تاریخ تمام جوامع سرمایهداری و اساسا هرگونه جامعه طبقاتی، تاریخ مبارزه طبقاتیست. مبارزهای که گاه آرام و گاه شدید، اما بدون وقفه میان دو قطب متضاد جامعه جاریست. یک سوی آن، جانبداران سکون و ایستایی و نیروهای بازدارنده ایستادهاند که همهی توان خود را بکار میگیرند تا چرخ تاریخ را متوقف سازند و برای حفظ مناسبات کهنه و منافع اقتصادی و سیاسی خویش، به قهر و زندان و کشتار متوسل میشوند. در قطب مقابل اما نیروهای پویا، طرفداران پیشرفت و تکامل قرار دارند که برای دگرگونی نظم موجود و جایگزینی نو بجای کهنه، پای در صحنه نهادهاند. در قطب نخست، مرتجعین و صاحبان سرمایه، برای حفظ نظم مبتنی بر استثمار و طبقات، کمونیستها و کارگران آگاه را که در صف مقدم پویایی و هم راستای مسیر بالندۀ تاریخ قرار گرفتهاند، کشتار میکنند و به فجیعترین جنایات بشری علیه آنان دست میزنند. در قطب مقابل اما نیروهای بالنده جامعه، در راس آن طبقه کارگر و پیشتازان کمونیست آن ایستادهاند که برای آزادی و رهایی انسان از قید هرگونه ستم و استثمار و بندگی و دستیابی به جامعه ای آزاد و انسانی چنگ در چنگ ارتجاع و سرمایه افکنده و از جان خویش دریغ نورزیدهاند. ارتجاع و استثمار و نابرابری، مستقل از مرزهای جغرافیایی، همهجا با تفنگ و سرنیزه و ریختن خون کارگران و کمونیستها بر کف کارخانهها و سنگفرش خیابانها استوار گشته و دوام یافته است.
در ایران استبداد زده اما ابعاد کشتار و خونریزی و اعمال سرنیزه، بسی گستردهتر و جنایات ارتجاع و سرمایه نیز بسیار فجیعتربوده است. سرکوب و کشتار کمونیستها و کارگران آگاه در ایران، همزاد شکلگیری جنبش طبقاتی کارگران است و در طول یک قرنی که از پدیدار شدن این جنبش میگذرد، ارتجاع حاکم بر ایران، هزاران کمونیست و کارگر آگاه را از دم تیغ گذرانده است. واقعیت اما این است که وحشیانهترین سرکوبها زمانی در دستورکار طبقه حاکم قرار گرفت که غرش سلاح رفقای ما در سیاهکل خواب خوش محمدرضا شاه را از چشمش ربود و امنیت نظام شاهنشاهی را برهم زد.
نظام کهنه و عقبمانده شاهنشاهی که بر ظلم و استبداد و استثمار استوار بود، به بهای سرکوب و سلب آزادی از کارگران و زحمتکشان، آزادی ورفاه و آرامش طبقه حاکم را فراهم ساخته بود. این نظام اما در سال ۴۹ با یک سازمان انقلابی مارکسیست- لنینیست که در سیاهکل شکفته بود مواجه شد. یک سازمان رزمندهی کمونیست و انقلابی که بر هرگونه انفعال و بیعملی خط بطلان کشیده، به مبارزهای قاطع و سازشناپذیر روی آورده و برای دگرگونی بنیادی تمام نظم موجود، سلاح بر دوش گرفته بود.بانخستین گلوله های سرخی که درسیاهکل به سوی پایگاه ستم شلیک شد، پایه های رژیم پوشالی شاه به لرزه افتاد. رژیم شاه وحشت زده از چریکها با سراسیمگی نیروهای مسلح خود را از زمین و هوا به شمال اعزام نمود تا هرچه سریعتر این گلبانگ آزادی را در نطفه و در دل جنگلهای شمال خاموش کنند. رفقا مهدی اسحاقی و رحیم سماعی در خون خود غلطیدند و به دستور مستقیم شاه ۱۳ رفیق رزمندۀ قهرمان جنبش کمونیستی ایران رفقا، احمد فرهودی، اسماعیل معینی عراقی، اسکندر رحیمی، جلیل انفرادی، شجاعالدین مشیدی، عباس دانش بهزادی، غفور حسنپور اصیل، محمدعلی محدث قندچی، ناصر سیفدلیل صفایی، هادی فاضلی، هوشنگ نیری، هادی بندهخدا لنگرودی، بدون حتا محاکمات فرمایشی در ۲۶ اسفند ۴۹ تیرباران شدند. رفیق علیاکبر صفایی فراهانی فرمانده گروه جنگل در زیر شکنجه جان باخت ولی رژیم شاه نام او را با ۱۲ تن دیگر از همرزمان که در ۲۶ اسفند اعدام شدند اعلام کرد.
رژیم شاه و ساواک آن دیوانهوار به جان سازمانی افتاد و که با نبرد حماسی سیاهکل اعلام موجودیت کرده بود. چریک فدایی خلق به هر قیمت باید نابود و بساط آن برچیده میشد. خون سرخ رفقا، چه سنگفرشهایی را که رنگین نساخت و چه جانهای شیفتهای که تقدیم آرمانهای سوسیالیستی نشد! هنوز یک سال از تولد سازمان نمیگذشت که نزدیک به ۱۰۰ تن از بهترین رفقا و سرخترین گلهای زمانه با داس ارتجاع و سرمایه درو شدند. دهها رفیق فداییِ در بند، در اسفند سال ۵۰ به دست دژخیمان شاه تیرباران شدند. رفقا عباس و اسدالله مفتاحی، مجید احمدزاده، حمید توکلی، غلامرضا گلوی و رفیق کبیر مسعود احمدزاده نیز در اسفند سال ۵۰ و به فرمان شاه اعدام شدند.
درحالیکه رژیم شاه هر روز پایان کار چریکهای فدایی خلق را نوید میداد، اما از آنجایی که مبارزه آشتیناپذیر رفقای ما از بطن مبارزات تودههای زحمتکش مردم برای دگرگونی نظم حاکم بر ایران برخاسته و پاسخ اصولی و درستی به شرایط مشخص بود، با سرعتی شگفتانگیز و به نحو گستردهای در جامعه بازتاب یافت و در مدت کوتاهی آگاهترین انقلابیون کمونیست را به سمت و صفوف خود جلب کرد.
“روی شبگیر گران، ماشه خورشید چکید
کوهی از آتش و خون موج زد و سنگر شد
شاخه عشق که در باغ زمستان میسوخت
آتش قهقهه در گل زد و بارآور شد.” (۱)
توأم با گسترش نفوذ و محبوبیت فدائی،ارتجاع شاهنشاهی نیز با وحشی گری بیشتری کشتار می کرد وسال ۵۰ و۵۲ضایعه بزرگ دیگری بر سازمان وارد شد. و رفقا اسکندر صادقینژاد، بهروز دهقانی، حسن نوروزی، رحمتالله پیرونذیری و رفیق کبیر امیرپرویز پویان بدست رژیم شاه و دژخیمان آن از پای درآمدند. رودخانه سرخی که اما بر فلات تشنه ایران جاری گشته بود تا تشنگان جویندهی راه رهایی را سیراب کند، سر ایستادن نبود و در مکتب سیاهکل توقف معنا نداشت.سیاهکل ازجنگل های انبوه شمال، به انبوه شهر راه یافته بود.
“جنگل شکافت و پانزده ستاره خونین
با نعرههای سوزان
برخاست از نهفت
و بر مدارهای گریزان چرخید
چرخید روی جنگل و
توفید روی شهر!
بر فرق شب شکفت” (۲)
بجای هر رفیقی که به خاک افتاد و در خون غلطید، دهها رفیق دیگر پای در راه نهادند تا ادامهکاری مبارزه و فعالیت سازمان تضمین شود. بهرغم تمامی ددمنشیهای رژیم شاه و سازمان امنیت آن (ساواک)، کمترین تزلزلی در عزم و ارادۀ رفقای ما به ادامه مبارزه ایجاد نشد. درحالیکه هر رفیق فدایی، عاشقانه زیر آسمان شبزده به زمزمه میخواند؛ “چه کند با دل چون آتش ما آتش تیر؟” با اعتقادی راسخ به آزادی و سوسیالیسم، در مبارزۀ بیامان برای براندازی هرگونه ستم و استثمار، هیچ درنگی بخود راه نداد.
“کبریتهای صاعقه، پیدرپی
شب را کمرنگ میکند” (۳)
جنبش مسلحانه، مراحل اولیه خود را پشت سر میگذاشت و وارد مرحله جدیدی میشد تا با رویکردی تازه، ارتجاع حاکم را در مقیاس تودهای به چالش بکشد. دیکتاتوری شاهنشاهی که قَدر قدرتیاش ترک برداشته و در نابودی چریکها ناکام مانده بود، دست به جنایت دیگری علیه سازمان زد و در فروردین سال ۵۴، هفت رفیق برجسته ما را در زندان ترور کرد. خون سرخ رفیق کبیر بیژن جزنی و رفقا حسن ضیاءظریفی، احمد جلیل افشار، عباس سورکی، عزیز سرمدی، محمد چوپانزاده و مشعوف کلانتری، تپههای اوین را گلگون ساخت.
سازمان هنوز از این ضربهی سنگین کمر راست نکرده بود که با یورشهای وحشیانه و پیدرپی رژیم شاه و ساواک آن در اواخر سال ۵۴ بویژه در سال ۵۵ و کشتار دستجمعی اعضای رهبری سازمان، ضربه هولناکی بر سازمان وارد شد. رفقا طاهره خرم، محمدرضا یثربی، غلامعلی خراطپور، علیاکبر وزیری، غلامرضا لایق مهربانی، محمدمهدی فوقانی، یوسف قانع خشکهبیجاری، فاطمه حسینی، عسگر حسینیابرده، محمدحسین حقنواز و رفیق کبیر حمید اشرف رهبر برجسته سازمان به صف طویل و متراکم جانفشانان سازمان پیوستند.
در این سالها همچنین دهها زن قهرمان کمونیست که در صفوف سازمان دوشادوش رفقای مرد، علیه نظم حاکم پیکار میکردند، بدست رژیم خونآشام پهلوی کشته شدند و جان خویش را فدای آرمانهای والای انسانی و سوسیالیستیشان ساختند. از آن جملهاند رفقا مهرنوش ابراهیمی، مرضیه احمدیاسکویی، شیرین معاضد، غزال آیتی، لادن آلآقا، زهرا آقانبی قلهکی، نادره احمدهاشمی، پروین فاطمی، فاطمه افدرنیا، نسترن آلآقا (عضو مرکزیت سازمان)، نزهت روحیآهنگران ورفیق صبا بیژنزاده (عضو مرکزیت سازمان).
بهرغم این ضربات سنگین اما فدایی که در قلوب تودههای زحمتکش جای گرفته بود، از پای درنیامد و از پی هر ضربهای دوباره بپاخاست. از نبرد حماسی سیاهکل تا سرنگونی رژیم سلطنتی، سازمان ما بیش از ۳۰۰ تن از برجستهترین کمونیستهای ایران را از دست داد. ۳٠٠ ستاره سرخ نورافشان در آسمان قیراندود ستمشاهی درخشیدند بر عهد و پیمان خویش محکم ایستادند و زمستان شکستند و رفتند.
“نازلی سخن بگو. . .
نازلی سخن نگفت
نازلی ستاره بود
یکدم در این ظلام درخشید و جست و رفت
نازلی سخن نگفت
نازلی بنفشه بود
گل داد و
مژده داد: “زمستان شکست”
و رفت.” (۴)
بهرغم تمام کشتارها و وحشیگریهای رژیم شاه و ساواک آن، سرانجام این رژیم شاه بود که از پای درآمد. در جریان قیام نیز شماری از رفقا جانباختند. رفیق فتحالله کریمی در ۵ دی درحالیکه در خیابان جمهوری پیشاپیش جمعیت تظاهرکننده که خود سازمانده آن بود، با نیروهای ارتش شاه درگیر شد و پس از درگیری مسلحانه، بدست مزدوران شاه کشته شد. رفیق قاسم سیادتی در جریان تسخیر رادیو ایران، پس از ۴۰ ساعت درگیری ممتد، در اثر تیراندازی از درون ساختمان جانباخت. کسی نمیتواند این موضوع را انکار کند که جرقه قیامی که باحمله نیروهای گارد ویژه به همافران نیروی هوائی در روز ۲۱ بهمن زده شد، در میتینگ همان روز سازمان شعله کشید و فدائیان به عنوان پیشقراولان قیام نقش برجستهای ایفا کردند و در جریان قیام نیز دهها رفیق و رهرو فدایی جانباختند. سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به عنوان یک سازمان انقلابی مدافع آزادی و سوسیالیسم از مبارزه علیه رژیم سلطنتی سرفراز بیرون آمد.
“کبریتهای صاعقه
شب را
نابود میکنند” (۵)
بذرهایی که از سیاهکل تا قیام بهمن ۵۷ و در طول ۸ سال مبارزۀ خونین و تزلزل ناپذیر در میان کارگران و زحمتکشان و روشنفکران انقلابی پاشانده شده بود ، تازه پس از سقوط رژیم شاه بود که بهبار مینشست.
“این بذرها به خاک نمیماند
از قلب خاک میشکند چون برق
روی فلات میگذرد چون رعد
خون است و ماندگار است” (۶)
دربهار آزادی جای رفقا خالی! کجایند آن پلنگان تیزچنگ، گوزن های جنگل و شهر که ثمره کار سترگ خویش را درشهرها، کارخانه ها ، ستاد ها وجنگلی ازرهروان عاشق ببینند؟
“از قلههای قرمز شبگیر بنگرید
با شاخهای خنجر
با چشمهای خشم
روئیده بر کرانۀ خون
جنگل گوزن” (۷)
دهها هزار نفر در سراسر ایران به سمت سازمان رویآوردند یا به صفوف آن ملحق شدند و با استقبال گسترده، رشادتها، قهرمانیها، فداکاریها و مبارزات بیامان فدایی را پاس داشتند. آنگاه سازمان چریکهای فدایی خلق ایران به یک آلترناتیو جدی و بزرگترین جریان کمونیستی نه فقط در ایران، بلکه در خاورمیانه تبدیل شد.
اما ارتجاع اسلامی به رهبری خمینی که به جای ارتجاع شاهنشاهی براریکه قدرت نشسته بود، صدها بار شدیدتر از رژیم شاه، به سرکوب و کشتار کمونیستها دست زد. پاسداران جدید نظام سرمایهداری که از رشد آگاهی سیاسی در صفوف کارگران رها یافته از استبداد سلطنتی به شدت به وحشت افتاده بودند و نیز از ناحیه سازمان ما که از محبوبیت و نفوذ بیهمتایی در میان کارگران، زحمتکشان و عموم آزادیخواهان و روشنفکران انقلابی برخوردار شده بود، احساس خطر میکرد، از همان نخستین روزهای به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی ، به کشتار بیرحمانه کمونیستها و انقلابیون دست زدند. تنها چند روز پس از قیام، در فروردین ۵۸ دشتهای ترکمن صحرا از خون فدائیان رنگین شد و پانزده رفیق فدایی در یک حمله وحشیانه مزدوران حکومتی جان باختند که بهرام آقآتابای، آنا بردیسرافراز، آراز محمد دردیپور، در میان این رفقا بودند. از پی آن دهها رفیق فدایی در کردستان از جمله رفقا یوسف کشیزاده، رشوند سرداری، ناصر سلیمی ، گرجیبیانی، شهریار و احسن ناهید، از دم تیغ ارتجاع گذشتند و در آخرین روز بهمن و آستانه اسفند همان سال رهبران شوراهای خلق ترکمن، رفقا توماج، مخدوم، واحدی و جرجانی ترور شدند .
“گندمزاران موج خون شد، آسمان آبی گلگون شد”.
اما بزرگترین ضربه، سال ۵۹ بر سازمان وارد شد. گرایش راست و اپورتونیستی که درون سازمان لانه کرده بود، انشعاب بزرگی را در خرداد ماه بر سازمان تحمیل کرد. زخم عمیق و ضربه سختی که از درون سازمان بر سازمان وارد آمد، از تمام زخمها و ضربات پیشین عمیقتر و هولناکتر بود. اکثریت به ارتداد درغلطید، مانند حزب توده راه سازش با ارتجاع حاکم را پیش گرفت، به حمایت از رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی برخاست و ارتجاع و ضدانقلاب را در سرکوب انقلاب تقویت کرد و جری تر ساخت!
اما “اقلیت” به عنوان یک گرایش انقلابی مارکسیست – لنینیست، به مبارزه آشتیناپذیر علیه جمهوری اسلامی و علیه نظم موجود ادامه داد. از همان آغاز شکلگیری اقلیت، ارتجاع حاکم اقدامات سرکوبگرانه خود علیه فدائیان اقلیت را تشدید نمود. در نخستین میتینگ بزرگ سازمان پس از انشعاب در ۱۷ بهمن ۵۹ دهها هزار نفر از نیروها و هواداران سازمان به خیابان آمدند و بر خطمشی انقلابی و مبارزۀ سازشناپذیر سازمان علیه جمهوری اسلامی و سرمایهداری حاکم مهر تایید زدند. رفیق جهانگیر قلعهمیاندوآب کارگر آگاه و کمونیست که خود از برنامهریزان اصلی این میتینگ بود، همان روز دستگیر و توسط دژخیمان جمهوری اسلامی به قتل رسید. ارتجاع اسلامی در میتینگی که به مناسبت ۱۹ بهمن سالروز حماسه سیاهکل در میدان آزادی برگزار شد، یکی از کادرهای ورزیده کارگری سازمان را از ما گرفت.
“در میتینگ هفدهم بهمن
در میتینگ سرخ قیام
در میتینگ سیاهکل
دو خورشید منفجر فریاد
در پلکها و لبهای “جهان” میدرخشید
خورشیدی در دهان
خورشیدی در چشم!
آ…ی
“جهان” مجروح
“جهان” خونچکان
درخودروِ خون آلودِ جمهوری.
قُنداق ها و چکمه ها
شلاق و آماس و زخم
آ…ِی
“جهان” شکنجه شکن
“جهان” شکست ناپذیر
“جهان” کمونیست
بادوقفل درشکنجه گاه
قفلی دردهان
قفلی درچشم
دستبند جمهوری بر دست
چکمه جمهوری بر سینه
مشت جمهوری
در فک های خونین “جهان”
کلید کهنه کلت
در کام
کلید کهنه تفنگ
بر پلک
گلوله ای در دهان
گلوله ای در چشم.” (۸)
جمهوری اسلامی که ازدامنه نفوذ سازمان و قدرت اقلیت در بسیج و سازماندهی نیروی رادیکال جامعه شدیداً به وحشت افتاده بود، سرکوب و کشتار رفقای ماراتشدید کرد. سرکوب و کشتار فدائیان اقلیت روزانه ادامه داشت که با یورش همه جانبه رژیم در سال ۶۰، صدها تن از رفقای ما دستگیر و گروه بزرگی از آنان در همان سال به جوخه اعدام سپرده شدند. رفیق سعید سلطانپور شاعر حنجره خونین و هنرمند نامدار، عضو برجسته کانون نویسندگان ایران و عضو هیات نویسندگان نشریه کار، جزء نخستین اعدامشدگان سال ۶۰ بود. همان سال رفیق احمد غلامیان لنگرودی (هادی) که پس از ضربات سهمگین سال ۵۵، نقش ارزندهای در بازسازی تشکیلات سازمان ایفا کرده بود، رفقا سیامک اسدیان (اسکندر)، محسن مدیرشانهچی، محمدرضا بهکیش (کاظم) و یدالله گلمژده (نظام) که همگی عضو کمیته مرکزی سازمان بودند طی درگیری با مزدوران حکومتی جان باختند. رفیق منصور اسکندری تربقان (مهران) نیز که در کنگره سازمان غیابا به عضویت کمیته مرکزی انتخاب شده بود، زیر شکنجههای وحشیانه دژخیمان جمهوری اسلامی جانباخت. با تشدید سرکوب و خفقان پس از ۳۰ خرداد ۶۰ میزان کشتارها فوقالعاده افزایش یافت. صدها عضو و فعال سازمان دستگیر و روانه زندان شده یا به جوخههای مرگ سپرده شدند. دهها کارگری که در صفوف سازمان علیه ارتجاع اسلامی و برای نابودی ظلم و استثمار مبارزه میکردند یا درتشکل ها و شوراهای کارگری فعال بودند، در همین سالها تیرباران شدند. ازحدود ۶٠ تن ازاعضای کمیته کارگری تهران که تاسال ۶۴ دستگیر شدند، کمتر رفیقی ازمیان آن ها زنده ماند. ده ها کارگرفدائی که درصفوف سازمان گردآمده بودند بدست جلادان کشته شدند. از آن جملهاند رفقا احمدمنادی، محمدعلی ابرندی، غلامرضا مولائی بیرگانی، خیرالله حسنوند، داود مدائن، عبدالرضا ماهیگیر، علی میرشکاری، ونداد ایمانی و دهها کارگر پیشرو دیگر. چه بسیار زنان کمونیستی از اعضا و هواداران سازمان فدائیان اقلیت نیز در همین دوره و طی سرکوبهای خشن رژیم جمهوری اسلامی جانباختند. رفقا زهرا بهکیش، ویدا گلی آبکناری، منیژه طالبی، نفیسه ناصری، مریم توسلی، سوزان نیکزاد، مریم دژآگاه، ناهید محمدی، نادره نوری، ژیلا سیاب، زهرا بیدشهری، زهرا فرمانبردار، فاطمه محمدی، فریده یوسفی، خاطره جلالی و دهها رفیق زن کمونیست دیگر!
سازمان فدائیان اقلیت به عنوان یک سازمان سراسری که در اغلب شهرها و استانهای کشور از پایگاه نسبتا وسیعی برخوردار بود، در یورشهای سراسری ارتجاع و ضدانقلاب، تلفات زیادی را در شهرها و استانهای مختلف کشور متحمل شد. رفقا مسعود رحمتی، علی نوذری، جواد کاشی، محمد کس نزانی، انور اعظمی، رشید یزدانپناه، سیروس قصیری، تیمور ستاری، فریدون بانهای، مختار قلعهویسی در کردستان، مهدی خانزاده، صمد حسینزهی، علیرضا بامری، فقیرمحمد زین الدینی، امیر نورائی، کریم کهرازهی در بلوچستان، و دهها رفیق دیگر در گیلان، آذربایجان و خوزستان و سایر استانها، از جمله رفقایی هستند که در راه آرمانهای سوسیالیستی طبقه کارگر جان باختند.
جمهوری اسلامی تنها در فاصله سال ۶۰ تا ۶۷، نزدیک به هزار تن از فدائیان اقلیت را به بند کشید و گروه بسیار بزرگی از این محکومین را در قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان سال ۶۷ به جوخه اعدام سپرد.
و بدینسان هزاران کبوتر سرخ بال و عاشق، دستیشان بر کتاب، دستی بر تفنگ، در آسمان تیره ارتجاع دو نظام شاهنشاهی و اسلامی درخشیدند، چون تندر و صاعقه خروشیدند و با خنجرهای سرخ، سینه ستبر و صُلبی استبداد و شب فرتوت را شکافتند و بهار آزادی و رهائی را بشارت دادند. دراین مصاف ، تمام پهنه کشور از خون ما کمونیستها گلگون شد و سازمان فدائیان اقلیت از مبارزه تا پای جان علیه ستم و استبداد و استثمار سرفراز بیرون آمد. رژیم ارتجاعی جمهوری اسلامی خون ریزتر از رژیم شاه، خونهای زیادی بر زمین ریخت و صدها فدائی کمونیست را از دم تیغ گذراند. این رفقا ازیاد نخواهندرفت. رفقائی که جان برکف دست گرفتند ودرمبارزه علیه ارتجاع، مبارزه برای آزادی و سوسیالیسم ازمرگ نهراسیدند، هرگز از یاد نمیروند ویادشان برای همیشه در قلب بزرگ طبقه کارگر خواهد ماند!
“لحظاتی هستند که دوران سازند
کلماتی که دل انگیزتر از آوازند
مردمانی که تو گوئی آنان
از دل پاک حقیقت زادند!
وان تروی مردهای تو؟
نه، نه، زندهای تا به ابد
کی تو را خلق فراموش کند؟
برق چشمان تو سوزاند همه دونان را
تو چنین پنجه فکندی با مرگ
و تمام تن تو آتش بی پایان بود
سفت کردند سپس رشته طناب
آن پلیدان ز وحشت لرزان.
و لبان تو ز نفرت سوزان
بلشویکوار بباید جنگید
چه کند با دل چون آتش ما آتش تیر؟
وانتروی همره من
کلماتت بسپاریم به دل
آری با سرافراشته باید بزید
و سرافراشته باید میرد
و به دشمن سر تسلیم نیارد در پیش
ونهد در ره آزادی خلق
همهی هستی خویش
به همان گونه که تو
همره کارگرم!” (۹)
باری جمهوری اسلامی تا میتوانست کمونیستها را کشتار کرد. اما این رژیم خونریز و درندهخو نیز مانند سلف خود رژیم سلطنتی هیچگاه نتوانست و نمیتواند سازمان ما را از ادامه مبارزه برای آرمانهای انسانی و کمونیستیاش باز دارد. سازمان فدائیان اقلیت که یک سازمان کمونیست مارکسیست لنینیست است، حتا یک لحظه از مبارزه آشتیناپذیر علیه ارتجاع و سرمایهداری و دفاع از منافع طبقه کارگر دست برنداشته است. هیچ نیروئی با هر درجه از سرکوب و سبعیت و کشتار نتوانسته و نمیتواند روند پیشرفت و تعالی جامعه را متوقف سازد ، تلاش و پویایی طبقه کارگر و پیشتازان کمونیست آن برای رهائی از قید هرگونه ستم و استثمار را مهار کند و چرخ تاریخ را از حرکت باز دارد. مبارزه ادامه دارد. چیزی به پایان عمر ننگین و سراسر جنایت رژیم جمهوری اسلامی نمانده است. چرخ بزرگ و نیرومند تکامل تاریخ با نیروئی شگرف به سمت آیندهای روشن و تابناک در حرکت است.
در سالروز ۲۵ اسفند روز جانفشانان فدائی، بار دیگر یاد تمامی رفقای جانباخته سازمان را گرامی میداریم و در چهل و ششمین سال حیات سازمان بار دیگر با این قهرمانان و پیشتازان مبارز راه آزادی و سوسیالیسم پیمان می بندیم که تا تحقق کامل آرمانهای سوسیالیستی سازمان، به مبارزه آشتیناپذیر با دشمنان طبقه کارگر ادامه دهیم.
تا که در بند یکی بندم هست
با توای سوخته پیوندم هست
نبرم راز، مگر با خورشید
تا بخون ریشه سوگندم هست
دل اکنونم اگر خفته بخون
دل فردایی خرسندم هست
ای کبوتر مرو از شانه من
تا بلب شاخه لبخندم هست
در زمستانم اگر، خون بهار
با چه گلها که در آوندم هست.” (۱۰)
زیر نویسها:
۱ – از شعر “غزل زمانه”- رفیق سعید سلطانپور
۲ – از شعر “رودخانه پویان”- رفیق سعید سلطانپور
۳ – از شعر “کبریتهای صاعقه در شب”- شفیعی کدکنی
۴ – ازشعر”مرگ نازلی” – احمد شاملو
۵- از شعر “کبریتهای صاعقه در شب”- شفیعی کدکنی
۶ – از شعر “در بند پهلوی”- رفیق سعید سلطانپور
۷ – از شعر “رودخانه پویان”- رفیق سعید سلطانپور
۸ – از شعر “جهان کمونیست”- رفیق سعید سلطانپور
۹ – از شعری با عنوان “به یاد وان تروی”- اثر “توهوئو” شاعرویتنامی.”وان تروی” نام یک کارگربرق کار کمونیست است که پس ازمقاومت دلاورانه در زیر شکنجه های وحشیانه، درسحرگاه ۱۵ اکتبر ۱۹۶۴ درویتنام جنوبی و درحالیکه چشم بند خود را برکنده و شعار می داد زنده بادهوشی مین، تیرباران شد.
۱۰ – از شعر “غزل بند”- رفیق سعید سلطانپور
نظرات شما