بحران خاورمیانه که بر کوهی از تضادهای حلنشدهی در حال انفجار شکلگرفته ، به مرحله خطرناکی از درگیریهای نظامی رسیده است و بیم آن میرود شعلههای جنگ سراسر منطقه را به آتش بکشد. تضادهای غیرقابلحل میان برخی دولتهای منطقه، این احتمال را پیوسته افزایش داده است که دامنه جنگ کنونی که هماکنون میان رژیم اسرائیل و نیابتیهای جمهوری اسلامی در جریان است، از محدوده کنونی فراتر رود و دولتهای دیگر منطقه را به گرداب این جنگ بکشاند. در خط مقدم یک چنین جنگی جمهوری اسلامی ایران قرارگرفته است. گرچه با توجه به تلاش قدرتهای امپریالیست برای جلوگیری از برهم خوردن ثبات کلی منطقه و نیز خطری که جمهوری اسلامی به علت ضعف داخلی برای درگیری همهجانبه احساس میکند، احتمال ورود مستقیم آن به چنین جنگی بسیار ضعیف است، اما با توجه به تضادهای منطقه و نتایج نامعلوم انتخابات آمریکا، ممکن است جمهوری اسلامی در چنان مخمصهای قرار گیرد که ناخواسته وارد جنگی همهجانبه شود. بنابراین، از هماکنون تلاش کرده است که علاوه بر عامل تشدید سرکوب و اختناق که نتیجه فوری هر جنگ ارتجاعی و تدارک آن است، از روشهای مختلفی برای تأثیر گذاشتن بر مردم ازجمله تحریک احساسات ناسیونالیستی استفاده کند تا چنانچه بتواند حتی جبهه مخالفان رژیم را به نفع خود تحت تأثیر قرار دهد. بهرغم اینکه اکثریت بزرگ مردم ایران که جنگ فاجعهبار دولتهای ایران و عراق را تجربه کردهاند و ماهیت جمهوری اسلامی و سیاستهای آن را بهخوبی میشناسند، فریب تلاشهای مذبوحانه رژیم را نخواهند خورد، اما نمیتوان اثرات مخرب این تلاشها را نادیده گرفت. چنانچه در همین هفتههای اخیر دیدهایم درحالیکه هنوز جنگی آغاز نشده است، برخی افراد و گرایشها، ولو ناآگاهانه به دام سیاستهای ارتجاعی رژیم گرفتار آمده و مستقیم و غیرمستقیم به جانبداری از رژیم و سیاستهای ارتجاعی و جنگطلبانه آن روی آوردهاند. تحت این شرایط، ضروری است که کمونیستهای ایران این تلاشهای ارتجاعی رژیم را خنثی کنند و موضع صحیح برخورد با مسئله جنگ را به تودههای کارگر و زحمتکش مردم ایران که نفعی در یک چنین جنگی ندارند، توضیح دهند.
هر انسان سیاسی فهمیده و آگاه باید به این جمعبندی کلاوزویتس، نظریهپرداز برجسته جنگ که از مطالعه جنگهای ناپلئونی نتیجهگیریهای عمیق سیاسی و فلسفی به عمل آورد و گفت: جنگ، ادامه سیاست است به طریق دیگر، باور داشته باشد. این گفتار به چه معناست؟ به این معناست که جنگها در یکلحظه از آسمان نازل نمیشوند. مقدمات آنها از پیش در سیاست و از طریق سیاست فراهمشده و تحت شرایط معین در ادامه همان سیاست، رخ میدهند.
لذا برای بررسی یک جنگ و برداشت و تبیین صحیح از آن، باید مقدم بر هر چیز به سیاست پرداخت.این موضوع را بررسی کرد که کدام طبقات و دولتها در این جنگ حضور دارند، سیاستی را که پیش از جنگ در عرصه داخلی و خارجی اعمال کردهاند چه بوده است؟ و کدام اهداف را تعقیب کردهاند که در ادامه خود به جنگ انجامیده است.
لنین یکی از برجستهترین انقلابیون کمونیستی بود که در جریان یک مبارزه زنده و فعال بر سر مسئله ضرورت انقلاب کارگری در حین جنگ جهانی اول، در دهها نوشته این نظریه را توضیح و بسط داد. نشان داد که در ارزیابی جنگها باید شرایط مشخص و تاریخی را مدنظر قرارداد. توضیحات مبسوطی در مورد ماهیت و خصلت طبقاتی جنگها، انواع مختلف جنگهای انقلابی و ارتجاعی، جنگهای دفاعی و تعرضی، چگونگی تبدیل جنگها به یکدیگر و موضعگیری در قبال هر یک از آنها و راهحل مقابله با جنگ را ارائه داد. تمرکز اصلی وی اما بر ماهیت ارتجاعی جنگ امپریالیستی و استفاده از بحران ناشی از این جنگ برای برپائی انقلابهای کارگری ، تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی در کشورهای اروپائی بود. او تأکید داشت که در جریان یک جنگ ارتجاعی، طبقه انقلابی نمیتواند خواستی جز شکست دولت خودی داشته باشد . لنین جریاناتی را که بهجای فراخواندن کارگران به انقلاب و سرنگونی دولت خودی، به سازش با بورژوازی روی آوردند و به ورطه شووینیسم در غلتیدند افشا و رسوا کرد و با پایبندی به همین نظرات انقلابی بود که در برپائی انقلاب کارگری در روسیه بهعنوان رهبر پرولتاریای انقلابی، نقش برجستهای ایفا کرد.
لنین دریکی از آثار برجسته خود ” جنگ و انقلاب” نوشت: ” جنگ ادامه سیاست با وسایل دیگر است. تمام جنگها از نظامهای سیاسی که آنها را پدید میآورند جدائیناپذیرند. سیاستی که یک دولت معین، یک طبقه معین در درون آن دولت ، پیش از جنگ برای مدتی طولانی اعمال میکند، ضرورتاً توسط همان طبقه در حین جنگ ادامه مییابد. تنها شکل عمل تغییر میکند.”
این برداشت از جنگ مغایر با برداشت عامیانه و سطحی کسانی است که ظاهر قضیه را میبینند و در پی آن هستند که کدام طرف زودتر شلیک کرده ، آیا جایی را اشغال کرده یا نه و درگیریها به کجا رسیده است. لنین در اثر دیگری نوشت: ” باید قبل از جنگ سیاستی را که به جنگ منجر میشود بررسی کرد” شخص عامی نمیفهمد که ” جنگ ادامه سیاست است” ازاینرو قناعت میکند به اینکه بگوید”دشمن حمله کرده””دشمن کشور مرا اشغال کرده” بیآنکه از خود بپرسد جنگ به چه منظور انجام میشود، کدام طبقات و برای رسیدن به کدام هدف سیاسی آن را انجام میدهند”(کاریکاتوری از مارکسیسم و درباره “اکونومیستم امپریالیستی”)
حال با این تعریف از نحوه ارزیابی ماهیت و خصلت هر جنگ و موضعگیری در قبال آن، فرض کنید که احتمال وقوع یک جنگ همهجانبه میان جمهوری اسلامی با دولتهای اسرائیل و آمریکا وجود دارد یا هماکنون آغازشده است. بازهم فرض کنید که آغازگر جنگ هم آمریکا و اسرائیل باشند و بهقولمعروف، تیر اول را هم آنها شلیک کرده باشند، ما کمونیستها و کارگران چه موضعی باید در قبال آن اتخاذ کنیم و شعار و تاکتیک ما چه خواهد بود.
ماهیت و اهداف امپریالیسم آمریکا برای ما روشن است. امپریالیسم آمریکا مثل هر قدرت امپریالیست دیگر یک نیروی ارتجاعی تجاوزکار و توسعهطلب است که جنایات بیشماری هم بهویژه از اوایل قرن بیستم تا به امروز در برافروختن جنگها و کشتارهای وحشیانه داشته است. در کنار آن، رژیم ارتجاعی نژادپرست و توسعهطلب اسرائیل قرار دارد که در همین لحظه با وحشیگریاش علیه مردم فلسطین به رسواترین رژیم در سراسر جهان تبدیلشده است. بنابراین، تکلیف با یکطرف جنگ روشن است. جنگ آنها یک جنگ ارتجاعی و برخلاف منافع مردم ایران است. طرف دیگر جنگ چه؟ در طرف دیگر جمهوری اسلامی قرارگرفته است که حالا قرار است وارد جنگ شود یا شده است . نخستین سؤال این است که جمهوری اسلامی نماینده کدام طبقه است؟ در ایران شیوه تولید سرمایهداری مسلط است و طبقه حاکم هم، طبقه سرمایهدار. این طبقه که در تمام دوران موجودیتش در ایران، هیچگاه نقشی مترقی و انقلابی نداشته، خصلت ارتجاعی و انگلصفتیاش را در دوران جمهوری اسلامی به نهایت رسانده است. در سراسر دورانی که جمهوری اسلامی بر ایران حاکم بوده وحشیانهترین ستم و استثمار را علیه طبقه کارگر معمول ساخته و درحالیکه ثروتهای افسانهای اندوخته، طبقه کارگر محروم از ابتداییترین حقوحقوق را به منتهای فقر و بدبختی سوق داده است. این طبقه وظیفهای جز استثمار و غارت و چپاول ثروتهای کشور نداشته و ندارد و متجاوز از ۸۰ درصد مردم ایران را به اعماق فقر، بدبختی و سیهروزی سوق داده است. طبقه سرمایهدار حاکم بر ایران از آنجائی که یک طبقه بهغایت ارتجاعی و زائد است، برای حفظ سلطه اقتصادی و سیاسی خود یک دستگاه دولتی شدیداً سرکوبگر و انگل را با یاریگرفتن از نهادها و مقررات ارتجاعی قرونوسطایی مذهبی سازمان داده که از طریق آن مردم را از ابتدائی ترین حقوق و آزادیهای سیاسی محروم و به شیوه دیکتاتوری عریان، سرکوبهای وحشتناک، کشتار، زندان و اختناق بر مردم ایران حکومت میکند و آنها را به اسارت گرفته است. حتی در خاورمیانهای که کانون ارتجاع و عقبماندگی است و تمام رژیمهای آن استبدادی و اغلب مذهبی، هیچ کشور و دولتی را نمیتوان سراغ گرفت که بهاندازه جمهوری اسلامی مردم کشور خودش را اعدام کرده باشد یا در خیابانها به قتل رسانده باشد. نمیتوان دولتی را در همین منطقه یافت که در تمام دوران حیاتش همچون ایران، صدها هزار تن از مردم ایران را به علل سیاسی در زندانهای خود به بند کشیده باشد. هیچ رژیمی را در این منطقه نمیتوان یافت که در فاصله چند هفته هزاران زندانی سیاسی را به دارکشیده باشد. هیچ رژیمی را نمیتوان یافت که در طول چند روز صدها زن و مرد و حتی کودک کشور خودش را در خیابانها به رگبار بسته باشد. این طبقه، جنگی را به مردم ایران تحمیل کرد که فقط تعداد کشتهشدگان آن متجاوز از ۲۰۰ هزار تن از مردم ایران بود. این است ماهیت فوق ارتجاعی طبقه حاکم بر ایران و تمام سیاستهای داخلی آن در سراسر دوران موجودیتش. ارتجاع از سرتاپای این طبقه میبارد. اما هر طبقهای علاوه بر سیاست داخلی یک سیاست خارجی نیز دارد. سیاست خارجی چیزی جدا و مستقل از سیاست داخلی یک طبقه و یک دولت نیست، بلکه ادامه و بسط همان سیاست داخلی در خارج از مرزها و در مناسبات فراملی است. طبقه حاکم بر ایران همان سیاست داخلی ارتجاعی را که در دشمنی آشتیناپذیر با کارگران و زحمتکشان، زنان و عموم مردم ستمدیده ایران خلاصه میشود، در خارج از کشور نیز ادامه داده است. از همان آغاز موجودیتش تلاش نمود ارتجاع اسلامی را در منطقه تقویت کند که در خدمت تمام ارتجاع منطقهای و قدرتهای امپریالیست بوده است. در همان حال تلاش نمود با سازماندهی و مسلح کردن گروههای اسلامگرا در کشورهای دیگر منطقه، اهداف توسعهطلبانه خود را زیر پرچم پاناسلامیسم برای کسب هژمنی در منطقه پیش ببرد. برای تحقق این هدف، همهساله میلیاردها دلار از حاصل دسترنج کارگران و زحمتکشان ایران را صرف سازماندهی این گروهها و افزایش قدرت نظامی خودکرده است. اولین نتیجه این سیاست خارجی توسعهطلبانه برای برپائی حکومت اسلامی در عراق، برپائی جنگی بود که ۸ سال به درازا کشید. در ادامه همین سیاست خارجی توسعهطلبانه، چیزی نمانده بود که یک جنگ جدید با عربستان و برخی دیگر از دولتهای عربی برپا شود. ادامه همین سیاست خارجی است که اکنون به درگیریهای نظامی غیرمستقیم یا مستقیم موردی با اسرائیل کشیده است و این احتمال را نمیتوان نادیده گرفت که تحت شرایط معینی میتواند به یک جنگ همهجانبه منجر گردد. بنابراین ماهیت ارتجاعی طرف دیگر این جنگ، جمهوری اسلامی نیز روشن است و جنگ فرضی آن با آمریکا و اسرائیل یک جنگ ارتجاعی است. ازاینرو چنانچه یک چنین جنگی برپا گردد، این جنگ در کلیتش یک جنگ ارتجاعی و علیه منافع تودههای مردم ایران است.
در یک چنین جنگ ارتجاعی، سیاست و تاکتیکهای کمونیستها و عموم انقلابیون روشن است. باید با صدای بلند به مردم ایران گفت: این جنگ، جنگ شما نیست. جنگ میان ارتجاع علیه شما است. این جنگ برخلاف منافع شماست. فریب طبقه ارتجاعی حاکم بر ایران را نخورید. برای نجات از عواقب جنگ احتمالی از هماکنون با توجه به بحران عمیقی که رژیم گرفتار آن است، پیشاپیش برای سرنگونی آن اقدام کنید و منتظر نمانید که جنگ ویرانگر آغاز شود. اما چنانچه جنگی هم آغاز گردد نهفقط از شرکت در این جنگ خودداری کنید بلکه مبارزه برای سرنگونی رژیمی که اینهمه بدبختی را به بار آورده تشدید کنید. به قول لنین در جریان یک جنگ ارتجاعی، طبقه انقلابی نمیتواند خواستی جز شکست دولت خودی داشته باشد. در یککلام، راه مقابله با جنگ، انقلاب است. تنها با انقلاب است که میتوان به جنگ خاتمه داد. با انقلاب است که میتوان از فجایع جمهوری اسلامی و فجایع جنگ نجات یافت. تجارب فاجعهبار جنگ ۸ ساله را به خاطر آورید و تمام تلاشهای ارتجاعی رژیم و همدستان آن را نقش بر آب کنید.
در دوران جنگ ۸ ساله دولتهای ایران و عراق ، بهرغم اینکه سازمان ما در مقابل این جنگ ارتجاعی موضع گرفت و خطاب به مردم ایران گفت این جنگ شما نیست، جنگ دو دولت ارتجاعی عراق و جمهوری اسلامی است که به خاطر اهداف توسعهطلبانه و هژمنیطلبانه آن را برپا ساختهاند ، بعد هم با یکدیگر سازش میکنند و فجایع و مصائب جنگ سهم شما خواهد بود، در آن شرکت نکنید و دولت خودی را سرنگون کنید. اما مردم در آن ایام از روی زودباوری و اعتماد ناآگاهانه به جمهوری اسلامی و تبلیغات ناسیونالیستی، دنبالهرو رژیم و جنگ آن شدند. تنها وقتی متوجه واقعیت شدند که دیدند خمینی و رژیمش خیال توقف جنگ را ندارند و شعار فتح کربلا و قدس را سر میدهند . دیگر کار از کار گذشته بود. تمام فاجعه کشتار، ویرانی و آوارگی ناشی از جنگ، برای مردم باقی ماند و دو رژیم ارتجاعی نیز سرانجام باهم کنار آمدند و سازش کردند.
البته مردم ایران مقصر نبودند. تجربه و آگاهی لازم را نداشتند. اما در آن ایام بودند افراد و گروههایی که برخی از آنها پیش از جنگ، حتی مخالف جمهوری اسلامی بودند، با وقوع جنگ، جبهه عوض کردند، شوونیست تمامعیار شدند و مردم را زیر شعارهای قلابی دفاع از میهن، جنگ دفاعی و غیره به زیر پرچم ارتجاع و جنگ تجاوزکارانه و ارتجاعی سوق دادند. درحالیکه مارکسیسم و سوسیالیسم با ارتجاع در هر شکل آن دشمنی آشتیناپذیر دارد و کمونیستها همواره تأکید کردهاند که ” ما حق نداریم از هر مبارزه طبقات ارتجاعی علیه امپریالیسم پشتیبانی کنیم. ما از مبارزه طبقات ارتجاعی علیه امپریالیسم حمایت نخواهیم کرد.” (کاریکاتوری از مارکسیسم و درباره “اکونومیسم امپریالیستی”-لنین) برخی از این گروهها نهفقط به اسم مبارزه ضد امپریالیستی از یک رژیم مذهبی ارتجاعی حمایت کردند و ارتجاع را انقلابی معرفی کردند، بلکه با دفاع از جنگ ارتجاعی در کشتار مردم و ویرانی کشور نقش ایفا نمودند. امروز اما درحالیکه تودههای مردم ایران از جنگ هشتساله درس گرفته و بهخوبی ماهیت ارتجاعی جمهوری اسلامی و سیاستهای آن را میشناسند و از همین رو برای سرنگونی آن تلاش میکنند، بازهم میتوان افراد و گروههایی را یافت که از هماکنون آشکار و پوشیده، زیرپوشش مبارزه با امپریالیسم و اسرائیل از جمهوری اسلامی و گروههای اسلامی ارتجاعی وابسته به آن حمایت میکنند و اگر جنگی هم دربگیرد همچون دوران جنگ ۸ ساله در نقش پادو جمهوری اسلامی عمل خواهند کرد.
البته تفاوت بزرگی میان امروز و آن سالها وجود دارد. در آن ایام اغلب مردم با آنها بودند و امروز علیه آنها . اینکه در هر مقطعی بهویژه در مقاطع بحرانی حتی افراد و گروههایی که خود را سوسیالیست مینامند بهجانب بورژوازی و ارتجاع رویآورند، مختص ایران نیست. از قماش این سوسیالیستهای قلابی که ماهیت واقعیشان را بر سر هر بحرانی نشان میدهند، مکرر در کشورهای دیگر جهان نیز دیدهایم. حتی کسانی بودند که رهبران جنبشهای کارگری در مقیاس جهانی بودند و در حساسترین لحظات به اردوی بورژوازی پیوستند. برجستهترین نمونه آنهم در جنبش کارگری و کمونیستی جهان در جنگ جهانی اول رخ داد که بسیاری از این سوسیالیستها به طبقه کارگر و انقلاب کارگری پشت کردند و از بورژوازی ارتجاعی و جنگ ارتجاعی دفاع کردند. لنین در همان سالها در پاسخ به اینکه چگونه کائوتسکی رهبر انترناسیونال دوم و امثال او به لجنزار شووینیسم و ارتداد سقوط کردند نوشت:
“خواننده میپرسد چه شد که رهبر پیشتاز انترناسیونال دوم به یک چنین فلاکتی افتاد و چه شد شخصی که زمانی از نظراتی که در ابتدای مقاله شرحشان آمد دفاع مینمود به چنین منجلابی فرو غلتید،منجلابی که از هر ارتدادی بسی ننگینتر است؟ پاسخ ما به آنان این است :….ورشکستگی سیاسی افراد در نقاط عطف تاریخی نادر نیست. کائوتسکی باوجود خدمات بزرگی که انجام داده است، هرگز در زمره کسانی نبوده که در بحرانهای بزرگ بیدرنگ موضع مارکسیستی رزمندهای اتخاذ کند…” (شووینیسم مرده و سوسیالیسم زنده)
اما اینها به زدودی نابود و محو میشوند و شدند. نمونه آن را در ایران نیز دیدیم که با چه رسوایی بزرگی روبهرو شدند که دیگر جرئت نمیکنند حتی سرشان را بلند کنند.
تاریخ بشریت از هنگامیکه جامعه به طبقات متخاصم تبدیل شد، جنگهای فراوانی به خود دیده است. جنگهای انقلابی و ارتجاعی ، عادلانه و غیرعادلانه، تدافعی و تعرضی. جنگهایی که گاه از نمونه جنگهای جهانی قدرت های امپریالیست، میلیونها کشته برجای گذاشت. مادام که جامعه طبقاتی پابرجاست، این جنگها همچنان وجود خواهد داشت، تا روزی که با برپائی سوسیالیسم در مقیاس جهانی، نظام طبقاتی به گورستان تاریخ سپرده شود. وظیفه طبقه انقلابی عصر ما، طبقه کارگر جهان است که با برپائی انقلاب اجتماعی ، نظم طبقاتی را براندازد، جامعه سوسیالیستی را مستقر سازد و به جنگها پایان بخشد.
نظرات شما