با سرکوب شدید سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، بازداشت، حبس و اخراج فعالان این دو سندیکا، با تداوم محدودیتها و فشارها علیه فعالان کارگری و فروکش آشکار فعالیت این دو سندیکا، و با کاهش شدید نقش و توان آنها در بسیج توده کارگران و همچنین مجموعه مشکلات و معضلاتی که ادامه کاری این دو تشکل را به طور جدی زیر سئوال برده است، دور جدیدی از بحث وجدل و کنکاش پیرامون تشکلهای کارگری آغاز شده و نقد و انتقاداتی را نیز متوجه دو سندیکای یاد شده ساخته است. اگر چه این بحثو نقدها ضرورتی است که ازدرون جنبش کارگری و از وضعیت کنونی آن بر میخیزد، اما نیازی به توضیح این مسئله نیست که نقد و انتقاد زمانی میتواند به جنبش کارگری و انسجام آن کمک برساند و این جنبش را گامی به جلو براند و یا از معضلات آن بکاهد که اولاً در نقد و انتقاد از یک نظریه یا تشکل و شکل سازماندهی،صرفاً به جنبه نفی و سلبی آن اکتفا نشود بلکه وجه ایجابی و آلترناتیو آن نیز ارائه گردد. ثانیا انتقاد و نقد مطلقاً بایستی به دور از حب و بغضهای فردی و محفلی باشد و در هر حال چهارچوبها و منافع کل طبقه کارگر را مد نظر قرار دهد و از جاده انصاف خارج نشود.
نباید فراموش کرد که سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه، محصول شرایط سیاسی در دورۀ معینی است که با رشد آگاهی سیاسی در صفوف کارگران و افزایش درجه فعالیت کارگران پیشرو برای تشکلیابی طبقه کارگر و در مجموع با رشد جنبش کارگری همراه است. سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران نیشکرهفت تپه، هر دو نتیجه ی زحمات و تلاش های فداکارانه کارگران پیشرو این شرکتها هستند که در یک پروسه پر درد و رنجِ طولانی و مبارزۀ رو در رو با دولت و دستگاه امنیتی و سرکوب آن ، از دل مبارزات کارگران ، متکی بر توده کارگران، مستقل از نهادهای حکومتی و کارفرمائی و درتقابل و نفی شوراهای اسلامی کار پا به عرصه وجود گذاشتند.
وضعیت کنونی و میزان فعالیت دو سندیکای شرکت واحد و هفت تپه مطلقاً رضایت بخش نیست. هر کارگر آگاهی این را میداند و قبل از همه فعالان و رهبران این دو سندیکا نیز پیش از آنکه کسی بخواهد عملکرد این دو تشکل در شرایط فعلی را نقد کند، به این موضوع آگاهی دارند. بنابراین اگر کسی این وضعیت را میخواهد نقد کند، باید صریحاً بگوید که چرا وضعیت این دو تشکل بدینگونه است چه باید کرد؟ و یا چه می توان کرد؟ و اگر وضعیت کنونی را نفی میکند، چه چیزی را به جای آن پیشنهاد میکند.
البته افراد و گرایشهائی هستند که از همان آغاز، سندیکای کارگری را نفی میکردند و مستقل از اینکه به فرض سندیکای کارگران شرکت واحد و یا سندیکای نیشکر هفت تپه در چه شرایطی شکل گرفتهاند، توسط چه نیروهایی ایجاد شده، چه مطالباتی داشته و دارند و تا چه میزان توانستهاند توده کارگران را بسیج و به صحنه مبارزه بکشانند، علیه این سندیکاها تبلیغ و آنها را تخطئه میکردند. مشغلۀ این گرایشها و افراد، مشغلۀ کارگران و مبارزات کارگران نبوده و نیست. مشغله اینها بیشتر مشغله ذهنی است که در پوشش طرح شعارهای به ظاهر تند و تیز ضد سرمایهداری و “شورای سراسری سرمایه ستیز”، نقطه ستیزش عملاً همین سندیکاها و تشکلهای تودهای کارگری بود که توسط خود کارگران برپا شدهاند. این ها به غیر از “شوراهای سرمایه ستیز” البته بر ذهن و روی کاغذ، هرگونه تشکل کارگری را نفی میکردند. اما اکنون تا آن جا سقوط کرده اند که به پذیرش شوراهای اسلامی کار رژیم هم رضایت داده اند.برخورد با این گرایش و نقد دیدگاه و نظریه اپورتونیستی آن، یک امر ضروریست که البته مقاله مستقل دیگری را می طلبد.
افراد و گرایشهای دیگری نیز بودهاند که از همان بدو تشکیل سندیکای شرکت واحد، به عنوان یک تشکل تودهای کارگری که توانسته بود تا حدودی خود را بر رژیم تحمیل کند به دفاع از آن برخاسته اما درعین حال چنین تبلیغ میکردند که هرگونه تشکل و فعالیت مخفی کارگری را باید کنار گذاشت. اینها با این توجیه عوامانه که یک تشکل تودهای نمیتواند مخفی باشد، هرگونه فعالیت مخفی و تشکلهای مخفی کارگری را نفی و آگاهانه یا ناآگاهانه فعالیتهای کارگری و سازمانیابی کارگران را به فعالیتهای صرفاً علنی و سازمانیابی علنی محدود میکردند.
هر دوی این گرایشها البته به نسبت وزن و اندازه خود، زیانهائی را بر جنبش کارگری و تشکلهای کارگری وارد ساختند.
اما گرایش دیگری نیز وجود داشت که ضمن حمایت از سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران هفت تپه به عنوان تشکلهای تودهای کارگری که توانسته بودند بطور موقت تا حدودی خود را بر رژیم تحمیل کنند، محدویتهای خاص فعالیت و مبارزه سندیکائی را نیز متذکر میشد. موقتی بودن این وضعیت و خطراتی که از ناحیه فعالیت صرفاً علنی، کارگران پیشرو را تهدید میکرد هشدار میداد و از تلفیق فعالیت مخفی و علنی و نیز ایجاد کمیته مخفی کارخانه به عنوان مناسبترین شکل تشکل کارگری که میتواند در شرایط سرکوب و خفقان ادامه کاری داشته باشد، دفاع میکرد.
ما مکرراً هشدار میدادیم که رژیم ضد کارگری و ارتجاعی حاکم که کمترین آ ازادیهای سیاسی را نیز از مردم سلب کرده است، ایجاد سندیکاهای کارگری را نیز تحمل نخواهد کرد. ما به ویژه بر این مساله تاکید ورزیدهایم که مستقل از این موضوع که سندیکاهای کارگری در یک رو در روئی نابرابر با رژیم، تا چه زمانی دوام آورند ویا ادامه کاری و بقاء فعال داشته باشند، و مستقل از آنکه سرانجام به چه سرنوشتی دچار شوند، فعالین کارگری و سندیکایی و کارگران پیشرو، تحت هیچ شرایطی حتا در این دو سندیکا نیز نباید تشکیل و تکثیر کمیتههای مخفی کارخانه را از دستور کار خود خارج سازند چرا که این کمیته ها، با شرایط کنونی جامعه منطبقاند و ادامه کاری فعالیت کارگران پیشرو برای سازماندهی مبارزات کارگری را تضمین میکنند و با پیشرفت و اعتلای جنبش کارگری میتوانند به کمیتههای اعتصاب، شوراهای کارگری و تشکلهای تودهای کارگری تبدیل شوند.
رویکرد بیش از پیش کارگران پیشرو و آگاه به تشکیل کمیتههای مخفی کارخانه و کارگاه و تلفیق مناسبی از فعالیتهای مخفی و علنی حتا در میان کارگران پیشرویی که برای تشکیل سندیکا فعالیت کردهاند دلیل روشنی بر صحت ارزیابی ما از شرایط جامعه و موید این حقیقت است که کمیتههای کارخانه بهترین و مناسبترین تشکل کارگری دراین لحظه است که در عین حال در دسترس همه کارگران نیز قرار دارد.
حکومت اسلامی که مخالف هرگونه آزادی سیاسی و تشکل مستقل کارگریست از همان آغاز فعالیت سندیکای شرکت واحد و بعد سندیکای کارگران هفت تپه، و حتا قبل از موجودیت رسمی این دو سندیکا، سرکوب بیرحمانه فعالان سندیکا را آغاز کرد و به تدریج هر گونه تحرکی را در زمینه فعالیتهای علنی و تودهای کارگری، از آنان گرفت. هر کسی ولو از یک درجه ی هوشی متوسطی هم برخوردار میبود و قدرت بینائی خود را از دست نداده بود، از همان آغازِاقدامات وحشیانه مزدوران رژیم علیه کارگران و سندیکای آن ها، این پایان را نیز میتوانست ببیند. لازم به تأکید است که وضعیت کنونی سندیکای کارگران شرکت واحد و هفت تپه هر چه که هست یا هر چه که باشد، اما هیچکس نمی تواند فعالیتهای موثر این دو تشکل در بسیج توده کارگران و ارتقاء آگاهی صنفی و سیاسی کارگران را منکر شود و هیچ نیروئی هم نمیتواند این تأثیرات را زائل سازد. کاهش دامنه فعالیت این دو سندیکا و یا حتا نابودی تام و تمام و قطعی آنها نیز نمیتواند این معادله را برهم بزند.
وضعیت کنونی این دو سندیکا اما موقعیتی را فراهم ساخته تا سوای آن کسانی که از ابتدا هم با سندیکاها خصومت می ورزیدند و از هر فرصتی برای حمله و تضعیف این دو سندیکا سود می جستند، پارهای از دوستان و حامیان این دو سندیکا نیز، بی آنکه نقش خود را در وضعیتی که این سندیکاها به آن دچارشدهاند به حساب آورند، فعالان سندیکا را به باد حمله میگیرند و با طرح موضوعاتی از قبل اینکه دیگر چیزی از این دو سندیکا به عنوان تشکل تودهای باقی نمانده است و فعالیت آنها به صدور اطلاعیه خلاصه شده و رابطه فعالان و توده کارگران قطع شده است، چنین انتقاد میکنند که این سندیکاها به” تشکل فعالان کارگری” تبدیل شدهاند.
این واقعیت غیر قابل انکاریست که فعالیت این دو سندیکا بسیار بسیار محدود شده و تقریبا همانگونه که این دوستان میگویند، به صدور گاه به گاه اطلاعیه خلاصه شده است. اما این هم واقعیتیست که وضعیت کنونی این سندیکاها، وضعیتی نیست که کارگر هفت تپه وکارگر شرکت واحد و به ویژه فعالان سندیکای این دو شرکت خواستار آن بوده باشند. این وضعیتیست که رژیم سرکوبگر حاکم بر آنها تحمیل نموده است. فرض کنیم که این قضاوت و انتقاد صد در صد درست باشد و سندیکای شرکت واحد و هفت تپه در شرایط حاضر نمیتوانند بیش از این فعالیت کنند و فعالیت آنها به صدور اطلاعیه خلاصه شده است. اما کسیکه جنبش کارگری و معضلات آن را کم و بیش از نزدیک دنبال میکند و برایش دل می سوزاند، دیگر نباید صرفاً به طرح انتقاد بپردازد، بلکه ضمن طرح انتقاد و نقد و نفی وضع موجود، باید وجه اثباتی و آلترناتیو خود را نیز مطرح کند. فعالان سندیکاهای شرکت واحد هفت تپه در شرایط حاضر علاوه بر صدور اطلاعیه چه باید بکنند؟ و چه می توانند بکنند؟ به این سئوال باید پاسخ مشخص داد. اینکه ارتباط فعالان سندیکا با بدنه کارگران کاهش یافته است، این صحیح است و یک نقص بزرگ هم هست. اما برای رفع این نقیصه چه باید کرد یا چه می توان کرد؟ انتقاد اگر فاقد جنبه اثباتی باشد صرفاً به ایراد گیریهای بی ثمر تبدیل میشود وهیچ کمکی به حل معضل و بهبود وضعیتی که مورد نقد است نمیکند.
اما نکتهای را که نباید فراموش کرد این است که این تشکلها و فعالیت آنها هر چند در شرایط کنونی بسیار بسیار محدود گشته و به هیچ وجه با فعالیت آنها در آغاز شکلگیری شان قابل مقایسه نیست، اما وجود همین تشکلها و فعالیتهای محدود شده نیز، اولاً در شرایط حاضر از اهمیت بسیار زیادی برخوردارند و در عین حال در شرایط اعتلای مبارزات، به فوریت به تشکلهای بزرگتر، و با دامنه فعالیتهای وسیعتری تبدیل می شوند. ثانیاً این درست است که ارتباط فعالان سندیکا با توده کارگران بسیار کاهش یافته و یا در مواردی ممکن است قطع شده باشد، اما در این مورد نیز اولاً باید راه کار مشخص ارائه داد. با ید به صراحت گفته شود که شکاف میان نخبگان و پیشروان کارگری و تودههای کارگر، در شرایط سیاسی کنونی حاکم برجامعه اساساً پُرشدنی هست یانه؟ و بطور شفاف باید گفت که این شکاف را چگونه باید پر کرد؟ نه اینکه به ذکر آنچه هست اکتفا نمود. ثانیاً بایستی بر این واقعیت غیر قابل انکار نیز انگشت گذاشت که این تشکلها ولو آنکه در آن ها ارتباط کارگران پیشرو و بدنه محدود شده باشد، اما با تشکلهائی که در بیرون از محیط کار و به صورت “تشکل فعالان کارگری” شکل گرفتهاند متفاوتاند. بحثی بر سر مفید بودن و مؤثر بودن فعالیت این گونه تشکلها نیست و نیازی هم به ذکر نمونه و اثبات آن نیست. اما این حقیقت، نمیتواند حقیقت دیگری را که این تشکلها یعنی تشکل فعالان کارگری در خارج از محیط کار تشکیل شدهاند و به دور از محیط کار و تولید هستند را نفی کند. همین ارتباط کمتر و ضعیفتر با توده کارگران در محیط کار، یکی از عوامل بسیار مهمی است که فعالان این گونه تشکل هارا آسانتراز تشکل هائی که درمحیط کار شکل گرفته و از نزدیک با کارگران در تماس اند، میتواند دچار ذهنیگری وگاه حتا اسیر مجادلات محفلی و فردی کند. ارتباط فعالان دو سندیکای یاد شده با توده کارگران محدود و بسیار محدود شده است، این درست. اما این ارتباط در هر سطح و کیفیتی که هست باز بیشتر از ارتباط تشکل فعالان کارگری است که به کلی در خارج از محیط کار شکل گرفتهاند. بنابراین اگر خواست و مطالبهای به فرض توسط این تشکلها (سندیکاها) عنوان میشود، این خواست، نه مبتنی بر ارادهگرائی و نه بازتاب دهنده خواست فقط فعالان سندیکا، بلکه در مجموع بازتاب دهندۀ خواست توده کارگران آن شرکت است که از زبان نمایندگان آنها بیان میشود. بنابراین از این جا نمیتوان فعالان سندیکا را به اراده گرائی در طرح خواستهای کارگری متهم کرد. سرمایه البته پیوسته تهاجم میبرد و توازن قوا به سود کارگران نیست، با اینهمه ما نباید خواستها و مطالبات کارگران را به محدوده امکان گرائی بر طبق آنچه که صاحبان قدرت و سرمایه میخواهند و میگویند تقلیل دهیم! بحث بر سر دفاع بی قید و شرط از سندیکای شرکت واحد و سندیکای کارگران هفت تپه نیست. بحث بر سر این است که اگر انتقادی بر کار این تشکلها و فعالیت آنها هست، به طور واضح و روشن باید آنرا مطرح کرد و مهمتر از آن وجوه اثباتی جنبههای مورد انتقاد را نیز بی ابهام بیان کرد، و در همه حال از دامن زدن به اختلافات و خرده اختلافات میان افراد و محافل پرهیز و منافع و انسجام جنبش کارگری را در رأس امور قرار داد.
همین سندیکای کارگران شرکت واحد و سندیکای کارگران هفت تپه به رغم آنکه در لحظه حاضر از وظیفه اصلی خود یعنی بسیج توده کارگران و کشاندن آنها به صحنه مبارزه باز ماندهاند و یا به عبارت درستتر بازداشته شدهاند، اما با هوشیاری در خور تحسینی مسایل جامعه را دنبال میکنند و نسبت به مهمترین رویدادهای سیاسی جامعه واکنش نشان داده و در موارد عدیدهای از جمله بازداشت کارگران، نویسندگان، زنان اعدامها، مساله دستمزدها، طرحهای دولتی و غیره و غیره موضع گیری فعال داشتهاند.
البته گاه نیز متأسفانه صداهائی از درون این سندیکاها در تأیید این یا آن فرد و جناح حکومتی، این یا آن سیاست دولت شنیده میشود که این البته ربطی به موضع رسمی سندیکا ندارد و باید نظر شخصی افراد تلقی شود. در هر حال صرف نظر از تأثیرات مهم و مثبتی که ایجاد و فعالیت این تشکلها در ارتقاء سطح آگاهی کارگران داشته است و صرف نظر از آنکه همین تشکلهای فعلاً کوچک در شرایط اعتلا بیشتر جنبش میتواند به تشکلهای بزرگ و تودهای کارگری تبدیل گردند و علی رغم آنکه تجربه نشان داد که تشکلهای صرفاً علنی در شرایط حاضر نمیتوانند دوام و بقاء فعال و چشمگیر داشه باشند و فعالان و کارگران پیشرو در اساس باید دست اندکار ایجاد تشکلهای دیگری گردند که با شرایط مشخص کنونی منطبق و قابلیت ادامه کاری داشته باشد، با این وجود مادام که این سندیکاها و یا تشکلهای دیگری نظیر اینها از منافع کارگران دفاع و برای آن فعالیت و مبارزه میکنند در خور حمایت و پشتیبانی و میباشند و محدودیت دامنه فعالیت و مبارزه آنها نیز نبایستی هیچ منعی در این راه ایجاد کند.
نظرات شما