پرسه در شهر

در این شهر پرهیاهو، آنچه مرا برمی‌انگیزد که به دنبال تو کشیده شوم، نگاه تو است که مانند جیره روزانه باید داشته باشمش. به سرعتم می‌افزایم تا به پیچ خیابان برسم وتو را ببینم دلم هزار راه می‌رود و با دیدنت آرام می‌گیرم. می‌ایستم و از دور تو را زیر نظر می‌گیرم. پارچه‌ای که از انگشتانت هم سیاه تراست روی پایت انداخته‌ای واکس سیاهی در دست داری آماده‌ای تا کفش‌های رنگ‌ورورفته‌ای را تمیز و براق کنی و پاهایی در درونش قرار گیرند و به سرکار بروند. من هم می‌روم با این امید که درراه برگشت دوباره ببینمت.

زیر این زرق‌وبرق اما در شهر خبرهای زیادی است. کارگران بسیاری از کارخانه‌ها دست به اعتصاب زده‌اند و در مبارزه‌ای پیگیر و آشتی‌ناپذیر با رژیم سرمایه‌داری فاسد و دزد جمهوری اسلامی قراردادند. سوی دیگر شهر بازنشستگان تأمین اجتماعی که با توجه به گذشت سه ماه از سال جدید و با گرانی و تورم بیش‌ازحد و اندازه هنوز ریالی بابت اضافه‌حقوق دریافت نکرده‌اند، چاره‌ای جز این‌که در خیابان فریاد حق‌خواهی بلند کنند ندارند. حتی اگر حقوقشان را اضافه کنند همچنان زیرخط فقر خواهند بود وبی هیچ اغراقی هیچ‌گاه اندک پرداخت ناچیز اضافه‌حقوق پاسخگوی این میزان از تورم و گرانی و مخارج بی‌سابقه زندگی و معیشت بازنشستگان نخواهد بود. این‌که می‌گویند حقوق بازنشستگان برای ده روز زندگی است باید بدانند این ده روز را هم بدون گوشت و مرغ و برنج و روغن باید در نظر بگیرند وگرنه به ده روز هم نخواهد رسید. وضعیت وخامت بار معیشت بازنشستگان کل کشور و از همه به‌مراتب بدتر بازنشستگان تأمین اجتماعی نتیجه سال‌ها دزدی و چپاول مدیران صندوق بازنشستگی تأمین اجتماعی است. گرچه بازنشستگان شعار مدیر بی‌لیاقت خجالت خجالت را می‌دهند اما کسی به روی مبارک خودش هم نمی‌آورد. معلمان نیز همزمان با تجمعات بازنشستگان به تجمعات اعتراضی خود می‌پردازند و همانند تجمعات قبلی خود پیگیرانه و آگاهانه از حقوق خود و دانش آموزان خود دفاع می‌کنند و شعارهایشان حاوی مطالبات صنفی و معیشتی، آزادی زندانی سیاسی و معلم زندانی است که در خیابان باوجود گسترده نیروهای مزدور امنیتی فریاد می‌زنند. باوجود بازداشت‌ها و آزار و اذیت‌های پی‌درپی از سوی نیروهای امنیتی همچنان مصمم در خیابان‌ها ایستادگی می‌کنند. مالیات‌های سنگینی که برای کاسب‌کاران در نظر گرفته‌اند، آن‌هم در این شرایط اقتصادی و رکودی که در بازار حاکم است کسبه و مغازه‌داران در شهرهای مختلف ازجمله در تهران را به خیابان‌ها کشانده و بازاریان با پایین کشیدن کرکره‌ها و بستن مغازه‌ها دست به اعتصاب زده و در شعارهایشان نظام حاکم و کلیه مسئولین را تهدید به اعتصابات گسترده‌ترمی کنند. و بازهم کارگران در کارخانه‌ها دست به اعتصاب می‌زنند و در تجمعات اعتراضی خود مانند همیشه مکرراً خواهان آزادی کارگران زندانی هستند. کارگران به‌درستی می‌گویند “همیشه این ماییم که کارمی کنیم، همیشه این ماییم که برای نان جان می‌دهیم و این ماییم که برای آزادی و رهایی از استثمار به خیابان می‌آییم”.

غروب می‌رسم به سر خیابان وتو هستی و سکوت سنگینی که در چشم‌های تو است. دست‌هایت سیاه از واکس و پارچه روی پایت مچاله. کفش‌های زنان و مردان خسته‌ای را که از کاربرمی گردند واکس می‌زنی براق و تمیز زمین می‌گذاری و پاهای خسته‌ای درون کفش می‌روند تا بقیه راه را طی کنند. امروز مردد مانده‌ام، نه دلم می‌خواهد تو کفش‌های مرا تمیز کنی نه می‌توانم ساده از کنارت گذر کنم. این‌که ناگهان مرا صدا کردی بسیار به‌موقع بود و این‌که خواستی برایت نامه‌ای بنویسم فرصتی به دست آمد که از نزدیک ببینمت. بگو بنویسم. سلام مادر جان حالم خوب است روزها کارمی کنم. گفته بودی دلت شور مرا می‌زند فکر من نباش خوبم. گاهی عصرها به گردش می‌روم. اینجا مثل آبادی ما نیست، بزرگ است و شب‌ها چراغ‌های زیادی روشن می‌شود. دلم می‌خواست شما هم می‌دیدید چقدر چراغانی می‌شود. همه بیرون می‌آیند. من و ربیع هم زیر چراغ‌برق می‌نشینیم و گاهی بستنی هم می‌خوریم. کمی هم که بزرگ‌تر بشوم، مثل ربیع در ساختمان کارمی کنم. کارش سخت است اما پول بیشتری می‌دهند. آن‌وقت برای تو و آبجی بلیت می‌خرم که بیایید شهر را ببینید. آب تمیز هم داریم. مادر جان گفته بودی زمستان سختی بود سردت نشد؟ مریض نشدی؟ آبجی حالش خوب است؟ دلم هرروز هرروز برایت تنگ می‌شود. شب‌ها خودم را گول می‌زنم و خیال می‌کنم کنار تو هستم تا خوابم ببرد. گفته بودی دلت می‌خواهد بدانی چه می‌کنم هیچی مادر جان کارمی کنم. خیلی کم پول جمع کرده‌ام بیشتر شد می‌دهم کسی خواست بیاید برایتان بیاورد. اینجا همه‌چیز خوب است نان‌های خوشمزه غذاهایی که اسمشان را نمی‌دانم ولی برای ما نیست برای خیلی‌ها نیست برای بعضی‌ها هست. اینجا شهر بزرگی است اما مردم خوشحال نیستند. صبح که می‌شود کارگران تند تند می‌روند ولی عصر خسته و مانده برمی‌گردند انگار جانشان را از صبح گرفته‌اند. مادر جان وقتی پول برایت فرستادم تو دیگر کار نکن. آبجی را هم به این زودی‌ها شوهر نده می‌خواهم بیاورم اینجا درس بخواند. مادر جان هیچ‌وقت بی‌احتیاطی نمی‌کنم. جمعه‌ها با ربیع لباسمان را می‌شوریم و تا صبح خشک می‌شود. هوا دارد تاریک می‌شود باید بروم ساختمان ربیع تا دیر نشده. حرف‌هایی هم هست که وقتی دیدمت می‌گویم. مادر جان یادت نرود هر وقت پول فرستادم دیگر کار نکن. سرش را بالا می‌کند و در غم چشم‌هایش آب می‌شوم. این کودک کار هم در اخبار هرروزه شهر باید دیده شود.

خوب که نگاه می‌کنیم کارگران، زحمت کشان، معلمین و بازنشستگان در تمام شهرهای کشور به وضعیت بد معیشتی، و توهین و تحقیری که در پایه حقوق پرداختی به آنان روا می‌دارند، فقر، بیکاری در مقابل رژیم دزد و جنایتکار سرمایه‌داری جمهوری اسلامی در کارخانه‌ها و خیابان‌ها در مصاف کامل قرار دارند و در شعارهایشان کل نظام فاسد را مردود می‌دانند. از نمونه شعارهای بازنشستگان: دولت شش کلاسه همین رو زا خلاصه. بااین‌همه اعتصابات و اعتراضات هرروزه و انزجار از کل نظام استثمارگر و جنایتکار جمهوری اسلامی چه چیزی این وسط گم‌شده است که دست‌هایمان به هم نمی‌رسد؟ به‌راستی چه چیز دیگری جز اتحاد کارگران با دیگر اقشار زحمت‌کش و مردم ستم دیده می‌تواند دست‌هایمان را به یکدیگر برساند؟

 

زنده‌باد اتحاد کارگران و زحمتکشان

سرنگون باد رژیم جمهوری سرمایه‌داری اسلامی

کار نان آزادی حکومت شورایی

خرداد ۱۴۰۱

کنش‌یار

POST A COMMENT.