شماره ۵۵۰- سال سی و یکم – نیمه اول خرداد ۸۸
سؤال ۱ – سازمان در مطالب خود از سازمانهای کمونیست نام میبرد. آخرین باز نیز از حزب کمونیست کارگری نام برده شده بود و اکنون نیز در ارگانهای تبلیغی و ترویجی سازمان به سازمانهای کمونیست اشاره میشود. لطفاً نام ببرید که این کمونیستها که هستند؟ چون زمینه نظر با عمل یکی نیست.
سؤال ۲ – سازمان بارها از تلفیق کار علنی و مخفی صحبت کرده است، اما نحوه کار مخفی را آموزش نداده و نگفته است که به طور مثال فن مبارزه کار مخفی کدام است و چگونه و چطور باید در شرایط جو خفقان و سرکوب به مبارزه ادامه داد.
ج – سازمان ما تا اواخر دهه ۶۰، از طریق قطعنامههای کنگره و کنفرانسهای خود، مشخصاً از سازمانهایی که آنها را به حسب تئوری و پراتیکشان کمونیست میشناخت، نام میبرد. اما همانگونه که میدانیم در پی فروپاشی بلوک شرق، موج تزلزل و نفی مارکسیسم و کمونیسم در صفوف جنبش کمونیستی ایران نیز رسوخ یافت. دیگر ثبات نظری گذشته حتا در میان سازمانهایی که با شوروی و مواضع آن، مرزبندی داشتند وجود نداشت. هنوز هم این بیثباتی وجود دارد. بنابراین سازمان ما دیگر از سازمانهای و گروههای سیاسی معینی به عنوان کمونیست نام نبرد، بلکه به چند اصل به عنوان معیارهای وحدت حزبی اشاره کرد که معیارهای متمایز ساختن کمونیستها، از دیگر جریاناتیست که خود را سوسیالیست مینامند و حتا ادعای کمونیست بودن دارند. اکنون هم روال کار سازمان ما همین است. در اینجا فقط اشاره میکنیم که وقتی سازمان ما صحبت از کمونیستها میکند، چه معیارهایی را مد نظر دارد.
از دیدگاه سازمان ما، اصلیترین وظیفه هر جریان کمونیست، سازماندهی طبقه کارگر برای برپایی یک انقلاب اجتماعیست. هدف این انقلاب، الغای طبقات است. اما طبقات، خود برآمده از پیدایش مالکیت خصوصیست، لذا نفی طبقات، نفی مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و توزیع است و لغو مالکیت خصوصی “یک اصل اساسی مجموعه اعتقادات کمونیستیست”. از اینروست که مارکس و انگلس در ایدئولوژی آلمانی، انقلاب اجتماعی و الغای مالکیت خصوصی را مترادف میدانند و از “واژگونی جامعه موجود توسط انقلاب کمونیستی و الغای مالکیت خصوصی که با آن یکی است” سخن میگویند. در مانیفیت حزب کمونیست نیز تصریح دارند که “کمونیستها میتوانند تئوری خود را در یک اصل خلاصه کنند: الغای مالکیت خصوصی”. مارکس در اثر خود کاپیتال نشان میدهد که چرا اکنون زمان الغای مالکیت خصوصی و برقراری مالکیت اجتماعی فرا رسیده و چگونه روند تکامل سرمایهداری گام به گام تمام شرایط عینی را برای الغای مالکیت خصوصی و طبقات فراهم کرده است. به این نکته نیز باید اشاره کرد که وقتی مارکس حتا از نخستین نوشتههای خود سرنگونی نظام سرمایهداری را فقط از طریق الغای مالکیت خصوصی ممکن میداند، از آن روست که مالکیت خصوصی از دیدگاه وی، نه رابطهای حقوقی، یک رابطه ساده و مفهومی تجریدی، بلکه “در بر گیرنده کلیت مناسبات تولید بورژوازییست”. بنابراین، الغای مالکیت خصوصی، معنای دیگری جز الغای کلیت مناسبات تولید بورژوایی ندارد.
پس مالکیت خصوصی ملغا نخواهد شد، مگر از طریق یک انقلاب سوسیالیستی که تمام مناسبات تولید را دگرگون سازد. حامل این انقلاب و برپا کنندهی آن طبقه کارگر است. طبقه کارگر اما هنگامی میتواند به این وظیفه خود عمل کند که مقدم بر هر چیز خود را در یک حزب سیاسی، جدا، متمایز و مستقل از احزاب طبقات و اقشار غیر کارگر متشکل سازد. حزبی که بر مبنای اصل سانترالیسم دمکراتیک سازمان یافته باشد، هدف خود را سرنگونی تمام نظم سرمایهداری قرار داده باشد و بتواند طبقه کارگر را در نبردهای طبقاتی، تا رسیدن به هدف نهایی رهبری کند. بنابراین کمونیستها همواره در مقابل آنارشیسم و انواع و اقسام سوسیالسیم خردهبورژوایی که به نحوی از انحاء ضرورت حزب طبقاتی کارگران را برای پیروزی انقلاب اجتماعی نفی میکنند، از ضرورت متشکل شدن پرولتاریا در یک حزب سیاسی طبقاتی خود، برای پیروزی انقلاب کمونیستی دفاع کردهاند.
این یک پیروزی برای کمونیسم و جنبش طبقاتی کارگران در مبارزه علیه آنارشیسم بود که انترناسیونال اول اعلام کرد: “طبقه کارگر در مبارزه خود علیه قدرت متشکل طبقات مالک، نمیتواند به عنوان یک طبقه عمل کند، مگر آن که خود را به صورت یک حزب سیاسی، جدا از تمام احزاب طبقات مالک و در مخالفت با آنها سازمان دهد. این تشکل طبقه کارگر به صورت یک حزب سیاسی، برای تأمین پیروزی انقلاب اجتماعی و هدف نهایی آن – الغای تمام طبقات، ضروریست.”
حلقه محوری و پیش شرط هر انقلاب اجتماعی کارگری، اما انقلاب سیاسی، یعنی سرنگونی بورژوازی و کسب قدرت سیاسی توسط پرولتاریاست. به عبارت دیگر، اگر دگرگونی مناسبات تولید، دگرگونی رابطه کار و سرمایه است، تغییر در این رابطه، یک دگرگونی در مناسبات طبقاتیست. تغییر در مناسبات طبقاتی نیز یعنی انقلاب، سرنگونی قدرت بورژوازی و کسب قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر. اما پرولتاریا نمیتواند به سادگی بورژوازی را از اریکه قدرت به زیر بکشد، به قدرت حاکم تبدیل گردد و صاف و ساده طبقات و مالکیت خصوصی را ملغا سازد و جامعه کمونیستی را مستقر سازد. نبرد طبقاتی درسراسر دورانی که جامعه سرمایهداری را از جامعه کمونیستی جدا میسازد، یعنی نخستین فاز جامعه کمونیستی ادامه دارد. طبقه کارگر، به ناگزیر باید اعمال اقتدار نماید، اتوریته سیاسی خود را اعمال کند، دشمنان طبقاتی را به تبعیت وادارد و جامعه را تجدید سازماندهی نماید. این چیز دیگری جز دیکتاتوری پرولتاریا، یعنی بسط و ادامه مبارزه طبقاتی، در شرایطی که طبقه کارگر قدرت سیاسی را به دست میگیرد، نیست. این همان چیزیست که از سوی آنارشیسم و رفرمیسم هر دو نفی میگردد و کشف آن یکی از خدمات مارکس است. چنانچه خود وی در یکی از نامههایش به ویدهمایر نوشت:
“از مدتها پیش از من، مورخین بورژوا، تکامل تاریخی این مبارزه طبقاتی و اقتصاددانان بورژوا، تشریح اقتصادی طبقات را توضیح داده بودند. آنچه که من انجام دادم و جدید بود، اثبات این بود که ۱ – وجود طبقات، صرفاً با مراحل تاریخی خاص در تکامل تولید مرتبط است. ۲ – مبارزه طبقاتی الزاماً به دیکتاتوری پرولتاریا میانجامد. ۳ – این دیکتاتوری پرولتاریا خودش فقط یک گذار به الغای طبقات و جامعه بی طبقه است.”
از آنجایی که این اعمال اتوریته سیاسی، این تحمیل اراده بر استثمارگران، نه فقط تنها برای یک دوره معین ضروریست، یعنی صرفاً مرحلهای گذرا است، بلکه یک اتوریته سیاسی در حال زوال و نابودی میباشد، دستگاهی که برای اعمال این اتوریته سیاسی ضروریست، یعنی دولت نیز دیگر نمیتواند چیزی نظیر دولتهای پیشین باشد، بلکه باید دولتی در حال زوال باشد که تدریجاً وظایف سیاسی خود را از دست بدهد و ناپدید گردد. از اینرو طبقه کارگر نه فقط برای سرنگونی بورژوازی، برانداختن ارگانها و نهادهایی که در خدمت بورژوازی و تابع آن هستند، و برای حفظ قدرت سیاسی خود، نمیتواند، دستگاه دولتی بورژوازی را صاف و ساده تصرف کند و آن را در خدمت خود قرار دهد، بلکه اساساً با وظایف پرولتاریا در انقلاب سوسیالیستی، و برافتادن دولت همراه با طبقات، در تقابل آشکار قرار دارد. نتیجتا کسب قدرت سیاسی توسط پرولتاریا، حکومت کارگری و دیکتاتوری پرولتاریا، تنها در جایی میتواند وجود پیدا کند که دستگاه دولت بورژوایی که بر بنیاد بوروکراسی و نیروهای مسلح حرفهای مجزا از مردم و مافوق آنها بنا شده است، در هم شکسته شود و دولتی به جای آن قرار گیرد که دولت در حال زوال و نابودی باشد.
یک چنین دولتی به ویژه در ایران، تنها میتواند یک دولت شورایی باشد.
خلاصه کنیم: هر جریانی که خواهان الغای مالکیت خصوصی، استقرار دیکتاتوری پرولتاریا، تشکیل حزب طبقاتی کارگران بر بنیاد اصل سانترالیسم دمکراتیک، در هم شکستن دستگاه دولت بورژوایی و استقرار یک دولت شورایی در ایران باشد، از نظر سازمان ما کمونیست است. ولو این که با این سازمانها و گروهها بر سر مسایل مختلف و از جمله مسایل تاکتیکی و یا پارهای مسایل برنامهای اختلاف نظر داشته باشیم. نام بردن از این یا آن سازمان و گروه نیز نه مسئلهای را برای جنبش حل میکند و نه سازمان ما. مهم این است که این قضیه روشن باشد، سازمان ما چه معیارهایی برای متمایز ساختن کمونیستها از گرایشاتی که خود را سوسیالیست و حتا کمونیست مینامند قائل است.
در مورد سؤال دیگر هم باید بگوییم که سازمان راجع به مسئله فعالیت علنی و مخفی، شیوههای مبارزه با پلیس سیاسی، مقالاتی حتا در نشریه کار انتشار داده است. از جمله میتوان به مجموعه مقالات درباره سازماندهی طبقه کارگر از شماره ۲۱۴ تا ۲۱۸ نشریه کار، مقالات جداگانه در سالهای پس از ۶٠ تحت عنوان رهنمود به هواداران و یا اخیرا “تشکلهای طبقاتی کارگران، وظایف و تاکتیکهای ما”، از شماره ۵۰۲ تا ۵۰۵ نشریه کار رجوع کرد. کمبودی که اکنون وجود دارد و میباید در یک نوشته مجزا به آن پرداخته شود، خطراتی است که استفاده از کامپیوتر و اینترنت برای مخفیکاری در مبارزه پدید آورده و راههای مقابله با آن. یعنی توضیح این مسئله که کامپیوتر، دسترسی به اینترنت، چتروم، تلفن همراه و غیره، در عین حال که از بسیاری جهات فعالیت تبلیغی و ترویجی کمونسیتها را در شرایط دیکتاتوری و اختناق حاکم بر ایران تسهیل کرده است، اما در همان حال، این امکان را هم به دستگاه امنیتی رژیم داده است که حتا بدون این که نیازی به تلاش برای رسوخ عوامل خود به درون سازمانها و گروههای سیاسی، یا تعقیب و مراقبتها به شکل گذشته داشته باشد، بتواند این کار را خیلی سهلتر پیش برد و به اطلاعات مورد نظرش دست یابد و در مقابل از چه روشهایی برای خنثا کردن تلاشهای دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم باید استفاده کرد. اما همانگونه که پیش از این اشاره شد، در این ستون جای پرداختن به آن نیست و باید به صورت یک نوشته جداگانه مورد بحث قرار گیرد.
نظرات شما