روز جهانی علیه کار کودک و میلیون‌ها کودک کار در ایران

سازمان جهانی کار، در سال ۲۰۰۲، ۱۲ ژوئن ۲۲ خرداد را روز جهانی علیه کار کودک اعلام نمود و خواستار تلاشی بین‌المللی برای پایان دادن به کار کودکان در سراسر جهان شد.
بر طبق آخرین برآوردهای این سازمان در اواخر سال گذشته، تعداد کودکان کار، در فاصله سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۱۳، یک‌سوم کاهش یافت و از ۲۴۰ میلیون به ۱۷۱ میلیون رسید.
این ادعا، البته با واقعیت اوضاع اقتصادی – اجتماعی جهان همخوانی ندارد و به‌نوعی اغراق در کاهش کودکان کار برای بزک کردن چهره نظام سرمایه‌داری و سیاست‌های اقتصادی – اجتماعی بورژوازی بین‌المللی و نهادهای وابسته به آن است.
باطل بودن این ادعای سازمان بین‌المللی کار، از همین گفتار آشکار است که مدعی است، بیشترین پیشرفت در کاهش تعداد کودکان کار در فاصله سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ رخ داد که ۴۷ میلیون از تعداد کودکان کار کاسته شد. اگر چنین اتفاقی رخ‌داده باشد، لازمه‌اش این است که در طول این مدت، اقتصاد جهان سرمایه‌داری در رونق به سر برده و شرایط معیشتی کارگران چنان بهبودیافته باشد که نیازی به کار فرزندان گروهی از کارگران در کشورهای مختلف نباشد و در همان حال، درآمد و وضعیت مالی دولت‌های سرمایه‌داری در کشورهای عقب‌مانده‌تر،هم به نحوی بهبودیافته باشد که لااقل مخارج تحصیلات این کودکان را فراهم کرده باشند. در واقعیت اما در همین سال‌هاست که جهان سرمایه‌داری با بزرگ‌ترین بحران چند دهه‌ی گذشته روبه‌رو بوده، سیاست بورژوازی و دولت‌ها نیز تحمیل بار این بحران بر دوش کارگران از طریق کاهش دستمزدها، افزایش بیکاری، محدودتر ساختن حقوق و مزایای تأمین اجتماعی، ریاضت اقتصادی و غیره بوده است. پیش‌ازاین بحران، در پیشرفته‌ترین کشورهای سرمایه‌داری، به‌ندرت می‌شد کودکانی زیر سن تحصیل را مشغول به کار دید، اما امروز حتا در مرفه‌ترین آن‌ها می‌توان به‌راحتی در بخش خدمات، کودکان کار ۱۵ و ۱۶ ساله را دید که در حین تحصیل کار هم می‌کنند، به‌این‌علت که درآمد پدر و مادرشان کاهش‌یافته، یا بیکار شده‌اند و درعین‌حال حمایت‌های اجتماعی دولتی نیز از کودکان کاهش‌یافته است. البته وضع در این کشورها به‌هیچ‌وجه حتا با کشورهایی از نمونه یونان، اسپانیا، کشورهای اروپای شرقی قابل‌مقایسه نیست تا چه رسد به دیگر کشورهای جهان که یک نمونه آن‌هم ایران است.
در ایران، در همین فاصله‌ای که سازمان جهانی کار به آن می‌پردازد، نه‌فقط کاهشی ولو اندک در تعداد کودکان کار رخ نداد، بلکه بالعکس به دو تا سه برابر افزایش یافت. این افزایش به حدی است که گویا آمار کودکان کار نیز، جزء اسرار دولتی شده است. نتایج سرشماری سال ۱۳۹۰ کلامی در این مورد نمی‌گوید، و حال آن‌که بر طبق نتایج سرشماری سال ۱۳۸۵ اعلام شد که تعداد کودکان کار یک‌میلیون و هفت‌صد هزار نفر است. از سال ۱۳۸۵ تا به امروز چه اتفاقی در ایران رخ‌داده است؟
کسی نیست که انکار کند در طول این سال‌ها درنتیجه سیاست‌های اقتصادی دولت، تشدید بحران اقتصادی و نیز تحریم‌های اقتصادی، وضعیت معیشتی کارگران و زحمتکشان، لحظه‌به‌لحظه وخیم‌تر شده است. فقر ابعاد بی‌سابقه‌ای به خود گرفته است. شکاف فقر و ثروت چنان عمق و وسعتی یافته که در طول چندین دهه گذشته نمونه آن را نمی‌توان یافت. تحت چنین شرایطی است که پدیده کودکان کار، ابعاد چندمیلیونی به خود گرفته است. مقامات و ارگان‌های دولتی اکنون دیگر مطلقاً از تعداد کودکان کار سخنی نمی‌گویند، حتا وزیر کار روحانی که گویا باید لااقل یک رقم تقریبی را اعلام کند، در پاسخ خبرنگارانی که می‌پرسند، دولت چه برنامه‌ریزی برای کودکان کار و خیابان دارد، می‌گوید مشکل این است که آمار دقیقی در دست نیست.
اما گاه پیش می‌آید که مقامات و ارگان‌های دولتی، تعداد کودکانی را که در مراحل مختلف سن تحصیل از تحصیل بازمانده‌اند اعلام می‌کنند که از طریق آن می‌توان سرنخی برای افزایش تعداد کودکان کار یافت. دو سال پیش، مرکز پژوهش‌های مجلس، کودکان بازمانده از تحصیل بین شش تا هفده سال را ۳ میلیون و دویست هزار اعلام نمود و پس‌ازآن معاون آموزش ابتدایی وزیر آموزش‌وپرورش رقم نزدیک به ۶ میلیون را اعلام کرد.
این کودکان بازمانده از تحصیل کجا هستند و چه می‌کنند؟ پوشیده نیست که این‌ها همان کودکانی هستند که درنتیجه‌ی فقر و فلاکت خانواده‌های کارگر و زحمتکش، برای تأمین معاش و کمک به خانواده خود، تحصیل را رها کرده و مشغول به کارشده‌اند. حتا اگر بخش کوچکی از آن‌ها، دختربچه‌هایی باشند که خانه‌نشین شده‌اند،همین کار را به اشکال مختلف در خانه انجام می‌دهند. علاوه بر این، باید صدها هزار کودک دیگر را به این آمار افزود که درنتیجه سیاست دولت مبنی بر منع مهاجرین از ادامه تحصیل، اساساً امکان تحصیل را ندارند. گروه کثیری از این کودکان که حاصل ازدواج زنان ایرانی با مهاجرین افغانی و عراقی‌اند و یا ازدواج‌های موقت، به‌کلی فاقد شناسنامه‌اند. آمار رسمی از وجود لااقل ۳۳ هزار کودک بدون شناسنامه فقط در استان خراسان رضوی خبر می‌دهند. مدیرکل اتباع خارجی استانداری تهران هم از ۱۰۰ هزار کودک بدون شناسنامه در تهران سخن می‌گوید. بر طبق برآوردهای غیررسمی، تعداد کودکان بدون شناسنامه بین ۳۰۰ تا ۵۰۰ هزار نفر است. این کودکان بدون شناسنامه نیز بخش دیگری از جمعیت چندمیلیونی کودکان کار را تشکیل می‌دهند. آمار رسمی کودکان بازمانده از تحصیل، به‌اضافه کودکان بدون شناسنامه، تقریباً با آمار کودکان کار تطبیق می‌کند.
در اواخر سال ۹۲ سمیناری در دانشگاه شریف توسط یکی از به‌اصطلاح NGO های مورد تأیید رژیم که از تسهیلات و امکانات دولتی نیز برای دسترسی به کودکان کار برخوردار است، برگزار شد. دبیر سمینار تخصصی کودکان کار گفت: “بررسی‌های به‌عمل‌آمده مشخص می‌سازد که سازمان‌های رسمی به‌طور دقیق، آمار کودکان کار را اعلام نکرده و به بیان تخمینی حدود دو میلیون کودک اکتفا کرده‌اند. اما آمارهای غیررسمی حکایت از ۷ میلیون کودک کار در کشور دارد که نیمی از این جمعیت مربوط به کودکان اتباع کشورهای همسایه هستند که در ایران مشغول به کارند.
متوسط سنی کودکان کار در این سمینار بین ۱۰ تا ۱۵ سال اعلام شد، گرچه حتا کودکان ۵ ساله نیز در میان این کودکان کار وجود دارند. بر طبق گزارش خبرگزاری‌های دولتی، بیشترین تعداد کودکان کار در تهران با ۳/ ۱۴ درصد، بلوچستان و خراسان ۹/ ۶ درصد، خوزستان ۴/ ۶ درصد، هرمزگان ۸/ ۵ درصد و قم ۷/ ۵ درصد قرار دارند. یک عضو اتاق بازرگانی ایران، ۸۵ درصد کودکان کار را ایرانی و بقیه را از سایر کشورها ذکر می‌کند.
اما این کودکان کار در چه رشته‌هایی مشغول به کارند؟
عموماً هنگامی‌که از کودک کار صحبت می‌شود، مطبوعات و دیگر رسانه‌های رژیم، بر روی کودکان کار در خیابان‌ها و مراکز عمومی پررفت‌وآمد شهرهای بزرگ متمرکز می‌شوند. در واقعیت اما بخش اعظم کودکان کار در مراکزی مشغول به‌کاراند که دیده نمی‌شوند. در مناطق روستایی که اغلب نیز مدارسشان از سطح ابتدایی فراتر نمی‌رود، کودکان در کارگاه‌های قالی‌بافی و کشاورزی مشغول به‌کاراند. در مناطق مرزی به همراه پدران خود کولبری می‌کنند. در شهرهای کوچک و بزرگ، در هرکجا که کارگاه‌های کوچک تولیدی وجود دارد که از هرگونه کنترلی مصون‌اند، به‌وفور کودکان کار یافت می‌شوند. در کوره‌پز خانه‌ها این کودکان به همراه پدر و مادر خود کار می‌کنند. در ده‌ها کارگاه آجرپزی و شیشه‌گری اطراف شهرهای بزرگ، صدها کودک کار را می‌توان یافت. کارگاه‌های دیگری از نمونه بافندگی، خیاطی، وسایل چرمی، نجاری، آهنگری و غیره مملو از کودکان کارند. کودکان کار را در تعمیرگاه‌ها نیز می‌توان یافت. تعداد زیادی از کودکان کار در مغازه‌ها به‌عنوان پادو و شاگرد کار می‌کنند. خلاصه این‌که به‌جز مؤسسات بزرگ تولیدی و خدماتی، در تمام مؤسسات تولیدی و خدماتی کوچک، کودکان کار وسیعا مشغول به‌کاراند. این بخش از کودکان کار که معمولاً به چشم نمی‌آیند، اکثریت کودکان کار را تشکیل می‌دهند. بخش دیگر، کودکانی هستند که همه‌روزه در خیابان‌ها و دیگر مراکز و معابر عمومی دیده می‌شوند و به آن‌ها کودکان خیابان نیز گفته می‌شود. بیشترین تعداد این کودکان کار در شهرهای بزرگ از نمونه تهران، اصفهان، شیراز، مشهد متمرکزند، اما به‌ویژه در چند سال اخیر که بحران اقتصادی تشدید شده و وضعیت توده‌های مردم در سراسر ایران با وخامت بیشتری همراه است، تعداد این کودکان کار در کوچک‌ترین و عقب‌مانده‌ترین شهرها نیز به‌سرعت افزایش‌یافته است. در گزارشی که خبرگزاری مهر چند روز پیش از یاسوج انتشار داد، از “حجم انبوهی از کودکان کار در خیابان‌های کوچک یاسوج” بحث می‌شود و صدها کودکی که مشغول وزن کردن افراد، واکس زنی، “فروش دعا و بدلیجات و تکدی‌گری‌اند تا به قول خودشان نان حلال به خانه ببرند”. کودکان کار خیابانی با فروش گل، آدامس، واکس زنی، فالگیری، تمیز کردن شیشه ماشین‌ها و ده‌ها کار دیگر از این نوع روز را به شب می‌رسانند. گروه‌هایی از این کودکان در مراکزی نظیر جاده خاوران به زباله گردی و جمع‌آوری نان خشک، انواع پلاستیک و تفکیک ضایعات شهری مشغول‌اند که از نمونه خطرناک‌ترین کارها برای کودکان در ایران است.
خبرگزاری مهر در گزارشی که پیش‌ازاین انتشار داده بود، از پژوهشی در مورد وضعیت کودکان کار خیابان خبر داد که بر طبق داده‌های آن ۹/ ۳۰ درصد این کودکان ۶ تا ۱۱‌ساله و ۹ درصد زیر ۶ سال‌اند. همین گزارش می‌افزاید که ۷۵ درصد کودکان خیابان را برخلاف ادعای مقامات دولتی، کودکان ایرانی تشکیل می‌دهند.
آن بخش از کودکان کار که در کارگاه‌های تولیدی و مؤسسات خدماتی مشغول به‌کاراند، وحشیانه استثمار می‌شوند، اغلب درحالی‌که روزانه ۱۲ تا ۱۵ ساعت کار می‌کنند و نمونه‌های آن نیز از طریق برخی مطبوعات انتشار علنی نیز پیداکرده است، دستمزد بسیار ناچیزی دریافت می‌کنند که در بهترین حالت ممکن است در ماه به ۲۰۰ یا ۳۰۰ هزار تومان برسد. اما اغلب از ۲۰۰ هزار تومان در ماه تجاوز نمی‌کند.
کودکان کار با بدترین نوع تحقیرها و فشار جسمی و روحی، حتا تنبیه بدنی، سوءاستفاده جنسی مواجه‌اند. بخشی از این کودکان به اعتیاد و فحشا نیز کشیده می‌شوند. اغلب دچار بیماری‌های متعدد هستند و تعدادی نیز به بیماری خطرناک ایدز مبتلا شده‌اند. این است وضعیت و سرنوشت میلیون‌ها تن از کودکان در ایرانی که درآمد سالانه‌اش فقط از نفت و گاز به ۱۴۰ میلیارد دلار می‌رسد، در کشوری که سرمایه‌دارانش ثروت‌های افسانه‌ای اندوخته‌اند و سوءاستفاده‌ها و دزدی‌های مقامات دولتی‌اش به مقیاس تریلیونی رسیده است.
این جمعیت ۶ تا ۷ میلیونی کودکان کار که سال‌به‌سال پیوسته بر تعداد آن‌ها افزوده‌شده است، قربانیان نظم سرمایه‌داری حاکم بر ایران و سیاست‌های اقتصادی جمهوری اسلامی‌هستند. جیره‌خواران رنگارنگ حکومت اسلامی از استادان دانشگاه و روزنامه‌نگاران گرفته تا مقامات دولتی، در تحلیل علل رشد و گسترش پدیده کودکان کار به هر چه که فکر کنید اشاره می‌کنند، الا این‌که نظم اقتصادی – اجتماعی و سیاسی موجود مسبب پیدایش و رشد کودکان کار در ایران است. این نظمی است که ثروت، رفاه و خوشبختی را در یک‌سو، فقر، تباهی و بدبختی را در قطب دیگر انباشت می‌کند. به‌ویژه در طول چندین سال اخیر درنتیجه تشدید بحران اقتصادی، افزایش بیکاری، تورم و گرانی، کاهش مداوم دستمزد واقعی کارگران، فقر در جامعه ایران در ابعادی گسترش‌یافته که اکثریت بسیار بزرگ مردم ایران قادر به تأمین حداقل معاش خود نیستند. نئولیبرالیسم به‌عنوان سیاست اقتصادی دولت که  همراه با تشدید خصوصی‌سازی‌ها و آزاد‌سازی قیمت‌ها بوده است، شرایط زندگی توده‌های زحمتکش را بیش‌ازپیش وخیم کرده است. بخش بسیار بزرگی از کارگران و زحمتکشان قادر نیستند از طریق دستمزد و حقوق خود، زندگی‌شان را بگذرانند تا چه رسد به تأمین هزینه‌های تحصیل فرزندان خود.
بنابراین در جامعه‌ای که نه پدر و مادر و نه کودکان از حمایت اجتماعی دولت برخوردار نیستند، کودکان این خانواده‌ها، مدرسه و تحصیل را رها می‌کنند تا از طریق کار کردن کمک‌خرجی برای خانواده خود باشند. گفتگوهایی که حتا مطبوعات رژیم با این کودکان داشته‌اند، این واقعیت را به‌وضوح بازتاب می‌دهند. چند ماه پیش یکی از خبرگزاری‌های دولتی به نام تسنیم، گزارشی انتشار داد از شرایط زندگی وحشتناک گروهی از مردم ایران و فرزندان آن‌ها، از کپرنشینان قلعه سیمون یا قلعه هزار اردک که “نزدیک شهر آسمان‌خراش‌ها و خانه‌های چندمیلیاردی” ۱۵ خانوار با جمعیتی بیش از ۶۰ نفر، درنتیجه بیکاری از بلوچستان به این منطقه آمده، آلونک‌هایی با چوب و حلبی ساخته‌اند و همه در خدمت کارفرمایی روی مزرعه کار می‌کنند. ۲۵ تن کودکان این خانوارها ناگزیرند برای تأمین معاش به همراه پدر و مادرشان کار کنند. یکی از این کودکان می‌گوید چاره‌ای نیست باید کمک‌خرج خانواده بود. مادری می‌گوید: “بچه‌ها خرج تحصیل ندارند و نمی‌توانند به مدرسه بروند و سرزمین کار می‌کنند. دختربچه ۱۰ ساله می‌گوید باید کارکنم تا بتوانم خرج عروسی برادرم را تأمین کنم. مادر دو دختر ۱۲ و ۱۳ ساله می‌گوید، ۶ فرزند داریم بدون شناسنامه. این‌ها راهی جز کار کردن ندارند.
بنابراین، آنچه که سرمنشأ شکل‌گیری این جمعیت بزرگ کودکان کار است، فقر، بیکاری و گرسنگی است. در جنب این عامل باید به اعتیاد گسترده در میان مردم ایران اشاره کرد که جیره‌خواران حکومت می‌کوشند آن را به عامل عمده و اصلی تبدیل کنند. نقش این عامل فرعی است. بخش کوچکی از کودکان کار، به‌ویژه کودکانی که در خیابان‌ها و مراکز عمومی شهرها کار می‌کنند، پدر یا مادر معتاد دارند. این عامل نیز تا جایی که تاثیرگذار است، مسبب آن نظم اقتصادی – اجتماعی و نظام سیاسی حاکم بر ایران است. بیکاری، فقر و بی‌آیندگی، اعتیاد در پی دارد. نقش سودآور اشاعه مواد مخدر برای سرمایه‌داران و کارگزاران دولتی و حتا نقش سیاسی آن را برای کل نظام سیاسی حاکم نیز نباید ازنظر دور داشت. عامل دیگری که در مطبوعات رژیم به آن اشاره می‌شود، ازهم‌پاشیدگی خانواده‌های کودکان بی‌سرپرست و مادران سرپرست خانواده است. در اینجا نیز نقش رژیم سیاسی حاکم، یعنی جمهوری اسلامی برجسته است. اگر سیستم ارتجاعی ازدواج‌های اجباری – اسلامی، نمی‌بود، اگر زنان در انتخاب شریک زندگی خود آزاد می‌بودند، اگر یک سیستم تأمین اجتماعی کامل و همه‌جانبه وجود می‌داشت، نقش تأثیرگذار این عامل از بین رفته بود. به هر سو که بنگریم مسبب و علت شکل‌گیری میلیون‌ها کودک کار، نظم سرمایه‌داری ایران و جمهوری اسلامی به‌عنوان رژیم پاسدار این نظم است.
اما بالاخره راه‌حل چیست؟ سران و مقامات جمهوری اسلامی و کل طبقه حاکم بر ایران که ابعاد وسیع جمعیت کودکان کار را نمی‌توانند انکار کنند، اما راه‌حلی هم برای آن ندارند، معضل را به NGO هایی که آن‌ها نیز وابسته به خود رژیم‌اند، احاله می‌دهند. آن‌ها، راه‌حل قطعی مسئله‌ای به این بزرگی را تلاش NGO ها معرفی می‌کنند. اما فرضاً چند تا از این انجمن‌ها به شکلی مستقل و در میان خود مردم هم شکل بگیرد، چه‌کاری از آن‌ها ساخته است؟ فرضاً که از پس مخارج چند صد خانواده و کودکان آن‌ها برآیند، نتیجه اما همان خواهد بود که اکنون هست. میلیون‌ها کودک کار را با NGO نمی‌توان نجات داد.
معاون توسعه خدمات اجتماعی سازمان رفاه شهرداری تهران اذعان می‌کند که حتا حل مسئله کودکان کار خیابانی از عهده رژیم ساخته نیست. او می‌گوید: “برای حل معضل کودکان خیابانی، جمع‌آوری مشکلی را حل نمی‌کند و فقط باعث اتلاف وقت و هزینه و نارضایتی می‌گردد”. اما راه‌حل چیست؟ وی می‌گوید: “برای حل مشکل، نهادهای اجتماعی و حمایتی وظیفه‌دارند، خانواده این کودکان را موردحمایت خاص قرار دهند و دوم این‌که کودکان تحت یک سری مراقبت‌های خاص قرار گیرند، تا این کودکان بی‌سواد بار نیایند، بیماری خاص نگیرند، رفتارهای پرخطر از آن‌ها سر نزدند، مورد سوء‌استفاده قرار نگیرند و علی‌رغم این‌که کار می‌کنند، دچار معضلات نشوند”. و بالاخره این‌که شهرداری از برخی NGOها حمایت کند “تا این کودکان را ازنظر سواد، تغذیه، پوشاک، آموزش‌های فرهنگی، سلامت روان و سلامت جسمی تحت پوشش قرار دهند”. راحل مقام شهرداری تهران هذیان‌گویی است. صدها هزار خانواده فقیر را گویا “نهادهای اجتماعی و حمایتی” لابد از قماش گداخانه‌هایی از نمونه کمیته امداد امام، موردحمایت قرار دهند، کودکان کار “تحت مراقبت‌های خاص” به کار خود ادامه دهند و NGOها از هر لحاظ، مادی و معنوی، این کودکان را تحت پوشش قرار دهند. چه راه‌حل بکری! ۱۱ دستگاه، مسئول رسیدگی به مشکلات کودکان خیابانی، پس از گذشت چندین سال، کاری جز افزایش کودکان کار نکردند و حالا “نهادهای اجتماعی و حمایتی” موهوم به همراه NGO‌های موهوم، قرار است معضل را حل کنند.
“انسان‌دوست‌ترین” نظریه‌پردازان نظم حاکم نیز، از نمونه آقای جامعه‌شناسی که گویا احساسات انسان دوستانه‌اش چنان جریحه‌دار شده است که می‌گوید: “گربه‌های فرح‌زاد خوشبخت‌تر از بچه‌های خیابان‌اند” عقلش بیش از این قد نمی‌دهد که در سمینار تخصصی کودکان کار، راه‌حلش را برای حل این معضل به شرح زیر ارائه دهد: “اعانات مردم توسط نهادهای مدنی جمع‌آوری شود. مثلاً NGOهای محلی به‌صورت سازمان‌یافته در محل‌هایی که این بچه‌ها بیشتر جمع می‌شوند، مراکزی داشته باشند و با همکاری خود مردم محلی، داوطلبانی باشند که اعانات مردم را جمع کنند و نهایتاً به دست بچه‌ها برسد”. این است راه‌حل آقای جامعه‌شناس برای سازمان‌دهی وضعیت کودکان کار. این راه‌حل‌های به‌تمام‌معنا “بکر” فقط می‌تواند در کشوری مطرح شود که طبقه حاکم آن هیچ راه‌حلی حتا برای تعدیل “معضلی” که خود به بار آورده، ندارد.
اما برانداختن و لغو کار کودک و پایان دادن به پدیده کودکان کار حتا در جامعه سرمایه‌داری هم ممکن است و نمونه‌هایی از آن نیز وجود داشته و دارد. اگر جز این می‌بود، سازمان بین‌المللی کار هرگز خواستار مبارزه برای برانداختن کار کودک نمی‌شد.
واقعیتی است که کار کودک، پدیده‌ای محصول جامعه سرمایه‌داری ست و برچیدن قطعی آن نیز نظمی سوسیالیستی را می‌طلبد، اما در همین جامعه سرمایه‌داری، در جائی‌که طبقه کارگر به شکلی قدرتمند با تشکل‌های اقتصادی و سیاسی خود در عرصه مبارزه طبقاتی حضورداشته باشد، می‌تواند دولت و سرمایه‌داران را وادار به پذیرش قوانینی با پشتوانه اجرائی نماید که در عمل لغو کار کودک را بپذیرند. ضمانت اجرای آن نیز برقراری یک سیستم تامین‌اجتماعی کامل، آموزش اجباری و واقعاً رایگان تا سن ۱۸ سالگی، تأمین مخارج تحصیلی کودک، حتا پرداخت مبلغی پول‌توجیبی، نظیر آنچه که هم‌اکنون در برخی کشورهای سرمایه‌داری وجود دارد، و بالاخره نظارت و کنترل دقیق و جدی بر مؤسسات تولیدی و خدماتی است.
در ایران اما متأسفانه نه اکنون طبقه کارگر از آن قدرت متشکل سیاسی و صنفی برخوردار است که طبقه حاکم و رژیم سیاسی پاسدار آن را وادار به پذیرش این مطالبه سازد و نه اساساً در ماهیت و ساخت و بافت جمهوری اسلامی است که کاری در این جهت انجام دهد. بالعکس جمهوری اسلامی و طبقه حاکم نه‌فقط در به بار آوردن جمعیت چندمیلیونی کودکان کار نقش اصلی را بر عهده‌دارند و کمترین اقدامی برای مقابله با آن انجام نمی‌دهند، بلکه گذشته از ادامه سیاست‌هایی که این فجایع را به بار آورده، با ارائه طرح‌هایی از نمونه استاد، شاگردی، مبلغ و مروج آن نیز هستند. از همین روست که در طول ۸ سال، تعداد کودکان کار چند برابر می‌شود از ۵/ ۱ میلیون به حدود ۶ تا ۷ میلیون افزایش می‌یابد و استثمار وحشیانه و جنایت‌کارانه کودکان کار می‌ماند، تا وقتی‌که بالاخره کارگران و زحمت‌کشان بساط این رژیم را از ایران جاروب کنند.

متن کامل نشریه کار شماره ۶۷۱ در فرمت پی دی اف

POST A COMMENT.