در درونم طوفانی است و مهآلود
بر سر خلقها ظلمها جاری است
سوز و سرمای زمستان درختان را خشکانده
لبها را دوختن دستها را بستن
جوانمردها را گشتند سینهها را داغدار کردن
سهند گریه میکند بر دستهای بسته
در همهجا چوبهای دار برافراشتهاند
آتش افروختن برای سوزاندن کتابها
سر انسانهای آگاه را بر سر دار میکشند
اکنون بر لانه شاهینها کلاغها لانه ساختن
کوه سهند گریه میکند بر دستهای بسته
به قله سهند راه جدید میزند
سبلان همیشه زخمی
در این راه مبارزه است مرگ است خون
کجاست نبی بابک از این راه بگذرند
ملت به ستوه آمده
دیگر صبر قراری برایش نمانده
ایداد بیدار شوید
مردم اگر دستبهدست هم بدهند
هر چه قدر ظلم بیداد کند
طوفان بر پا شود
گوره انقلاب خاموش نخواهد شد
سیاهکوه
نظرات شما