اگر موضوع کودکان کار و دردها و آلام آنها، کودکانی که بخش بزرگی از آنها به کودکان خیابانی معروف هستند، شوم ترین پدیده در دورهی حاکمیت اسلامی نباشد، بی شک یکی از آنهاست.
پدیدهای که تا چند سال پیش از سوی مقامات حکومتی حتا انکار میشد، امروز به آن چنان معضلی تبدیل گشته است که حتا این آدمها را که به عمد خود را به کوری میزدند، مجبور به اعتراف کرده است.
اگر چه آمارهای گوناگونی از سوی مقامات دولتی، مستقل و سازمانهای بین المللی دربارهی کودکان کار و خیابانی در ایران اعلام شده است، اما واقعیت این است که هیچ کدام از این آمارها قابل اتکا نمیتوانند باشند و دلیل اصلی در مورد غیر قابل اتکا بودن این آمارها آن است که به واقع هیچ سازمان دولتی و غیر دولتی که بتوان از آن به عنوان متولی این امر نام برد وجود ندارد.
دولت که سالها تمام تلاش اش این بوده است تا موضوع را از ریشه انکار کند – حال که مجبور به اعتراف شده است – سعی میکند تا حد ممکن آمار این کودکان را پایینتر از واقع اعلام کند. سازمانها و نهادهای مستقل نیز آن قدر کوچک هستند که قادر به ارایه تصویری روشن از میزان کودکان کار و خیابانی نیستند. آنها نیز در بهترین حالت به آمار سازمانهای بینالمللی مانند یونیسف تکیه میکنند که تنها تعداد کودکان کار خیابانی را بین ۴۰۰ هزار تا یک میلون و دویست هزار نفر برآورد کرده است.
مقامات حکومت اسلامی که به خاطر بیرون ماندن موی دختران و زنان فغان برمیآورند که وای اسلام از دست رفت، در برابر رنج و درد بیپایان این کودکان خود را به نفهمی میزنند و هرگز فریاد “وا اسلاما” سر نمیدهند. شاید آنها به خوبی میدانند که وجود میلیونها کودک کار، کودکانی که به جای بازی وتفریح، باید تن به کارهای مشقت بار دهند، به جای آن که در آغوش مادران قرار گیرند در میان کثافات بلولند، به جای آن که به مدرسه روند مورد تحقیر و سوء استفاده جنسی قرار گیرند، لازمهی حکومت اسلامیشان هست. لازمهی حکومتیست که سرتاپای اش را فساد فرا گرفته، حکومتی که با اعمال و اجرای سیاستهای دوران بربریت، انسانها را به بردههای قرن بیست و یکم تبدیل کرده است و در این راه نه فقط پدران و مادران کارگر که حتا فرزندان شان را نیز به بردگی گرفته و حتا همان یک لقمه نانی که برای زنده ماندن برده مورد نیاز است، گاه از آنها دریغ میکند. حکومتی که به بهشت سرمایه داران، دلالان و اوباشان حکومتی تبدیل گشته است. “دیگر چه چیز از این بهتر، پدران و مادران را به بردهگی گرفتهاند و فرزندان شان را نیز به فاحشگی”!! این همان چهرهی واقعی جمهوری اسلامی است.
ممنوعیت کار کودکان یکی از دستآوردهای جامعه بشری و ماحصل مبارزات کارگران و سایر نیروهای مترقی لااقل انسان دوست است. کودکان کارگر از آن جایی که دستمزدهایی به مراتب پایینتر از سایر کارگران دریافت میکنند، همواره منبع سودی سرشار برای سرمایهداران بودهاند. در کشورهای اروپای غربی اما کار کودکان کمتر از ۱۵ سال ممنوع شده و کودکان بالای این سن تنها در برخی زمینهها اجازه کار دارند که عموما همراه با تحصیل است. در قوانین جمهوری اسلامی نیز کار کودکان زیر ۱۵ سال ممنوع اعلام شده، اما این ممنوعیت تنها بر روی کاغذ است (همان طور که بر روی کاغذ در سال ۹۴ میلادی به کنوانسیون جهانی حقوق کودک پیوست). جمهوری اسلامی اگر این قانون را تصویب کرده نه برای اجرا که تنها برای نمایش در سازمانهای بینالمللی و غیره است؛ وگرنه جمهوری اسلامی نه اعتقادی به آین قانون دارد و نه تمایلی برای اجرای آن.
براساس گزارش سازمان جهانی کار، از هر ۶ کودک در جهان یک کودک کار میکند که از این تعداد ۱۲۶ میلیون کودک در شرایط دشوار مجبور به کار هستند. در ایران و براساس اطلاعات رسمی منتشره، بیش از یک میلیون و دویست هزار کودک از تحصیل بازماندهاند که اگر نگوییم همه، بی شک اغلب این کودکان وارد بازار کار شدهاند. تازه آمار یاد شده مربوط به سال ۸۳ بوده و به دلیل “رسمی” بودن آن نمیتواند در برگیرندهی همهی کودکان کار در ایران شود. جدا از آن که بخشی از کودکان کار در ایران، کودکان افغانی هستند که به بیرحمانهترین شکلی از سوی سرمایهداران ایرانی استثمار میشوند.
در ایران، کودکان کار هم چنین از جمله قربانیان حوادث ناشی از کار و پیامدهای ناشی از آن هستند. براساس آمار منتشره دوازده درصد سوانح ناشی از کار مربوط به کودکان کارگر ۱۰ تا ۱۴ سال است. رضا تیموری کفاش یازده ساله ای بود که در آستانه بهار سال ۸۶ در اثر برخورد با پیک موتوری و افتادن به زیر چرخهای اتوبوس جان خود را از دست داد. کودکی که در اثر مرگ زود هنگام پدر، مجبور به مشارکت در تامین معاش خانواده شده بود. از دیگر نمونهها میتوان به سخنان رییس اداره بازرسی سازمان کار وامور اجتماعی همدان اشاره کرد. وی در مصاحبه ای به تاریخ آذرماه سال ۸۶ از مرگ دو کودک کارگر در کارهای ساختمانی و ۵ نقص عضو در میان این کودکان خبر داد.
و این صد البته تنها گوشهی کوچکی از این خطرات است. کودکان کار که در خیابانها و در میان زبالهها در جستوجوی یک لقمه نان هستند، از جمله کودکانی هستند که در معرض انواع بیماریها قرار دارند. این کودکان در میان زبالهها به دنبال پلاستیک، نان خشک و آهن میگردند و با جمعآوری و تحویل آنها به واسطهها مبلغ ناچیزی را به عنوان مزد دریافت میکنند. براساس گزارش منتشره در سایت “برنا نیوز” در میان کودکانی که مجبور به این کار هستند، حتا کودکانی با فقط ۸ سال سن پیدا میشوند. یکی از این کودکان کار، کودک افغانی “حیدر” ۸ ساله است. وی مجبور است روزانه ساعتها در میان زبالهها به جستوجوی یک لقمه نان باشد. درآمد وی در ازای روزانه ۲۰ تا ۳۰ کیلو باری که تحویل واسطه میدهد، در چند روز به ۸ هزار تومان میرسد. او مجبور به خوابیدن در آلونکی است که سرتاپایاش را کثافات فرا گرفته و بوی آشغال و مگس لحظهای کودک را راحت نمیگذارند. این در حالی است که براساس این گزارش، متوسط درآمد واسطهها از این کار چیزی در حدود ۲۰ میلیون تومان در ماه است. اما حیدر ۸ ساله به خاطر جمعاوری زبالهها و تماس با اشیای بُرنده در معرض ابتلا به انواع بیماریها از جمله ایدز و هپاتیت قرار دارد و درآمد ماهانهاش به فرض آن که تمام سال را بدون یک روز مریضی و یا تعطیلی کار کند به زحمت به ۶۰ هزار تومان میرسد.
از دیگر خطراتی که این کودکان را تهدید میکند، انواع گوناگون بیماریهای روانی و نیز سوء استفادههای جنسی است. یک نمونه برجسته از این موضوع همان “محمد بیجه” قاتل کودکان پاکدشتی است که خود در کودکی مورد سوء استفاده جنسی قرار گرفته و در واقع یکی از همین قربانیان بود. “محمد بیجه” که در کودکی مادر خود را از دست داده بود، کارگر کوره پزخانه بود. به گفتهی پدر یکی از کودکان قربانی، زمانی که وی به همراه خانواده اش برای کار به کوره پزخانه آمده بود، محمد بیجه به وی میگوید “این جا جای امنی نیست، این جا پسربچه ها گم میشوند و هرگز پیدا نمیشوند، زن و بچههایات را بردار و از این جا برو”.
در مقالهای که “سهیل آصفی” روزنامهنگار ایرانی منتشره کرده دربارهی “محبوبه” دختر ۱۶ ساله گل فروشی که پدرش کارگر کارخانه چیت سازی است و ماههاست که حقوق خود را دریافت نکرده آمده است: ” محبوبه از اتومبیلهای مدل بالایی میگوید که گاه و بی گاه پیش پای او ترمز میکنند و به او پیشنهاد میدهند. او میگوید همیشه از انجام این کارها اجتناب کرده است اما بسیاری از همسالان او راهی جز تن فروشی برای امرار معاش خانواده خود پیدا نمی کنند و تازه خیلی وقتها حتا پول آنها را نیز نمیدهند”.
خشونت و تنبیه بدنی از دیگر مواردی است که کودکان کار با آن روبرو هستند. تنبیه توسط کارفرما و یا والدین. در گزارشی که رادیو “دویچه وله” تهیه کرده است، مدیر “خانه کودک شوش” در ارتباط با تنبیه بدنی کودکان کار توسط والدین میگوید: ” ما ترجیح میدهیم بچه کتک بخورد، اما از پدر شکایت نکنیم. در جمع بندی نهایی من میبینم اگر پدر را از خانواده بگیریم، لطمه بیشتری به خانواده میخورد. اگر پدر را بگیریم، بچه در این محلهها، جای دیگر کتک میخورد. آیا سر پناه جدیدی به او داده میشود؟ آیا ارگانی از او حمایت میکند؟ نه! این بحث پیچیدهای است که همه ما در آن ماندهایم. موردی بوده که پدر دست بچه شش سالهاش را داغ کرده و به شدت سوزانده، اما ما نمیدانیم باید شکایت کنیم یا سعی کنیم کجدار مریز رفتار کنیم”.
آن چه که کودکان را روانه خیابان میکند، آن چه که کودکان را از تحصیل باز میدارد، آن چه که کودکان را وادار به کارهای مشقت بار میکند تنها فقر است. فقر ریشه اصلی اجبار کودک به کار است و سرمایهداران به دلیل سود فراوانی که از قِبَل کار کودکان میبرند، منفعت برندگان اصلی آن.
کار کودکان، موجب برهم خوردن رشد جسمی، روانی و اجتماعی آنها و محرومیت از آموزش، بازی و مقتضیات کودکی میباشد که به نوبهی خود نابسامانیهای اجتماعی را گسترش میدهد.
اما آیا در حکومت اسلامی امیدی به کاهش آلام این کودکان وجود دارد؟ آیا این کودکان فردایی برای شان قابل تصور است؟
همان گونه که گفته شد، مناسبات سرمایهداری حاکم و روبنای سیاسی موجود به ویژه حاکمیت جمهوری اسلامی دلیل اصلی وجود و گسترش سرسامآور پدیدهی کودکان کار و خیابانی بوده و فقر دلیل روشن و واضحی است که کودکان را به اجبار به خیابان و کار میکشاند. هر چند که انسانهایی در تلاش برای جمعآوری این کودکان و ایجاد سرپناهی برای این کودکان باشند، اما با گسترش سایهی شوم فقر بر سرتاسر کشور و رانده شدن هر چه بیشتر تودهها به قهقرای اقتصادی، نه تنها از تعداد کودکان کار و خیابانی کاسته نخواهد شد که هر روز بر آن افزوده میشود.
تا جمهوری اسلامی هست، تا مناسبات سرمایهداری هست، کودکان کار و خیابانی باید در خیابانها زباله جمع کنند؛ یا واکس بزنند و شیشه پاک کنند؛ یا در کارگاههای نمور و تاریک قالیبافی، بلورسازی و غیره روزگار بگذرانند و یا تن فروشی کنند. جمهوری اسلامی ننگهای ابدی بسیاری بر پیشانی خود دارد. یکی از آنها میلیونها کودک کار است.
نظرات شما