هفته گذشته، نمایندگان مجلس تصویب کردند سقف حقوق مدیران ۱۰ تا ۱۴ میلیون تومان بالا رود و با “شرایطی” با یک افزایش ۶۰ درصدی به ۲۴ میلیون تومان در ماه نیز برسد. شورای نگهبان بر این مصوبه، مدیران دولتی را هم افزود. اعتراضات و پرسشها در میان مردم بالا گرفت و نگرانیها در میان سردمداران رژیم، زیرا که مصوبه مجلس، اندک زمانی پس از رسوایی “حقوقهای نجومی” بود و همزمان با بحث درباره حداقل دستمزد کارگران در سال آینده. حداقلی که کابینه روحانی و سرمایهداران میکوشند در همین حد کنونی نگاه دارند، یا افزایشاش چنان ناچیز که سودهای سرشار سرمایهداران به خطر نیافتد و تغییر محسوسی هم در زندگی تودهها به وجود نیاید. حداقل دستمزدی که حتا به اعتراف مقامات رژیم، با خط فقر هم فاصله زیادی دارد. در نتیجه، مجلس مجبور شد، دستپاچه این مصوبه را تغییر دهد و سقف حقوق ماهانه مدیران را به ۱۲ میلیون تومان کاهش دهد، گرچه تحت “شرایطی” با یک افزایش ۳۰ درصدی میتواند به ۱۶ تا ۱۸ میلیون تومان برسد. شرایط افزایش حقوقها نیز “تخصص” و “کار در مناطق محروم” اعلام شد.
ادعا میشود هدف از این مصوبه، مقابله با “حقوقهای نجومی” است. در حالی که مردم به خوبی میدانند حقوقهای مدیران در این حد باقی نخواهد ماند و پرداختهای نجومی به مدیران و مقامات رده بالای رژیم به بهانهها و تحت عناوین گوناگون ادامه خواهد یافت. چنانچه در پیش با سقف حقوقی قانونی کمتر از این، با فیشهای حقوقی چند ده میلیونی مواجه بودیم. البته مدیران از دریافت وام و مزایا محروم نشدهاند! سقف حقوقی کنونی مصوبه مجلس، گرچه به ظاهر بسیار پایینتر از برخی فیشهای حقوقی پیشین است، اما هنوز مبالغی هستند غیر قابل دسترسی برای اکثریت مردم ایران. مقایسه این حقوقها با حداقل دستمزد کارگران و برخی از حقوقبگیران این موضوع را به خوبی نشان میدهد. در واقع، تلاش مجلس آن بود تا “حقوقهای نجومی غیر قانونی” را به “حقوقهای نجومی قانونی” تبدیل کند تا در کشاکش جناحها، این حربه بیاثر گردد. آخرین خبرها حاکی از آن است که مصوبه مجلس توسط شورای نگهبان رد شده است.
این مصوبه و چند خبر، موضوعی را به میان کشید که رژیم همواره از پرداختن به آن امتناع میکند و سالیان متمادی است که آمار آن پنهان نگاه داشته میشود. و آن هم “فقر فراگیر” در جامعه است. در یکی از این خبرها، از قول رئیس کمیته امداد خمینی آمده است: “در حال حاضر ۸۱۲ هزار تومان حداقل حقوق است که ۱۱میلیون نفر زیر خط فقراند…” در ادامه میگوید مستمریبگیران کمیته امداد ۱ میلیون و ۶۰۰ هزار خانوار هستند که در حال حاضر به هر خانوار ۵ نفره ماهانه ۵۳ تا ۱۰۰ هزار تومان مستمری پرداخت میشود و قرار است این مبلغ به ۱۸۰ هزار تومان در ماه برسد. یعنی فعلا طبق آمار این کمیته، بیش از ۱ میلیون و نیم خانوار در اعماق زیرِ خط فقر زندگی میکنند. یکی دیگر از مقامات، دکتر شهریاری، عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس “راه فقرزدایی” را یافته و در مصاحبهای میگوید: “چه اشکالی دارد وقتی که فرد در فقر است و با دریافت ۲۰ تا ۳۰ میلیون زندگیاش متحول میشود، این کار را انجام دهد؟” این “راه فقرزدایی” آن هم از سوی یک پزشک چنان بیشرمانه و چنان غیر انسانی است که تفسیربردار نیست. از یکی از ایادی رژیم و دارندهی “نشان خدمت جمهوری اسلامی به علت ارائه خدمات بهداشتی” (برگرفته از ویکیپدیا) انتظار دیگری نمیتوان داشت.
سازمان ملل در تعریف فقر میگوید: “فقر در اساس محرومیت از فرصتها و حق انتخابهاست، نقض شأن انسانی است. فقر به معنای ناتوانی اساسی در مشارکت فعال در جامعه است. به معنای عدم دسترسی به غذا و لباس، مدرسه یا درمانگاه است، نداشتن زمینی است که برای تأمین مواد غذایی کاشته شود یا شغلی که با آن هزینه زندگی تأمین گردد. به معنای ناامنی، ناتوانی و به حاشیه رانده شدن افراد، خانوارها و جوامع است. به معنای خطر خشونتپذیریست و اغلب حاشیهنشینی و زندگی در محیطهای ناایمنی بدون دسترسی به آب تمیز و سرویس بهداشتی.”
با این تعریف، آیا معنی فقر روشن میشود؟ تعریفی چنان کلی و چنان مجرد که نمیتوان درد و رنج مردم مبتلا به آن را در پشت آن دریافت. در اعداد و ارقام آمارها هم سخت است. برای درک فاجعه باید دید، باید خواند، باید تجربه کرد تا دانست فقر یعنی چه.
فقر یعنی دستمزدهای ناچیز و تورم کمرشکن:که به اعتراف خودشان بیش از ۹۰ درصد از ۱۳ میلیون کارگر زیر خط فقر به سر میبرند. آن هم اگر دستمزدی دریافت کنند. ۴۰۰ هزار کارگر شرکتهای پیمانکار وزارت راه و شهرسازی به علت بدهیهای هنگفت این وزارتخانه در آستانه نوروز بدون حقوق ماندهاند. “از کجای دردهای کارگران براتون بگم، از رو زدن به فامیل که پول قرض بدین به ما یا از قبضهای گاز و برق و آب و تلفن. چند روز گذشته برق خانه ما را قطع کردند و مجبور شدیم از همسایه برق بگیریم.” (یکی از کارگران پلی اکریل اصفهان)
فقر یعنی کودکان کار: تعداد کودکان کار بین ۳ تا ۷ میلیون نفر تخمین زده میشود. “قریب چند سالی است که با این وضعیت سر کارم… از وقتی که ترک تحصیل کردم هنوز نتوانستم دوباره به مدرسه برگردم و همیشه آرزو داشتم که به مدرسه و سر کلاس برگردم. از تفریح و گردش و بازی که اصلا چیزی نگو، خوردن خورد و خوراک و غذای دلخواه هم حرفش را نزن که اینها برایمان غیر ممکن است از کار و زحمت کشیدن برای درآوردن لقمه نان فقط حرف بزن.”
فقر یعنی عمری کار و بازنشستگی با حقوق ناچیز: بخش قابل توجهی از بازنشستگان زیر خط فقر زندگی میکنند. آنها بارها به مستمری ناچیز بازنشستگی خود اعتراض کردهاند. آخرین بار روز سوم اسفند بازنشستگان فرهنگی همراه با پرستاران و کارگران برای افزایش حقوق و دستمزد مقابل مجلس تظاهرات کردند.
فقر یعنی ناتوانی در پرداخت شهریه زورکی مدارس دولتی: چند دختر دانشآموز در مدرسهای در رودبار جنوب (استان کرمان) پس از چندین بار تذکر مدیر مدرسه مبنی بر پرداخت ۳۰ هزار تومان پول برای کمک به مدرسه و ناتوانی آنها در پرداخت، با خوردن ۸ ضربه شلاق، تنبیه و از مدرسه اخراج شدند. دانشآموزان میگویند در خانوادههایی زندگی میکنند که بنیه مالی بسیار ضعیفی دارند و قادر به پرداخت شهریه مدرسه نیستند و مدرسه آنها از نظر رفاهی و حتا شرایط اولیه وضعیت بسیار وخیم و غیر قابل قبولی دارد.
فقر یعنی رواج کلیهفروشی در حد بحرانی: “شرایط زندگی به اندازهای سخت شده است که برای هزینه درمان دختر ۵ سالهام مجبورم کلیهام را بفروشم. دخترم سرطان دارد و هزینههای داروهایش بسیار زیاد میشود. اگر نیاز نداشتم که کلیهام را به فروش نمیگذاشتم.”
فقر یعنی روستاهای محروم: روستاهای شهرستان قلعهگنج کرمان و مردمی که در سرما و گرما در کپرهای حصیری زندگی میکنند و نان خشک برایشان “غذایی رویایی”ست. و هنوز از دسترسی به آب آشامیدنی سالم محروماند.
فقر یعنی کولبری: آمار کولبران رسمی ۴۰۰۰ نفر است که تنها ۱۰ نفر (بدون نام) بیمهاند. دیاکو میگوید: “اولینبار در ۱۷ سالگی به کولبری رفتم. آن روزها در مقطع پیشدانشگاهی درس میخواندم. پدرم کولبر بود. وضعیت اقتصادیمان چندان تعریفی نداشت. فقر و فلاکت بیداد میکرد. از بیپولی به کولبری رفتم. هم درس میخواندم و هم کار میکردم. تا این که دانشگاه قبول شدم… مدت کوتاهی هم در کورههای آجرپزی ارومیه و تهران کار کردم اما بیکار شدم. در فصل بهار و پاییز کشاورزی در سردشت و پیرانشهر رونق میگیرد اما آن هم مشکلات خود را دارد.” دیاکو صخرهای را نشان میدهد: “همین جا بود که یکی از دوستانم که دوشادوش من حرکت میکرد، تیر خورد. یکی دیگر از دوستانم در تابستان پایش را روی مین از دست داد. گاهی هم کولبران از صخره پرت میشوند یا زیر برف یخ میزنند.”
فقر یعنی آلونکنشینی: آمار حاشیهنشینان کشور به ۱۲ میلیون نفر رسیدهاند. “اتاقها دیوار به دیوار ساخته شدهاند و سقف تعدادی از آنها با ایرانیت پوشانده شده است. خانهها تنها یک چهاردیواری هستند بدون فضایی مانند اتاق یا آشپزخانه. برخی از خانوادهها یک تیغه کوچک داخل اتاق ۹ متری درآوردهاند تا حریمی خصوصی برای خود ساخته باشند. یک تلویزیون قدیمی، یک یخچال و یک اجاق گاز تنها لوازم زندگی این افراد است. گوشهای از حیاط را به سرویس بهداشتی اختصاص دادهاند تا تمام ۳۵ نفر ساکن این کاروانسرا از یک سرویس بهداشتی مشترک استفاده کنند… صاحبخانه برای هر کدام از این اتاقها ۳ میلیون تومان پول رهن و ماهی ۳۰۰ هزار تومان اجاره میگیرد.”
فقر یعنی کارتنخوابی: ۲۰ هزار کارتنخواب در تهران زندگی میکنند که ۳ هزار نفر از این افراد زن هستند. “کارتنخوابها گفتند ساعت ۱۰صبح تعدادی مرد با چوب و آجر آمدند بالای سرشان. کارتنخوابها گفتند مردها فریاد کشیدهاند و فحشهای رکیک دادهاند. کارتنخوابها گفتند مردها آنهایی را که خواب بودند با لگد از خواب پراندند و آنهایی را که بیدار بودند تاراندند. کارتنخوابها گفتند مردها پیتهای بنزین به دست داشتند و وسایل کارتنخوابها را کپه میکردند و بنزین میریختند و کبریت میزدند و کپسول گاز فندک داخل آتش میانداختند… حداقل ۴۰ چادر کف استخر بوده که همه را آتش زدهاند.”
فقر یعنی کمبود امکانات پزشکی و درمانی: خانهاش پر است از نسخههای پزشکان مختلف و تجویزهای سونوگرافی کلیه و مثانه و تست پوکی استخوان که هیچکدام به نتیجه نرسیده است زیرا هزینه انجام آزمایشات از توانش خارج است.
فقر یعنی گرسنگی: “حالا امیرحسین حتی برای شام هم باید چشم به راه نذری باشد یا مرغی که هر از گاه سر بریده میشود. بسیاری از ساکنان روستای «آزادی» همین مرغ را هم ندارند و برای تک تک وعدههای غذایی مشکل دارند.”
فقر یعنی فحشا؛ فقر یعنی اعتیاد؛ فقر یعنی زنان بیسرپرست و بدسرپرست؛ فقر یعنی …
در برابر این فقر، به گفتهی برخی از آمارهای غیر رسمی تنها ۱۰ درصد از جمعیت ایران ماهانه بالای ۱۶ میلیون تومان درآمد دارند. و در میان این ۱۰ درصد، درصد ناچیزتری ثروتهای افسانهای اندوختهاند. با استثمار، چپاول، اختلاس، دزدی، رانتخواری و زد و بندهای اقتصادی و سیاسی. این اقلیت، با تکیه به قدرت سیاسی و سرنیزه، در میانهی اقیانوس فقر در امنیت و رفاه کامل زندگی میکند. تنها یک دغدغه دارد: روزی که پایینیها دیگر نخواهند. روزی که عزم جزم کنند تا حق خود را بگیرند و این انگلهای تبهکار را از سریر قدرت به زیر کشند و ثروتی را که خود فراهم آوردهاند در دست گیرند. آن روز است که فقر معنای خود را از دست میدهد. و به رفاه همگانی و آزادی جای میسپارد.
نظرات شما