“مسئلۀ زن” (بخش اول)

از: النور مارکس و ادوارد اولینگ

بخش اوٌل

 ترجمۀ زهره مهرجو

۱۴ ژانویه ۲۰۱۵

 

 مقدمه:

در سلسله مقالاتی که در نظر دارم برای علاقمندان به مسائل زنان در جهان سرمایه داری امروز ترجمه کنم، اثر مشهور النور مارکس و شریک و همکارش ادوارد اولینگ می باشد که برای اولین بار در سال ۱۸۸۶ میلادی منتشر شد.

این اثر آنها توسط سلی رایان “Sally Ryan” در سال ۲۰۰۰ بازنویسی شده، و اکنون در وبسایت مارکسیستها – رجوع شود به منبع در زیر این متن – موجود است.

در این نوشته، مارکس و اولینگ می پردازند به اثر مشهوری از آگوست بِبِل “August Bebel” به نام “زن – گذشته، حال و آینده” که چندی پیشتر به زبانهای آلمانی و انگلیسی منتشر شده بوده، و بخصوص در میان چپ ها بازتاب بزرگی داشت.

این دو در ابتدای نوشته، بِبِل را بعنوان یک کارگر، از اعضای پارلمان “Reichstag”، همچنین یکی از بنیانگذاران حزب سوسیالیست آلمان؛ و از بهترین سخنوران و ترویج کنندگان اقتصاد کارل مارکس در کشور آلمان معرفی می کنند. فردی که پرولتاریا به او اعتماد می کرد و او را دوست داشت؛ و به همان نسبت مورد نفرت و ترس سرمایه داران و اشراف زادگان قرار گرفته بود.

کتاب مورد بررسی او در اینجا، به نام “زن” “Die Frau” در کشور آلمان ممنوع شده بود، و به همین دلیل تعداد آن کم و تهیه اش بسیار مشکل بود. با این وجود، تاثیری که هم در میان سوسیالیست ها و هم در بین دشمنان آنها و طبقۀ کارگر بوجود آورده بود شگفت انگیز بود.

ترجمه انگلیسی این اثر در همان دوران توسط دکتر هَریت آدامز والتر “Harriet B. Adams Walther” انجام گرفت؛ اما متاسفانه به دلیل کمی آشنایی او با موضوع و کلمات اقتصادی، شامل نقص هایی نیز بود. این مشکل خود دلیل دیگری بود برای پرداختن این دو همکارِ سوسیالیست به موضوع اصلی کتاب آگوست ببل درباره زنان.

بخش اول این کتاب به مسائل تاریخی می پرداخت، اما به عقیده مارکس و اولینگ این موضوع پیشتر به تفصیل و به گونه روشن تری توسط فردریش انگلس در اثر او بنام “منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت” بیان شده بود. علاوه بر آن، شرایط موجود در آن دوران و تغییراتی که به سرعت در حال انجام گرفتن بود، ایجاب می کرد که به بخش های نوشته شده در رابطه با زمان جاری پرداخته شود.

از این رو، آنها اینچنین ادامه می دهند:

“مسئله زن” – بخش اول

جامعه، از زاویه دید بِبِل “Bebel August”، و می شود گفت تقریبا به عقیده عموم سوسیالیست ها؛ در شرایط شورش و ناآرامی ست. این یک خرابی و فساد عمومی است. فروپاشی، به تمام معنای کلمه نزدیک است. به عقیدۀ ما، مرگِ روش تولید کاپیتالیستی، و بنابراین جامعۀ بنا شده بر آن؛ در فاصلۀ چند سال و نه چندین قرن امکانپذیر می باشد. و آن مرگ، به معنی حل جامعه به اشکال ساده ترش، حتی به عناصر آن خواهد بود؛ که اتحاد دوباره اش نظم جدید و بهتری را بوجود خواهد آورد.

ارزش های اجتماعی سقوط کرده اند، و این سقوط هولناک در هیچ مورد مشخصی کریه تر از رابطۀ میان مرد و زن بروز نمی کند. این درهم شکستگی، بوسیلۀ نادیده انگاشتن و تصورات متوقف نمی شود. با واقعیت ها می بایست روبرو  شد!

یکی از اساسی ترین این واقعیت ها، هیچگاه بوسیلۀ افرادی که چنین شرایطی را بررسی کرده اند یا هنوز می کنند؛ در نظر گرفته نشده است. این واقعیت حتی توسط آنان که آزادی زنان را مسئلۀ مهم زندگی و تلاش های خود کرده اند؛ درک نشده است.. و این واقعیت اساسی، این است که جوهر مشکلات زنان در اقتصاد است. وضعیت زنان، مانند هر چیز دیگری در جامعۀ پیشرفته امروز؛ بر واقعیت های اقتصادی متکی ست. اگر بِبِل “Bebel” بجز از اصرار کردن بر این مهم چیز دیگری نمی نوشت؛ باز هم اثر او ارزشمند می بود.

مسئلۀ زنان، مسئلۀ سازماندهی جامعه در کل است. آنان که متوجه مفهوم این مطلب نیستند، می توانند  به این گفتۀ بِیکن “Bacon” در کتاب “آموزش پیشرفته” Advancement of Learning” رجوع کنند:

“اشتباه دیگر .. این است که، پس از پراکنده شدن اجزاء هنر و علوم، انسان یگانگی را رها کرده است … که مطمئناً موجب متوقف شدن پیشرفت می شود. … همانطوری که ممکن نیست بخش های دورتر و عمیق تر هر علمی را، بدون فراتر رفتن از سطح همان علم و صعود کردن به بالاتر کشف کرد.”

این اشتباه، در حقیقت، هنگامی که “انسان یگانگی را رها کرده است،” یک “طنز” نیست؛ بلکه یک مرض است. برای روشن شدن این نکته، می توان اینگونه مثال آورد: آنها که به شرایط کنونی زنان معترض اند، بی آنکه در روابط اقتصادی جامعه کنونی ما به دنبال دلایل آنها بگردند؛ مثل پزشکانی هستند که به یک بیماری موضعی، بدون تحقیق کردن دربارۀ سلامت عمومی بیمار رسیدگی می کنند.

 این انتقاد را نه تنها می توان در مورد فرد عامی بکار برد که هر گونه بحثی را که در آن موضوعی درباره جنسیت است به مزاح می گیرد؛ بلکه همچنین نسبت به آنان که طبیعتی والاتر دارند، بسیاری از آنها که صادق ترین و متفکرترین اند، و آنها که وضعیت ناهنجار زنان را می بینند و علاقمند به این هستند که کاری برای بهتر شدن آن صورت بگیرد؛ نیز می توان بکار برد. اینها افراد ارزشمند و سخت کوشی هستند که برای آن هدف درست، حق رأی زنان، برای لغو کردن قانون امراض مسری *”Contagious Diseases Act”، هیولایی که از بزدلی و شقاوت مردان تولید شده؛ برای تحصیلات بالای زنان؛ برای باز کردن در دانشگاهها به روی آنان، فراگیری حرفه ها و تمام شغل ها، از معلمی تا فروشندگی، تلاش می کنند.

در همۀ این کارها – کارهای خوبی که تاکنون بوده – سه چیز به خصوص قابل ملاحظه می باشد.

اول؛ آنها که درگیر این کارها هستند از طبقات مرفه اند. تنها استثنایی که وجود دارد، آنهم بخشاً؛ فعالیت های مربوط به لغو کردن “قانون امراض مسری” می باشد.

به ندرت زنی پیدا می شود که در این جنبش های گوناگون شرکت جسته، و به طبقۀ کارگر متعلق باشد. ما برای شنیدن دربارۀ این واقعیت از موضع انتقادی آماده ایم؛ که چنین چیزی حتی در انگلستان، کشوری که بخش بزرگتر فعالیت های ما را به خود اختصاص می دهد صدق می کند. حتما! سوسیالیزم در حال حاضر در این کشور فقط کمی بیشتر از یک جنبش ادبی ست، و فقط اقلیت کوچکی از کارگران را در احاطه خود می گیرد. اما، ما می توانیم به این انتقاد اینگونه پاسخ دهیم که: در کشور آلمان این مورد صدق نمی‌کند، و حتی در همینجا اکنون سوسیالیزم در حال آغاز کردن به گسترش در میان کارگران است.

نکتۀ دوم این است که، تمام این عقاید زنان پیشرفتۀ ما؛ یا بر اساس مالکیت بنا شده اند، یا انگیزه های احساسی دارند و یا مربوط به مسائل حرفه ای می باشند. حتی یکی از آنها نیز از موارد ذکر شده به زیربنای اقتصادی مسائل نمی پردازد، نه فقط از هر کدام از این سه مورد، بلکه همچنین از خودِ جامعه. این حقیقت، برای آنها که بی تفاوتی دربارۀ ویژگی های اقتصادی اکثر فعالین کسب حق رأی زنان را می بینند؛ شگفت انگیز نیست. آنچه که از بررسی نوشته ها و سخنرانی های اکثر طرفداران حقوق زنان به چشم می آید، این است که در آنها هیچ توجهی به مطالعۀ تحولات جامعه نشده. حتی اقتصاد سیاسی ارتدکس، که به عقیدۀ ما؛ در عباراتش اشتباه انداز و در نتیجه گیری هایش نادرست است؛ به نظر نمی رسد که عموماً به خوبی درک شده باشد.

نکتۀ سوم از دومین نکته حاصل می شود. هیچگونه پیشنهادی توسط منابع تئوری این افراد، خارج از محدوده های جامعه امروز انجام نمی گیرد. از اینرو، کار آنها همیشه از زاویه دید ما؛ از ارزش کمی برخوردار است. ما از همۀ زنان حمایت می کنیم، چه از آنها که درگیر مبارزه برای بدست آوردن حق مالکیت، حق رأی دادن و لغو کردن قانون امراض مسری “Contagious Diseases Act” بوده اند؛ و چه آنها که درگیر هر رسالتی هستند که مشکلات زنان و هم مردان را در بر می گیرد. به هرحال، وضعیت واقعی زنان در رابطه با مردها خیلی فرق نخواهد کرد. (ما در اینجا با پیامد افزایش رقابت ها و کشاکش های تشدید شده برای بقاء کاری نداریم.) زیرا هیچیک از اینها نمی تواند تاثیر چندانی در زندگی زنان، از جمله در مناسبات جنسیتی آنها بگذارد.

ما همچنین نباید انکار کنیم که با بدست آوردن هر کدام، یا همۀ این خواسته ها؛ تغییر عظیمی که باید رخ بدهد؛ آسانتر امکان پذیر خواهد شد. اما، مهم است این را درک کنیم که تغییر نهایی؛ فقط زمانی حاصل می شود که تغییر بزرگتر اجتماعی و برآمدهای آن انجام بگیرند.

بدون آن تغییر بزرگتر اجتماعی، زنان هرگز آزاد نخواهند شد!

تعریف:

* Contagious Diseases Act یا قانون امراض مسری، قانونی بود که برای نخستین بار در سال ۱۸۶۴ میلادی در پارلمان کشور انگلستان تصویب شد، و در سالهای ۱۸۶۶ و ۱۸۶۹ میلادی موضوع تغییراتی گشت که به گسترش نفوذ آن انجامید. این قانون و محدودیتها و مشکلاتی که برای زنان بوجود می آورد، یکی از نخستین دلایل سازماندهی ها و تلاش های آنان در جهت کسب حقوق خود بود.

این قانون که در سال ۱۸۶۲ میلادی، پس از استقرار کمیته ای جهت تحقیق در مورد امراض مقاربتی در میان نیروهای ارتشی پیشنهاد شد؛ به افسران پلیس اجازه می داد تا در برخی از بنادر و شهرهای ارتشی فواحش را دستگیر و سپس بطور اجباری مورد معاینه قرار دهند تا امراض مقاربتی آنها تشخیص داده شود. در صورتیکه زنی به این نحو بیمار تشخیص داده می شد، در مکانی که “بیمارستان حبس “Lock Hospital” نامیده می شد نگهداری می شد تا “درمان” شود.

مدت نگهداری بطور معمول در ابتدا سه ماه بود، اما بتدریج تا سال ۱۸۶۹ به یک سال افزایش یافت.

 متاسفانه، برای معاینه این افراد مقدمات لازم پزشکی تدارک دیده نمی شد، و از اینرو این مشکل، افزون بر تک جنسیتی بودن ماهیت قانون مربوط؛ دلیل دیگری شد تا نهادها و کمپین های متعددی بر علیه آن آغاز به فعالیت کنند.

بین سالهای ۱۸۷۰ تا ۱۸۸۵ میلادی کمپین های گسترده ای از سوی زنان و نیز مردانی در جهت لغو این قانون انجام گرفت، و بالاخره پس از جمع آوری بیش از دو میلیون امضاء در دادخواست های متعدد و معرفی آنها به  مجلس عوام “House of Commons” در سال ۱۸۸۶ لغو گشت.

لغو این قانون همچنین مصادف با سالی بود که النور مارکس و ادوارد اولینگ این اثر را به تحریر درآوردند.

منابع:

النور مارکس و ادوارد اولینگ – مسئلۀ زن، ۱۸۸۶:

“Edward Aveling and Eleanor Marx Aveling – The Woman Question, 1886”

https://www.marxists.org/archive/eleanor-marx/works/womanq.htm

لینک مطلب در وبلاگ پژواک:

http://pejvakmag.blogspot.co.uk/2015/01/blog-post_14.html

درباره قانون :Contagious Diseases Acts

http://en.wikipedia.org/wiki/Contagious_Diseases_Acts

POST A COMMENT.