سخنان اسفندیار رحیم مشائی رئیس دفتر احمدینژاد در “همایش ایرانیان خارج کشور” پیرامون نحوه برخورد با اسلام و تاکید بر “مکتب ایران” به جای “مکتب اسلام” چالش حاد و جدیدی را در میان گروهبندیهای جناح حاکم در پی داشت و اختلافات، تضادها و کشمکشهای درونی رژیم را بیش از بیش تشدید نمود.
رحیم مشائی در مراسم اختتامیهی این همایش دو روزه که ظاهرا با هدف “ورود سرمایه ایرانیان خارج از کشور به داخل” برگزار گردید درباره مکتب اسلام و مکتب ایران گفت “از مکتب اسلام دریافتهای متنوعی وجود دارد اما دریافت ما از حقیقت ایران و حقیقیت اسلام، مکتب ایران است و ما باید از این به بعد، مکتب ایران را به دنیا معرفی کنیم.”
اظهارات مشائی که در تقابل آشکار با دیدگاه خمینی پایهگذار اصلی حکومت اسلامی و موضع رسمی جمهوری اسلامی بود، با واکنشهای تند و شدیدی از درون اصولگرایان روبرو گردید و جنجال و نزاع بر سر این سخنان و اسلامگرائی و ایرانگرائی را به مهمترین موضوع سیاسی روز تبدیل کرد.
در واکنش به سخنان مشائی، قبل از همه آخوند احمد خاتمی یکی از مدافعان پر و پا قرص دولت در نماز جمعه تهران در ۱۵ مرداد حرفهای وی را “شِرک آلود” خواند. به دنبال آن توکلی یکی از اعضای سرشناس جناح اصولگرا در مجلس، اظهارات وی را “توهمات یک ذهن بیمار” خواند و در حالی که هشدار میداد مجلس در برابراین صحبتها ساکت نخواهد نشست، از احمدینژاد خواست تا “تکلیف خود را با این عنصر و تفکر انحرافی” روشن سازد! محمد یزدی نایب رئیس مجلس خبرگان، آن را “انحراف فکری، غلط و نابجا” خواند. سایت تابناک وابسته به محسن رضائی، با استناد به حرفهای خمینی در “صحیفه نور” که گفته است “نهضت ما اسلامیست قبل از آنکه ایرانی باشد” و یا “ملیگرائی خلاف اسلام و خلاف قرآن و دستور خدا است” سخنان مشائی را مطالبی خواند که از “رنگ و بوی فتنهانگیزی و التقاط وضدیت با اندیشههای خمینی” برخوردار است. کیهان که دعوت رسمی از هوشنگ امیر احمدی را زیر سئوال برده بود به افشاگری علیه مشائی دست زد و وقتی که مشائی دعوت از وی را تکذیب کرد، متن دعوت رسمی از وی را به چاپ رساند و مصلحت اندیشانه، موضوعات و “گفتنیهای دیگر” را به وقت دیگر موکول نمود. مطهری یکی دیگر از نمایندگان اصولگرای مجلس، در عین اشاره به این نکته که اظهارات مشائی نمیتواند یک موضوع اتفاقی و ساده باشد، گفت این حرفها تلاشی است برای آنکه “ماهیت ایدئولوژیک اسلامی انقلاب به ماهیت نژادی” تبدیل گردد. مطهری، حرفهای مشائی را زنگ خطر خواند و از رئیس جمهور خواست که از رئیس دفتر خود در این مورد توضیح بخواهد و چنانچه نام برده توضیح قانع کنندهای نداشت، وی را “عزل” کند! در ادامه این موضع گیریها، مصباح یزدی از دیگر حامیان سرسخت و دو آتشه دولت، حرفهای رحیم مشائی را “بیشرمانه” خواند و گفت، افرادی که مکتب ایران را به جای مکتب اسلام معرفی میکنند “غیرخودی” هستند! مهمتر و تندتر از همه اینها، موضعگیری فیروزآبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح بود. فیروزآبادی با انتقاد و حمله شدید به حرفهای مشائی، سخنان وی را انحراف و جرم علیه امنیت و حمله به ارکان نظام اسلامی خواند. رئیس ستاد کل نیروهای مسلح رژیم، در عین حال نسبت به “جریان مرموز و مشکوکی که از دفتر ریاست جمهوری سر برآورده است” هشدار داد و مشائی یار غار احمدینژاد را فردی “افسار گسیخته” و در زمره نظریهپردازان جنگ نرم و جاسوسان سیا قرار داد. فیروزآبادی، راه و سخن مشائی را، ادامه راه و سخن فتنهگران خواند و از دستگاه قضائی خواست به این جرائم رسیدگی کند!
در برابر تمام این حملات اما رحیم مشائی رئیس دفتر احمدینژاد، نه فقط جا خالی نکرد، بلکه بر سخنان پیشین خود اصرار ورزید و از آن دفاع نمود. رحیم مشائی که اصرارش بر حضور علنی در عرصه سیاسی به چشم میخورد و به هر بهانهای و در هر مراسمی حضور مییافت و به سخن رانی و مصاحبه میپرداخت، نه فقط کیهان را به “جعل” و دروغ متهم کرد و نه فقط گفت که رئیس ستاد کل نیروهای مسلح را نیز تحویل دادگاه خواهد داد، بلکه سخنان خود را عین “حرف امام” خواند و گفت: “اگر بخواهیم حقیقت اسلام را به دنیا عرضه کنیم، باید پرچم ایران را بالا ببریم” و “بدون نام ایران اسلام گم میشود” مشائی با گفتن اینکه “ما اسلامی را قبول داریم که در ایران مستقر است، اسلام ایران، اسلام ناب!” پاسخ همه اعتراض کنندگان خود را داد.
هر کس میدانست و میداند که رحیم مشائی سرِ خود و بدون آنکه از یک پشتوانه محکم و قوی برخوردار باشد، چنین سخنانی بر زبان نمیآوَرَد. در واقعیت امر، این مشائی نبود که با اظهار نظرهای خود، نزاع و کشمکش در میان اصولگریان را دامن میزد، بلکه این احمدینژاد بود که مشائی را جلوی صحنه فرستاده بود، تا از این طریق راه تسویه حساب با رقبای اصولگرای خود را هموار و موقعیت گروه خاص خود رادرساختار قدرت تحکیم و تقویت کند. احمدینژاد که کارگردان اصلی این قضایا بود و خود نیز پیرامون ایرانیگرائی، گرچه نه تا به این حد صریح، اما به زبانی دیگر سخن گفته بود، باید وارد صحنه میشد و شد. احمدینژاد از اظهارات ، مواضع و دیدگاههای مشائی، صریحتر از گذشته به دفاع پرداخت، حرفها و موضع مشائی را، حرفها و موضع دولت خواند و اضافه کرد که دولت بر پایه همین دیدگاه است که کشور را اداره میکند!
به این ترتیب، احمدینژاد در برابرموج حمله به مشائی و همه آنهایی که میخواستند با او برخورد شود ایستاد! او در واقع به همه آنها گفت که اگر کسی میخواهد رحیم مشائی را عزل کند، باید من را عزل کند! احمدینژاد در عین حال مخالفین مشائی را که علیه وی “بحثهای سخیف” راه انداختهاند، مذمّت نمود و به صریحترین و روشنترین شکلی گفت، حرفهای مشائی حرفهای من است و اگر کسی اعتراضی دارد، باید علیه من اعتراض کند!
اصولگرایان مخالف احمدینژاد، سرهایشان به سوی خامنهای چرخیده و در انتظار آن بودند که ولی فقیه و رهبر حکومت اسلامی چیزی بگوید و با دفاع از اسلام و معیارهای جاری، اوضاع را به سود آنها آرام کند. اما خامنهای گوئی که هیچ اتفاقی نیفتاده است خاموشی گزید و با سکوت معنی دار خود، این دسته از اصولگرایان را دچار یاس و سرگیجه ساخت. سرانجام نماینده ولی فقیه در سپاه وارد صحنه شد و با طرح این موضوع که در شرایط حساس کنونی باید از پرداختن به مسائلی که موجب پرداخت هزینه میشوند، پرهیز کرد، ضمن تعریف و تمجید از احمدینژاد، دوستانه از وی خواست موضوع را حل و فصل کند! سران سه قوه نیز جلسهای گذاشتند و به دنبال اینها، از دامنه تشنج و نزاع عجالتاًتا حدودی کاسته شد!
البته طرح اینگونه مسائل و تاکید بر ایرانیگرائی، موضوع و موضعگیری جدید و فیالبداههای نبود. احمدینژاد نیز پیش از این دراین مورد سخن گفته و پیرامون ایرانیگرائی، البته با لحن و الفاظ دیگرو به شیوه پوشیده تری به اظهار نظرپرداخته بود. صرف نظر از این موضوع، حرفها و موضعگیرهای احمدینژاد در برخی موارد با مواضع بسیاری از روحانیون زاویه داشته و گاه حتا در مقابل آن بوده است و اگر چه هرگز با آنان مستقیما رو در رو نشده، اما غیر مستقیم و از پهلو با آنها درگیر شده است. جز ارتباط های مصلحتی با تعداد معدودی از روحانیون، ارتباط چندانی با آنان نداشته است. اگر تا قبل از تایید صد در صد وی توسط خامنهای این ارتباطها هنوز محسوس بود، اما بعد از آنکه بهطور بیقید و شرط مورد تایید و حمایت بلند پایهترین مقام حکومتی قرار گرفت، دیگر حتا نیازی به ادامه اینگونه ارتباطها نداشت.
در زمینه تلاشهای جناح خاص احمدینژاد برای تضعیف نقش روحانیون در حکومت و یا کنار زدن آنها و اسلام بدون روحانیت علاوه بر هشدارهای پیشین روزنامه جمهوری اسلامی و هشدارهای مکرر اکبر هاشمی رفسنجانی، افراد وابسته به اصولگرایان، حال به صراحت یا به اشاره، بارها سخن گفتهاند. لاریجانی رئیس مجلس، از جلسات خصوصی این گرایش که در آن مرتب از اسلام منهای روحانیت صحبت میشود، پرده برداشته بود و گفته بود که اینها، “منهائیون” هستند که باید از آنها دوری کرد! گردانندگان روزنامه کیهان، صریحترو مستقیمتر به این مساله پرداخته و موضوع را تا مقام ولی فقیه نیز بسط دادهاند. دو هفته پیش از سخنان رحیم مشائی، کیهان از ظهور یک جریانی خبر داده بود که میخواهد “طیف حزب اللهی” را در مقابل خامنهای قرار دهد و تلاش آن بر این است که “دور آقا را خالی کند و فقط خودش بماند. و زمانی که چنین شد بگوید حالا که من ماندهام باید اختیارات را تفویض کنید چرا که من ۲۵ میلیون رای دارم” کیهان در عین حمایت از جناح نظامی – امنیتی، اما در عین حال نگران آن است که این جریان بخواهد از “رهبری” عبور کند!
بنابر این نه فقط بحث کنار زدن روحانیون و تضعیف آنها در حکومت، بلکه حتا بحث عبور از خامنهای هم در میان گروه بندیهای اصولگرا مطرح است. حزب ولایت که از سوی احمدینژاد مطرح شد، یکی از ابزارهاییست که باید در خدمت چنین هدفی باشد. مطهری نماینده اصولگرای مجلس، مطرح شدن حزب ولایت را مقدمه چینی برای عبور از خامنهای میداند و گفته است که منظور اینها از ولایت و حزب ولایت، ولایت امام زمان و حزب امام زمان است، نه ولایت فقیه و حزب ولی فقیه!
احمدینژاد نماینده جناح معینی از اصولگرایان است که عمدتا متشکل از سپاهیان ونیروهای امنیتی است. این جناح که در عین حال بر بخشهای زیادی از اقتصاد کشور چنگ انداخته است، در درون دسته بندیهای اصولگرایان از قدرت بیشتری برخوردار است و بر سر منافع خود با آنها سر شاخ میشود. جناح احمدینژاد، در حال حاضر نیز هر کاری که میخواهد انجام می دهد و به هیچکس هم پاسخگو نیست. بیاعتنایی احمدینژاد نسبت به مجلس ورئیس اصولگرای آن و مصوبات آن،زیرسئوال بردن شورای نگهبان ومجمع تشخیص مصلحت و شاخ به شاخ شدن وی با رئیس قوه قضائیه، نشان دهنده اعتماد به نفس این جناح و بیانگر برخورداری آن از یک پشتوانه پرزورو نیرومند است. احمدینژاد برای تقویت جناح خود، کنار زدن سایرین و به دست گرفتن تمام قدرت برای نجات نظم موجود، از هر وسیلهای استفاده میکند و همانطور که تاکنون نیز نشان داده است دست به هر گونه اقدام و سخن پردازی عوام فریبانه هم میزند ولو آنکه این گونه عوام فریبیها در مواردی با معیارهای رسمی حکومت اسلامی هم جور در نیاید و با مواضع و سخنان روحانیون زاویه داشته باشد و یا حتا موجب نارضایتی آنها شود! از آن جمله است سخنان احمدینژاد در مورد حجاب ، یا حضورزنان در میدانهای ورزشی و حرفهای وی پیرامون ایرانیگرائی و دفاع صریح و قاطع وی از مواضع رحیم مشائی!
در ایران کسی طرفدار حکومت روحانیون و حکومت اسلامی نیست. همه از جمهوری اسلامی متنفرند. مریدان و مواجب بگیران آن نیز شقه شقه شدهاند. حکومت اسلامی به جایی رسیده است که در میان هیچ قشری از مردم مگر برخی از اقشار بسیار عقبمانده و سنتی، جائی ندارد. بنابر این بقا و تداوم نظم حاکم، مستلزم آن است که همراه با تمرکز تمام قدرت در دست جناح احمدینژاد، پایههایی نیز برای آن تراشیده شود. تلاش و موضعگیریهای گاه به گاه احمدینژاد و باند وی برای آن است که اقشاری از مردم را به طرف خود جذب کند و پایگاهی در میان اقشاری از مردم برای خود دست و پا کند. اگر در بالا قرار است به تدریج سایر اصولگریان کنار زده شوند و از نفوذ و قدرت روحانیون کاسته شود تا سرانجام زمان تسویه حساب قطعی با آنها فراهم شود، در پائین نیز باید در بیرون از اقشار سنتی پایگاهی برای خود جستجو کند.
همایش ایرانیان خارج کشور، دمیدن در شیپور ایرانیگرائی، تائید بر مکتب ایرانی به جای مکتب اسلامی، تاکید بر فرهنگ و تمدن ایرانی ، بوسه زدن های آن چنانی برپرچم ایران دراین همایش، تمجید از ایرانیان و شخصیتهای افسانهای نظیر رستم و اسفندیار و آرش و دریک کلام رویکرد جناح احمدینژاد به ناسیونالیسم ایرانی که اقشاری از مردم ایران نیز چه در خارج و چه در داخل کشور به آن آلودهاند، همه را باید در این چهارچوب یعنی جستجوی پایگاهی در میان مردم ارزیابی نمود.
اینکه اما اینگونه حرفها و تلاشها بتواند به نتیجه برسد و کارساز افتد، بسیار بعید به نظر میرسد و در هر حال آینده آن را بهتر نشان خواهد داد. اما موضوعی که از هم اکنون روشن است، این است که پیشروی جناح خاص احمدینژاد و کنار زدن رقبای اصولگرا و روحانیون، کار چندان آسانی نیست! احمدینژاد نمیتواند به این هدف جامه عمل بپوشاند، مگر آنکه همچنان از حمایت بیدریغ خامنهای برخوردار باشد. تاکنون نیز تکیهگاه اصلی احمدینژاد، خامنهای، بلند پایهترین مقام حکومتی بوده است. بدون حمایت و پشتیبانی خامنهای، احمدینژاد و جناح وی هرگز نمیتوانست از لحاظ قدرت در جایگاهی باشد که امروز هست!
اما باید دید خامنهای چه خواهد کرد؟ آیا جز سکومت معنیدار خامنهای، راه دیگری هم برای وی مانده است؟ خامنهای که سرنوشت خود را به سرنوشت احمدینژاد و از این طریق به سرنوشت کل حکومت اسلامی گره زده است، در بدترین شرایط و موقعیت ممکن قرار گرفته است. شرایطی که البته سر منشاء آن، بحران سیاسی حادیست که کل رژیم را در خود فرو برده است. خامنهای نه میتواند آنچه را که مشائی و احمدینژاد میگویند تائید کند و نه آنچه را مخالفان اینها میگویند. تائید خامنهای، در هر دو حالت، معنای دیگری جز نفی حکومت اسلامی ندارد. تائید ایرانیگرائی و نفی اسلامگرائی، نفی مواضع رسمی جمهوری اسلامی و نفی خمینیست و نفی خمینی به معنای نفی حکومت اسلامیست که خامنهای هرگز چنین کاری نمیکند. اما خامنهای آنچه که مخالفان احمدینژاد میگویند را هم نمیتواند صد در صد تائید کند. خامنهای نمیتواند احمدینژاد را “غیرخودی” نظریهپرداز جنگ نرم، فتنهگر و جاسوس سیا بنامد و فرضا با یک حکم حکومتی وی را عزل کند. مخالفین احمدینژاد از درون و بیرون اصولگرایان و نزدیکان خامنهای حتا، ولو بدتر از اینها هم که به احمدینژاد بگویند، خامنهای چنین فرمانی صادر نخواهد کرد. خامنهای زمانی چنین کاری خواهد کرد که به عزل خودش نیز راضی شده باشد چرا که فرمان عزل احمدینژاد، فرمان عزل خود اوست که چیزی جز فرمان عزل حکومت اسلامی نیست!
بنابر این خامنهای کار خاصی نمیتواند انجام دهد. سکوت خامنهای نیز از روی ناتوانی و گرفتاری حکومت در بحران وبن بست است. حداکثر کاری که خامنهای میتواند انجام دهد این است که وسط قضایا را بگیرد. به طرفین نصحیت کند که هنگام بحث و اختلاف، مصلحت نظام را در نظر بگیرند و مواظب باشند که دشمن از این بحثها و اختلافات سوء استفاده نکند و در هر حال ولو آنکه ممکن است علیه اسفندیار رحیم مشائی حرفهای تندتری نسبت به گذشته بر زبان براند، اما در مورد احمدینژاد، در حین حمایت، از حدود نصایح دوستانه فراتر نخواهد رفت.
روشن است که اختلافات درونی رژیم و کشمکش در درون اصولگرایان برسرِ چنگاندازی بر منافع و سهم بیشتر از قدرت ادامه خواهد یافت وبربی ثباتی حکومت خواهد افزود. تشدید اختلافات و تضادهای درونی باندهای حکومتی، رویکردناسیونالیستی جناح خاصی از حکومت، سکوت و ناتوانی بلند پایهترین مقام حکومت اسلامی، دلیل دیگری بر بنبست تمام عیار حکومت اسلامی و بیانگر نزدیک تر شدن لحظه فروپاشی جمهوری اسلامیست!
نظرات شما