ناهنجاری‌های اجتماعی که به “هنجار”های اجتماعی تبدیل شده‌اند

ناهنجاری‌های اجتماعی لکه‌ی پلشتی‌اند بر چهره تمامی شهرها روستاهای جهان سرمایه‌داری که تنها سودایش کسب سود است و نه رفاه انسان‌ها. در این نظام، مالکیت خصوصی بر وسایل تولید، به‌رغم پیشرفت‌های علمی و فنی دوران معاصر که انسان را قادر ساخته به فضا و اعماق اقیانوس‌ها دست یابد و حجم عظیمی از ثروت و رفاه را تولید کند، با انباشت ثروت در یک سو و فقر در سویی دیگر، شرایط زیست اکثر انسان‌ها را به عصر توحش نزدیک‌تر کرده تا سده بیست و یکم. به ویژه شرایط زیست آفرینندگان این ثروت و رفاه را در اکثر کشورهای جهان. گرچه، دولت‌های کشورهای سرمایه‌داری پیشرفته، بر اثر مبارزات طبقاتی طولانی، و در هراس از تکا‌ن‌های اجتماعی و شورش‌ها، به ناگزیر بخشی از ارزش اضافی دریافتی تحت عنوان مالیات را به تسکین آلام برآمده از این نظام اختصاص می‌دهند، اما این امر در مورد همه کشورها صادق نیست. و در کشورهای بسیاری این ناهنجاری‌ها تمامی عرصه‌ها را دربرگرفته و مرزهای تحمل را نیز درنوردیده‌اند.

ایران یکی از این کشورهاست. کشوری با تمامی پلشتی‌های نظام سرمایه‌داری به همراه پس‌مانده‌ترین نظام سیاسی، یعنی یک حکومت دینی. حکومتی که با تکیه بر سرنیزه هر صدای اعتراضی را در گلو خفه می‌کند حتا اعتراض به ناهنجاری‌های اجتماعی را. “ناهنجاری‌های اجتماعی” که امروزه بر اثر وفور به “هنجار اجتماعی” و امری معمول تبدیل شده‌اند.

کیست که شاهد کار کودکان در کوچه و خیابان نبوده باشد؟ مسئولانی که ابتدا وجودشان را انکار می‌کردند، و هنگامی که جای انکاری باقی نماند، به جعل آمار روی آوردند. کودکانی که بنا به تخمین‌های غیر رسمی تعدادشان به ۳ تا ۷ میلیون نفر رسیده و مسئولان “کودکان خیابانی” می‌نامندشان. گویی کودکانی‌اند بیکاره و آواره در خیابان‌ها. گرچه نه طبقه حاکم و نه دستگاه‌های دولتی از هنگام “انکار” تا “جعل آمار” از استثمارشان دریغ نورزیده‌اند. از کارفرمایان کارگاه‌های زیرزمینی و کوره‌های آجرپزی و بازاریان گرفته تا شهرداری تهران و پیمانکارانش که برای‌شان “کارت زباله‌گردی” هم صادر می‌کنند و بر حسب مصلحت هر از گاهی دستگیرشان میکنند، توهین و تحقیرشان می‌کنند، موهایشان را می‌تراشند و خانواده‌های‌شان را احضار می‌کنند. آنها همه در معرض انواع بیماری‌ها و آزارهای جسمی و جنسی قرار دارند.

کیست که در خیابان‌های شهرها به کارتن‌خواب‌ها برنخورده باشد. کارتن‌خواب‌هایی که حتا به گورها پناه می‌برند تا از شر آزار و اذیت پلیس، سرما یا اوباش رژیم در امان باشند. بی‌خانمان‌هایی که وانمود می‌شود همه معتادند و سارقین خرده‌پا. باز هم آمار ضد و نقیض است. در آبان ۹۵ عضو شورای شهر تهران می‌گوید سال گذشته ۲۴ هزار کارتن‌خواب اسکان داده شدند و هر ساله ۵ – ۴ هزار نفر به تعدادشان افزوده می‌شود، اما آمار غیر رسمی سال ۹۶، از ۱۵ هزار بی‌خانمان یاد می‌کند. و همین چند روز پیش نیز نسبت به افزایش زنان بی‌خانمان ابراز “نگرانی” ‌شد.

یکی می‌گوید تعداد معتادان افزایش یافته و به بیش از ۵ / ۲ میلیون نفر رسیده است. دیگری می‌گوید چند سال پیش ۳ میلیون نفر بود که بر اثر “اقدامات” تعدادشان به ۲ میلیون ۸۰۰ هزار نفر رسیده و آن یکی اعتراف می‌کند این آمار تنها تعداد معتادان ثبت شده است و آمار واقعی معتادان بسیار بیش‌تر است. مسئولین، هم‌چنین “هشدار” می‌دهند اکنون اعتیاد چنان فراگیر شده که یک ششم معتادان را زنان تشکیل می‌دهند. اما “هشدار” به چه ارگان یا مسئولانی؟ به همان ارگان‌ها و مسئولانی که با رواج فقر و بیکاری، نابودی امید به آینده و دریغ امکانات ورزشی و تفریحی از جوانان و قاچاق بی حد و حساب مواد مخدر پدیدآورنده‌ی چنین شرایطی هستند؟

رئیس سازمان برنامه و بودجه نرخ بیکاری در شش ماه اول سال را ۷ / ۱۱ درصد اعلام می‌کند، مرکز آمار نرخ بیکاری در سال گذشته را ۴ / ۱۲ درصد، وزیر کشور در مهر ماه ۱۲ درصد و می‌افزاید که این نرخ در برخی از شهرها به ۶۰ درصد می‌رسد، اما دو روز بعد، سخنگوی دولت آمار وزیر کشور را تکذیب می‌کند! گرچه تمامی این آمارها جعلی هستند. زیرا جمهوری اسلامی افرادی را “بیکار” محسوب می‌کند که در هفته یک ساعت کار با درآمد ۳ هزار و ۷۶۰ تومان نکرده باشند، آن هم از میان جمعیت فعال؛ یعنی مجموع جمعیت شاغل و جویای کار. در نتیجه بیکارانی که خود را به هر دلیلی به ثبت نرسانده‌اند در این آمار ناپیدایند.

گرچه شاغلان نیز روزگار خوشی ندارند. کارگران و بازنشستگان، معلمان و پرستاران، کشاورزان و هر قشر و گروه دیگری از توده زحمتکش. وقتی یکی از مسئولان می‌گوید ۸۰ درصد کارگران بازنشسته حداقل‌بگیرند و از مجموع ۳ میلیون نفر، ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار نفر در تأمین مخارج زندگی خود درمانده‌اند و ۹۵ درصد کارگران با قراردادهای موقت کار می‌کنند و ۶۳ درصد هم عقب‌ماندگی دستمزدی وجود دارد، آن هم دستمزدهایی که به اذعان بسیاری از مسئولان چندین برابر زیر خط فقر است، فقط گوشه‌ای از واقعیت بازگو شده است.

و آمارهای دیگر: ۷ میلیون زن سرپرست خانواده وجود دارد که اکثریت آن‌ها بیکارند و با صدقه‌های ناچیز برخی ارگان‌ها نظیر کمیته امداد امرار معاش می‌کنند؛ ۱۱ میلیون حاشیه‌نشین‌اند؛ زنان تن‌فروش که آماری درباره آن‌ها وجود ندارد. در و دیوارهای شهر که پرند از آگهی‌های فروش اعضای بدن؛ کودکان بازمانده از تحصیل بر اثر کمبود امکانات آموزشی یا ناتوانی خانواده‌ها در پرداخت هزینه‌های تحصیل مانند شهریه مدارس “رایگان دولتی” یا دفتر و کتاب و روپوش و هزینه رفت و آمد.

این جامعه نمای دیگری هم دارد. نمای برج‌‌های سر به فلک کشیده و ویلاها و آپارتمان‌های چند میلیارد تومانی، خیابان‌ها و پاساژهای شیک با رستوران‌ها و فروشگاه‌ها و بوتیک‌های پر از آخرین کالاهای اروپایی و آمریکایی و اتومبیل‌های گران‌قیمتی که در خیابان‌ها ویراژ می‌دهند.

نمای اتاق‌های بزرگ با مبلمان شیک که مسئولان اجرایی رژیم روزها به برگزاری همایش و سمینار و گردهمایی و دادن “هشدار” و ابراز “نگرانی” مشغول‌اند تا بی آن که گره‌ای از مشکلات بگشایند، حقوق‌های نجومی را “حلال” کنند. درهای بسته‌ای که پشت آن‌ها معاملات بزرگ چند میلیون و چند میلیارد تومانی با زدوبند و باندبازی روانه حساب‌های بانکی داخلی و خارجی می‌شود یا زمین‌ها و املاکی که سندشان دست به دست می‌شود و همه از کیسه توده کارگران و زحمتکشان این سرزمین.

یا مجلسیانی در اندیشه سخت‌تر کردن زندگی بر کارگران و زحمتکشان و زنان‌اند و البته یافتن راه‌کاری برای چند میلیارد رشوه و اختلاس ناقابل.

یا رهبر رژیمی که وقتی استاندارش برای خالی نبودن عریضه از محرومیت‌های استان‌ سیستان و بلوچستان می‌گوید خود را “هیچ‌کاره” می‌خواند و به دولت حواله‌اش می‌دهد. اما در برداشت ۴ میلیارد دلار از صندوق توسعه ملی “همه‌کاره” است. او با یک چرخش قلم، یک باره ۲ میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار آن را حواله امور نظامی می‌کند و به سوی چندین میلیون نفری که ریزگردها راه نفس‌شان را بسته، ۱۵۰ میلیون دلار پرتاب می‌کند؛ آن هم در شرایطی که خود این رژیم پدیدآورنده‌ی این فاجعه محیط زیستی است، تازه اگر این پول در این راه صرف شود.

آیا در جامعه‌ای که تمام ناهنجاری‌های اجتماعی به “هنجارها” بدل گشته، انفجار خشم و نارضایتی مردم غافلگیرانه است؟ نه چنین نیست. چندان که افزایش بودجه نهادهای نظامی در لایحه بودجه و اختصاص آن ۲ میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار به “تقویت بنیه دفاعی” نامنتظره نیست. چرا که به ویژه با رسوایی اصلاح‌طلبان نزد مردم، این تنها ستونی است که رژیم بر آن تکیه زده و حیات‌اش به ددمنشی آن وابسته است. سران رژیم نیز می‌دانستند توفانی در راه است. توفانی که برپا می‌شود، تا ریشه آنان را برکند و این رژیم توحش و تحجر را به همان اعماق تاریخی براند که از آن سر برآورده است.

متن کامل نشریه کار شماره ۷۶۲ در فرمت پی دی اف

 

POST A COMMENT.