در تاریخ سیستان آمده است: وقتی سپاهیان “قُتیبه”، سیستان را فتح و به خاک و خون کشیدند، مردی چنگنواز، در کوی و برزن شهر می گشت، از جنایات و کشتارهای سپاهیان “قُتیبه” قصه ها می گفت و اشک خونین از دیدگان آنانی که بازمانده بودند، جاری می ساخت؛ خود نیز خون می گریست و آنگاه بر چنگ خود می نواخت: “با این همه غم در خانه دل، اندکی شادی باید، که گاه نوروز است”.
روایت فوق، فقط بیان گوشه ای از تجاوزات و کشتارهای بی رحمانه اعراب صدر اسلام در ایران است. تجاوزات ویرانگری که از سال ۶۳۶ میلادی ( دهه دوم تاریخ هجری قمری) آغاز شد و طی دهه های متمادی از کشته ها پُشته ساختند تا سرانجام توانستند حاکمیت ویرانگر و سرکوبگرانه اسلام را بر مردم ایران تحمیل کنند.
روایت فوق برای کسانی که از تاریخ تجاوزات مسلمانان صدر اسلام به ایران بی خبر هستند و یا اکنون چشم بر کشتارهای جمهوری اسلامی بسته اند، شاید اندکی غلو آمیز باشد. اما، تجربه جمهوری اسلامی به ما می گوید، این روایت حقیقت محض است. چهل ساله حاکمیت سرکوبگرانه جمهوری اسلامی، خود بیان روشنی از حقیقت کشتار و ویرانگری مسلمانان صدر اسلام در ایران است. جمهوری اسلامی نماد آشکار همان ایدئولوژی اسلام ۱۴۰۰ سال پیش است. هیات حاکمه ایران بر پایه مبانی شریعت اسلام و تحکیم یک دولت دینی، فقط به نهادینه کردن سرکوب و کشتار در جامعه بسنده نکرد. آنان، با پایه ریزی یک دیکتاتوری عریان، حتا لبخند و شادمانی را نیز بر مردم ایران “حرام” کردند. نوروز و شادی های بهارانه شان را به سخره گرفتند و با تحمیل جنگ و کشتار، شکنجه و اعدام و سلب تمامی آزادی های دمکراتیک فردی و اجتماعی مردم، بهار و نوروزشان را نیز با اشک و آتش و خون درآمیختند.
بهار ۵۸ که بهار آزادی بود، با سرکوب و کشتار مردم ترکمن صحرا توامان شد. نوروز ۵۹، مردم کردستان را در ماتم و عزا نشاندند؛ بهارشان به خون نشست؛ خانه هایشان در زیر حملات مسلسل و خمپاره های سپاه پاسداران و آتش جنگنده های ارتش آوار شد، سفره هفت سین شان نیز تماما با اندوه سین “سوگ” مزین شد. در این سال، مردم آذربایجان و خوزستان نیز بهاری توامان با زخم و جراحت و درد را تجربه کردند.
بهار ۶۰ و سال های پس از آن اما، برای تمامی توده های مردم ایران بهاری خونین شد. اینبار دیگر فقط مردم ترکمن صحرا، کردستان، آذربایجان و خوزستان نبودند که نوروزشان در زیر آوار سنگین جنایات هیات حاکمه ایران مدفون شده بود، در این سال ها تمامی توده های مردم ایران هر یک به نوعی به سوگ نشستند.
در سال های ۶۰ تا ۶۲، کشتار، سرکوب، شکنجه و اعدام بی وقفه اعضاء و هواداران سازمان های کمونیست، مبارز و آزادی خواه آنچنان وسعت یافت که اکثریت قریب به اتفاق خانواده های ایرانی مستقیم و غیرمستقیم با مرگ و زندگی دست به گریبان شدند. هزاران خانواده در سوگ جان باختن عزیزان خود نشستند که هر روزه در گروه های ده ها نفری اعدام می شدند و ده ها هزار خانواده دیگر نیز پشت درب های زندان، مستاصل و سرگردان در جستجوی یافتن رد پایی از فرزندان خود بودند. خانواده هایی که علاوه بر بیم و هراس حاصل از وضعیت ناامن زندان ها، با تحقیر و اهانت نیروهای امنیتی و زندان بانان نیز مواجه بودند. وضعیت مرگباری که با قتل عام زندانیان در تابستان ۶۷ به اوج رسید. تابستان خونینی که با کشتار جمعی دست کم ۵ هزار زندانی سیاسی محکوم به حبس، تاریخ کشتار سپاهیان “قُتیبه” را عینیتی دوباره بخشید و تا سال ها نوروز و بهاران را با اشک خونین مادران، پدران، فرزندان و همسران زندانیان جان باخته در آمیخت.
آنچه در این چهار دهه بر توده های مردم ایران رفت، نیاز جامعه اکنون به شاعران و چنگنوازانی است که بهارانه های امید شان را در همدردی و همدلی با بازماندگان کشتارهای جمهوری اسلامی بخوانند: “بوی باران بوی سبزه بوی خاک، شاخه های شسته باران خورده پاک، نغمه شوق پرستوهای شاد، خلوت گرم کبوترهای مست، نرم نرمک می رسد اینک بهار، خوش به حال روزگار”(۱). شاعرانی که در همدردی و همدلی با مردمی که سفره شان تهی و جام شان بی باده است، بی دریغ باشند: “ای دل من گرچه در این روزگار، جامه رنگین نمی پوشی به کام، باده رنگین نمی نوشی ز جام، نقل و سبزه در میان سفره نیست، جامت از آن می که می باید تهی است، ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی در بهار، ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار، گر نکوبی شیشه غم را به سنگ، هفت رنگش می شود هفتاد رنگ”(۲).
به رغم اینکه توده های زخم خورده و داغدار ایران هرساله و در هر نوروز، شادمانی بهارانه شان را به رخ سرکوبگران کشیده اند، بهار امسال اما، برای مردم ایران نوروز دیگری را رقم زده است. نوروزی متفاوت با سال های پیشین. نوروزی که می تواند نوید دهنده کوبیدن شیشه عمر جمهوری اسلامی به سنگ باشد تا سرکوب، اعدام و کشتارهای همیشگی اش به صورت هفتاد رنگ در جامعه پخش نشود.
آنچه نوروز امسال را با سال های پیشین متفاوت کرده است، باز شدن غنچه های امیدی است که این روزها در دل عموم توده های زحمتکش ایران جوانه زده است. شکوفه های امید نسبت به تغییر و دگرگونی وضعیت موجود. امید به سرنگونی جمهوری اسلامی و رها شدن از سرکوب و استبدادی چهل ساله و رسیدن به آزادی و برابری و استقرار حکومتی که کارگران و زحمتکشان در آن حاکم بر زندگی و سرنوشت خود باشند.
این امید، با سلحشوری و خیزش قهرمانانه جوانان و توده های عصیان زده در دیماه ۹۶ جوانه زد و اکنون با رایحه دل انگیز شادی های نوروزی مردم درآمیخته است. امیدی که بیش از هر زمان دیگری برای ایجاد تغییر و تحول شرایط موجود در روحیات و رفتار توده ها شکوفا شده است. این امید و تفاوت شرایط نوروز امسال با سال های پیشین، فقط در از هم گسیختگی درونی و ناتوانی طبقه حاکم در پاسخگویی به مطالبات مردم نیست. مسئولانی که این روزها با بیم و هراس از “دشواری نظام جمهوری اسلامی در گذر از سال ۹۷” سخن می گویند.
تفاوت نوروز امسال حتا، فقط در اعتلای مبارزات طبقه کارگر و گسترش اعتراضات علنی توده های زحمتکش متجلی نیست. این تفاوت رفتاری و امید به تغییر و تحولات اجتماعی، بیش از همه در گسترش اعتراضات عمومی و در روحیات زنان و مردان جامعه آشکار است. این را دختران خیابان انقلاب به ما می گویند، این را حرکت مبارزاتی زنان در اجتماع روز جهانی زن مقابل ساختمان وزارت کار به ما می گوید، این را مبارزات علنی و خشم برافروخته کشاورزان ورزنه اصفهان نهیب می زنند، این شادمانی بهارانه و امید به تغییر را، دختران در متروی تهران فریاد می کنند، دخترانی که در پاسداشت ۸ مارس در متروی تهران روسری ها از سر برداشتند و سرود آزادی زن را با هم، هم آوایی کردند. این شادی و امید بهارانه، در رقص و پایکوبی توامان زنان و مردان در میدان های خرید شهرها به نمایش درآمده است. شادی این روزهای مردم، فقط یک شادی بهارانه نیست. این شادمانی برخاسته از این واقعیت است که به سرنگونی رژیم امیدوار شده اند و این امید، نه امیدی واهی، که برخاسته از شرایط عینی جامعه و ازهم گسیختگی درونی جمهوری اسلامی نشات گرفته است.
در بهار و نوروزی این چنین، که خانواده های بسیاری اکنون داغدار عزیزان جان باخته شان در زندان ها و اعتراضات خیابانی دیماه گذشته هستند، خانواده هایی که حمایت، همدلی و همراهی بی دریغ ما با آنان، در عیدانه های جلوی زندان و محاکم قضایی می تواند بزرگترین تسلی قلبی و بهترین بهارانه برایشان باشد. در بهاری این چنین که امید به تغییر، و تب و تاب سرنگونی جمهوری اسلامی جامعه را فرا گرفته است، جا دارد همه با هم با چنگ نواز سیستانی هم آوا شویم و بخوانیم: با این همه غم در خانه دل، اندکی شادی باید، که گاه تغییر است. نوروزتان پیروز و بهاران تان خجسته باد.
۱ و ۲: فریدون مشیری
متن کامل نشریه کار شماره ۷۶۶ در فرمت پی دی اف
نظرات شما