سرگیجه و وحشت ارتجاع

ارتجاع حاکم بر ایران سرگیجه گرفته است. ضربات پی‌درپی فرامی‌رسند. همه هست و نیست منطقه‌ای جمهوری اسلامی فروپاشیده است. آشوب، درون طبقه حاکم را فراگرفته است.  سران حکومت از وحشت رویدادهای اخیر بر خود می‌لرزند. آن‌ها  پس از شکست‌های پی‌درپی، تصویر خود را در آینه حوادث سوریه می‌بینند. فرماندهان جنگ‌طلب اردوی ارتجاع که به قدرت پوشالی‌شان می‌بالیدند، اکنون خاموشی گزیده‌اند. مفسران جیره‌خوار آوازه گر حکومت، از تفسیر حوادث بهت‌آور، بازمانده‌اند. ادعاهای پوشالی دولت دینی یکی پس از دیگری برملا شده و تزلزل و تردید در صفوف ته‌مانده پایه‌های رژیم به مقیاس بی‌سابقه‌ای رشد کرده است.در پی سرنگونی رژیم بشار اسد، مزدوران سرخورده ارتجاع در انتظار معجزه‌ای از سوی رهبرشان بودند.

روز موعود، چهارشنبه هفته گذشته، فرارسید. خامنه‌ای که قرار بود پاسخی امیدبخش برای طرفداران خود در انبان داشته باشد، با دست‌خالی ظاهر شد.هیچ حرف جدیدی نداشت . ادعا کرد همه‌چیز به روال عادی گذشته است. دشمن صهیونیستی و آمریکائی  شکست‌خورده و نیروهای مقاومت استوار در میدان ایستاده‌اند.خامنه‌ای گفت:” این حوادث محصول یک نقشه آمریکایی-صهیونیستی است و گستره مقاومت با یافتن استحکام و انگیزه بیشتر در مقابل فشارها و جنایت‌ها، به حول و قوه الهی همه منطقه را فرا خواهد گرفت. آمریکا به توفیق الهی به دست جبهه مقاومت از منطقه اخراج خواهد شد. عوامل استکبار خیال می‌کنند جبهه مقاومت بعد از سقوط دولت سوریه، ضعیف شده است اما سخت در اشتباهند؛ چرا که اصولاً درک درستی از مقاومت و جبهه مقاومت ندارند. حزب‌الله، حماس، جهاد اسلامی و دیگر نیروهای فلسطینی قوی‌تر شده‌اند. فراگیرشدن گستره مقاومت در همه منطقه، نتیجه قطعی فشارها و جنایات دشمنان خواهد بود.”

تا اینجا تماماً داستان‌سرائی و ادعاهای پوشالی و تکراری از فتح الفتوحات جبهه مقاومت اسلامی  و در محور آن جمهوری اسلامی بود. شکستی در کار نبوده است.

شکست‌ها اما واقعیت‌های عینی هستند که تمام اردوی ارتجاع را دچار یاس، سرخوردگی و سردرگمی کرده است. نمی‌شد به همین سادگی از کنار آن گذشت.

شکست حماس و جهاد، شکست حزب‌الله و حالا سوریه، عمق استراتژیک به‌اصطلاح جبهه مقاومت، واقعیت‌های روشن شکست سنگین جمهوری اسلامی و بربادرفتن تمام تلاش ۴۵ ساله جمهوری اسلامی است. آن‌هایی که در برابرش نشسته‌اند کم کم دارند از افاضات بی‌پایه “حضرت آقا” شاخ درمی‌آورند. با خودشان می‌گویند آقا خود ما درصحنه بودیم و دررفتیم. دشمن صهیونیستی همه‌چیز را از دستمان گرفت. این‌ها شکست است، مستثنا از این‌که بخواهیم یا نخواهیم.

خامنه‌ای که در چهره مستمعینش تمام امید‌های بربادرفته را می‌دید، به خدا و قران متوسل شد و با خواندن آیه‌ای از قران خطاب به آن‌ها گفت: “از مؤمن نباید انفعال سر بزند و دچار این احساس شود که کاری از او ساخته نیست و باید تسلیم شود.”

“عده‌ای کارشان خالی کردن دل مردم و ترساندن آنها است. برخی در خارج از کشور و با رسانه‌های فارسی‌زبان این کار را می‌کنند که جور دیگری باید با آنها برخورد کرد. اما در داخل کسی نباید این کار را بکند و اگر کسی در تحلیل یا بیان خود به‌گونه‌ای سخن بگوید که معنای آن خالی کردن دل مردم باشد، جرم است و باید با آن برخورد شود.”

تکلیف روشن است. حرفی از شکست نباید زده شود. هرکس که خلاف آن بگوید جرم است و تکلیفش را دستگاه‌های سرکوب پلیس، امنیتی و قضائی روشن خواهند کرد. منظور ایشان هم از مردم پوشیده نیست. منظور آن مردمی نیست که در خیابان‌ها تظاهرات کردند و شعار سر دادند، “سوریه را رها کن فکری به حال ما کن”. آن مردمی نیست که از سال ۹۶ تا به امروز، مکرر به قیام و تظاهرات برای سرنگونی جمهوری اسلامی و طبقه ضدانقلابی حاکم بر ایران روی آورده‌اند. این مردم از شکست رژیم خوشحال‌اند و روحیه گرفته‌اند. منظور سرکرده ارتجاع از مردم، مزدوران شکست‌خورده دولت دینی حاکم  بر ایران است که دچار یاس، سردرگمی و ترس شده‌اند.  بنابراین دادستان سلاخ خانه آدم کشی اسلامی به‌فوریت دست‌به‌کار شد و طی اطلاعیه‌ای از همگان خواست:

” از پرداختن به موضوعاتی که امنیت روانی جامعه را مخدوش می‌کند و موجب ترساندن مردم نسبت به شرایط می‌شود، پرهیز کنند. با افرادی که ضمن اظهارات غیرمسئولانه با انتشار محتوای خلاف واقع، نشر اکاذیب و توهین اقدام به بر هم زدن امنیت روانی جامعه کنند و باعث ترس مردم شوند، بر اساس قانون برخورد مقتضی صورت خواهد گرفت.”

اما اوضاع داخلی و خارجی جمهوری اسلامی وخیم‌تر و بحرانی‌تر از آن است که با این تهدیدها بتوانند به مقابله با مردمی برخیزند که در اوج نارضایتی از نظم موجود قرار دارند.

جمهوری اسلامی در پی شکست‌های پی‌درپی، تقریباً تمام آنچه را که در ۴۵ سال ساخته بود، در طول یک سال از دست داد. تکیه‌گاه اصلی‌اش در فلسطین، گروه‌های اسلام‌گرای حماس و جهاد بودند که تقریباً متلاشی شدند . حزب‌الله لبنان نیز که ضربات سنگینی در جنگ مستقیم متحمل شد، دیگر نمی‌تواند به‌عنوان یک نیروی نظامی قدرتمند که تکیه‌گاه اصلی جمهوری اسلامی بود، قد علم کند. کشور سوریه که عمق استراتژیک جمهوری اسلامی محسوب می‌شد، باآن‌همه هزینه‌ای که به بهای گرسنگی مردم ایران صرف آن شده بود، در طول ده روز فروپاشید و از دست رفت. اما این‌همه به چه معناست؟ به این معناست که استراتژی جمهوری اسلامی برای هژمونی منطقه‌ای و محاصره نظامی و نابودی اسرائیل در یک جنگ نیابتی به شکست قطعی انجامیده است.

اما آیا عواقب آن به همین شکست‌ها محدود خواهد ماند؟ قطعاً نه! اوضاع سیاسی منطقه خاورمیانه در کل به زیان جمهوری اسلامی و به نفع امپریالیسم آمریکا و رژیم صهیونیستی اسرائیل برهم‌خورده است. شکست‌های جمهوری اسلامی در همین حد محدود نخواهد ماند. ته‌مانده اسلام‌گرایان وابسته به جمهوری اسلامی در عراق و یمن هدف بعدی رقیبان رژیم خواهند بود.

اما مهم‌تر از همه وضعیت بحرانی داخلی  جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی از مدت‌ها پیش در داخل کشور با بحران سیاسی عمیق و نارضایتی بی‌سابقه مردم از وضع موجود روبه‌رو بوده است. شکست سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی در خارج از کشور، مستقیماً از دو جهت برداخل تأثیر می‌گذارد.اولاً تضاد و شکاف درونی رژیم را عمیق‌تر می‌کند که بر فروپاشی آن  تأثیر جدی خواهد گذاشت. اما مسئله مهم‌تر این است که شکست خارجی دامنه نارضایتی توده‌ای را وسعت خواهد داد. نمونه‌های فراوانی در تاریخ کشورهای جهان می‌توان یافت که شکست‌های خارجی یک رژیم ارتجاعی، با بحران‌های عمیق  داخلی و نارضایتی گسترده ، به سرنگونی آن انجامیده است. جامعه ایران اکنون در چنین وضعیتی و چشم‌اندازی قرار دارد. ازاین‌رو هر آن ممکن است بار دیگر جنبشی بزرگ برای سرنگونی رژیم پا بگیرد. اکنون تمام ترس و وحشت خامنه‌ای و طبقه حاکم بر ایران از دست رفتن خود جمهوری اسلامی و موجودیت آن است.

مناسب‌ترین شرایط برای برچیده شده بساط جمهوری اسلامی هم اکنون فرا رسیده است. از پیش هم روشن بود که برافتادن جمهوری اسلامی از ایران قطعی است. اکنون قطعی‌تر شده است.  اما اگر قرار است این برافتادن قریب‌الوقوع جمهوری اسلامی روندی متمایز از تمام حوادث سیاسی  خاورمیانه از بهار عربی تا به امروز داشته باشد و مردم ایران به مطالبات خود دست یابند، لازمه آن انقلابی رادیکال است که سکان‌دار آن طبقه کارگر ایران باشد، تا بتواند انقلاب را به فرجام پیروزمندش برساند. اینجاست که نه‌فقط نقش بلکه وظیفه طبقه کارگر ایران مطرح می‌شود.

این واقعیتی است روشن که بدون طبقه کارگر، انقلابی در کار نخواهد بود. هر انسانی باکمی آگاهی باید از تجارب سال‌های اخیر دریافته باشد که اگر جنبش‌های چندین سال‌ گذشته به یک انقلاب منجر نشدند، اصلی‌ترین دلیل آن عدم حضور طبقه کارگر به‌عنوان یک نیروی متشکل و رهبری کننده این جنبش‌ها بود. بنابراین اگر صرفاً از این زاویه به مسئله نگاه کنیم، نقش طبقه کارگر، روشن و تعیین‌کننده است. از همین‌جا نیز آشکار است که طبقه کارگر به خاطر نقشی که در جامعه سرمایه‌داری ایران برای سرنگونی نظم حاکم بر عهده دارد، باید وظیفه خود را در برپائی این انقلاب و رهایی تمام ستمدیدگان مردم ایران از یوغ ستمگران ایفا کند. اوضاع جامعه ایران در مقایسه با سال ۱۴۰۱ تغییر کرده است. سطح آگاهی و سازمان‌یابی کارگران ایران در قیاس با آن دوران بسیار رشد کرده است. کارگران در ابعادی گسترده به مبارزه روی آورده و این مبارزات گرچه هنوز هم اغلب در محدوده یک مبارزه اقتصادی باقی‌مانده‌اند، اما کم نیست مواردی که این مبارزات کارگری جهتی آشکارا سیاسی، گاه با شعارهای سیاسی مستقیم علیه رژیم سیاسی و طبقه حاکم به خود گرفته است. همین مبارزه است که در اوضاع به‌شدت بحرانی کنونی می‌تواند به‌سرعت تبدیل به مبارزه‌ای سیاسی در مقیاس سراسری شود و کارگران با برپائی اعتصابات سیاسی ، طرح مطالبات همگانی که بتواند عموم زحمتکشان و ستمدیدگان را بسیج کند، ابتکار عمل را در رهبری جنبش و برپائی انقلاب در دست گیرد. تأخیر در اجرای این وظیفه نه‌فقط برای عموم مردم ایران، بلکه برای خود طبقه کارگر فاجعه‌بار خواهد بود. طبقه حاکم از هر تأخیری در برپائی انقلاب به نفع خود بهره خواهد گرفت و آنچه را بدیل قرار خواهد داد، نتیجه‌ای جز ستم و اسارت بیشتر برای طبقه کارگر در پی نخواهد داشت.

 

متن کامل نشریه کار شماره ۱۱۰۰  در فرمت پی دی اف:

 

POST A COMMENT.