فاجعه‎ی ایرانشهر نتیجه‎ی فرودستی و افزایش خشونت علیه زنان در جمهوری اسلامی

هر قدر که عوامل قضایی و جنایت‎پیشه‎ی جمهوری اسلامی ابعاد وحشتناک فاجعه‎ی ایرانشهر را انکار کنند، نمی‎توانند بر واقعیت ماجرا سرپوش بگذارند. واقعیت ماجرا برای توده‎ها روشن است و این باور غیرقابل خدشه است.

باندی مخوف، با استفاده از سلاح‎ها و کارت‎های عضویت در نهادهای نظامی جمهوری اسلامی (بسیج عشایری)، پس از ربودن وحشیانه‎ی ۴۱ دختر، آن‎هم در روز روشن، حتا در خیابان محل زندگی آن‎ها، به آن‎ها تجاوز کرده و بدون هیچ‎گونه ترسی از پیگیری قضایی، آن‎ها را دوباره رها کردند. افراد باندی که هم ثروت دارند و هم به دلیل وابستگی به نظام حاکم، قدرت.

حال دستگاه قضایی جمهوری اسلامی می‎خواهد به این پرونده رسیدگی کند!! یعنی کسانی که از ابتدا چنین فاجعه‎ای را انکار کرده و کسانی را که اخبار این فاجعه را به گوش مردم رساندند، تهدید به دستگیری کردند. در تجمع اعتراضی مردم ایرانشهر نیز پلیس با حمایت همین دستگاه قضایی، چند نفر از معترضان را دستگیر کرد و به بهانه‎های مختلف از جمله تهیه گزارش برای رسانه‎های مخالف جمهوری اسلامی، برای‎شان پرونده قضایی تشکیل دادند.

فساد همه‎گیر دستگاه قضایی چیز پوشیده‎ای نیست. این را تک تک افراد جامعه می‎دانند. دستگاه قضایی ایران فاسد است و مردم هیچ اعتمادی به آن ندارند. به همین دلیل افرادی که در قدرت حضور دارند و یا از ثروت برخوردارند، از عواقب اقدامات خود هراسی نداشته و در هر گوشه‎ای از این کشور بی‎محابا دست به اقداماتی جنایتکارانه می‎زنند. اگر مساله اسیدپاشی به دختران اصفهان باشد، پرونده هیچ‎وقت حل نشده و عامل آن پیدا نمی‎شود. اما اگر چند جوان کلیپی ویدئویی با رقص و آواز تهیه کنند، فوری عوامل انتظامی آن‎ها را دستگیر و در دستگاه قضایی محکوم می‎شوند. اگر کارگری به ندادن دستمزد، به بیکاری و عدم امنیت شغلی خود اعتراض کند، دستگاه قضایی فوری پرونده‎ای علیه او تشکیل می‎دهد، اما اگر یک نفر به نام سعید طوسی به چندین کودک تجاوز کند، و به رغم شکایت و شهادت قربانیان ماجرا، حتا یک روز هم به زندان نمی‎رود، چرا که در قدرت قرار دارد و مورد حمایت خامنه‎ای است. از این دستگاه قضایی مردم انتظار هیچ عدالتی ندارند و اگر مقامات آن موضوعی را انکار کنند، مردم به دلیل همین بی‎اعتمادی به دستگاه قضایی، به درستی ماجرا بیشتر اعتقاد پیدا می‎کنند.

اما ریشه این فاجعه در کجاست؟!

ریشه فاجعه به نظم سیاسی حاکم برایران و فرودستی زنان در جمهوری اسلامی برمی‎گردد که نتیجه‎ی آن افزایش خشونت علیه زنان بوده و ربودن و تجاوز به زنان یکی از وحشیانه‎ترین اشکال خشونت است.

نگاهی به قوانین حاکم که مشروعیت خود را از قوانین اسلامی گرفته‎اند، کافی‎ست تا جایگاه زن از نظر حقوقی در جمهوری اسلامی آشکار شود. زن در ایران از بسیاری از بدیهی‎ترین حقوق خود محروم است. از حق تحصیل یا حق مسافرت بدون اجازه همسر و یا پدر محروم است. از حق ازدواج بدون موافقت پدر محروم است، از حق حضانت فرزند محروم است. حجاب اجباری یک نمونه واضح از نقض بدیهی‎ترین حقوق زنان در ایران است.

وضعیت زنان در بازار کار نیز چیزی جز فاجعه نیست. براساس آخرین آمار سازمان برنامه و بودجه، نرخ مشارکت اقتصادی زنان ۱۶ درصد و مردان ۵/ ۶۴ درصد است. اگر از جمعیت ۴۰ میلیونی زنان در ایران، کودکان تا سن ۱۵ سال و زنان ۶۰ سال به بالا را کم کنیم، حدود ۲۴ میلیون و پانصد هزار نفر باقی می‎مانند که از این تعداد ۳ میلیون و پانصد هزار نفر شاغل هستند!! این یعنی یکی از پایین‎ترین نرخ‎های مشارکت زنان در فعالیت‎های اقتصادی در سطح جهانی و حتا پایین‎تر از عربستان سعودی. فاجعه اما به این‎جا ختم نمی‎شود. دستمزد یک معضل بزرگ دیگر برای زنان ایران است. اول این‎که بخشی از زنان شاغل هیچ دستمزدی نمی‎گیرند چرا که در بخش‎های خانوادگی و فامیلی کار می‎کنند از جمله در کشاورزی یا مغازه‎های کوچک. بزرگ‎ترین بخش زنان شاغل مزدبگیر نیز در کارگاه‎ها و مراکز خدماتی کوچک مشغول به کارند که اغلب با دستمزدهایی ناچیز (بسیار کمتر از حداقل دستمزد) و بدون حق بیمه کار می‎کنند. در یک جمله اکثریت بسیار بزرگ زنان ایران، فاقد استقلال اقتصادی هستند و این چیزی‎ست که خامنه‎ای نیز بارها از آن دفاع کرده و وظیفه‎ی اصلی زن را بچه‎داری و خدمت به همسر عنوان کرده است.

این تصویر زن در جمهوری اسلامی است. مهم نیست که چقدر از دختران سخت‎کوش کشور، با تلاش و همت خود در دانشگاه‎ها تحصیل کرده‎اند. واقعیت این است که اکثریت بسیار بزرگ آن‎ها در صورت ماندن در کشور خانه‎نشین شده‎اند. زن در جمهوری اسلامی نه استقلال اقتصادی دارد (که بسیار این مساله اهمیت دارد) و نه از نظر حقوقی و براساس قوانین اسلامی با مرد برابر است. شب و روز هم در دستگاه‎های تبلیغی جمهوری اسلامی از زن به‎عنوان ناموس مرد، چیزی که باید پوشانده شود نام می‎برند. انسانی که مالک دارد، هم‎چون نظام برده‎داری، مالکی به نام مرد که می‎تواند در مورد حتا از خانه بیرون رفتن یا نرفتن برای زن محدودیت قائل شود. این تفکر آن‎قدر در برخی از نقاط گسترش یافته که به‎طور نمونه اسم زن را صدا نمی‎کنند، بلکه او را “مادر حسن”، “مادر حسین” و غیره یعنی با اسم پسرش صدا می‎زنند، و به این ترتیب حتا اسم او را نیز از او می‎گیرند!!! در یکی از همین برنامه‎های تلویزیونی شبکه یزد بود که زنی عقب‎مانده و مرتجع از زنان می‎خواهد برای این‎که مورد خشونت و بدرفتاری مردان قرار نگیرند، پای آن‎ها را در تشتی از شیر (یا آب ولرم) ماساژ داده و پس از ماساژ دادن ببوسند!!! این تصویر زن در جمهوری اسلامی‎ست.

البته جمهوری اسلامی به این بسنده نکرده و زن می‎تواند در نگاه حکومت به مظهر فساد تبدیل شود. برای همین هم هست که زنان به دلیل نوع پوشش خود دستگیر و مورد ضرب و شتم و توهین اوباشان جمهوری اسلامی قرار می‎گیرند. چرا که با پوشش خود “فساد” ایجاد می‎کنند. زنانی که با پوشش خود مردان را گمراه می‎کنند!!! این تصویر زن در جمهوری اسلامی‎ست. همان کشوری که داشتن چهار زن را سنت پیامبر دانسته و البته صیغه‎ی یکساعته و ۲۴ ساعته را بویژه در شهرهایی هم‎چون مشهد و برای جلوگیری از به گناه آلوده شدن مردان “زوار” خارجی رواج داده. تن فروشی اسلامی زنان قربانی مناسبات حاکم، البته با حضور آخوندی که صیغه را جاری می‎کند و حق حساب خود را از تن‎فروشی زنی بدبخت می‎گیرد. این است تفکر اسلامی که جمهوری اسلامی چهل سال مروج آن بوده است.

بنابر این در کشوری که از نظر اقتصادی زنان فاقد استقلال هستند، از نظر حقوقی و قوانین اسلامی فاقد بسیاری از بدیهی‎ترین حقوق خود بوده و شبانه‎روز دیدگاه اسلامی حاکم از رسانه‎ها و بلندگوهای آن تبلیغ می‎شود، اولا زمینه خشونت علیه زنان فراهم می‎شود، دوم آن‎که زنانی که مورد خشونت قرار گرفته‎اند حتا جرات ابراز آن را پیدا نمی‎کنند، و سوما اساسا قانون و قوه قضائیه‎ای وجود ندارد که از زنان در برابر خشونت دفاع کند و نمونه‎ی ایرانشهر گواه این حقیقت است. چرا تاکنون تنها ۴ زن شکایت کرده‎اند؟!

اول این که بسیاری از دخترانی که مورد تجاوز قرار گرفته‎اند، از ترس آن‎چه که در این فرهنگ آبرو نامیده می‎شود، یا “آبروی خانوادگی” جرات ابراز موضوع را ندارند. آن‎ها حتا در صورت بیان این موضوع، و در حالی که خود قربانی تجاوز هستند، ممکن است توسط پدر، همسر و یا برادر خود به قتل برسند چرا که در تفکر منحط آن مردان، زن ناموس آن‎ها است و ناموس‎شان لکه‎دار شده است!!!

تازه اگر جرات کنند و بگویند که مورد تجاوز قرار گرفته‎اند، مردم حتا ذره‎ای به قوه قضاییه اعتماد ندارند. دستگاهی فاسد که همه‎گونه در خدمت قدرت و ثروت قرار دارد. و به‎ویژه در مورد این پرونده که دادستان کل کشور آخوند مرتجع منتظری از همان ابتدا اساسا منکر موضوع شد. در پرونده ایرانشهر بعد از آن که در روز اول بسیاری از روزنامه‎ها به این مساله پرداختند و از آن به عنوان فاجعه نام بردند، مقامات جمهوری اسلامی به سرعت وارد مساله شده و جلوی انعکاس بیشتر فاجعه را با بیان این‎که شایعه است و با شایعه‎پردازان برخورد می‎کنیم، گرفتند.

در این میان تنها حامیان واقعی دختران قربانی تجاوز در ایرانشهر، کسانی بودند که در ایرانشهر دست به تجمع اعتراضی زده و یا در شهرهای دیگر با حمل دست نوشته‎هایی به روشنگری در این زمینه پرداختند و یا از طریق شبکه‎های اجتماعی و برخی از رسانه‎هایی که هرگز اجازه انتشار یا پخش برنامه در ایران ندارند، نگذاشتند این موضوع مانند بسیاری از وقایع مشابه هم‎چون اسیدپاشی به دختران اصفهان و غیره توسط جمهوری اسلامی به فراموشی سپرده شود.

عامل اصلی جنایت ایرانشهر، جمهوری اسلامی است. این جمهوری اسلامی است که با انکار وقایع زمینه ایجاد تکرار آن را فراهم می‎کند. این جمهوری اسلامی است که با دادن قدرت به افراد متجاوز امکان بروز این فاجعه را فراهم ساخته است. این جمهوری اسلامی است که با عدم مجازات متجاوزین در بسیاری از موارد مشابه به دلیل وابستگی آن افراد به حکومت، مسبب تکرار این فجایع شده است. و بالاخره این جمهوری اسلامی است که با فرودست کردن زنان، با نقض حقوق آنان و با برقراری قوانین اسلامی و تقویت فرهنگ و سنت عقب‎مانده نظام‎های پیشا سرمایه‎داری، زمینه را برای خشونت علیه زنان و افزایش آن در این ابعاد فاجعه‎بار فراهم ساخته است.

متن کامل نشریه کار شماره ۷۷۸ در فرمت پی دی اف

 

POST A COMMENT.