“سر و صداها، خون و آدمهایی که این طرف و آن طرف میدویدند در حالی که اعضای بدن یا پوستشان کنده شده بود، به این زودیها از یادم نمیروند یا از یاد افرادی که شاهدش بودند…” (یکی از شاهدین بمبگذاری انتحاری در منچستر، انگلیس)
در این حمله که روز ۲۲ مه رخ داد، ۲۲ نفر کشته و بیش از ۶۰ نفر زخمی شدند. اکثر قربانیان، کودکان و نوجوانانی بودند که برای شنیدن موزیک به کنسرت رفته بودند. پس از این حادثه، پلیس اعلام کرد عامل بمبگذاری، جوان ۲۲ سالهای به نام “سلمان عابدی” بوده است که در انگلیس به دنیا آمده و بزرگ شده است. خانواده این جوان در دوران قذافی از لیبی به انگلیس گریخته و ساکن منچستر شده بودند. وی از سوی خانواده، آشنایان و همسایگان، جوانی آرام و معمولی و بدون نشانهای از اقدام به خشونت توصیف میشود.
در سه سال گذشته، در غرب، حداقل ۱۵ حمله تروریستی انجام گرفته است که صدها نفر را قربانی کرده است. به جز آن، به ادعای پلیس و نیروهای امنیتی کشورهای گوناگون موارد متعددی پیش از اجرا، کشف و خنثا شدهاند. ردیابی و تبادل اطلاعات در مورد افراد یا شبکههای اسلامگرا، سالهاست که در لیست وظایف سازمانهای جاسوسی و امنیتی غربی قرار دارد. با وجود این، در برخی از حوادث اخیر در اروپا یا آمریکا، تروریستها نه در معرض سوء ظن قرار داشتند و نه پیش از وقوع حادثه، نشانهای از احتمال اقدام به عملیات تروریستی بروز داده بودند. چنان که در مورد “سلمان عابدی”، با وجود رفت و آمدهای وی و خانوادهاش به لیبی در لیست مظنونین جدی پلیس قرار نداشت. وی حتا پیش از ۲۲ مه، چند روزی بود که از لیبی بازگشته بود. در مورد چندین تروریست هم که ادعا شده سوء ظنی وجود داشته است، به حدی نبوده که پلیس آنها را بازداشت کند یا حداقل از نزدیک تحت نظر قرار دهد. از آن گذشته، این تروریستها یا در کشورهای غربی به دنیا آمده یا در آنجا بزرگ شده بودند یا سالیان زیادی ساکن این کشورها بودهاند.
مجموعه این ویژگیها موجب گشته کلیشههای رایج در مورد “تروریستهای اسلامی” در هم ریزد و پلیس و نیروهای امنیتی و “کارشناسان تروریسم” را دچار سردرگمی کند. دیگر خطر تنها از جانب اسلامگرایانی نیست که احتمال داده میشود با از کشورهای خاورمیانه یا آفریقا در هیئت پناهندگان وارد اروپا شوند. اروپا و آمریکا، اکنون با تروریستهایی روبروست که در دامان خودش پرورش یافتهاند.
۲۷ ماه مه، داعش در پیامی از پیروانش خواسته است در ماه رمضان به “جنگ تمام عیار” علیه غرب دست بزنند. در پیام این گروه در یوتیوب آمده است: “برادران مسلمان اروپا که نمیتوانید خود را به سرزمینهای دولت اسلامی برسانید، به آنها در خانههایشان، در بازارهایشان، در خیابانهایشان و در تجمعاتشان حمله کنید…” و در رابطه با عملیات تروریستی در منچستر که قربانیان آن عمدتا کودکان و نوجوانان بودند، گفته میشود: “این کار را حقیر نشمارید. هدف قرار دادن به اصطلاح بیگناهان و شهروندان نزد ما محبوب است و مؤثرترین راه، پس به پیش روید و باشد که در ماه رمضان به فیض شهادت نائل آیید.”
جدا از آن که پیروانی یافت شوند که به ندای “جنگ تمام عیار” داعشیان پاسخ مثبت دهند یا نه، اما ارسال این پیام کافیست تا تخم وحشت و ناامنی را در میان شهروندان اروپایی و آمریکایی بپراکند. و این همان هدفیست که داعشیان و اسلامگرایان دنبال میکنند و از نظر آنان، همان گونه که در پیام آمده است، “مؤثرترین راه”.
اما “مؤثرترین راه” برای نیل به چه هدفی؟ واداشتن دولتهای غربی برای بیرون رفتن از منطقه خاورمیانه؟ پایان دادن به کشتار و تجاوز و اشغالگری توسط دولتهای امپریالیست؟
اگر چنین است، پس عملیات تروریستی علیه مسلمان متعلق به فرقههای مذهبی مختلف اسلام چگونه توجیه میشود؟ کشتار مسلمان همکیش اما مخالف اعمال جنایتکارانه گروههای اسلامگرا از چه روست؟
واقعیت آن است اگر تعداد عملیات تروریستی در کشورهای غربی و آمریکا در سالهای گذشته بیش از چند ده مورد نیست، اما بمبگذاری و عملیات انتحاری در کشورهای به اصطلاح مسلماننشین در هر ماه از چند ده مورد فراتر است و نیز تعداد قربانیان مسلمان این حوادث بیشتر. در جهان امروزه، به ندرت روزی یافت میشود که عملیات بمبگذاری، گروگانگیری، درگیریهای فرقهای یا ملیتی در یکی از کشورهای آسیایی یا آفریقایی به وقوع نپیوندد. جمعه، ۲۰ مه، بر اثر یک سلسله عملیات بمبگذاری در بصره حداقل ۳۳ نفر کشته شدند. در همان روز، در دو حمله دیگر در بغداد دست کم ۱۹ نفر کشته شدند. ۲ مه بر اثر بمبگذاری تروریستهای داعش در یک کمپ پناهندگی در مرز عراق و سوریه بیش از ۳۲ پناهنده کشته شدند. پناهندگانی که اکثر آنها زنان و کودکانی بودند که بر اثر جنگ آواره شده و به امید نجات جان به این کمپ پناه برده بودند. و این تنها چند نمونه از موارد متعدد عملیات تروریستی در این ماه تنها در یک کشور است.
گروههای اسلامگرا که به ظاهر داعیه جنگ با کشورهای امپریالیست و ارتشهای اشغالگر را دارند، هدفی ندارند جز برقراری “حکومت خدا” بر زمین با نابودی “غیر مؤمنان” یعنی افرادی که پیرو آنها نیستند، با هر مذهب و ملیتی. برای برقراری این حکومت نیز از ارتکاب هیچ جنایتی رویگردان نیستند. از کشتار کودکان و زنان و مردان بیگناه و غیرنظامی در کشورهای پایگاه خود گرفته تا انتقامجویی کور و متعصبانه مذهبی در کشورهای غربی، که باز قربانیان آن، شهروندان غیرنظامی هستند.
اگر در کشورهای به اصطلاح مسلماننشین امروزه با پدیدهای به نام اسلامگرایی روبروییم، در غرب نیز روی دیگر این سکه، یعنی رشد گرایشات نژادپرستانه و خارجیستیزانه رو به گسترش است، که پیشینهای تاریخی نیز دارد.
در تاریخ بارها، در دورانی که بورژوازی به بحران اقتصادی عمیقی دچار گشته، به سیاست گسترش افکار راست افراطی روی آورده تا مبارزه طبقاتی را به انحراف برد و آن را به کانالهای انحرافی هدایت کند و دشمن دیگری را عامل نابسامانیهای اجتماعی و سیاسی معرفی کند. و در این راه تا برپایی دو جنگ جهانی پیش رفته است.
امروزه نیز، رویش قارچوار احزاب و سازمانهای راست افراطی و نژادپرست و گسترش آنان حاصل بحران این نظام است. افزایش عملیات تروریستهای اسلامگرا در کشورهای غربی، به نوبهی خود، بسیاری از شهروندان عادی این کشورها را در هراس از ناامنی، به سوی انتخاب و رأی دادن به افراد و احزابی سوق داده که نماینده راستترین جناحهای بورژوازی و مبلغ نژادپرستانهترین نظرات هستند. انتخاب ترامپ، نمایندهی راستترین جناح بورژوازی و مبلغ خارجیستیزانهترین نظرات، لومپنی تمام عیار از نظر شخصیت فردی در مهد سرمایهداری آزاد، سمبل برجستهی این روند است. در انتخابات اخیر فرانسه، دو حزبی به مرحله دوم رسیدند که در راستگرایی دست کمی از یکدیگر ندارند و تنها تفاوتشان، موضعشان در مورد اتحادیه اروپاست؛ در ایالتهای مختلف آلمان، حزب نئونازیستی پگیدا در مدتی کوتاه با چنان افزایش آرایی روبرو شده است که در تاریخ آلمان کمسابقه است. و موارد متعدد دیگر در سایر کشورهای اروپایی. این موارد نشاندهنده تأثیر منفی بحران و نابسامانیهای ملازم آن بر طبقه کارگر و تودههای مردم و به تبع آن مبارزه طبقاتیست.
در کشورهای عقبماندهتر سرمایهداری، به ویژه در خاورمیانه و شمال آفریقا، درست با همین پدیده روبروییم، هر چند این بار در قالب رشد و گسترش جریانات ارتجاعی مذهبی اسلامگرا. این گروهها که بر بستر فقر و استبداد، بر بستر جهل و خرافات دینی و به مدد دولتهای امپریالیست غربی و کشورهای ارتجاعی منطقه پرورش یافته و رشد کردهاند، با تشدید جنگهای فرقهای با ویرانی کشورها و کشتار و گسترش ناامنی، مبارزه طبقاتی در این کشورها را به قهقرا رانده اند.
سرمایهداری سالیان بسیار مدیدیست که به مرحله زوال و گندیدگی خود گام گذاشته است. و هر چه از سلطه آن بیشتر میگذرد، برای بقایش به راهکارهای بشرستیزانهتر و مخربتری متوسل میشود. سیاستهای کنونیاش موجب گردیده نه تنها در این گوشه و آن گوشه دنیا، همچون موارد متعدد در گذشته، آتش جنگ برافروخته شود، به خصومتهای مذهبی و ملی دامن زده شود، جان دهها هزار انسان قربانی گردد، میلیونها نفر آواره شوند، بلکه تا جایی پیش رفته است که حتا در کشورها و مناطقی که به ظاهر جنگی در جریان نیست، امنیت جانی از انسانها سلب شود.
اگر تا چندی پیش این شهروند عراقی و پاکستانی و سوری بود که بر اثر سرکوب سیاسی دولتهای دیکتاتور، بر اثر جنگ و درگیریهای داخلی بر اثر عملیات تروریستی در کوچه و خیابان و بازار امنیت جانی نداشت، امروزه دیگر شهروند آمریکایی، آلمانی، فرانسوی، انگلیسی هم در کوچه و خیابان، در میادین ورزشی، در کنسرتها و جشنهای خیابانی در کشور زادبوم خود از امنیت جانی برخوردار نیست. با آن که هنوز ابعاد عدم امنیت جانی در این دو دسته از کشورها با هم بسیار متفاوتند، اما حس عدم امنیت، عمومیت یافته است. به یک پدیده جهانی بدل گشته و در صورت عدم رفع بحرانهای موجود مسئله لاینحلی باقی خواهد ماند. بحرانهایی که چارهی آنها در براندازی نظام سرمایهداری در بعدی جهانی است.
نظرات شما