بحران عمومی جهان سرمایه‌داری و تشدید ارتجاع سیاسی در تمام جهات

جهان سرمایه‌داری در آشفتگی و بی‌ثباتی فرورفته است. تمام جوانب زندگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی  این نظم جهانی با بحران مواجه‌اند. این، یک بحران عمومی است.

برای نشان دادن عمق بحران همه‌جانبه‌ای که نظام سرمایه‌داری جهانی با آن روبه‌روست، از جدید‌ترین رویداد سیاسی در اروپا آغاز کنیم که  به گفته مفسران سیاسی سرمایه‌داری، شوک بزرگی به اتحادیه اروپا وارد آورد.

روز دوشنبه ۲۴ نوامبر (۴ آذر) انتخابات ریاست جمهوری در رومانی برگزار شد. نتیجه این انتخابات اما آن چیزی نبود که اتحادیه اروپا و قدرت‌های امپریالیست اروپائی انتظار آن را داشتند. نه‌فقط نمایندگان احزاب ائتلاف حاکم سوسیال‌دمکرات و به‌اصطلاح لیبرال که معمولاً نمایندگان مورد تأیید انحصارات امپریالیستی اروپا هستند، حذف شدند، بلکه فردی به نام  کالین جورجسکو، که به‌عنوان یک نامزد مستقل حضور یافته بود و کسی او را با شعارهای تندوتیزش علیه اتحادیه اروپا و سیاست‌های آن، ناتو و مخالفت با جنگ اوکراین، جدی نمی‌گرفت، با حدود ۹/ ۲۲  درصد آرا در صدر نامزدها از صندوق رأی بیرون آمد. اما افکار و عقاید این آدم چیست؟ کوتاه این‌که گویا ” از جانب خدا مأموریتی برای نجات کشورش” به او داده‌شده است.

یورو نیوز فارسی درباره او می‌نویسد: “کالین جورجسکو که به دلیل اظهارات افراط‌گرایانه مذهبی‌اش به مسیح تیک‌تاک معروف شده، خواهان بی‌طرفی رومانی است و در کل می‌گوید که جنگی در اوکراین در کار نیست.

او با تمجید از ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهوری روسیه، اتحادیه اروپا را دشمن رومانیایی‌ها می‌داند و رهبران یهودی‌ستیز رومانیایی جنگ دوم جهانی دوم را «قهرمان» لقب می‌دهد.

نامزد راست‌گرای پیروز در دور نخست انتخابات رومانی منکر کووید-۱۹ است و مدعی است که از جانب خدا مأموریتی برای نجات کشورش دارد.”

به هر رو، او با تأکید بر بهبود وضعیت معیشتی مردم، در کشوری که بخش بزرگی از زحمتکشان در فقر به سر می‌برند و اوضاع اقتصادی وخیم و بحرانی است، در صدر قرار گرفت.

جورجسکو پس از رأی دادن در روز یکشنبه در پستی در فیس‌بوک نوشت: «برای مظلومان، برای تحقیرشدگان، برای کسانی که احساس می‌کنند مهم نیستند، اما درواقع بیشترین اهمیت را دارند … رأی یک نذر ملی است.»

سیاست‌مداران رومانیایی و اتحادیه اروپا که نمی‌‌خواهند بپذیرند این مورد در رومانی هم مثل موارد مشابه دیگر، دلیل روشنی است بر بحران عمیق و بی‌ثباتی شدید اوضاع سیاسی که تمام اتحادیه اروپا را فراگرفته است، توطئه روسیه و دست‌کاری‌های تیک‌تاک را به‌جای واقعیت علم کردند و اکنون نیز در پی راه و چاره‌ای هستند که مانع از پیروزی این مسیح جدید در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری رومانی شوند.

اما بی‌ثباتی اوضاع  و بحران سیاسی در اروپا، مختص رومانی نیست. کابینه‌هایی که پی‌درپی سقوط می‌کنند، بی‌اعتباری  احزاب سیاسی سنتی لیبرال و سوسیال‌دمکرات در میان مردم، بی‌اعتباری دمکراسی و پارلمانتاریسم بورژوائی، رؤسای جمهوری بی‌اعتبار در میان مردم، امثال ماکرون که با قلدری همچنان قدرت را حفظ کرده‌اند،  رشد و قدرت گیری احزاب راست افراطی و فراتر از آن، احزاب فاشیست و تشدید گرایش به ارتجاع سیاسی،  به یک‌روال عمومی در اتحادیه اروپا تبدیل‌شده است. بنابراین، همان‌گونه که احزاب نژادپرست و فاشیست اروپای غربی با شعار نجات میهن سر برآورده‌اند، در اروپای شرقی هم یک فرد می‌‌تواند برای نجات میهن ظهور کند، با این تفاوت که مستقیماً مأموریت خود را از خدا اخذ کرده باشد. سرشت تمام این رویدادها یکی است. تشدید گرایش به ارتجاع سیاسی، به‌ویژه در روبنای سیاسی .

شالوده  و بنیان این وضعیت سیاسی، در سلطه سرمایه مالی و در بحران اقتصادی ژرفی قرار دارد که اتحادیه اروپا هم‌اکنون در چنگال آن گرفتار است. سیاست اقتصادی نئولیبرال به‌عنوان یک سیاست جهانی بورژوازی به شکست انجامیده، اما اتحادیه اروپا که خودش محصول نئولیبرالیسم و جهانی‌سازی است، هنوز به این سیاست شکست‌خورده وفادار مانده و هزینه‌های شکست و تلاش برای افزایش سود سرمایه مالی  را تحت عنوان سیاست ریاضت بر دوش توده‌های مردم اروپا قرار داده که سال‌به‌سال فقیرتر شده‌اند.

از سال ۲۰۰۷ که بحران اقتصادی بزرگ،  تمام سیستم سرمایه‌داری جهانی را به لرزه انداخت، اتحادیه اروپا هرگز نتوانست از این بحران نجات پیدا کند. در طول این سال‌ها، مرحله به‌اصطلاح رونق در درون سیکل اقتصادی هنوز آغاز نشده به کساد و رکود بازگشته است. نرخ‌های رشد ناچیزی هم که گاه به دست آمد، بسیار زودگذر بود و رکود به پدیده دائمی اقتصاد سرمایه‌داری اروپائی تبدیل گردید. با تعمیق بحران‌های جهانی و تشدید تضاد قدرت‌های امپریالیست، تورم نیز به جزء جدائی‌ناپذیری از این بحران تبدیل شد.اگر به آخرین آمار رسمی پیرامون وضعیت اقتصادی در سال ۲۰۰۳ نظر افکنیم، رشد تولید ناخالص داخلی اتحادیه اروپا در سال گذشته فقط ۴ /۰ درصد بوده است. این در حالی است که نرخ رشد تولید ناخالص داخلی آلمان،  بزرگ‌ترین قدرت اقتصادی اروپا ۳ /۰-  درصد بوده است. در سال جاری نیز وضع بر همین منوال است.   بر پایه این بحران اقتصادی  و نرخ بالای ۱۰ درصدی تورم اوایل دهه بیست قرن اخیر، سیاست ریاضت و تحمیل فشار‌های اتحادیه اروپا بر توده‌های مردم ، نارضایتی وسیعی در کشورهای عضو این اتحادیه شکل گرفت.  از درون این بحران و بی‌ثباتی اوضاع است که احزاب و گروه‌های فاشیست سریعاً رشد می‌کنند و حتی به‌طور کامل و گاه در کابینه‌های ائتلافی با لیبرال‌های شکست‌خورده، به قدرت می‌رسند. گروهی از این احزاب که حالا تبدیل به احزابی قدرتمند شده‌اند، از نمونه ایتالیا، فرانسه، سوئد، منشأشان در احزاب نئوفاشیست نیمه دوم قرن گذشته است و گروهی دیگر جدیداً شکل‌گرفته و تبدیل به احزاب نژادپرست و فاشیست قدرتمند شده‌اند.

نمونه برجسته این احزاب فاشیست که اکنون کابینه ائتلافی راست‌گرایان افراطی و فاشیست ایتالیا، متشکل از «لیگ» و «فورزا ایتالیا» را تحت رهبری ملونی تشکیل داده‌اند، حزب برادران ایتالیا است.

خانم جورجیا ملونی که ریاست حزب «برادران ایتالیا» را بر عهده دارد برخاسته از جریان سیاسی «جنبش اجتماعی ایتالیا» است؛ که پس از جنگ جهانی دوم توسط حامیان موسولینی فاشیست، تأ سیس شد.

وی در جوانی به جناح جوانان  جنبش اجتماعی  ایتالیا پیوست و سپس به جنبش فاشیستی وفاق ملی، وارث جنبش اجتماعی ایتالیا. از ۲۰۱۴ حزب برادران ایتالیا را رهبری کرده است که اکنون در رأس قدرت قرار دارد. شعار اصلی او «خدا، میهن و خانواده» است و برای احیای ارزش‌های سنتی و مسیحیت تلاش می‌کند. وی یک زن‌ستیز و مخالف حق سقط‌جنین است. از خانواده هسته‌ای سنتی دفاع می‌کند و مخالف جدی دگرباشان جنسیتی ، گروه‌های ال‌جی‌بی‌تی‌پلاس.  او یک نژادپرست مدافع خلوص نژادی است. بیگانه‌ستیز و به‌شدت مخالف ورود و پذیرش مهاجران است. ا و اخیراً اقدامات شدیدی را برای جلوگیری از ورود مهاجران به ایتالیا اتخاذ کرده است. وی همچون ترامپ به شعار” اول ایتالیا و ایتالیائی‌ها” باور دارد. منکر تغییرات اقلیمی و مخالف جدی فعالین محیط‏‌زیست است. وی گرچه پس از به قدرت رسیدن از سر ناگزیری فعلاً به ضوابط اتحادیه اروپا تن داده است، اما در اساس مخالف اتحادیه اروپا و جهانی‌سازی است. وی نمونه روشنی از جریانات فاشیست جدیدی است که در اروپا شکل‌گرفته‌اند. ملونی در طول دو سالی که به قدرت رسیده است تلاش کرده به طرق مختلف از فاشیسم ایتالیا اعاده حیثیت و از موسولینی تجلیل کند.  وزیر دفاع او نیز چندی پیش در گرامیداشت نبرد العلمین در سال ۱۹۴۲ از نظامیان فاشیست موسولینی که در این جنگ کشته شدند، تجلیل کرد و آن‌ها را «فداکارانی که برای آزادی کشور جان خود را فدا کردند» نامید و به آن‌ها ادای احترام کرد.

در فرانسه نیز به‌رغم این‌که خانم مارین لوپن ظاهراً تلاش کرده مواضع تعدیل‌شده‌ای نسبت به گذشته از حزب اجتماع ملی ارائه دهد  و هم‌اکنون در آستانه به قدرت رسیدن است یا حزب آزادی هلند که اکنون به‌عنوان بزرگ‌ترین حزب این کشور در کابینه حضور دارد، مواضع مشابهی با حزب برادران ایتالیا دارند. احزاب دیگری که در چند سال اخیر به‌یک‌باره ظهور کرده  یا هم‌اکنون در قدرت‌اند، نظیر حزب حق و عدالت در لهستان، حزب آزادی اتریش، اتحاد دمکرات‌های جوان مجارستان، حزب آلترناتیو برای آلمان، دمکرات‌های سوئد، حزب بُکس اسپانیا نیز با تفاوت‌هایی مواضع‌شان نزدیک به اولی‌هاست.

مواضع تمام این احزاب نشان می‌دهد که به درجات مختلف، مختصات یک جریان  فاشیستی را دارا هستند. آن‌ها همانند فاشیسم پیشین، نژادپرست‌اند. زیرپوشش مخالفت با مهاجران از خلوص نژادی سفیدهای اروپائی دفاع می‌کنند. بیگانه‌ستیزند. خواهان اخراج مهاجران حتی با توسل به‌زور هستند. زن‌ستیزند. گرچه  بنا به توازن قوای موجود، هنوز در چهارچوب نهادهای دمکراسی بورژوائی فعالیت می‌کنند، از دمکراسی بورژوائی حتی در شکل صوری آن نفرت دارند. با حقوق بشر و مسائلی ازاین‌دست مخالف‌اند. بر ارزش‌های مسیحیت و سنتی تأکیددارند. شوونیست‌اند و ادعای نجات میهن رادارند. آن‌ها همچنین مخالف اتحادیه اروپا و جهانی‌سازی و مدافع پروتکسیونیسم‌اند. گرچه هنوز مواضع این احزاب یکدست نیست و هنوز فاقد یک پلتفرم جامع در مورد کلیه جوانب جامعه سرمایه‌داری هستند و توازن قوا هنوز به آن‌‌ها اجازه نمی‌دهد حتی برخی مواضع اعلام‌شده خود را پیش ببرند ، می‌توان فعالیت آن‌ها را مراحل اولیه سلطه فاشیسم جدید اروپائی ارزیابی کرد.

اگر این جریانات فاشیست ، هنوز در اروپا با موانع و محدودیت‌هایی برای پیشبرد کامل مواضع خود روبه‌رو هستند، قدرت گیری مجدد ترامپ در آمریکا نیز که برآمده از همان بحران عمومی سرمایه‌داری جهانی است، به شکلی روشن‌تر، این مواضع و مختصات فاشیسم جدید را نشان می‌دهد و فاشیسم اروپائی را تقویت می‌کند. ترامپ با تکیه به قدرت امپریالیسم  آمریکا خیلی صریح‌تر از همتایان اروپائی خود، حرف می‌زند و عمل می‌کند. پیروزی مجدد او قطعاً همراه با اقدامات تعرضی‌تری خواهد بود. در دوره قبل، نیروی متحد و پشت جبهه او ضعیف و محدود بود. امروز احزاب نئوفاشیست قدرتمند در اروپا شکل‌گرفته‌اند. وی خیلی صریح و بی‌پرده افکار شوونیستی و برتری‌طلبانه خود را ابراز می‌دارد.  آمریکا اول و برتر است. اقتدارگراست و برای پیشبرد سیاست‌های خود حتی متحدان سنتی آمریکا را تهدید می‌کند. پنهان نمی‌کند که می‌خواهد مهاجران را بازور و به کار گرفتن نیروی نظامی اخراج کند. او یک اقتدار‌گراست و حتی با اکراه به ضوابط دمکراسی بورژوائی و انتقال قدرت تمکین کرده است.  او یک نژادپرست بی‌پرده است. زن‌ستیزی خود را پنهان نمی‌کند. او از تقویت مذهب و پس‌مانده‌های خرافات قرون‌وسطایی دفاع می‌کند. ترامپ می‌خواهد در کشور آمریکا که هم‌اکنون ۴۴ میلیون خانوار آمریکائی مشکل تأمین غذا دارند و ۱۳۰ میلیون خانوار به‌دشواری هزینه زندگی روزمره خود را تأمین می‌کنند، امکانات عمومی رفاهی – اجتماعی ، آموزشی و بهداشتی را محدود کند. رسماً  خود را مدافع پروتکسیونیسم و وضع تعرفه‌های سنگین بر کالاهای کشورهای رقیب و حتی دوستان سنتی امپریالیسم آمریکا اعلام کرده است. از دیدگاه او همه‌چیز باید در حد اعلا در خدمت انحصارات بزرگ آمریکائی باشد. از هم‌اکنون اعلام کرده است مالیات بر درآمد و ثروت آن‌ها را شدیداً کاهش خواهد داد.  او به چیزی به نام حفظ محیط‌زیست، بحران زیست‌محیطی و قراردادهای جهانی بر سر کاهش سوخت‌های فسیلی باور ندارد. تسهیلات ویژه‌ای برای توسعه استخراج سوخت‌های فسیلی در جهت تقویت انحصارات نفتی آمریکا قائل شده است.  او می‌خواهد ارتش آمریکا را به بزرگ‌ترین ارتش جهان تبدیل کند و به بازار انحصارات تسلیحاتی آمریکائی رونقی بیش از گذشته بدهد. ترامپ قصد دارد با چین به‌عنوان رقیب جهانی اصلی آمریکا ، مقابله‌ای گسترده‌تر از جناح رقیب داخلی داشته باشد. او فقط با چین بر سر مسائل اقتصادی درگیر نیست. با اروپا هم بر سر مسائل اقتصادی، سیاسی و نظامی اختلاف دارد. ترامپ با برنامه اعلام‌شده‌اش، تضاد میان قدرت‌های امپریالیست را تشدید و به بحران جهانی ابعاد جدیدی خواهد داد. ترامپیسم تجسم کامل ارتجاع سیاسی در تمام جهات است که یکی از مشخصه‌های سلطه افسارگسیخته سرمایه مالی است.

بحران عمومی جهان سرمایه‌داری به تشدید ارتجاع سیاسی در روبنای سیاسی خلاصه نمی‌شود. اوضاع جهان هم‌اکنون از جهات مختلف بحرانی است. قدرت‌های بزرگ جهان با تضاد خصمانه‌ای که با یکدیگر دارند، حجم کلانی از سلاح‌های کشتارجمعی را انبار کرده‌اند. خطر درگیری نظامی میان قدرت‌های امپریالیست با جنگ اوکراین افزایش‌یافته است. مجسم کنید که هرسال حدود ۵/ ۲ تریلیون دلار، حداقل هزینه‌های نظامی جهان است، اما صدها میلیون انسان در سراسر جهان فقیر و گرسنه‌اند و گروه گروه، از بیماری‌های واگیردار می‌میرند. این قانون نظام سرمایه‌داری است. برای سلطه برجهان، برای میهنی که موجودیتش برجنگ بناشده است. برای سرکوب و کشتار مخالفان نظم سرمایه‌داری. برای این‌که کدام کشور، کدام قدرت امپریالیست، قلدر نخست جهان باشد. یکی دیگر از عوامل تشدیدکننده بحران عمومی جهان سرمایه‌داری  برهم خوردن توازن قوای میان قدرت‌های امپریالیست است. امپریالیسم آمریکا دیگر سال‌هاست که نقش سرکردگی خود را در جهان ازدست‌داده و اروپای فرتوت نیز دیگر قدرت پیشین را ندارد. تحت چنین شرایطی  نهادها و مؤسساتی که پس از جنگ جهانی دوم و نیمه دوم قرن بیستم برای  مدیریت اقتصادی، سیاسی و نظامی جهان شکل‌گرفته بودند، عملاً کارآیی خود را ازدست‌داده‌اند. سازمان ملل دیگر اهمیت و اعتبار پیشین را ندارد. شورای امنیت قدرت تصمیم‌گیری را ازدست‌داده است و اگر تصمیمی هم بگیرد فاقد ضمانت اجرائی است. مجمع عمومی سازمان ملل هم بر همین منوال . شکست سیاست نئولیبرال حتی مؤسسات اقتصادی بین‌المللی سرمایه مالی را بی‌مصرف ساخته است. سازمان تجارت جهانی، صندوق بین‌المللی پول در مقابل پروتکسیونیسم و مخالفت احزاب فاشیست‌ جدید علیه جهانی‌سازی حرف و برنامه‌ای ندارند و نمی‌توانند داشته باشند. در گوشه و کنار جهان جنگ‌های کوچک و بزرگ متعددی در جریان است.  در فلسطین نسل‌کشی رخ‌داده است،  اما هیچ ارگانی نتوانسته و نمی‌تواند جلو آن‌ها را بگیرد. آنچه در سراسر جهان در برابر چشمان همگان رخ می‌دهد، انعکاسی از بحران عمومی جهان سرمایه‌داری است. راه‌حل این بحران یا انقلاب کارگری و سرنگونی نظام سرمایه‌داری و رهایی از تمام فجایع آن است، یا سلطه کامل فاشیسم و سقوط بشریت به اعماق بربریت.

متن کامل نشریه کار شماره ۱۰۹۸  در فرمت پی دی اف:

POST A COMMENT.