دریچه پشت دریچه
شکنجه پشت شکنجه
نقاب پشت نقاب
صدای بند و سلسله و دار می آید
دیروزمان چه سخت گذشت. با انبوه اعدام ها و کشتارهایی که یک روزشان در سال نمی گنجید. دیروزِمان چه مرگبار گذشت. با روزها و سال هایی که هنوز از دل آن سال ها صدای بند و سلسله و دار می آید. هنوز، زندان و شلاق و شکنجه و مرگِ آن سال ها، در گستره ای به وسعت ایران رخنه کرده است. هنوز ماشین سرکوب و کشتار جمهوری اسلامی بی وقفه در حرکت است. ماشین کشتار و جنایتی، که سوخت اش طی ۴۱ سال، از خون ده ها هزار اعدامی سر به دار تامین شد و روغنِ چرخ دنده های ویرانگرش، از درد و اشک و آه زندانیانِ شکنجه شده در سلول های انفرادی و “تابوت” و “خانه های امن” شکنجه، مایه گرفته است.
دیروزمان با کشتار و مرگِ سال های ۶۰ تا ۶۷ چه اندوه بار گذشت. و امروزمان، با دستگیری و کشتار و اعدام جوانان و توده های معترض در اعتراضات دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ چه زخم هایی بر شانه ها گذاشته است. کشتار جوانان و توده های جان برکفی که علیه سرکوب و ستم، بی کاری و بی حقوقی، گرانی و تورم و در اعتراض به چهار دهه بیدادگری بپا خاستند، قیام کردند تا فردایمان بسان دیروز و امروزمان تیره و تار نباشد. جوانانِ سلحشور و دستگیرشدگانی که این روزها یک به یک در انتظار اعدام و طناب دار نشسته اند. دیروزمان با کشتار ۵ هزار زندانی سیاسی در تابستان تفتان ۶۷ گذشت و امروزمان، با کشتار ۱۵۰۰ نفر از معترضان خیابانی در آبان ۹۸ تجسم یافته است. دیروزمان، در گستره اعدام های سال ۶۰ با خاطرات تلخ بجا مانده از آن سال های آتش و خون در آمیخت و امروزمان در آئینه چشم های مصطفی صالحی نمایان است. جوانی از خیل انبوه معترضان خیزش انقلابی دیماه ۹۶ که روز چهارشنبه ۱۵ مرداد ماه جاری درزندان خمینی شهر اصفهان اعدام شد. دیروزمان، با صف های بلند اعدام به انتظار گذشت و امروزمان در روز شمارِ فرا رسیدن اعدامِ ۵ نفر از دستگیرشدگان اعتراضات دیماه ۹۶ به نام های مهدی صالحی قلعه شاهرخی، محمد بسطامی، مجید نظر کندری، هادی کیانی و عباس محمدی در انتظار می گذرد. دیروزمان از اعدام و کشتار لبریز بود و امروزمان با اعدام صابر شیخ عبدالله و دیاکو رسول زاده که در ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۹ در زندان ارومیه به دار آویخته شدند، نمایی از تداوم روزهای وحشت و انتظار دیروزمان است.
دیروزمان در اندوه جان باختن جهان قلعه میاندوآب گذشت. و امروزمان در اندوه انتظار روز شمار اجرای حکم اعدام سیامک مقیمی می گذرد. جهان فدایی، جهان کارگر، در اسفند ماه ۵۹ دستگیر و زیر شکنجه جان باخت. سیامک مقیمی، کارگر مقیم شهریار در اعتراضات آبان ۹۸ دستگیر شد و اکنون با رای بیدادگاه انقلاب این شهر در انتظار اجرای حکم اعدام است. دیروزمان، با خیل انبوه اعدام های بیدادگاه های انقلاب اسلامی در بختک سکوت گذشت. امروزمان اما با موجی از افشاگری، خبررسانی و اعتراضات وسیع شبکه های اجتماعی علیه اعدام در آمیخته است. اعدام های سال های ۶۰ و ۶۱ و کشتار جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، در سایه سکوت مطلق حاکم بر زندان های جمهوری اسلامی صورت گرفت، امروز اما حکم اعدام امیرحسین مرادی، سعید تمجیدی و محمد رجبی، سه تن از دستگیر شدگان قیام شکوهمند آبان ماه ۹۸، در پرتو سیل اطلاع رسانی و اعتراضات وسیع داخلی و بین المللی، دست کم فعلا متوقف شده است. با این همه و به رغم تغییری که در وضعیت جامعه و تغییری که در موقعیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جمهوری اسلامی صورت گرفته است، دستگیری های گسترده، صدور احکام اعدام و احکام سنگین زندان در شرایط کنونی، جملگی یک پیام دارند. پیامی از ماهیت سرکوبگرانه دستگاه قضایی و نمایی از تداوم زندان و شکنجه و شلاق و مرگ در حاکمیت جمهوری اسلامی از آغاز تا به امروز است.
کشتارهایی که از همان روزهای نخست به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی با اعدام بدون محاکمه تعدادی از فرماندهان و مسئولان سیاسی رژیم استبدادی سلطنت پهلوی شروع شد، در بهار ۵۸ با یورش به ترکمن صحرا شدت گرفت، با فرمان “جهاد” خمینی برای سرکوب مردم کردستان در ۲۸ مرداد ۵۸ عریان تر شد و در بهمن ماه ۵۸ با ربودن و کشتن چهار تن از رهبران شوراهای ترکمن صحرا به نام های توماج، مختوم، واحدی و جرجانی، در قالب آدم ربایی و ترور رهبران و فعالان سازمان های سیاسی تجسم یافت.
این سرکوب ها، با اعدام بدون محاکمه و بدون اعلام جرم سعید سلطانپور در ۳۱ خرداد ۶۰ همراه با ۱۴ تن دیگر از زندانیان سیاسی که از مدتی پیش به بهانه های گوناگون دستگیر شده بودند، همه پرده های سرکوب و کشتار به یکباره دریده شدند. زان پس، دستگیری های گسترده و اعدام های بدون محاکمه، سر آغازی سیستماتیک برای سرکوب و کشتارهای سراسری روزها و ماه ها و سال های بعد شد. با اعدام های بی محابای سال های ۶۰ و ۶۱، درندگی، سبُعیت و خوی جنایتکارانه جمهوری اسلامی کامل شد. این درندگی و آدم کشی در تابستان ۶۷ به اوج رسید. به دستور مستقیم خمینی جلاد در ماه های مرداد و شهریور۶۷، پنج هزار زندانی سیاسی محکوم به حبس به دار آویخته شدند. زندانیان محکومی که بسیاری از آنان در شرف آزادی بودند.
با این همه، کشتار تابستان ۶۷ پایانی بر صدور احکام اعدام و مرگ نبود. زخم های بر جای مانده از کشتار سال های ۶۰ و ۶۷ در سال های بعد دوباره سر باز کردند. سرکوب خونین قیام دانشجویی تیرماه ۷۸، برش دیگری از سرکوب سال های پیشین بود. مرگ عزت الله ابراهیم نژاد، فرشته علیزاده، تامی جامی فر و سرنوشت نامعلوم سعید زینالی، دانشجوی دستگیر شده در قیام دانشجویی ۷۸ آئینه دیگری از تداوم بی رحمی و کشتار نظام جمهوری اسلامی است. سال ۸۸، شیوه های دیگری از کشتار و مرگ توده های معترض توسط آدمکشان جمهوری اسلامی را به نمایش گذاشت. مرگ خونین ندا آقاسلطان توسط تک تیراندازان مزدور جمهوری اسلامی و مرگ صدها نفر دیگری که در خیابان ها توسط نیروهای امنیتی کشتار شدند، تصویر روشنی از تداوم کشتار و جنایت در این سال بود. شیوه کشتار و سرکوب جمهوری اسلامی در اعتراضات دی ماه ۹۶ مجددا در ابعادی کم سابقه گسترش یافت. دستگیری، سرکوب و کشتار دیماه ۹۶، اعلام جنگ علنی نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی علیه توده های بپا خاسته بود. کشتاری که طی کمتر از دو هفته در آئینه چشم های بیش از ۳۰ جان باخته خیابانی انعکاس یافت و با دستگیری بیش از ۴ هزار نفر، نمونه ای از سرکوب و دستگیری های سال ۶۰ را به نمایش گذاشت.
گستره دستگیری ها و میزان سرکوب و کشتاری که در آبان ماه ۹۸ اتفاق افتاد، به نوعی حجم کشتارهای امروزین جامعه ما را فراتر از سال های دیروزمان برد. به گلوله بستن ۱۵۰۰ نفر از قیام کنندگان آبان ۹۸ و دستگیری گسترده ۱۰ هزار نفر از معترضان خیابانی آنهم فقط در طی ۵ روز، به خوبی نشان داد که هیئت حاکمه ایران با همان ماهیت و ظرفیتی که کشتارهای دهه ۶۰ را به راه انداخت، در مقابل توده های مردم ایران ایستاده است.
اگر جمهوری اسلامی در سال ۶۰ به طور روزانه ده ها و بعضا ۲۰۰ نفر از دستگیرشدگان را اعدام می کرد و اکنون صرفا به صدور احکام اعدام برای چند ده نفر از دستگیرشدگان دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ بسنده کرده است، این به معنای تغییر در خوی و خصلت آدمکشی رژیم نیست. اگر دیروز درتابستان ۶۷، دستگاه قضایی جمهوری اسلامی ۵ هزار زندانی سیاسی محکوم را در سکوت و بی خبری به دار آویخت و امروز مجبور به توقف اجرای حکم اعدام امیرحسین مرادی، سعید تمجیدی و محمد رجبی شده است، این دو گانگی به لحاظ تغییر در ماهیت ارتجاعی و سرکوبگرانه جمهوری اسلامی نیست. این تغییر در رفتار ظاهری دستگاه قضایی را باید در ناگزیری رژیم به تاسی از تغییر شرایط جامعه و وضعیت بحرانی حاکم بر جمهوری اسلامی گذاشت.
روشن است که در سال ۶۰ جمهوری اسلامی با بحران های متعدد اقتصادی و اجتماعی امروزی مواجه نبود. در سال ۶۰ هنوز بخش های وسیعی از توده های مردم ایران نسبت به جمهوری اسلامی متوهم بودند. در سال ۶۰ و سال های پس از آن، به رغم اینکه بخش هایی از توده های مردم ایران در مبارزه مستقیم علیه جمهوری اسلامی حضور داشتند، اما عمده نیروی مخالفت با رژیم حاکم بر ایران توسط سازمان های چپ و کمونیست، نیروهای مبارز و دموکراتیک سازماندهی می شد. مضافا اینکه در عرصه بین المللی نیز جمهوری اسلامی با تعارضات و شکاف های امروزی مواجه نبود. همه این فاکتورهای داخلی و خارجی موجود در آن زمان به هیئت حاکمه ایران فرصت داد تا ابتدا با سرکوبی عریان همه سازمان های سیاسی و مبارز را قلع و قمع کرده و پس از آن در غیاب حضور علنی سازمان های انقلابی و چپ و کمونیست، با دستان باز، اختناق، سرکوب و کشتارهای ویرانگر سال های دهه ۶۰ را بر جامعه و توده های مردم ایران تحمیل کند.
شرایط امروز جامعه اما به کلی با دیروز متفاوت است. جمهوری اسلامی اکنون در تمام عرصه های داخلی و خارجی با شکست مواجه شده است. در عرصه داخلی، بحران های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی تمام ارکان نظام را فرا گرفته است. خزانه دولت به کلی تهی است. کارگران و توده های زحمتکش مردم ایران کمترین توهمی به رژیم ندارند. امروز علاوه بر تداوم مبارزات ۴۱ ساله سازمان های مبارز و انقلابی علیه جمهوری اسلامی، کارگران، زنان، جوانان مبارز، دانشجویان، معلمان، بازنشستگان و عموم توده های مردم ایران، خود در صف اول مبارزه با رژیم اسلامی ایستاده اند. توده های زحمتکشی که به شکل میلیونی در اعتراضات خیابانی دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ حضور یافتند. همان توده هایی که با سر دادن شعارهایی نظیر “اصلاح طلب اصولگرا، دیگه تموم ماجرا”، “جمهوری اسلامی نابود باید گردد”، “اصلاحات رفراندم، رمز فریب مردم” و “چه دی باشه چه آبان، پیام یکی ست انقلاب”، در ابعادی میلیونی بر سرنگونی طبقه حاکم و نظام سیاسی پاسدار منافع آن تاکید داشتند. جمهوری اسلامی در وضعیت موجود به اَشکال دیگری از سرکوب روی آورده است. کشتار توده های معترض در سطح خیابان ها یکی از شیوه های جدید کشتار رژیم است که جایگزین صدور گسترده احکام اعدام شده است.
روشن است که جمهوری اسلامی در وضعیت کنونی، قادر به پیشبرد اعدام ها در گستره ای به وسعت سال های دهه ۶۰ نیست. بر بستر چنین شرایطی است که فردای ما به کلی متفاوت از دیروز و امروزمان خواهد بود. اگر دیروزمان، با کشتارهای فجیع دهه ۶۰ در سکوت و اندوه و مرگ گذشت. اگر دیروزمان، با کشتار ۵ هزار زندانی سیاسی در مرداد و شهریور ۶۷ به خون نشست. اگر هنوز مادران و پدران و خواهران و براداران به یادواره های خونبار جان فشاندگان خود در ده ۶۰ نشسته اند، اگر همسران همچنان در سوگ و کودکان آن سال ها، تصویرهای مادران و پدران گم شده شان را در قاب عکس های مانده به دیوار جستجو می کنند، این همه بدان امید است که فردایمان متفاوت با دیروزمان باشد. اگر جان فشاندگان اعتراضات دیماه با پرچم جان در مقابل جمهوری اسلامی ایستادند، اگر ۱۵۰۰ نفر از جان باختگان قیام آبان ماه خونشان بر سنگفرش خیابان ها ریخت، این بیانگر شرایط متفاوت امروز جامعه ما با شرایط دیروز است. اگر امروز جامعه در تب و تاب تغییر و دگرگونی می سوزد، اگر جوانان و توده های مردم ایران همانند گذشته مرعوب کشتار و صدور احکام اعدام نمی شوند، اگر کارگران و کارکنان پالایشگاه آبادان، قشم، پارسیان، پتروشیمی لامرد، پالایشگاه فازهای ۲۲ و ۲۴ پارس جنوبی کنگان، پالایشگاه جفیر اهواز، پترو پالایش عسلویه، کارگران فاز ۱۴ پارس جنوبی و بسیاری از مراکز تولیدی دیگر در اعتصابی هماهنگ و به هم پیوسته قرار می گیرند، همه این رخدادها بدان امید است که فردایمان همانند امروز و دیروزمان نباشد. فردایمان در اعتراضات و اعتصابات امروز جامعه تجلی یافته است. دیر نیست که اعتراضات همگانی کارگران و توده های مردم ایران در کارخانه و خیابان سر ریز شوند و گل مژده های انقلاب، فردای روشن ما را بر ویرانه های تمامی سال های کشتار و مرگ بنشاند.
نظرات شما