بیش از چهار دهه حاکمیت ارتجاع اسلامی، جامعه را از جمیع جهات به قهقرا برده است.تورم، گرانی ،فقر، بیکاری، فلاکت و بدبختی ، بی آیندگی، اعتیاد، بیماری، خودکشی ، تنفروشی،زورگیری، دزدی و مصائب اجتماعی نظیر اینها بهحداعلای خود رسیدهاند. سرمایه، درهمان حال که در لجنزار جمهوری اسلامی و در خون و کثافت پروار شده است، ابعاد فجایع و مصائب اجتماعی مولود خویش را نیز در همهی زوایای جامعه گسترانده است. شکاف طبقاتی چنان ژرف و دامنه نارساییها و فجایع بیشمار چنان وسیع است که دیگر تلاشی برای پنهان نمودن یا مکتوم ساختن آن صورت نمیگیرد چراکه چنین تلاشی بیثمراست. سرمایه، در سایه دولت مذهبی و یاری اسلام، چنان لَخت و فربه شده است که حوصله نفی و انکار ندارد که برعکس، رکتر و وقیحتر از آن شده که تن عریان خود را با رختی بپوشاند و ظاهر دیگری به آن بخشد تا این فجایع را انکار یا حتی پنهان کند.بر هر گوشه این جامعه که انگشت بگذارید، با فجایع بیشماری روبرو میشوید و بوی گند لجنزار سرمایهداری و کثافات آن، مشام را بهسختی آزار میدهد. کجاست “بشریت”، بشریتی که چهرهاش از دیدن اینهمه جنایت و فاجعه، بهویژه جنایات و فجایعی که در مورد کودکان اعمالشده و میشود، سرخ و درهم، و شرمسار تاریخ شود؟ اختلاسها و دزدیهای کلان و مکرر،دروغهای تکراری مقامات حکومتی، بیخیالی سران رژیم نسبت به وضعیت توده مردم خصوصاً میلیونها کودک، ورشکستگی اقتصادی و سیاسی،شیرازه جامعه را ازهمگسیخته و نفرت عمومی را فوقالعاده افزایش داده است.
ارتجاع حاکم جز فقر و فلاکت و تباهی ارمغان دیگری برای توده مردم نداشته است.فجایعی که جمهوری اسلامی در دوران حیات ننگین خود به بار آورده بیشمار است. وضعیت میلیونها کودک و موضوعاتی که گریبان گیر کودکان و نوجوانان است، یکی از عرصههای مهمی است که درعینحال شمهای از فجایع رژیم جمهوری اسلامی را نیز بازتاب میدهد.در جمهوری اسلامی، امروز موضوع فقط این نیست که میلیونها خانواده در فقر و گرسنگی و تنگدستی به سر میبرند، در حاشیه شهرها زندگی میکنند، کار ثابتی ندارند و فاقد مسکن مناسبی هستند. فقط این نیست که میلیونها تن دیگر بیکار و همیشه گرسنهاند و قربانی نظم سرمایهداری اسلامپناه حاکماند و میلیونها کارگر زیرخط فقر زندگی میکنند، بلکه میلیونها کودک و فرزندان این خانوادهها نیز قربانیان کوچک اندام مسلّم همین نظماند. باورکردنی نیست که کودکان خردسال و نوجوانان، بخش مهمی از جمعیت چندمیلیونی معتادان را تشکیل میدهند. سن مصرف مواد مخدر به ۱۴ سال و کمتر کاهشیافته است. مشاور دبیر کل ستاد مبارزه با مواد مخدر، در “میزگرد مؤسسه همشهری” ضمن اعتراف به این موضوع، از افزایش مصرف مواد مخدر نوع صنعتی(مانند شیشه) و “مواد روانگردان” خبر میدهد که ترک یا درمان آن نیز بهراحتی امکانپذیر نیست. مدیرعامل” جمعیت طلوع بینشانها” نیز اعتراف میکند که میزان مراجعهکنندگان مرکز طلوع در سن پایین افزایش داشته است وی میگوید” قبلاً افرادی را که در این مرکز پذیرش میکردیم ۱۲ تا ۱۷ سال داشتند، اما الآن کودکان ۵ تا ۱۲ سال را هم در این مرکز نگهداری میکنیم.”و چنین اضافه میکند: ۶۰ درصد کودکان معتاد این مرکز، زیر ۱۳ سال و ۴۰ درصد بالای ۱۳ سال دارند. فقط شیشه و کراک نیست که بهوفور یافت میشود و در دسترس مصرفکننده قرار میگیرد، اکبر رجبی مشهود، مدیرعامل “جمعیت طلوع بینشانها”، از ماده جدیدی به نام”سورچه یا سورچی” اسم میبرد که بهتازگی وارد بازار شده و به خاطر اینکه ارزان است ( گرمی ۵۰ تا ۵۵ هزارتومان) بیشتر درمیان افراد فرودست جامعه رواج پیداکرده است.
فاجعه از این بزرگتر؟ بسیار بعید است که با چنین پدیدهای در چنین ابعادی در سایر کشورهای سرمایهداری روبرو شوید.
فقط مواد مخدر و اعتیاد نیست که زندگی و آینده میلیونها کودک را به ورطه نابودی کشانده است.فقط اعتیاد کودکان و ازجمله کودکان زیر ۱۳ سال به مواد مخدر نیست که از یک فاجعه بزرگ انسانی پرده میدارد. تنفروشی ازجمله تنفروشی دختران جوان وزنان کم سن و سال نیز فاجعه دیگری است که سرمایهداری اسلامپناه بر سر مردم کشور آوار نموده است. ابعاد تنفروشی در سراسر کشور گسترشیافته است. سن تنفروشی به ۱۲ سال و کمتر کاهشیافته است. تنفروشی در شکل اسلامی( ” صیغه “) با دلالی آخوندها و مراکز مذهبی و حتی دولتی، به شکل بیسابقهای رواج یافته است. سوای انبوهی از زنان و دختران جوانی که به خاطر فقر و نداری وارد معاملات اسلامی و دلالی مراکز مذهبی میشوند و این مراکز و آخوندهای کثیف پولهای هنگفتی را به جیب میزنند،تا پرچم اسلام را در این یا آن گوشه جهان بالابرند و از افتخارات خود سخنگویند، بیشماران دیگری از دختران وزنان جوان نیز، در زندگی پر نکبتی که جمهوری اسلامی بر آنان تحمیل نموده و به خاطر فقر و بیکاری و نداری مجبور به تنفروشی شدهاند که بخشی از آنان را دختران کم سن و سال تشکیل میدهند.
ابعاد فجایعی که بر سر کودکان آوار شده، چنان وسیع و دردناک است که قلم را یارای بازگویی همه آنها نیست. پیش از روی کار آمدن جمهوری اسلامی بسیار بعید بود خبری در مورد خودکشی کودکان بشنوید. یا چنین پدیدهای بهکلی وجود نداشت و یا چنان اندک بود که درجایی منعکس نمیشد. امروز اما خودکشی و خودسوزی در استانهای مختلف کشور ازجمله درمیان کودکان و نوجوانان، بهویژه در مناطقی که نرخ بیکاری بیشتر است به امری روزمره تبدیلشده است.در چند سال اخیر بر میزان خودکشیها و خودسوزیها پیوسته اضافهشده است.در فاصله یکهفتهای دوم تا نهم شهریور، خبر مربوط به خودکشی چند کودک رسانهای شد.دوم شهریور، یک پسر نوجوان ۱۷ ساله در کامیاران دست به خودکشی زد و جان باخت. پنجم شهریور، یک دختربچه ۹ ساله در شهرستان سقز خود را حلقآویز کرد و جانش را از دست داد.هشتم شهریور یک دختر ۱۴ ساله اهل مریوان، در پی ممانعت خانوادهاش از ادامه تحصیل، خودسوزی کرد و جان داد.نهم شهریور یک کودک ۱۳ ساله در سنندج دست به خودکشی زد.در سال گذشته روزانه ۲۸۸ نفر دست به خودکشی زدهاند و روزانه ۱۶ نفر از اقدام کنندگان جان خود را ازدستدادهاند.در سالهای اخیر خودکشی درمیان کودکان و نوجوانان زیر ۱۸ سال رواج بیشتری یافته است و فاجعه بزرگتر از اینکه خودکشی کودکان و نوجوانان ۲۰ درصد مجموع خودکشیها را تشکیل میدهد؟
این وضعیت مشقت آمیز و فاجعه باری است که دوران کودکی میلیونها کودک ایرانی را احاطه نموده است. بسیاری از مادران در خانوادههای فقیر و تنگدستی که فاقد امکانات لازم حتی برای ادامه حیات کودکان خویشاند و یا میدانند چنین سرنوشت رقت باری در انتظار کودکان آنهاست، کودکان خود را در همان دوره نوزادی در کنار این یا آن خیابان رها میکنند و در مکانی دورتر در کمین مینشینند تا مطمئن شوند کسی نوزاد را برمیدارد. برخی دیگر فرزند دلبند خود را در کنار سطل زباله رها میکنند و دیگرانی هستند که نوزاد را میفروشند. تعداد نوزادانی که در خیابان رها میشوند، سالبهسال افزایشیافته است. در فاصله فروردین تا مرداد سال جاری، ۸ نوزاد در معابر عمومی رهاشدهاند. معاون اجتماعی بهزیستی استان تهران میگوید سال ۹۹ تعداد ۱۲ نوزاد، سال ۱۴۰۰، ۱۳ نوزاد و در ۵ ماه نخست سال جاری ۸ نوزاد( یعنی بیش از ۱۹ نوزاد در سال) فقط در سطح استان تهران رهاشدهاند.البته آمار واقعی بیشتر از این است.اگر محرومیت صدها هزار کودک از تحصیل و اجبار کودکان به ازدواج(“کودک همسری”) را به موارد فوق اضافه کنیم، وضعیت فاجعهبار تحمیلی و موقعیت شکننده کودکان بیشتر روشن میشود. بر اساس آمار ارائهشده توسط مرکز آمار ایران در سال تحصیلی۱۴۰۰ – ۱۳۹۹ نزدیک به یکمیلیون دانشآموز ( ۹۷۰ هزار و ۸۷۱ نفر) از تحصیل بازماندهاند.ازدواج دختران ۱۰ تا ۱۴ سال در بهار سال جاری در مقایسه با سال گذشته ۳۲ درصد رشد داشته و به ۹۷۵۳ مورد رسیده است.شمار واقعی بیشتر از این رقم است چراکه بسیاری از این نوع بهاصطلاح ازدواجها در هیچ جا ثبتنشده و وارد آمار رسمی نمیشوند.افزون براین، پدیدههایی چون”کودک مادر” و “کودک مطلّقه” نیز بیشازپیش پدیدار و رایج شده است.
این وضعیت عمومی میلیونها کودکی است که ارتجاع اسلامی زندگی آنها را به تباهی کشانده است.اوضاع اگرچه بهقدر کافی در این زمینه وخامت بار هست، اما هنوز بیان توضیح وضعیت همه کودکان در خانوادههای فقیر و کمدرآمد نیست. تعداد کثیری از کودکان از همان سنین هفت- هشتسالگی وارد بازار کار میشوند. اینها کودکان کارند که برای به دست آوردن لقمهای نان در کارگاههای گوناگون مشغول به کار میشوند.از کودکان کار که صحبت میشود، شاید در ذهن بسیاری در درجه اول کودکانی که سر چهارراهها شیشه اتومبیلها را تمیز میکنند، یا گل و آدامس و غیره میفروشند یا کفش واکس میزنند و یا در جستجوی شیئی قابلفروش، سطل زباله را زیرورو میکنند، تداعی شود. اما واقعیت این است که بخش زیادی از کودکان کار در کارگاههای مختلف مشغول به کار هستند که آمار دقیقی از تعداد آنها در دست نیست.کودکانی که برخلاف گروه اول، در خیابانها و سر چهارراهها دیده نمیشوند اما در کارگاههای مختلف سخت کار میکنند و بهشدت استثمار میشوند. از این کودکان که در شهرهای صنعتی و در انواع کارگاهها و در شرایط بسیار سخت و دشوار کار میکنند، کمتر صحبت شده است. شرایط وخیم اقتصادی و معیشتی، گرانی روزافزون و ناتوانی خانوادههای فقیر و کمدرآمد در تأمین هزینهها و معاش، انبوه عظیمی از کودکان را روانه بازار کار ساخته است.بسیاری از این کودکان در کارگاههای کوچک و بزرگ با دستمزدهای بسیار ناچیز به کارهای شاق و پرخطر مشغولاند تا پول اندکی درآورند و کمکخرج خانواده خود باشند. کار در کارگاههای پرسکاری، سیمان، آجر، قالیبافی و انواع کارگاههای دیگر و هر جا که بتوان لقمه نانی به چنگ آورد. یکی از کارهای پرزحمت و خطرناک برای کودکان ، کار در کارگاههای شیشهسازی و بلورسازی است. در گزارش میدانی “نسترن فرخه” خبرنگار روزنامه شرق،اطلاعات مفیدی دراین مورد به چاپ رسیده است. در اطراف تهران، منطقه باغ سنگی شهرری، لب خط، و کوچهپسکوچههای مناطق جنوبی تهران، دهها کارگاه شیشهسازی وجود دارد که حتی فاقد نام و نشان و تابلو است. از ۱۰۰ کارگر مشغول به کار در اینگونه کارگاهها، ۳۰ تا ۴۰ نفر کودک کار هستند. این کودکان که ترکیبی از کودکان ایرانی عمدتاً خانوادههایی که از شهرستانها به تهران مهاجرت نمودهاند و کودکان افغان بعضاً فاقد شناسنامه هستند، از ۶ صبح تا ۷ بعدازظهر در کنار مردانی که رکابی به تن دارند و از عرق خیس شدهاند،کار میکنند. حتی روزهای تعطیل نیز باید کار کنند. کودکان، کار در این کارگاهها را از ۸-۷ سالگی شروع میکنند و تا ۱۸ – ۱۷ سالگی به کار در این کارگاهها ادامه میدهند.دمای کوره بین ۱۴۰۰- ۸۰۰ درجه است. کارگران کوچک اندام کم سن و سال، عرقریزان، درحالیکه تکههای یخ را دردهان و زیر دندان خرد میکنند، همراه تکههای یخ، خود نیز آرامآرام آب میشوند. یکی از کارهای کودکان در این کارگاهها این است که شیشه را از کوره درآورند. این عمل باید با سرعت و دقت انجام شود.اما همین سرعت، بسیاری اوقات منجر به حادثه میشود. شیشه مذاب روی پای کودک میریزد که تنها یک دم پایی کهنه باید آن را حفاظت کند و باعث سوختگی و زخمهای عمیق میشود.در دست ، پا، گردن و صورت کودک ، همهجا آثار سوختگی و زخم، دیده میشود. دستها و پاهای کوچک و بیحفاظ با شیشه گداخته میسوزند که آثار آن، گاه تا پایان عمر برجا میماند. پرش شیشه مذاب گاه چشم کودک را هدف قرار میدهد و برای همیشه بینائی او را میگیرد.حتی دختربچهها نیز در این کارگاهها، در بخشی که باید قسمتهای اضافی شیشه را حذف کرد کار میکنند که همیشه شیشههای تیز دستها و انگشتان کوچک این خردسالان را می برّد و کف کارگاه را رنگ خون میزند.شرایط کار در این کارگاهها برای کودکان فوقالعاده سخت است. هیچ نشانی از ساعت کار و بیمه و غیره نیست.کودک کار اگر بهزعم کارفرما خوب کار نکند حتی مورد کتککاری وی یا سرکارگر قرار میگیرد.درازای این کار سخت و طاقتفرسا و پرمخاطره، دستمزد ناچیزی بین ۳۲۰ تا ۴۵۰ هزارتومان در هفته، بسته به سن و سابقه، به کودک کار پرداخت میشود. این ارقام مربوط به سال ۱۴۰۰ است. دستمزد کودکان کار در این کارگاهها اکنون ممکن است قدری بیش از این باشد. سرمایه اما در این کارگاهها نهفقط زخمهای عمیقی بر تن کودکان نشانده است، بلکه آنها را بهطورجدی در معرض آسیبهای روحی و سوءاستفاده جنسی نیز قرار داده است. آسیبهایی که مثل زخم عمیق شیشه مذاب، تا آخر عمر با کودک باقی خواهد ماند.این درحالیست است که کنوانسیون ۱۸۲ سازمان جهانی کار که جمهوری اسلامی نیز از سال ۱۳۸۰ آن را تأیید نموده است، کار افراد زیر ۱۸ سال ممنوع اعلامشده و هر فرد زیر ۱۸ سال کودک خطاب میشود.در جمهوری اسلامی اما نهفقط میلیونها کودک برای به دست آوردن یکلقمهنان باید کار کنند، بلکه حتی در کارهای سخت و پرمخاطرهای چون شیشهسازی و بلورسازی نیز مشغول به کار و قربانیان کوچک اندام و خاموش سرمایهاند.
وضعیت فلاکت باری را که ارتجاع حاکم بر مردم زحمتکش ایران بهویژه میلیونها کودک و نوجوان تحمیل نموده است، بهسختی بتوان در مکان دیگری از این جهان پهناور سراغ گرفت.کودکان و نونهالانی که آیندهسازان جامعهاند و باید باشند، اینچنین در معرض انواع خشونتها و محرومیتها و بیرحمی قرارگرفتهاند و سرمایه، از اینکه نیروی کار کودک را ارزان میخرد و از قبل استثمار این قربانیان کوچک اندام بیدفاع، فربه و فربهتر میشود، خشنود است و از خوشحالی در پوست خود نمیگنجد.استثمار گران و ستمگران و دولت آنها از فجایع بیشماری که برای کودکان آفریدهاند و از ظلم و ستم بیحدومرزی که در حق کودکان اعمال میکنند، بسی خشنودند. خشنودی برآمده از ستم اما دوام نخواهد داشت. پس از ستمگران، ستمدیدگان سخن خواهند گفت و شکست خوردگان امروز، فاتحان فردایند.
متن کامل نشریه کار شماره ۹۸۶ در فرمت پی دی اف:
نظرات شما