بحران نظام سرمایه‌داری و وحشی‌گری تروریست‌های اسلام‌گرا در پاریس

کشتار وحشیانه و بی‌رحمانه اعضای تحریریه نشریه فکاهی شارلی ابدو، توسط دو تن از تروریست‌های اسلام‌گرا و گروگان‌گیری دریکی از سوپرمارکت‌های پاریس که مجموعاً به مرگ ۱۵ تن از مردم فرانسه و تعدادی هم زخمی و مجروح انجامید، تازه‌ترین نمونه از اقدامات جنایت‌کارانه اسلام‌گرایان است.

هم‌زمان با این جنایت تروریست‌های اسلام‌گرا در فرانسه، سازمان عفو بین‌الملل خبر از قتل‌عام دو هزار تن از مردم بی‌دفاع ایالت بورنو در نیجریه، توسط گروه اسلام‌گرای بوکوحرام داد.

چند هفته پیش هم، چنانچه همگان آگاه‌اند، طالبان پاکستان در یک وحشی‌گری فجیع، دانش‌آموزان یک مدرسه را قتل‌عام کرد.

در خاورمیانه نیز جنایات و وحشی‌گری‌های اسلام‌گرایان، به روال گذشته، روزمره ادامه دارد. همه‌روزه اخبار جدیدی از کشتار، قساوت و بی‌رحمی حکومت اسلامی داعش، انتشار می‌یابد. باندهای تروریست شیعه‌مذهب در عراق، به کشتار بی‌رحمانه سنی مذهبان ادامه می‌دهند.

جمهوری اسلامی ایران که پایه‌گذار تروریسم و وحشی‌گری اسلامی در منطقه خاورمیانه است، به جنایات بی‌انتهای خود در ایران ادامه‌ می‌دهد.

ریشه این وحشی‌گری در کجاست؟ گروهی که منافع‌شان در دفاع از مذهب، برای اسارت و انقیاد معنوی توده‌های ناآگاه است، تا از طریق آن، سلطه‌ی طبقاتی خود را حفظ کنند، می‌کوشند این جنایات و وحشی‌گری گروه‌های اسلام‌گرا را چیزی جدا از دین اسلام معرفی کنند. نمونه بارز آن را نه‌فقط در ادعاهای توجیه‌گران رژیم ارتجاعی حاکم بر ایران، بلکه در سخنرانی رئیس‌جمهور فرانسه در پی کشتار اعضای تحریریه مجله شارلی ابدو می‌توان دید که ادعا کرد، این اقدامات جنایت‌کارانه ربطی به اسلام ندارد. در این موضع‌گیری، وی تنها نیست. موضع او، موضع تمام سران دولت‌های امپریالیست و مرتجع دیگر است. مذهب اسلام همچون تمام ادیان و مذاهب دیگر ازآنجایی‌که وظیفه و رسالتش در انقیاد و ناآگاهی نگه‌داشتن توده مردم در خدمت نظم طبقاتی و سلطه طبقه سرمایه‌دار ستمگر است، همواره مبرا از این جنایات است و باید مورداحترام قرار گیرد.

اسلام چه بدی دارد، وقتی‌که دولت‌های دینی جنایتکار و بی‌رحم از نمونه عربستان سعودی، شیخ‌نشین‌های عربی، جمهوری اسلامی ایران، دولت شیعی‌مذهب عراق و امثالهم به‌خوبی از نظم سرمایه‌داری پاسداری می‌کنند و منافع سیاسی و اقتصادی قدرت‌های امپریالیست را تأمین و تضمین می‌کنند. مادام که جانورانی وحشی حتا از نمونه القاعده، طالبان، داعش، النصره، اسلام‌گرایان لیبی در خدمت آن‌ها هستند، نمایندگان اسلام راستین و جهادگران راه آزادی علیه دیکتاتورها و نظام‌های توتالیترمعرفی می‌شوند، اما همین‌که زنجیر پاره کردند و علیه خود آن‌ها اقدام نمودند، تبدیل به تروریست‌های تاریک‌اندیشی می‌شوند که اقدامات جنایت‌کارانه آن‌ها ربطی به اسلام ندارد.

واقعیت اما این است که تمام وحشی‌گری، جنایت، تاریک‌اندیشی، بی‌رحمی که در تمام عملکرد دولت‌ها و گروه‌های دینی شاهد‌ آن هستیم، پیوند ناگسستنی با اسلام دارد و در بندبند تمام آموزش‌ها، قواعد و مقررات آن وجود دارند.

می‌توان گفت که اقدامات جنایت‌کارانه دولت‌های دینی و گروه‌های اسلام‌گرا، ربطی به میلیون‌ها انسانی ندارد که از روی ناآگاهی خود را مسلمان می‌دانند. چون ۹۹ درصد آن‌ها نمی‌دانند اسلام چیست و مسلمان بودن را صرفاً از پدر و مادرشان و جامعه طبقاتی به ارث برده‌اند. فقط گروه کوچکی هستند که واقعاً می‌دانند اسلام چیست و آگاهانه آن را پذیرفته‌اند. همین گروه‌اند که می‌خواهند آنچه را که آموزش واقعی اسلام است عملی کنند و به‌محض این‌که فرصت برای آن‌ها از طریق ایجاد گروه‌های اسلامی و دولت‌های دینی فراهم می‌گردد، این آموزش‌ها را به مرحله عمل و اجرا درمی‌آورند. در اسلام چیزی به نام آزادی، آزادی عقیده و بیان، آزادی مطبوعات وجود ندارد. هر آنچه را که خدا، پیامبر و امام گفته است، باید اجرا شود.

کسی که نظر و عقیده دیگری داشته باشد، مرتد است و جزای مرتد، مرگ. تاکنون ده‌ها هزار تن از مردم ایران با همین اتهامات کشتار شده‌اند. با همین اتهامات در عربستان سعودی با شمشیر سر از تن جدا می‌کنند. با همین اتهامات در ایران، عربستان و دیگر دولت‌های دینی، سر می‌برند، دست‌وپا قطع می‌کنند، چشم درمی‌آورند، سنگسار می‌کنند و ده‌ها جنایت فجیع دیگر. همین جنایات را حکومت اسلامی داعش، طالبان افغانستان و پاکستان، اسلام‌گرایان یمنی و لیبیایی، القاعده، اسلام‌گرایان عراقی، بوکوحرام در نیجریه انجام می‌دهند و گاه باافتخار کلیپ و تصاویر این جنایات را هم انتشار می‌دهند. آن‌ها افتخار می‌کنند، چون واقعاً هم دستورات و فرامین خدا، قرآن و پیامبر را اجرا کرده‌اند.

اینان کمترین مخالفت را با اسلام‌شان تحمل نمی‌کنند و چون آگاهانه مسلمان‌اند، نمی‌توانند تحمل کنند. می‌خواهد در منطقه و کشور تحت سلطه‌شان باشد، یا در دیگر کشورهای جهان. از همین روست که فرمان قتل سلمان رشدی که در انگلیس زندگی می‌کند، توسط خمینی صادر می‌شود و در همین پاریسی که اکنون روزنامه‌نگاران ترور شده‌اند یا در دیگر کشورها اروپایی، مخالفین جمهوری اسلامی به قتل می‌رسند. روزنامه‌نگاران دانمارکی به مرگ تهدید می‌شوند و روزنامه‌نگاران فرانسوی کشتار می‌شوند. بنابراین، روشن است که برخلاف ادعای کسانی که می‌گویند این جنایات ربطی به اسلام ندارد، بالعکس برگرفته از آموزش‌ها، قوانین و مقررات اسلام است.

اما در این چند روز فرصتی هم برای بورژوازی به‌اصطلاح اپوزیسیون رسوای ایرانی و بلندگوهای تبلیغاتی قدرت‌های امپریالیست از نمونه تلویزیون بی‌بی‌سی، آمریکا و برخی تلویزیون‌های دیگر پیش آمد که ادعاهای سکولار و دمکرات‌ ‌شدنشان را بیشتر افشا و رسوا سازند. اینان در نقش سخنگویان دولت دینی حاکم بر ایران ظاهر شدند و با این ادعا که باید دید مرز آزادی کجاست و آیا می‌توان به معتقدات مردم توهین کرد، روزنامه‌نگاران مجله طنز شارلی ابدو را به همراه آزادی به محاکمه کشیدند و محکوم کردند.

اینان بار دیگر نشان دادند که نه‌فقط به آزادی نامحدود عقیده و بیان برای مردم ایران باور ندارند، بلکه حتا در دیگر کشورهای جهان این حق را برای نویسندگان، روزنامه‌نگاران و هنرمندان قائل نیستند که کاریکاتوری بکشند و مقاله‌ای و رمانی بنویسند که به گوشه قبای اسلامشان بربخورد. اینان حرف دیگری جز همان حرف‌ها و سیاست‌های دولت دینی حاکم بر ایران ندارند. آزادی مجاز است، مشروط بر این‌که مخل به مبانی اسلام نباشد. اما کیست که نداند با همین شرط و شروط، دولت دینی پاسدار اسلام، حتا حق نفس کشیدن را از مردم ایران سلب کرده‌است؟ کیست که نداند در همین ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، هزاران انسانی که کوچک‌ترین توهین و اهانتی به اسلام نداشتند، حتا کاریکاتوری از محمد نکشیدند و همچون سلمان رشدی کتاب آیه‌های شیطانی ننوشتند، به نام همین اسلام به جوخه اعدام سپرده سپرده‌اند؟ کیست که نداند در دین اسلام مطلقاً چیزی به نام آزادی وجود ندارد. همه انسان‌ها برده‌اند و فرمان‌بردار خدا و پیامبر و جانشینان او هستند و هر آنچه که خلاف آن گفته شود، توهین به مقدسات مردم است و مستحق زندان، شکنجه، شلاق، ترور،اعدام و مرگ؟

اما سوای این گروه، کسان دیگری هم هستند که می‌کوشند دفاع شرمگینانه خود را از مذهب اسلام زیرپوشش همه‌چیز زیر سر امپریالیسم است، پوشیده بدارند. گویا فقط در منطقه‌ای معین است که امپریالیسم قادر مطلق است و آفریننده دستجات رنگارنگ اسلام‌گرایان مرتجع. در دیگر نقاط جهان که از این وحشی‌گری‌های اسلامی خبری نیست، نه مذهبی وجود دارد و نه امپریالیسم و سلطه آن. اما هر آدم باکمی آگاهی هم می‌داند که مذهب در تمام جهان و در تمام کشورها وجود دارد و امپریالیسم هم در سراسر جهان برای سلطه و حفظ منافع اقتصادی و سیاسی خود تلاش می‌کند. اگر در بسیاری از مناطق و کشورهای جهان، اوضاع همچون منطقه ما نیست، لابد باید چیزی ویژه در این دینی که اسلام نام دارد وجود داشته باشد که کارخانه تولید امپریالیسم هم بتواند، مدام از درون آن گروه‌های رنگارنگ اسلام‌گرا در جهت منافع خود تولید کند.

علاوه بر این، باید جهل و خرافات مذهبی ریشه‌داری هم در میان مردم وجود داشته باشد که این اسلام‌گرایان بتوانند از آن تغذیه کنند و رشد نمایند. زیرپوشش همه‌چیز زیر سر امپریالیسم است، دفاع پوشیده‌ای از اسلام وجود دارد. ماهیت این توجیهات رسوا، برملا شده ست. باید نقش فوق ارتجاعی و ویرانگر این مذهب را،  در اسارت و بدبختی توده‌های کارگر و زحمتکش افشا و برملا کرد. به‌ویژه در ایران که یک دولت دینی استبدادی روزگار توده‌های مردم را سیاه کرده است، مطلقاً نمی‌توان بدون مبارزه با مذهب، با امپریالیسم و سرمایه‌داری مبارزه کرد.

نکته مهم اما پاسخ به این سؤال است که چگونه می‌توان پس از گذشت صدها سال از دوران برده‌داری باستان، پس از گذشت چندین قرن از دوران سیاه قرون‌وسطا، این سیر قهقرایی را توضیح داد که جریاناتی اسلام‌گرا در خاورمیانه، شمال آفریقا، بخشی از شبه‌قاره هند در حال تلاش برای احیای دوره سیاه تاریخ بشریت هستند. حکومت‌های اسلامی قرون‌وسطایی برپا کرده یا برای برپایی آن تلاش می‌کنند. بی‌رحمانه‌ترین شکنجه‌ها و مجازات‌ها را اعمال می‌کنند، زنان را از هرگونه حق‌وحقوق محروم می‌نمایند، بازارهای برده‌فروشی دایر می‌کنند، چوبه‌های دار در خیابان‌ها بر پا می‌دارند، سرهای بریده را به نمایش می‌گذارند، تفتیش عقاید قرون‌وسطایی را معمول می‌دارند، انسان‌ها را به جرم اهانت به مقدسات دینی کشتار می‌کنند و صدها مورد دیگری که می‌توان به این لیست افزود.

تاریخ، البته به گذشته بازنخواهد گشت و چندان طول نخواهد کشید که قوانین قدرتمند تاریخ بشریت، این تلاش‌های ارتجاعی و مأیوسانه را جاروب کند و از سر راه بردارد. آن‌ها فقط علائم و بازتاب پوسیدگی و زوال نظمی در تاریخ بشریت‌اند که دوران آن به فرجام رسیده است. تلاطمات سیاسی که از اوایل قرن کنونی، کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا با آن مواجه هستند، انقلابات و ضدانقلاب‌ها، جنگ‌های داخلی و بی‌ثباتی سیاسی، تروریسم و اسلام‌گرائی، همه بازتاب تضادها و بحران‌هایی هستند که تاکنون راه‌حلی بر آن‌ها یافت نشده است.

بورژوازی حاکم بر  این کشورها و قدرت‌های امپریالیست نه‌فقط قادر نبوده‌اند، تضادها را تخفیف دهند و بحران‌ها را تحت کنترل قرار دهند، بلکه به‌ویژه اقدامات ارتجاعی قدرت‌های امپریالیست از طریق لشکرکشی‌ها و دخالت‌های نظامی و سیاسی، بحران‌های این منطقه را تشدید و بی‌ثباتی سیاسی را افزایش داده‌اند. حتا می‌توان می‌گفت که اقدام تروریستی اسلام‌گرایان در پاریس و کشتار روزنامه‌نگاران از عواقب همین تشدید بحران در خاورمیانه است.

اما نظم سرمایه‌داری جهانی فقط در این منطقه از جهان با بحران و بی‌ثباتی روبه‌رو نیست. به‌ویژه از سال ۲۰۰۷ که یک بحران اقتصادی جهانی پدید آمد و تا به امروز ادامه دارد، اوضاع سیاسی حتا در پیشرفته‌ترین کشورهای سرمایه‌داری با تلاطمات جدی مواجه بوده است. اعتراضات گسترده کارگران به‌ویژه در کشورهای یونان، اسپانیا، ایتالیا، پرتغال، فرانسه و بلژیک یکی از نمودهای بحران در این کشورها بوده است. اما هم‌زمان اتفاقات دیگری نیز در این کشورها رخ‌داده که بازتاب پوسیدگی، بحران و بی‌ثباتی سیاسی نظم سرمایه‌داری است.

احزاب و گروه‌های سیاسی راست افراطی، ناسیونالیست، نژادپرست و فاشیست نظیر جبهه ملی فرانسه، حزب آزادی هلند، حزب استقلال بریتانیا، حزب مردم دانمارک، حزب دمکرات‌های سوئد، بلوک فلامان بلژیک، حزب آزادی اتریش، حزب مردم سوئیس، احزاب فاشیست اوکراین، حزب طلوع طلایی یونان و چندین حزب اروپای شرقی، که همگی نموده‌های گندیدیگی، استیصال و بحران‌های سرمایه‌داری‌اند، قدرت گرفته‌اند.

بورژوازی کشورهای اروپایی تا پیش از بحران کنونی، از نیروی کار ارزان مهاجرین و پناهندگان بهره برد. دولت‌های اروپایی برای تقویت گرایشات اسلامی به‌ویژه در میان کودکان و جوانان خانواده‌های مسلمان، امکانات متعددی در اختیار گروه‌های اسلام‌گرا قراردادند. حتا برای آن‌ها مسجد ساختند و مدارس جداگانه اسلامی ایجاد نمودند. اکنون اما همین مهاجران و مسلمانان هدف مستقیم قرار‌گرفته‌اند.

 بحران اقتصادی که تا به امروز ادامه یافته، شرایط زندگی توده‌های کارگر را بیش‌ازپیش وخیم ساخته است. میلیون‌ها تن به صفوف بیکاران پیوسته‌اند. سیاست‌های ریاضتی دولت‌های سرمایه‌داری، سطح زندگی زحمتکشان را شدید تنزل داده است. نارضایتی، اعتراض و مبارزه کارگران افزایش یافته است.  در این شرایط، احزاب جناح راست بورژوازی برای انحراف مبارزه طبقاتی کارگران، در تلاش‌اند، مهاجرین و پناهندگان را که عمدتاً از کشورهای عربی و آفریقایی به این کشورها آمده‌اند، علت و مسبب افزایش بیکاری، تنزل سطح معیشت مردم، ناامنی و نابسامانی اوضاع اقتصادی معرفی کنند. رشد اسلام‌گرایی و وحشی‌گری گروه‌های اسلام‌گرا هم بهانه دیگری برای مخالفت با مسلمانان ساکن کشورهای اروپایی شده است. بر بستر چنین شرایطی است که احزاب دست راستی و نژادپرست، توانسته‌اند بخش‌هایی از مردم را به‌ویژه از صفوف خرده‌بورژوازی به‌سوی خود جلب کنند و همان‌گونه که انتخابات اخیر پارلمان اروپا نشان داد، آرای تعداد قابل‌ملاحظه‌ای از مردم را به دست آوردند. رشد این احزاب نژادپرست، خارجی‌ستیز و فاشیست، نیز در واقعیت بازتاب بحران‌های همه‌جانبه‌ا‌ی ست که نظام سرمایه‌داری با آن‌ها مواجه است. اما مسئله به همین‌جا خاتمه نیافته است. پدیده‌های منحط  و ارتجاعی دیگری نیز در اروپا در حال ظهور است که یک نمونه آن جنبش موسوم به پگیدا در آلمان است که با علم‌وکتل مسیحیت و یهودیت و سردادن سرودهای مسیحی و یهودی در مخالفت با مسلمانان به خیابان می‌آیند و تظاهرات می‌کنند.

نحوه شکل‌گیری و رشد پگیدا به‌وضوح بی‌ثباتی سیاسی و بحران نظام سرمایه‌داری را حتا در کشوری که وضعیت اقتصادی بهتری نسبت به تمام کشورهای اروپایی دارد نشان می‌دهد. پگیدا که مخفف اروپاییان میهن‌پرست مخالف اسلامی شدن غرب می‌باشد، چند ماه پیش گروه کوچکی بود که توسط یک بزهکار مواد مخدر ایجاد گردید، اما در دوره بحران‌های عمیق نظام سرمایه‌داری، یک آدم بزهکار هم می‌تواند همانند هیتلر سردسته جنبشی شود که در فاصله ۶ ماه تظاهراتی ۲۵ هزارنفره در درسدن برپا کند و در دیگر شهرهای آلمان شعبه‌هایی از دکه خود را ایجاد نماید. رشد این گروه نژادپرست و مذهبی که اکنون به یک جنبش در آلمان تبدیل‌شده، یادآور نحوه شکل‌گیری و رشد نازی‌ها در آلمان نیمه اول قرن بیستم است. از نمونه پگیدای آلمان در برخی از کشورهای اروپایی دیگر نیز وجود دارد.

اقدامات تروریستی و جنایت‌کارانه اسلام‌گرایان علیه روزنامه‌نگاران در پاریس، نه‌فقط مستمسکی در دست بورژوازی و احزاب نژادپرست و راست فرانسه برای انحراف در مبارزه طبقاتی کارگران خواهد بود، بلکه جریانات نژادپرست و فاشیست را در سراسر اروپا تقویت می‌کند و به دولت‌های حاکم بر این کشورها امکان می‌دهد که با تشدید جو پلیسی، آزادی‌های مردم را محدود و فشار و تضییقات بر مهاجرین و پناهندگان، به‌ویژه مسلمانان را افزایش دهند.

اما با تمام این اوصاف، تضادها و بحران‌هایی که بورژوازی اروپایی با آن‌ها روبه‌روست همچنان لاینحل باقی می‌مانند. احزاب راست و نژادپرست حتا در کشورهایی که در قدرت سهیم شده‌اند، نشان داده‌اند که همچون دیگر احزاب و جناح‌های بورژوازی راه‌حلی برای معضلات و بحران‌های موجود نظم سرمایه‌داری ندارند.

تمام بحران‌هایی که نظم سرمایه‌داری در سراسر جهان با آن‌ها مواجه است و ناتوانی بورژوازی بین‌المللی در تخفیف تضادها و بحران‌های این نظم، به‌وضوح نشان می‌دهد که هیچ راهی برای نجات بشریت از عواقب وحشتناک نظم سرمایه‌داری موجود جز سوسیالیسم وجود ندارد. تا وقتی‌که طبقه کارگر و بشریت ستمدیده نتواند بن‌بست خروج از نظم موجود را در هم شکند، از چنگال مصائب نظم پوسیده موجود، فقر، گرسنگی، استثمار، بیکاری، ناامنی، اسلام‌گرایی، تروریسم، فاشیسم و نژادپرستی، جنگ و کشتار نجات نخواهد یافت. تنها یک آلترناتیو وجود دارد: سوسیالیسم.

متن کامل نشریه کار شماره ۶۸۵ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.