مراسم گرامیداشت اولین سالگرد جان باختن کاک شریف باجور و سایر جانباختگان مدافع عدالت اجتماعی و محیطزیست در مریوان با حضور شمار زیادی از مردم آزادیخواه مریوان و اطراف و سایر شهرهای کردستان برگزار شد.
ظهر سوم شهریورماه نودوهفت بود، تازه از بیرون وارد خانه شدم تلویزیون روشن بود و خبر از آتشسوزی جنگلهای مریوان میداد، – و اینکه ۴ نفر از افراد بومی گرفتار آتشسوزی شده و جان باختند. در میاننامهای جانباختگان نام کاک شریف باجور بود. مثل کسی که یکدفعه متوجه بشود که چیزی گرانبها را گمکرده، و یا در کارش دچار سهلانگاری و اشتباهی شده که خیلی هم گران است، برای لحظهای دچار شوک شدم، رشته افکارم بریده شد. کاک شریف باجور! فوری تصویرش به پیشانی ذهنم آمد! خاطره سفر به کرمانشاه، ایلام، از گله و مناطق زلزلهزدهای که در یک سال و چند ماه جلوتر از این واقعه رخ داد برایم زنده شد.
هنوز هم بعد از سه سال آثار خرابی زلزله ویرانگر در چهره این منطقه کراهت و زشتی خود را با سماجت حفظ کرده است.
بعد از وقوع زلزله کرمانشاه که خرابی بسیاری به بار آورد، و جان بسیاری از مردم منطقهٔ را گرفت، هموطنان نوعدوست و مشتاق از همه طرف برای کمک ویاری به مردم راهی این منطقه شدند، من هم مثل دیگران و اغلب انسانهای اجتماعی و مسئول در تب یاری و کمک به مردم منطقه میسوختم، همان تبی که یکلحظه جان کاک شریف نمیتوانست از آن رها باشد، تب مبارزه با محرومیت، فقر، بیکاری، بیعدالتی، تبعیض و ستم و بیداد، تب بیداری! تبی که حداقل از یکصد سال پیشازاین جانهای بسیار گرامی و پرارجی در آن سوختند و خود را فدا کردند، تبی که فرزاد کمانگر شجاع ویارانش با شور و اشتیاق و در رقص با مرگ به آن پاسخ دادند. تبی که «ریبوار» کارگر دلیر ستار بهشتی گرفتار آن بود، با خنده مرگ را به سخره گرفت. درنهایت تبی که امروز عموم تودههای کارگر و زحمتکش در آن میسوزند و در تلاش برای رهایی از آن هستند.
هنگامه وقوع زلزله کرمانشاه و اطراف کمک ویاری مردم منحصر به ایرانیان داخل کشور نبود، بسیاری ایرانیان خارج از کشور دچار تب و التهاب شدند، آنهایی که آنطرف آبهای دو ربودند، ازجمله یاران زندهیاد شاهرخ زمانی قهرمان،”حیدرعمواغلی و اینک یاران،” از طریق پیام و واسطه خبر دادند که دوستان اینجا دستشان از محیط کوتاه است، مقداری پول جمعآوریشده برای کمک به زلزلهزدگان، برای شماها میفرستیم آنها را به مردم زلزلهزده برسانید. یکهفتهای بیشتر از وقوع زلزله گذشته بود، دوستانی داشتم که در همین فاصله دو بار به منطقه برای یاری و کمک به مردم، به از گله و اطراف سفرکرده بودند و با مناطق و واحدهای کمکرسانی وامداد محلی آشنایی داشتند، سراغم آمدند من هم ورقه مأموریتم را دوستان، حیدر ویاران از قبل پاراف و صادر کرده بودند، راهی منطقه شدیم. در فاصله زمانی ۸ ساعت بین راه ازهر دری صحبت شد: “اینکه دو چادر کمکرسانی در منطقه منتهی به از گله وجود دارد که طیفهای متفاوت سیاسی از فعالان کارگری و فعالان اجتماعی آنها را اداره میکنند، – قبلاً این چادرها و فعالان بیشتر بودند سپاه آنها را جمع کرد، ما به آخرین چادر کمکرسانی دراز گله میرویم.”
مجموعه افراد امداد و کمکرسان در این چادر محدود به افراد مشخص و دایره بستهای نبودند، مرتب و در طول شب و روز اکیپهای میهمان همراه با وسایل ضروری بار کامیون برای مردم زلزلهزده از راه میرسید. تعداد نیروهای مدیریت ثابت بهاندازه انگشتان دودست گاهی کمتر و یا زیادتر میشد. گرم صحبت بودیم. هرکدام از ما بهاندازهای که طرف مقابل را با دیدگاههای همدیگر آشنا کنند حرف برای گفتن داشتیم. بهار بود و روزها طولانی، همزمان با شب کمرنگ بهاری که داشت فرامیرسید، و ما گرم گفتگو بودیم، واحد بازرسی و تحویل وسایل به مردم بعد از یک روز کار طاقتفرسا از راه رسید، و ما جای آنان را در میان جمع خود باز کردیم، نشستند، زندهیاد کاک شریف و همراهان!
کاک شریف جوانی متوسط قامت، تناسباندامش او را برازندهتر نشان میداد، موهای بلند سرش را در پشت بسته و به شکل گیس آویزان بودند، پیشانی بدون عیب و نقصاش بلندتر جلوه میکرد. چشمهای کاونده و نسبتاً کوچک و ریز بینش که مشکل بود به هر چیزی اعتماد کنند، در زیر استخوان کمی جلوتر آمده پیشانیاش جا خوش کرده بودند، تیره، و به مخاطبش میگفتند که عمل و پراتیک اجتماعی فراتر از تئوری است، “دو صد گفته چون نیم کردار نیست”. به میزان کمی نگاهش با نگاه جمع زاویه داشت، و این خود یک حسن بود- نشان میداد که موضع دارد. خیلی کم وارد بحثوجدل شد، حدود چهل سال یا بیشتر سن داشت، ولی جوانتر مینمود. حالوروزش میگفت که از خانوادهای محروم و متوسط برخاسته و از دیرباز با زحمت و تلاش خود پو و خودانگیخته توانسته مسائل اجتماعی را درک کند و به یک فعال اجتماعی و کارگری پیگیر تبدیل شود. کیف و کولی که همیشه همراه داشت و پر از کتاب و دفترچه وسایل نوشت و افزار مربوط به کار و حرفهاش بود، نشان و گویای مسئولیتهای اجتماعیاش بود. وظیفهاش نسبت به همکاران امدادگرش سنگینتر بود، بازرسی مناطق و تحویل وسایل موردنیاز عموماً روستائیان. در ارتباطگیری با مردم محلی بسیار خودمانی و مجرب بود، کاری بشدت ظریف. من این شانس را داشتم که بهعنوان میهمان کاک شریف یک روز برای بازرسی روستاهای عمدتاً دور زلزلهزده همراه ایشان باشم. کاک شریف باجور در شهریور نودوهفت درست یک سال و چند ماه بعد در پی آتشسوزی جنگلهای اطراف مریوان و در پی مهار و خاموشی آتش جنگل گرفتار لهیبهای سوزنده آتش مبارزه طبقاتی شد و جان باخت. (برخی خبرها میگفت که این جانباختگان به دنبال انفجار مینهای کاشته شده از قبل جان باختند) درهرحال مرگ ققنوسوار شریف ویاران از منظر باورمندان به آرمانهای والای انسانی، افرادی هستند که نام و یادشان هرگز فراموش تاریخ نخواهند شد. همانگونه که کوهها و دشتها و جنگلهای کردستان پابرجاست، نام همه آرمانگرایان اندیشههای ارزنده انسانی نیز جاودان خواهد ماند. جنگلهای مریوان و دشتهای کردستان دوباره زنده شدند جوانه زدند، به برگ و ثمر نشستند، در دشتها سبزه روئید و سرخگل شکفت، شک نمیتوان داشت که در بستر جامعه و در میان خانوادههای زحمتکشان شهرهای بزرگ و کوچک و روستا و دهات کردستان دوباره و چندباره جوانان رزمنده و شایستهای همچون زندهیادان فرزاد کمانگر شجاع و وارسته، و کاک شریف باجور که نامش معرف شخصیتش بود، خواهند روئید.
دو دهه ونیم اول از چهار دهه عمر رژیم سرمایهداری جمهوری اسلامی جزء سیاهترین و تاریکترین سالهای تاریخ معاصراست. همینقدر کافی است که بدانیم دو چهره از منفورترین و ضد انسانیترین افرادی همچون خمینی و رفسنجانی در بالادست خامنهای جنایتکار قرار داشتند. چه روزگار تیرهوتاری، یاد کردن از این دوران تیره و طاقت بر، موجب نفرت و خواری انسان آگاه و زحمتکش میشود. نسلهای پا گرفته در این دوران لگدکوب سهمگینترین وحوش قرار گرفتند. جامعه مسخشده در تسخیر کامل ارتجاع و همهچیز وارونه مطلق بود. شب و روز دستگاههای تبلیغاتی رژیم در کار مغزشویی بودند، و مغزها همه در محرومیت بودند. رژیم ارتجاع مذهبی جلو رشد و ارتقاء آگاهی جوانان و نیروهای بالنده جامعه را گرفت و با همه ابزارهای اهریمنی که در اختیار داشت، سعی نمود تا جوانان را که تعیینکنندهترین قشر بودند از آشنایی بافرهنگ مترقی، ادبیات مهیج رادیکال و تاریخ مبارزات انقلابی -اجتماعی نیروهای سیاسی جامعه بازدارد. دشمن موهوم برای جامعه میساخت، باهدف ضدانقلابی، انقلاب فرهنگی راه انداخت، با خصوصیسازی و طرح تفکیک مشاغل آرایش صفوف طبقه کارگر را به هم زد. هرروز یک رج بر دیوار بلند میان ایرانیان داخل و خارج میافزود. دایره بدنام اداره اطلاعات رژیم سیطره خود را تا درون خانوادهها برای مهار هرچه بیشتر نیروهای جوان گسترش میداد. رونق تنها در کار تبلیغات سمی و زهرآگین اسلامی و بگیروببند و بکش بود. ترس به جان خانوادهها انداخت، خیلی از فرزندان خانوادههایی که شایسته بود در راستا و جایگاه واقعی و اجتماعی خود برای جامعه و آینده مفید و ارزنده باشند سر از ناکجاآبادها درآوردند، بهترینهایشان گمراهترینها بودند. از چاله درمیآمدند به چاه میافتادند. اگر تأثیرات مبارزه و مقاومت جریانات و سازمانهای انقلابی سیاسی، ترقیخواه و آرامان گرا دریک دهه پیش از انقلاب و همچنین تجربه فعالیت جریانات سیاسی- انقلابی در بستر نیمه دمکراتیک دریکی دو سال اول قیام نبود، امروز مردم ما مغبون کامل تاریخ خود بودند.
خیزش و برآمد ۷۸ تتمه خاکستر همین اجاقی بلند شد که هنوز بهطور کامل سرد نشده بود. دهها و صدها و هزاران نفر از مبارزانی که بعدها در زیر فشار سنگین حکومت، پایدررکاب مبارزهای مدنی و آرام تحت عنوانهای، فعالین اجتماعی، فعالین مدنی، فعالین حقوق شهروندی، فعالین محیطزیست، کودک، کودک کار و… نهادند از همین نحله بودند، یا از خانوادههای سیاسی و یا جانبدار این خانوادهها، و بهنوعی تحت تأثیر مبارزات رادیکال سیاسی –اجتماعی سازمانهای مترقی بودند که در شرایط سخت و صعب بعد روئیدند. همه تلاشهای ارتجاعی و بازدارنده رژیم که امروز نیز ادامه دارد، هدفش جلوگیری از مبارزه عمومی و سراسری متشکل، هدفمند و سازمانیافته اجتماعی تودههای کارگر و زحمتکش وزنان و جوانان مترقی است. رژیم دست و پای جوانان را با قیدوبندهای مذهبی بسته و جامعه را به بند کشید تا در بستر پست، تاریک و متحجّر اسلامی به کارهای خرد و ریز و کم اثر مشغول شوند. علیرغم اینکه شرایط و اوضاع بسیار تغییر کرده، جامعه چندی است که وارد مرحله اعتلایی و نیمه انقلابی شده، و رژیم غرق در بحران، فساد، مشروعیت خود را ازدستداده، و دستگاه دولت ناکارآمد و مستأصل و درمانده از انجام حداقل وظایف خود بوده، فعالین حوزههای کار صنفی و مدنی فعالیت و سطح مطالبات و اهدافشان همچنان محدود مانده. این در حالی است که مبارزات کارگران و زحمتکشان و تودههای محروم اجتماعی میرود تا در بستر جامعه عمومی شود.
نیمخیز جامعه و حرکت انقلابی و اجتماعی مردم در سال ۹۶ خط بطلانی بر توهمها و مبارزات محدود و نیمبند کشید. عناصر و فعالان اجتماعی و مدنی فارق از اینکه در کدام سنگر اجتماعی تلاش میکنند، با بحث و تبادلنظر روی مسائل کلان جنبش اجتماعی می میتوانند در راستای یک مبارزه مشترک جدی و سازمانیافته سراسری بر موانع و مشکلات فائق آیند، آن بخشهایی از عناصر و نیروهایی اجتماعی که در قالب فردی و یا جمعهای کوچک حول مبارزات مدنی و مطالبات حقوقی و صنفی – سندیکائی فعالیت میکنند، باید سطح مبارزات و مطالبات خود را افزایش بدهند وهم تراز با سطح کنونی مبارزه و مطالبات ارتقاء بدهند. غیرازاین باشد حکایت مرغ کرچ و گلها و درختچههای مصنوعی و زینتی در آپارتمانها است. مبارزه مطالبات امروز ما نباید همان مطالبات و مبارزه ده سال پیش باشد. ابزار و لوازم مبارزه ناکارآمد ده سال پیش ما با شرایط امروز خوانائی ندارد. شرایط امروز جامعه ما بسیار عوضشده، و میرود تا وضعیت دیگری به خود بگیرد راه مبارزه و شکل مبارزه و لوازم مبارزه بایستی مناسب با مرحله مبارزه باشد. درماندگی، استیصال، ناتوانی و ناکارآمدی رژیم، شرایط و اوضاع جامعه را به این مرحله از بحران سیاسی –اجتماعی و اقتصادی رسانده است. رژیم فاسد سرمایهداری جمهوری اسلامی، اگر پاسخگوی مطالبات اجتماعی، حقوقی، سیاسی و صنفی تودههای اجتماعی بود، امروز به سیبل و نشانهروی عموم مردم قرار نمیگرفت.
جنبش کارگری و کمونیستی رادیکال انقلابی امروز میتواند محور و استوانه مورد اعتمادی باشد که همه حول آن جمع و متشکل شوند، شعار نان، کار، آزادی حکومت شورایی در بستر مبارزه عمومی در جامعه رواج پیداکرده، اعتصابات پراکنده کارگری در مراکز کارگری گوناگون، زمینهساز اعتصاب عمومی سراسری سیاسی و قیام مسلحانه همگانی و نهائی میباشد. چه ما بخواهیم و چه نخواهیم و حتی مخالف این روند باشیم، جامعه با تفاوتهای ناچیزی در این مسیر خواهد رفت. چهبهتر که از هماکنون باهدف، برنامه و مبارزه انقلابی وارد فعالیت شویم.
نابود باد رژیم سرمایهداری ارتجاع مذهبی جمهوری اسلامی
زندهباد انقلاب – زندهباد سوسیالیسم
برقرار باد حاکمیت شورایی کارگران و زحمتکشان
ایران- ۵/۶/۹۸
از فعالین کارگری جنوب، حمید نوروزی
نظرات شما