بیشک شما نیز در سالهای اخیر با موضوع گسترش خرافات برخورد داشته و به آن اندیشیدهاید. موضوعی که حتا منجر به پیدایش بسیاری از مزاحها حول و حوش احمدینژاد و سایر دستاندرکاران دولت شده است.
از پخش “چفیه آقا” در نمایشگاه کتاب گرفته تا “هالهی نور” در مجمع عمومی سازمان ملل، اگرچه برای بسیاری از تودهها بهانهای برای مزاح و تمسخر حاکمیت گشته اما جدا از آن، واقعیت این است که تبلیغ خرافات و فرهنگ لمپنیسم از سوی حاکمیت اسلامی نه اتفاقی و نه از روی بلاهت که درست برعکس برخاسته از تعقل حاکمیت است، حکومتی که در شرایط بحرانی کنونی، بقای خود را بیش از گذشته در گسترش آنها میبیند.
یکی از جدیدترین نمونههای ترویج خرافات سخنان “اسماعیل نجار” استاندار کرمان است که پس از زلزلهی اخیر در استان که منجر به کشته و مجروح شدن دهها نفر گردید، عنوان شد. وی مدعی گردید که نصب عکس احمدینژاد بر دیوار یکی از منازل مانع از ریزش آن دیوار در جریان زلزله گردیده است. وی گفت: “مردم منطقه زلزلهزده از ایمان و اعتقاد بسیار بالایی برخوردار بودند به عنوان مثال در بازرسیهای ما یک منزلی مشاهده شد که ٣ دیوار آن در اثر زلزله فرو ریخته و یک دیوار که عکس دکتر احمدینژاد بر آن نصب شده بود نریخته است. خود مردم با اعتقاد راسخ و محکم خود اذعان داشتند که رییسجمهور محبوب و دلسوز ما خدمات فراوانی برای مردم بهویژه روستاییان انجام داده و میدهد و اعتقاد آنها بر این بود که لطف و نظر خداوند بوده که این دیوار فرو نریخته است”.
برای روشنتر شدن این موضوع یعنی نقش خرافات و لمپنیسم در حاکمیت اسلامی و دلایل گسترش آن، ابتدا اشاراتی به موضوع خرافات و لمپنیسیم و معانی آنها خواهیم داشت؛ سپس به این موضوع در دوران حاکمیت اسلامی نگاهی انداخته و در نهایت دلایل گسترش آن در شرایط کنونی را بررسی میکنیم.
خرافات
در فرهنگهای لغات فارسی از خرافات (جمع خرافه) به معنای “سخنان پریشان و بیهوده که خوشآینده باشد و موهومات” یاد شده (فرهنگ دهخدا) در فرهنگ معین خرافه به معنای “سخن بیهوده، افسانه، حدیث باطل یا اسطوره” آمده و در فرهنگ عمید خرافه “حدیث باطل، سخن بیهوده و یاوه” معنا گردیده است.
شکلگیری خرافات تاریخی طولانی دارد و در یک روند تدریجی است که بزرگترین خرافهی تاریخ که هم اکنون نیز انسان درگیر آن است یعنی مذهب پدیدار گردید. اگرچه در طول تاریخ آگاهی انسانها از بسیاری امور تکامل یافت، اما خرافات باقی ماند و حتا در عرصههای متنوعتری در حیات اجتماعی انسانها نمودار گردید. هر قدر که روابط اجتماعی گسترش یافت، هر قدر که این روابط پیچیدهتر شد، و هر قدر که نیازها و مشکلات انسان متناسب با آن پیچیدهتر گردیده و گسترش یافتند، دو راه برای انسان باقی ماند یا آگاهی درست از آن رویدادها و یا رویآوری هر چه بیشتر به خرافات به دلیل عدم درک آنها؛ و این گونه بود که مذهب به عنوان بزرگترین خرافه تاریخ شاخ و برگ یافت و در بسیاری از حیات فکری تودهها نقش بازی کرد و در این میان دولتها نیز به دلیل منافعی که در عدم آگاهی تودهها داشتند، در ترویج آن بسیار کوشیدند.
قدرت جادویی پیامبران (از عسای موسا تا قدرت جادویی محمد در “احادیث شیعه”) و بهشت و جنهم دیگر تنها خرافات تاریخ نبودند، نذر و نیاز و اعتقاد به برآورد شدن آنها خرافه را به عرصهی زندگی روزمرهی مردم کشاند. تودههایی که از ناملایمات اجتماعی و درک بسیاری از روابط پیچیدهی آن و تاثیراتاش بر حوزهی خصوصی خود ناتوان بودند، دست به نذر و نیاز زدند و حتا گاه از آن فراتر رفته و به جادو و جنبل روی آوردند تا جایی که ادرار نوزاد و یا پسربچهی نابالغ را داروی درمان مشکلات خود یافتند. نذر “حضرت عباس” کردند تا او یار و یاور فرزندشان گردد و فلان بلا را از سر دور گرداند. اگر نوزادی مریض شد آن را به چشم شور فلانی و بهمانی نسبت دادند و از آمدن زن بیوه درکنار سفرهی عقد دخترشان جلوگیری کردند که “شگون” ندارد و صدها خرافهی دیگر. این گونه بوده و هست که اعتقاد به خرافه به جزیی از حافظهی تاریخی مردم که در سنتها و آداب و اعتقاداتشان بازتاب مییافت، تبدیل گردید.
در طول تاریخ ایران، حکومتها به اعتقادات خرافی دامن زدند و آن را حکومتی کرده و در نحوهی دولتمداری داخل نمودند. در دوران صفویه که آغاز تسلط شیعه به عنوان دین رسمی در ایران است، گسترش خرافه به ویژه با گسترش فساد و ناتوانی پادشاهان صفوی اوج بیشتری یافت و شاه سلطان حسین بارزترین نمونهی آن بود. در دوران همین شاه است که صفویه به اوج انحطاط رسیده و از سوی دیگر جنایت و ظلم نیز با توسل به تفکرات دینی به حد اعلای خود رسید. در “رستم التواریخ” در این رابطه میخوانیم: ” … در آن وقت شیعیان با … مصنفات و مولفات علمای آن زمان چنان میدانستند که خون سنیان و مالشان و زنشان و فرزندشان حلال است. … خسرو خان و گرگین خان و اتباع و عمله جاتش شروع نمودند به ایذا و آزار نمودن اهل سنت به مرتبهای که از حد تحریر و تقریر بیرون است. یعنی زنان و دختران و پسرانشان را به جور و تعدی گ… و اموالشان را به زور و شلتاق میبردند و به جور جفا خونشان را میریختند به ناحق، و پروا نمیکردند”. در واقع همین تفکر فقهای شیعه است که در سال گذشته نیز به لمپنها اجازه هر کاری را با تظاهرکنندگان داد.
در این میان حتا محمدرضا شاه نیز با پُز مدرن خود از ترویج خرافات بری نبود و همراه با آن ادامهی حیات میداد. بیهوده نیست که او نیز مانند شاهان صفوی در ردای یک شیعه معتقد درآمده و به پابوس “رضا” امام هشتم شیعیان میرفت. اما در این میان رابطهی حکومت اسلامی با خرافات بسیار عمیقتر از دوران پهلوی بوده و هست.
دیدن عکس خمینی در “ماه” – قبل ازقیام ۵٧ – آغاز این جریان بود که تا امروز و در اشکال گوناگونی از جمله هالهی نور بر گرد چهرهی کریه احمدینژاد در مجمع عمومی سازمان ملل و سخنان اخیر استاندار شارلاتان کرمان ادامه دارد. رژیم اسلامی هربار و متناسب با شرایط از خرافات در راستای اهداف خود بهرهبرداری کرده است. اگر در سال ۵٧ با ارایه چهرهی قدیس از جلادی به نام خمینی از ناآگاهی و عقاید خرافاتی مردم در راستای مشروعیت بخشیدن به رهبری وی و کنار زدن سایرین بهره جست، در برابر گروههای مخالف سیاسی و خلقهای تحت ستم پس از قیام ۵٧ به منظور گردآوری نیروی سرکوب و فرستادنشان به جنگ تودهها به شکلی دیگر از خرافات بهره برد. تاریخ، انشای مدرسهای کودک کردستانی را از یاد نمیبرد، وقتی او از پاسداری سخن به میان آورد که با بیرون آوردن کلیدی گفت: “این کلید بهشت است که خمینی به آنها داده و اگر شهید شوند به بهشت میروند”!
در دوران جنگ نیز خرافات در تهییج و جمعآوری نیرو به ویژه از میان روستاییان ساده دل برای جبهه نقش موثری داشت و دستگاههای رسانهای حکومت در این زمینه از چیزی فروگذار نبودند. دیدن امام زمان با اسب سفید در جبهه توسط یکی از سربازان که نوید پیروزی ارتش اسلام را میداد تنها یک نمونه از این خرافات بود که آخوند خزعلی با افتخار این را در روزنامههای آن زمان اعلام کرد و گفت که اسم آن سرباز را هم نوشته و میخواهد به خمینی اسم او و ماجرای حضور امام زمان در جبههها را بگوید.
حکومت اسلامی به همان نسبت که از مذهب بهمثابهی خرافهی بزرگ در تحکیم حاکمیت خود بهره میجست، به حواشی آن نیز دامن زد. عزاداریهای ماه محرم یک نمونه از این روشها بود که با برگزاری مراسم آن و دامن زدن به خرافات، با گریه و سروسینه کوبیدن پیام آن را همراه با نذر و نیازها به تمامی کوی و برزنها رساند. بیهوده نبود که خمینی میگفت :”محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است”.
اما حکومت اسلامی به هر میزان در منجلابی که خود به وجود آورده بیشتر فرو میرفت و برای رهایی از آن دست به سرکوب تودهها و ایجاد خفقان میزد به همان میزان و به موازات گسترش سرکوب و خفقان به خرافات نیز بیش از پیش پناه آورد. دولت نظامی – امنیتی احمدینژاد که وظیفهی سرکوب تودههای ناراضی و جنبشهای نوشکفتهی کارگری، زنان و غیره را عهدهدار شده بود، همین هدف را در دستور کار خود قرار داده و از همان ابتدا خود را دولت “امام زمان” نامید. هر چند که اکنون و با گذشت چند سال و در حالی که “امام زمان” رضایت خود را از لیست وزرا از طریق چاه جمکران اعلام کرده بود!! دیگر هیچ کدام از آنها وزیر دولت او نیستند!
بیهوده نیست که شعارهای پوپولیستی احمدینژاد در بدو به قدرت رسیدن بیشترین نگاه را به اقشار سنتی جامعه داشت و همین سیاست است که در ادامه تلاش کرد تا با دامن زدن به خرافات مذهبی از این اقشار و به وِیژه از واماندگان آنها از چرخهی تولید، سربازان “امام زمان” را برای سرکوب تودهها جذب و سازماندهی کند.
لمپنیسم
لمپنیسم بیش از هر چیز واژهای است که معنا و مفهومی سیاسی را با خود یدک میکشد و از این رو نمیتوان برای آن مترادفی ساده مانند جاهل، اوباش و نظایر آن را به کار برد. مارکس و انگلس اولین کسانی بودند که از واژه لومپن پرولتاریا (در آلمانی Lumpenproletariat) استفاده کردند. لمپن پرولتاریا از نگاه مارکس گروهی از افراد جامعه است که هیچ نقشی در پروسهی تولید نداشته و از راههای غیرمعمول هم چون گدایی، کلاهبرداری، اوباشی، آدمکشی و نظایر آن امرار معاش میکند. این گروه اجتماعی در جوامع سرمایهداری عموما نقشی منفی ایفا کرده و به عنوان آلت دست طبقهی سرمایهدار علیه پرولتاریای انقلابی و مبارزات سوسیالیستی و دمکراتیک به کار گرفته میشوند. باندهای سیاه ترور در کشورهای مختلف آمریکای مرکزی و جنوبی از جمله این گروهها هستند که با آدم کشی و ترور و جنایت امرار معاش میکرده و میکنند. افرادی که در باندهای مقتدر مواد مخدر در این کشورها به آدمکشی و جنایت مشغولاند نمونهی دیگری از این گروه اجتماعی میباشند. آدمکشهای شرکت بلکواتر که در کشور عراق جنایتهای بسیار کردند و در ایران بسیجیان که بهعنوان بازوی سرکوب رژیم علیه مبارزات دمکراتیک و آزادیخواهانه مردم و نیز جنبشهای اجتماعی بهکار میروند نمونههای دیگری از این گروه اجتماعی یعنی لومپن پرولتاریا میباشند.
در تاریخ معاصر ایران نمونههای شاخصی از این گروه اجتماعی و نقشی که در تحولات سیاسی ایفا کردند، وجود دارد. شعبان جعفری معروف به شعبان بی مخ و طیب حاج رضایی از جمله آنها در دوران حکومت پهلوی هستند. شعبان جعفری به عنوان یک چاقوکش حرفهای که سالها به دلیل قتل و دعوا و زورگیری در زندان بود، در جریان کودتای ٢٨ مرداد، در راس لمپنهایی قرار گرفت که به عنوان بازوی نیروی کودتا جهت ترساندن مردم و به خانه راندنشان عمل میکردند. جالب آن که طیب حاج رضایی که بعد از جریان ١۵ خرداد ۴٢ دستگیر و در مهرماه همان سال اعدام شد، در این قضایا همراه شعبان جعفری بود. طیب حاج رضایی نیز سالها به دلیل قتل و موارد دیگر در زندان و تبعید بسر برده بود. اما شعبان جعفری و طیب حاج رضایی نقاط مشترک دیگری نیز داشتند. وفاداری به کاشانی و اعتقادات مذهبی که بیش از هر چیز در راه انداختن تکیه و هیات در ماه محرم خود را نشان میداد. در واقع اعتقادات مذهبی در لمپنها جدا از آن که در نادانی آنها ریشه دارد تا حدودی نیز پاسخگوی نیازهای روحی و روانی آنها نیز میباشد. آنها همچنین زبان خاص خودشان را نیز دارند، زبانی که امروز از دهان احمدینژاد واعوان و انصارش بیرون میآید و از رسانههای دولتی تبلیغ میگردد.
لمپن پرولتاریای سازماندهی شده، نیروی سرکوب حاکمیتهای فاشیستی و شبهفاشیستی در طول قرن بیستم بودند که در اقصا نقاط جهان جنایتهای بسیاری را مرتکب شدند. انسانهای مفلوکی که در جامعه خود را تحقیر شده یافتند، اما به یکباره با چاکریِ درگاه قدرت خود را صاحب آن قدرت دیده (قدرت را خودی کرده) و در حفظ آن از انجام هیچ جنایتی ابایی ندارند. امروز ما در کشورهای کمتر توسعهیافته و یا عقب افتادهی سرمایهداری با این جریان بیشتر سروکار داریم. به عبارتی در کشورهای عقبافتاده زمینهی شکلگیری نقش سیاسی لمپنپرولتاریا بسیار زیاد میباشد؛ نیرویی که به ویژه از سوی حاکمان و در راستای تحکیم قدرتشان به کار گرفته میشود و ایران امروزی نیز یکی از این کشورهاست.
در ایران لمپن پرولتاریا با رویآوری روستاییان به شهرها از دههی ۴٠ از کمیت بیشتری برخوردار شد و به همین دلیل فرهنگ لمپنی از جمله در سینما عرصهی وسیعی برای خودنمایی یافت. بیکارههایی که در اثر یک اتفاق به قهرمان تبدیل شده، ثروتمند شده و به وصال دختر محبوب خود میرسیدند. در آن روزگار “قیصر” کیمیایی تنها لمپنی بود که در نهایت و البته در اوج قهرمانی میمیرد. بعد از حاکمیت اسلامی، گروهی از لمپن ها در سازمانهای نظامی حاکمیت تحت عنوان سپاه و کمیته سازماندهی گردیدند که بیشترین نقش را نیز در همان سالها در سرکوب تودهها و گروههای سیاسی ایفا کردند. حزب الله که از همان ابتدای به حکومت رسیدن خمینی شکل گرفت به واقع چیزی نبود جز همان ارتشی از لومپن ها که به مزدوری جمهوری اسلامی درآمده بودند و رهبرانی هم چون هادی غفاری داشتند.
اما به موازات رشد بحران و فروپاشی پایگاه تودهای حاکمیت، رژیم به این نیرو برای حفظ قدرت خود و استمرار جو خفقان و سرکوب نیاز بیشتری پیدا کرد. امروز و در حالی که رژیم در حادترین دورانهای بحران خود بسر میبرد و به معنای کامل هواداران خود را از دست داده، بیش از هر زمان دیگر به این نیرو نیاز پیدا کرده است؛ و در این راستا با ترویج خرافات نه تنها مزدوران خود را شارژ روحی مینماید بلکه از درون لومپن هایی که به ویژه از روستاها رانده شدهاند به دنبال سرباز- مزدوران جدید میگردد.
در این شرایط نه تنها خرافات که فرهنگ لمپنی نیز که در عرصههای بسیاری به خرافات وابسته است، از همه جا سر بر آورده و یکهتازی میکند و رژیم نیز بیمحابا به حمایت آن با استفاده از امکانات رسانهای خود و ایجاد فضا دست میزند. مسعود ده نمکی نمونهی شاخص آن است. فیلمهای اخراجی ١ و ٢ و سریال دارا و ندار چیزی نیست جز ترویج فرهنگ لمپنی و ایدههای حکومت که با بازگذاردن دست ده نمکی در بکار بردن ادبیات عوام پسند ادبیاتی که همواره خط ممنوعه برای سایر کارگردانان بوده است و شانتاژ خبری و رسانهای در این رابطه، فیلمهای مبتذل فوق را به پرفروشترین فیلمهای سینمایی ایران تبدیل نموده است. در این فیلمها مشتی لمپن در نهایت به خدمت اسلام درمیآیند و برای آن جانفشانی میکنند و البته جایزه آن را نیز میگیرند!! دهنمکی خود یکی از عوامل اصلی و سازمانگر حملهی “حزب الله” بخوان لمپن پرولتاریای مزدور به دانشجویان در ١٨ تیر سال ٧٨ در کوی دانشگاه تهران بود، و بیهوده نیست که در کارهای او لمپن پرولتاریا تحسین شده و در برابر برخی دیگر از گروههای اجتماعی و ملتهای تحت ستم مورد تمسخر و تحقیر قرار میگیرند.
احمدینژاد نه تنها سمبل خرافات که سمبل این فرهنگ نیز هست، از لباس پوشیدن و ادابازیهایاش تا سخنان سخیفاش. در جریان همایش ایرانیان خارج از کشور او چه سخنانی را بر زبان راند: “می گه بابا اون ممه رو لولو دیگه برد” و یا “آبو بریز همون جا که میسوزه چرا آب رو جای دیگه می ریزی” و این تنها دو نمونه کوچک است. او بارها و بارها از این نوع کلمات و روش در سخنان خود بهره جسته است. او باید به این نیرو، به لومپن هایی که قدرت خود را مدیون آنهاست بگوید که او نیز مانند آنهاست، با خرافاتاش و با سخنان سخیفاش.
در یک کلام گسترش خرافات و فرهنگ لمپنی در حکومت اسلامی به دلیل ویژگی آن به عنوان یک حکومت مذهبی و شرایط مشخصی که این حکومت از دل آن بیرون آمد (شرایط انقلابی – حاکمیت ضد انقلابی)، از همان ابتدا از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است. این جایگاه متناسب با گسترش بحران و فروریزی توهمات تودهها نسبت به حاکمیت از اهمیت بیشتری برخوردار گشت تا در نهایت در دولت احمدینژاد به اوج خود رسید. بیهوده نیست که هر ساله دولت وی مبالغ باز هم بیشتری را صرف دستگاههایی که این امور را عهدهدار هستند میکند و بهویژه برای بسیجیان امکانات گستردهای از نظر مالی، شغلی و تحصیلی در نظر گرفته است. خرافات و لمپنیسم مکمل ابزارهای سرکوب رژیم هستند و پرده برگرفتن از این لجنزار فرهنگی و فکری یکی از وظایف نیروهای انقلابی و دمکرات میباشد.
نظرات شما