مذاکرات صلح اسراییل و فلسطین در روز دوم سپتامبر در آمریکا و با حضور روسای دولتهای آمریکا، اسراییل، اردن، فلسطین و مصر در حالی آغاز شد که حتا شرکتکنندگان در این نمایش بیمزه امیدی به پیشرفت صلح در خاورمیانه نداشتند. دولت فلسطینی، سرزمین فلسطینی دیر زمانیست که در میانهی رویا و واقعیت دست و پا میزند. دیگر از عرفاتی که همراه با سایر مبارزان فلسطینی ٧٧ روز مقاومت و محاصرهی بیروت را سربلندانه طی نمودند خبری نیست. تلزعتر و صبرا و شتیلا رانیز که ارمغان جنایت و خیانت اعراب بود میتوان فراموش کرد. امروز قرار است دیکتاتورها و جنایتکارانی هم چون ناتانیاهو و حسنی مبارک به همراه شاه اردن و محمود عباس که زمانی ابو مازن بود سرنوشت این دو ملت را رقم بزنند و صلح را برای خاورمیانه به ارمغان بیاورند. براستی تمسخر تاریخ تا کی؟!
تا کی باید زحمتکشان فلسطینی و اسراییلی (یهود و عرب) به همراه نیروهای مترقی و روشنفکرانشان تاوان منافع کور حاکمان این سرزمینها را پس دهند؟! صلح نه ارمغان رهبران بی اقتدار که تنها با ارادهی تودههای مقتدر به دست میآید. این تودههای ستمکش جامعه هستند که خواستاران واقعی صلح میباشند. تودهها و ستمکشانی که در سایهی جنگ غارت میشوند و خونشان بر زمین میریزد. اما همین تودهها در پرتو صلح میتوانند به زندگی بهتری امیدوار باشند. دیگر نه جنگیست که قربانیان آن باشند و نه ترسی از کشته شدن ناگهانی در خیابان.
نزاع فلسطین و اسراییل همواره یکی از موضوعاتی هست که در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا مطرح میگردد و اوباما نیز از این موضوع مستثنا نبود. آغاز مذاکرات صلح که از وعدههای انتخاباتی اوباما بوده و با فشار آمریکا بر طرفهای مذاکرهکننده همراه شد،برگرفته ازسیاست های دولت اوباما درخاورمیانه بود. همان طور که خروج نیروهای به اصطلاح رزمی آمریکا از عراق نیز جنبه دیگری از همین سیاست بوده است.
اما چرا ناتانیاهو وارد این مذاکرات شد؟ شکی نیست که او تحت فشار دولت آمریکا برای شرکت در این مذاکرات بود. اما وی و دولت دست راستیاش در این میان سعی کرده و خواهند کرد تا از این مذاکرات میوههای خود را بچینند. ناتانیاهو در حالی وارد این مذاکرات شد که دولت اسراییل از نظر دیپلماتیک و به دلیل فجایعی که در غزه به وجود آورد و نیز حمله به کشتیهای امداد رسانی در موقعیت بسیار بدی قرار داشت و البته این مذاکرات میتواند تا حدودی به کمک وی برای بهبود موقعیت دیپلماتیکاش یاری رساند.
حضور حسنی مبارک و ملک عبدالله رهبران دولتهای مصر و اردن نیز در واقع چیزی نبود جز رنگین کردن سفره و پُر سر و صدا کردن این خیمهشب بازی که قرار بود صلح بزاید. اما جالبترین حضور در این میان مربوط به محمود عباس است. وی در حالی که میدانست مذاکراتی بیهوده را در پیشرو دارد، به این مذاکرات تن داد، تا ضعف رهبران فلسطین بیش از پیش نمایان گردد. شرکت وی در این مذاکرات بیش از هر چیز نتیجهی موقعیت متزلزل وی و رویارویی او با جریان مرتجع حماس است. شرکت محمود عباس در مذاکراتی بیهوده بار دیگر نشان از این داشت که رهبری “ساف” دیگر نه به تودهها که چشم به آمریکا و حمایت آن از تشکیل دولت فلسطینی دارد.
در کنفرانس مطبوعاتی که سران دولتهای فوق در آن شرکت داشتند، اوباما بر سیاست دولت آمریکا مبنی بر تشکیل دو دولت اسراییلی و فلسطینی تاکید کرد و محمود عباس گفت که دیگر زمان تشکیل دولت فلسطینی فرا رسیده است! آیا براستی چنین است و اگر نه موانع این کار در چیست؟
واقعیت این است که صلح خاورمیانه به عوامل متعددی بستگی دارد، اما در یک نگاه سریع و بی حاشیه میتوان گفت که منافع متضاد کشورهای درگیر جنگ و نیز کشورهایی که به طور غیر مستقیم و گاه مستقیم در آن نقش دارند آن قدر عمیق است که امید داشتن به صلح توسط رهبران دولتها امری محال است. دورنمای صلح خاورمیانه امروز بسیار تیرهتر از زمانیست که اسحاق رابین و عرفات مذاکرات صلح را پیش برده بودند. خاورمیانه امروز به کانون درگیری تبدیل شده است و انتظار صلح بین اسراییل و فلسطین تا زمانی که وضعیت خاورمیانه بدین گونه است، سرابی بیش نیست.
ناتانیاهو تنها با فلسطینی میتواند به سازش و صلح برسد که دو دستاش را کاملاً بالا برده و تسلیم شده باشد موضوعی که حتا اگر محمود عباس هم بخواهد غیرممکن مینماید.
از سوی دیگر موضوع جریانات مرتجع اسلامی است که از عملکرد راسیستی دولت اسراییل بهره فراوان برده و به یک قدرت غیرقابل چشمپوشی در فلسطین و منطقه تبدیل شدهاند. نیرویی که به هنگام آغاز مذاکرات با ترور چهار اسراییلی در کرانه باختری نادیده گرفته شدن خود را هشدار داد. نیرویی که هم چنین از حمایتهای مالی و نظامی دولت ایران بی واسطه و با واسطه (حزب الله لبنان) برخوردار است.
در این میان دولت ایران نیز از جمله دولتهایی است که از ادامهی وضعیت فعلی بهره فراوان میبرد. ناآرامی در فلسطین یکی از پردههای نمایشی است که دولت ایران برای گرفتن امتیاز از دولت آمریکا در آن نقش بازی میکند. شکی نیست که صلح مابین اسراییل و فلسطین میتواند این نقش را از ایران گرفته و بدین ترتیب یکی از مهرههای بازی او را از کار بیاندازد. مواضع اخیر خامنهای و احمدینژاد نیز در همین راستا میباشد. حکومتی که برای رهایی از بحران داخلی به اقتدار خارجی میاندیشد. حکومتی که با فریاد اسلامخواهی و فلسطین سعی در ایجاد چهرهای موجه از خود در میان تودههای عامی منطقه دارد.
صلح مابین اسراییل و فلسطین بدون در نظر گرفتن حقوق ملت فلسطین و حق آنها در تشکیل دولت فلسطینی امکان پذیر نمیباشد. تنها کسانی میتوانند این صلح را به وجود آورند که به این امر اعتقاد داشته باشند و در این بین نه دولت کنونی اسراییل به این امر اعتقاد دارد و نه جریانها و دولتهایی هم چون ایران خواستار واقعی صلح و تامین حقوق مردمان فلسطینی هستند. آنها همهی هم و غم شان ادامهی این وضعیت و بهرهجویی از آن در راستای منافع خود و تضادها و درگیریهای خود با دولت آمریکا می باشد.
نظرات شما