مذهبی دیگر مثل تشخیص مصلحت فقط جنبه تشریفاتی پیدا کنند. سپاه پاسداران و بسیج در ارتش ادغام شده و تحت فرمان رییس جمهور اصلاح‌طلب در آیند و از قدرت و نفوذ بازار کاسته شود. در حال حاضر این سناریو بسیار بعید به نظر می‌رسد.

سناریوی دیگر آنکه قدرت متمرکزتر در دست ولایت فقیه و بازار باقی بماند و جناح حاکم٬ بقیه جناح‌ها را یک بار و برای همیشه قلع و قمع  کند. در چنین شکلی محاصره اقتصادی و نظامی در آینده به بهانه دیگری شدیدتر خواهد شد. در این سناریو٬ برخلاف گذشته٬ جنگ با آمریکا برای اولین بار محتمل می‌شود. هم اکنون جناح مذهبی خط و نشان‌های زیادی برای بقیه می‌کشد و نه تنها عده ای را از کاندیداتوری ریاست جمهوری بر حذر می‌دارد بلکه با تصویب قانون انتخابات همه جناح‌ها را عملا حذف کرده است. رییس جمهور آینده رژیم فردی از جناح ولایت فقیه خواه قالیباف باشد و یا لاریجانی و یا ولایتی٬ خواهد بود. رژیم این نقشه را در سر دارد که تا پایان مذاکراتش اختلافات جناح‌ها را تا حد ممکن٬ مسکوت بگذارد و پس از اتمام مذاکرات به سراغ تصفیه حساب‌های نهایی برود. در این مدت رژیم از حمایت نیروهای مرتجع خارجی دست خواهد کشید. این سناریو در حال حاضر با توجه به فعل و انفعالات کنونی محتمل‌ترین چشمنداز است.

کامران

دی ١٣٩١

دسامبر ٢۰١٢

 زیرنویس:

١-ایران و آمریکا تاکنون دو بار بر سر موضوعات منطقه خاورمیانه با یکدیگر پای میز مذاکره نشسته‌اند. نخستین بار مذاکرات در اثنای حمله آمریکا به افغانستان و در دومین دولت اصلاحات بود. هرچند این مذاکرات علنی نشد اما دو کشور برای براندازی طالبان با یکدیگر گفت‌وگو کردند. موضوعی که شاید به علت تابو بودن آن تا آن زمان، هرگز رسانه‌ای نشد و بعدها از لابه لای برخی ناگفته‌هایی که منتشر شد این رویداد علنی شد. در دولت اول احمدی‌نژاد اما این بار هیئت‌های دو کشور به طور رسمی بر سر موضوع عراق و نحوه تأمین امنیت آن پای میز مذاکرات نشستند و چندین دور جلسه را با یکدیگر برگزار کردند.

http://www.donya-e-eqtesad.com/Default_view.asp?@=332788

POST A COMMENT.