درجواربارگاه عریض وطویل شاهنشاهی، زندگی اما برای مردم تهیدست زمستان بود وبی برگی. شبهای سیاه وسرد سایهی سنگیناش را برزندگی کارگران وزحمتکشان گستردهبود. فقروتنگدستی گریبان تهیدستان رامحکم چسبیده بود. گویا قصد داشت تا بالا آمدن جان، گریبانشان رافشاردهد. نا همخوانی غریبی درشهرقصههای شاد حاکم بود.با وجود آذینبندی رنگارنگ ومدرن پایتخت وشهرها، کافی بود کمی آنسوترنگاهی به حاشیه نشینان شهرها و به ویژه در روستاها بیندازند وببینند که چگونه فقرونکبت درکنج خانهی کارگران ومردم فرودست جا خوش کردهاست. مبلغین تاریخ فرهنگ وهنرکه گوش فلک را کر کرده بودند، کافی بود چند گام به سمت دیگر پایتخت قدم رنجه کنند تا هنرو فرهنگ را در مخروبه نشینان محروم ببینند که هرخروسخوان زندگیشان را درخرابهای پهن وهرشام را در انتظارسرانجامی خوش درخرابه ای دیگرسحرمیکردند. درمیان مردم بینوا و گرسنه اما سخن از هنرو فرهنگ چندان هم هنرنیست. این زرق وبرق تنها کلاه گشادی نبود که سرمردم گذاشته شدهبود. بوی گند وفساد رژیم شاهنشاهی از جوی آب جنوب شهر بیرون میزد. به نظرمیرسد انقلاب سفید وتقسیم اراضی طبق منطق درستی انجام شدهبود. ثروت، رفاه وخوشبختی درکاخهای مرمرو بلورین، فقر و بدبختی و نداری برای فرودستان. درهای دروازهی تمدن بزرگ شاهنشاهی چهارطاق به روی سرمایهگذاران غرب بازبود. تسلیم کامل برای امتیازدهی به امپریالیسم وحفظ سرسپردگی موجب شده بود گرسنگان و زحمتکشان به حال خود رها شوند و با شتاب هرچه بیشتربه پرتگاه سقوط برسند.
آن سوی جنگل سیاه مه غلیظی بود.جنگل را چه باک زباران. بگذارباران ببارد و جنگل سرزنده شود. باد گزنده جرئت را به خواب زمستانی بردهبود. مردم در تنگناهای سخت معیشتی مبهوت و حیران، اما غرق درانزوای خویشبودند. دریایی از درآمد نفت و قطرهای که نصیب آنان میشد. درکشور طلای سیاه برای بسیاری ازروستا نشینان داشتن حداقل نان و قوتی خوشبختی بود. هر بهانهای، بذر وحشت و بیم را در اذهان ستمدیدگان می کاشت. وحشت از شکم گرسنه درشبهای بدون نان. بیم ازبیان حرفی که درگلو ماندهبود. ترس ازچکمه وقداره. اما آن سوی این سکون وسکوت، برخلاف انتظارشاهنشاه، سرکوبگران وشکنجهگران زبدهاش که نمیدانستند هواپساست، بهمنی ازسراشیبی کوه درراه بود. کارگران و مردم زحمتکش بیش از این قصد نداشتند تسلیم این شرایط ظالمانه وسرکوبگرانه شوند. زندگی خودشان را دراین وضع موجود تباه شده میدیدند. دراندیشه مردم آنچه می گذشت این بود که کجا،چگونه و چه وقت باید این نظام بردگی وبندگی را گسست؟ البته حقیقت این است که با توجه به شرایط ، چشماندازی روشنی ازمبارزه درپیش پای کارگران موجود نبود. پراکندن امید برای قویترشدن روحیه مبارزاتی کارگران به ازخودگذشتگی نیازداشت. همسفران خروش ورعد وتندر درراه جاودانگی بودند. جنگل هنوزچیزی نمیدانست.
ماه برشانههای شب نشسته بود. آن هنگام که ره گمکردگان چپ درایران درحال مناقشه بودند برسر احزاب سیاسی خائن واحزاب نوظهوری که معلوم نبود سرآخر چه موضعی درقبال طبقه کارگرخواهند گرفت. گروههایی نیز ازسراحساسات وبا ایدههایی خام، درچهار راه شک وتردید پرسه میزدند ودرنهایت دلمشغول حفظ وضع موجود میشدند. رفقای فدایی درآن شرایط وطبق مقتضیات مربوط به آن دوران به درستی مبارزه مسلحانه را به جای مسکن های رخوتآوربرگزیدند. درست زیرچکمههای ظلم وبیداد پژواک گامهای پرصلابت فدائیان جان برکف، درنوزدهم بهمن هزاروسیصد و چهل ونه جنگل را به لرزه درآورد. پروازبا شکوه پانزده آذرخش سرخ عاشق برفرازجنگلهای سیاهکل، شب ظلمانی را شکافت. نقطه تلاقی نبرد داس سرد وبیرحم تشنه به خون و مبارزین راستین با قاطعیت تیری که به دست رفقای سرافراز فدایی به هدف خورد آغازگردید. دراین رهگذار پرآشوب بهانهها، اگرها وشایدها ونبایدها گوزن های تیزپای جنگل اما بی باکانه سکوت را به فریاد کشاندند.غریو پرصلابت فدائیان جان برکف درسپهرایران پیچید.
سکون چندین ساله حاکم برفضای جامعه ترک برداشت. جای خالی جرئت را خون سرخ ریختهشده دلاوران بیباک برخاک سیاهکل پرکرد. شک درمیان آتش خشم مبارزین سربلند سوخت ویقین برجای شک نشست. یقین به باورمبارزه برای دگرگونی وبرهم زدن نظم ظالمانه حاکم. بالهای خونچکان عقابهای جوان که درگستره آسمان به اوج رسیدند آبرو و اعتبار زائل شده کمونیسم را به آن بازگرداندند. در دل کارگران وزحمتکشان بنابرعملکرد احزاب اپورتونیسم وپاسیفیسم حاکم بر جامعه بی اعتمادی رخنه کردهبود. درمیانه فقدان اندیشههای پاک وگامهای استوار، درسایه ظن وبدگمانی رایج درفضای مسموم استبداد زده، موقعیت وجایگاه چپ وکمونیسم به منزله یگانه حامی راستین وثابتقدم طبقه کارگر،بسیارضعیف شدهبود. با توجه به این شرایط رهبری جنبش کارگری درمبارزات انقلابی آشکارا به انزوا کشیده شدهبود. دربحبوحه پاسیفیسم چپ وبی عملی روشنفکران، مبارزه مسلحانه رفقای سیاهکل بیگمان به مبارزه کارگران علیه ظلم وستم نیروی قدرتمندی بخشید. قهرمانان سربلند راه آزادی با جانفشانی واژه فدایی را درتاریخ ایران جاودانهکردند. شفق به اعتبارسرخی خون رفقای فدایی ازپشت درختان یخ بسته سیاهکل سرزد.
دیگر سخن زتاریکی جنگل نبود. ماه تمام بربام خانهها نشسته بود وبا پانزده ستاره سرخ عاشق گپ میزد. ستارگانی که برتارک آسمان ایستاده بودند وزیرپای رهگذران راه آزادی را درشهروکوه وجنگل منورمیکردند. دلاورانی که درشعله آتش عشق خود سوختند ودرهیمه نبرد و مبارزه بارقه امید را ازقعر فراموشی تا دیوارههای بلند رشادت رساندند. ازجان فشانی ستارگان پرفروغ، امید تازهای برای مبارزه علیه نظام دیکتاتوری شاهنشاهی دردل مردم زحمتکش بر خاستهبود. شمیم عطروجود رفقای فدایی درسیاهکل گل سرخ را غرق خجالتکرد .ازسرخی خون رفقای جان برکف درجنگلهای سیاهکل، شریان خشک نهال نبرد علیه دیکتاتوری رژیم سرمایهداری شاهنشاهی آبیاریشد. امید به رهایی درتن خسته کارگران جوانهزد. صعود پرافتخارعاشقان فدایی خط ورسم جدیدی به جا گذاشت. نمود خشم فروخورده کارگران و زحمتکشان درمبارزه مسلحانه فدائیان جان برکف، سرچشمه رودی بود که از کوه وجنگل سرازیر شد وبرکویرخشک وتشنه دل مردم تهیدست نشست. باران خونی که ازسینه آهوان دشت آزادی می چکید، سرشاخههای جوان درختان خزانزده و برهنه جنگل را سیراب کرد. پانزده آهوی جوان گریزپا برای زندگی بهتر و تحقق آرمان های برابری طلبانه، ازجان خویش گذشتند وامکان صید شدن دردام را از کفتار گرفتند. برتن افسانه نبرد، پیراهن حقیقت پوشاندند. شب بلند بیداد به نیمهرسید.
بسیارگفته یا شنیده شدهاست که درمورد آغازمبارزات مسلحانه درسیاهکل، منتقدین پرشورودوآتشه سخنانی ناموجه سردادهاند. البته فارغ ازنظرات ضد ونقیض ومغرضانه برخی، لازم است رخوت وسکون آن دوره از تاریخ را که بنابرعلل مشخصی دربطن جامعه به وجود آمده بود را به یادآورد. کسانی با این همه نکته سنجی که هنوزکه هنوز است ازخود نشان می دهند چگونه متوجه عوامل تاثیرگذار بر ضرورت این حرکت نشدهاند. وقتی شرایط مبارزه برای کارگران درکارخانه چشماندازی جز یأس نداشت. وقتی باور واعتماد در کارگران ومردم زحمتکش که براثرعملکرد سازمان ها واحزاب اپورتونیست ازیک طرف و پاسیفیسم حاکم ازسوی دیگرخدشهدارشدهبود و ازچپ فاصله گرفتهبودند، با آغاز عملیات مسلحانه فدائیان جان برکف دراندیشه زحمتکشان باوربه مبارزه ازنو شکفته شد. چشم انداز کدر و تیره پیش چشمشان به مبارزهای امید بخش وپویا اعتلا یافت واین یکی ازبدیهی ترین حقایق سیاهکل بود.
درفضای خفقان آور دوران دیکتاتوری پهلوی، یکی از معضلات مهم و اصلی، فقدان یک حزب یا سازمان جدی کمونیست انقلابی مدافع منافع طبقه کارگر بود. سازمانی که در عمل به کارگران نشان دهد به آرمان های طبقه کارگر وفادار است، در این راه تا پای جان مبارزه میکند، دشمن آشتی ناپذیر طبقه سرمایه دار و دوست واقعی و حامی جدی طبقه کارگر است. سیاهکل و شکل گیری سازمان، این معضل بزرگ را نیز برطرف ساخت.
آنان که پر پرواز داشتند ومرغ دلشان شوق پریدن، آسمان را زیر پرو بال خود گرفتند ورساترین بانگ را برای آزادی سردادند. هرگزهیچ محافظه کارو مصلحت اندیشی نمیتوانست به گرد پایشان برسد وهیچ منطق کوری نمیتواند تاثیرگذاری سیاهکل و مبارزه مسلحانه رفقای ما را بر روی نیروهای مبارز و انقلابی و جنبش تودهای درآن سال و بعد از آن نادیدهبگیرد. عقابهای تیز پروازی که نشان دادند برای رسیدن به اوج باید جسارت پرواز، غرور رسیدن به اوج وشایستگی همنشینی با قله راداشت. داشتن آگاهی به تنهایی برای آغازکافی نیست. بالهای قدرتمند عقاب باید ودلی دریایی تا بتوان به طوفان زد. فارغ ازفراگیرترین پیام وحدتبخش درمبارزات کارگری و میان مبارزین، کثرت چشمگیرهواداران سازمان گواه معتبری است برلزوم و صحت مبارزه مسلحانه درآن دوران که درک آن شرایط را ملموسترمیکند. تاریخ پیر نمیشود. نوزدهم بهمن در دل زمستانی سرد، بهارخنده زد وارغوان شکفت.
صعود پرافتخاررفقای فدایی برفرازجنگل سیاهکل گرامی باد.
نظرات شما