در میدان فردوسی سوار مترو شدم. ساعت سه بعدازظهربود. مترو، خیلی شلوغ و پر ازدحام نبود. بعد از چند ایستگاه صندلی خالی شد و نشستم. درحال و هوای خودم بودم. به نظرم رسید صدای گرفتن عکس شنیدم. به بغل دستیام نگاه کردم. متوجه شدم کنارم زنی با هیکلی درشت و چادر سیاه نشستهاست که دستش را نیمه از میان چادر بیرون آورده و مشغول عکس گرفتناست. سرم را بالا کردم و دیدم روبهروی من و زن چادری دخترجوانی نزدیک درب واگن ایستاده که شالی برگردن دارد و موهایش روی شانههایش ریختهاست. متوجه شدم سوژه مورد نظر زن چادری این دختراست. ناگهان چنان برافروخته و ناراحت شدم که با صدای بلندی گفتم برای چی عکس میگیری؟ از کی داری عکس میگیری؟ آنقدر بی مقدمه، ناگهانی وبا صدای بلند گفتم که زن چادری که کنارم نشستهبود، جا خورد و گفت عکس نمیگیرم. گفتم چرا عکس میگیری وچون گوشی توی دستش بود نتوانست بیش از این منکرشود. دست وپاشکسته گفت ازاون نوشتهها از اونها عکس میگیرم. جاخورده وهولشدهبود. منظورش نوشتههای چاپی روی صفحه فلزی مربوط به راهنمای ایستگاههای مترو بود که با خطوط ریز نوشته شده وبالای درب ورودی واگن مترو نصب شده بود.
زنی هم درادامه گفتگوی ما گفت خانم عکس چرا میگیری پاک کن. زن چادری هم گفت عکسی نگرفتم. گفتم خوب نشون بده گوشیتو. دخترجوان برگشته بود و نگاه میکرد که من گفتم ازشما عکس گرفته. دخترجوان به سمت ما آمد و پرسید برای چی ازم عکس گرفتی؟ ازجایم بلند شدم و دخترجوان را نشاندم کنارزن چادری تا بهتر ومسلط تربتواند گوشی زن را ببیند وخودش عکسها راببیند ومطمئن شود که حتماً عکسها پاک شدهاند. زن چادر سیاه هم که ترسیده بود و میدانست راه دیگری جز پاک کردن عکسها ندارد شروع به پاک کردن کرد. مسافران همه ساکت منتظر ماندند تا ببینند عکس گرفته یا نه. دخترجوان گفت پس این چیه؟ سه تا عکس ازمن گرفتی به چه اجازهای ازم عکس گرفتی زن مزدورهم گفت میخواستم از نوشتهها عکس بگیرم خوب تو هم آن جا بودی درعکس افتادی. همه با حالت بیزاری و تأسف به زن مزدورنگاه کردند.
به ردیف پشت سرم که زنان نشستهبودند نگاهکردم. قبل ازاین که من سرصحبت را بازکنم یکییکی شروع به صحبتکردند. زنی گفت چرا عکس میگیرید وبرای دختران جوان پرونده درست میکنید. دیگری گفت خوب شد شما متوجه شدید وگرنه این دخترعکسش سراز کجاها که درنمیآورد. گفتم مگرغیراز این است که همهما بیش ازاندازه گرفتار مشکلات عدیدهای در زندگی هستیم و از همهمهمتربرای داشتن نان و آب، از سرکار برمیگردیم. حالا باید ذهنهای ما درگیر حل مشکلات مهمتر زندگیمان باشد نه این که این و آن دخترروسری به سردارند یا ندارند. بهترین بخش این بحث مربوط به صحبتی بود که یک زن که چادرهم برسرداشت کرد. مخاطبش را زن مزدور قرار داد. شروع کردن به صحبت کردن با آن زن. من خودم دخترشهیدم. وقتی خیلی کوچک بودم پدرم را درجنگ ازدست دادم. اعتقادات مذهبی هم دارم. اما هیچ کدام از اینها باعث نمیشود که کاری به عقابد دیگران داشتهباشم. سرکردن روسری یا نداشتن حجاب دیگران به من مربوط نیست. من عقایدی دارم و این دخترهم همینطور. گفتم خوب این عکس گرفتنها و جاسوسی وخبرچینی بیمزد که نمیماند حتماً جایزه دارد و عدهای هم ازاینراه نان میخورند. حرفهای این زن، بیشتر زن مزدور را درفشار قرارداد. به ویژه زمانی که از دخترجوان پرسیدم عکسها پاک شدند وگفت بله و ازمن تشکرکرد. زن مزدورپیادهشد.
ادامه بحث برای زنان مسافر راحتترشد. از قیافه نکره و نچسب زنان مزردورتا این که باید به همین صورت مقابله کنیم صحبت شد. من هم میان حرفهای زنان بودم. ازجمله گفتم زنان و به طورخاص دختران جوان نباید هم قوانینزنگ زده دفن شده چندین قرن گذشته را در زندگی امروزشان پیاده کنند. جوانان ما برای رشد و شکوفایی خود نیاز به آزادی و شناخت دارند. آگاهی و شعور این نسل به او اجازه نمیدهد در اندرونی بنشیند و برای سیرماندن سکوت کند. منطق بیهوده حجاب تنها برای سرکوب زنان است. دیروز همسایه ما گریه میکرد. وقتی پرسیدم گفت دندانم شکست. به او گفتم خیلی درد دارید؟ گفت نه درد ندارم اما پول ندارم که درستش کنم. ببینید آیا کسی برای بی پولی این زن چارهای میاندیشد؟ نه هرگز این درد ورنجهای مردم برایشان اهمیتی نداشتهاست. برنامه فقط همین است که زنان درکنج خانه بمانند و آزادی زنان را سلب کنند. فکرکنید مردم گرسنه وبیکار ازپا افتادهاند اینها برای شناسایی دختران بی حجاب راه افتادهاند و جایزه تعیین میکنند.
زنان جوان سرتکان میدادند و هریک از مشکلات مالی زندگیشان وگرانی اجناس با تأسف و اندوه حرف میزدند. دخترجوان مرتب از من تشکر میکرد. من هم یادآوری میکردم که این یک وظیفه است که همه درقبال همداریم. صحبت برسر این بود که چطوربود و اصلاً چه شد که زن مزدورعکس ها را پاک کرد؟ زنان میگفتند شما به ناگهان و بلند برسرش داد زدید که یکه خورد. گفتم بله همینطوراست وقتی متوجه شدم عکس میگیرد، این صحنه برایم بسیاردردناک بود که دربی خبری مطلق دختران جوان کسی ازآنان عکس بگیرد. ناخواسته بسیار ناراحت و عصبانی شدم وصدایم بالا رفت و زن مزدور که انتظارش را نداشت ترسید وهول شد. دیگر این که دید مصمم گفتم باید پاک کنی. حتی به این هم فکرمیکردم ممکن است برای من هم دردسر شود ولی باید درمقابل این مزدوران این چنین برخوردی داشتهباشیم. فکرکنید دخترخود شما دراین شرایط قرارگیرد، درآن لحظه ازدیگران چه انتظاری دارید حتماً ما همه انتظار داریم به کمک دخترمان بیایند. چه فرقی میکند همه دختران ماهستند. غیرازچند زن که ساکت بودند وفقط گوش میکردند بقیه تصدیق میکردند. درمیان همین بحثها بی شک افکارکهنه ارتجاعی رژیم زنستیزجمهوریاسلامی بیش از همیشه رسواترخواهدشد.
یک شاهد عینی
آذر ۱۴۰۳
نظرات شما