به یاد صمد بهرنگی

چریک فدایی خلقی که به همراه کاظم سعادتی و بهروز دهقانی و مناف فلکی و علیرضا نابدل شاخه چریک‌های فدائی تبریز را پایه‌گذاری کردند.

 

آندم اشک از چشمانم جاری شد

که خون ارس موج زد

بر برکه‌های ماهی سرخ

صمد

ای

اولین شقایق ارابه انقلاب سرخ

به ما یاد دادی شنا را

خلاف سیر آب را

گفتی دریا نزدیک است

بیاید بیایید

چه با خنجر چه بی خنجر

راه نجات همینه

کافی است از رودخانه‌ها رد بشیم

تا کی باید بترسیم

ما که گفتیم

زمین از آن دهقان

که روی آن میکاره

همه باید بگو شند

تا نون به دست بیاره

کسی کار نداره

از دسترنج مردم

حق خوردن نداره

آدم که راه بیفته

ترساش فرو می ریزه

اشک چشای ماهی

هیچ وقت دیده نمیشه

قانون طبیعت آینه

صمد خودش فدا شه

راه ماهی‌اش بمونه

تا در موقع پیری

ناله نفرین نخونه

راستی راستی

همین برکه زندگیست؟

یا بیرون از اینجا

دنیای خوبی هم هست؟

بابا ما

نه عالمیم نه فیلسوف

اما باید بدانیم

شب ماه ستاره

روزها کجا می خوابه؟

یا برای رهایی

از ستم ستمگر

ماها باید به علم اگاه باشیم

علم یعنی رهایی

نه تقدیر خدایی

حرف چرت است بگوئیم

هر کتابی تو دنیا

به خوندنش می ارزه

شعار ماهی آینه

هیچ سفره‌ای تو دنیا

بدون نون نمونه

بی شک اینو می دونیم

آینده از آن ماست

خوب و بدش مال ماست

خوبه از خواب بیدارشیم

با اتحاد مردم

حماسه‌ها بسازیم

با مغزهای هرزه

اشکارا بجنگیم

مبارزه راه ماست

اگر یک روز بمیریم

که صددرصد می‌میریم

مهم نیست

مهم تغییر دنیاست

پیر دانایی می‌گفت

هدف فقط رفتن است

کی چه وقت می‌رسیم

معقوله دیگر است

 

سیاهکوه

POST A COMMENT.