در جهان امروز، جمهوری اسلامی را میتوان نمونهی حکومتی دانست که بیشترین دشمنی آشکار با کارگران و زحمتکشان را به نمایش درآورده است. در هر عرصهای که بخواهید به ارزیابی سیاستهای جمهوری اسلامی و نتایج آن بیاندیشید به همین نتیجه خواهید رسید و گسترش وحشتناک فقر یکی از نمونههای روشن آن است.
سازمان ملل متحد سال ۱۹۹۲ روز ۱۷ اکتبر را روز جهانی مبارزه با فقر اعلام کرد. این سازمان هم چنین از سال ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۶ را دهه ریشهکنی فقر نامید. سازمان توسعه و همکاریهای اقتصادی نیز این شعار را عَلَم کرد که تا سال ۲۰۱۵ نیمی از افراد فقیر از زیر خط فقر خارج شوند. اما این وعده ها در حد همان شعار باقی ماند و بویژه پس از بحران اقتصادی ۲۰۰۷ بر میزان فقرا افزوده شد.
افزایش فقر و به موازات آن افزایش فاصلهی طبقاتی و تصاحب ثروتهای تولید شده توسط اقلیت کوچک سرمایهدار باعث گردید تا مجمع جهانی اقتصاد World Economic Forum افزایش شکاف و نابرابری را پس از تروریسم بزرگترین خطر جهانی اعلام کند!! موسسه آکسفام که همواره گزارشاتی را قبل از نشست مجمع جهانی اقتصاد در داووس تهیه و در اختیار آن قرار میدهد، در گزارش خود اعلام کرد که بدون مقابله با نابرابری نمیتوان با فقر مبارزه کرد.
اما گسترش فاصلهی طبقاتی و افزایش فقر در همهی کشورهای جهان به یکسان نیست و با سرعتهای متفاوتی رشد میکند و یا حتا گاه کاهش مییابد. در این میان اما ایران کشوریست که میزان افزایش فقر و فاصلهی طبقاتی با شتابی دو چندان در مقیاس جهانی در حال گسترش است.
برای نمونه به گفته ی مصطفی پور محمدی در سال ۲۰۱۲ دارایی ۲۰ درصد ثروتمندان ایران ۴۳ برابر ۲۰ درصد فقرا و بالاترین فاصله در سطح جهان بود.
در این چهار سال نیز فاصلهی طبقاتی سرسامآور رشد کرده و بخش بزرگی از مردم ایران و به بیان دقیقتر عموم کارگران و زحمتکشان کشور به زیر خط فقر رانده شدند. به گونهای که حتا مقامات دولتی نیز تا حدی مجبور به اعتراف شدهاند. ربیعی وزیر کار، از فقر شدید و سوء تغذیه ۱۲ میلیون نفر خبر داد و محجوب نماینده مجلس اسلامی گفت ۹۰ درصد کارگران ایران زیر خط فقر قرار داشته و وضع ده درصد باقیمانده نیز چندان بهتر نیست.
در روزهای اخیر در برخی از رسانههای ایران نیز به مناسبت روز جهانی مبارزه با فقر از گزارش اخیر معاونت رفاه وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی سخن به میان آمده است، گزارشی که حکایت از گسترش فقر دارد. براساس این گزارش ۱۷ درصد از خانوارهای شهری و ۴۰ درصد از خانوارهای روستایی دچار فقر چند بعدی هستند (فقر در استانداردهای زندگی، آموزشی و بهداشتی).
در سالهای اخیر با تشدید بحران اقتصادی و افزایش تورم به بالای ۴۰ درصد، به سرعت بر میزان فقرا افزوده شد و این در حالیست که در همین سالها گروه معدودی به ثروتهایی عجیب و غریب دست یافته و کاخهایی از خون کارگران و زحمتکشان برپا ساختند. برای پی بردن به این واقعیتها نیز به هیچ آماری نیاز نیست. تنها مقایسهی وضعیت ثروتمندان و فقرای امروز جامعه نسبت به زمان سلطنت پهلوی میتوان پی برد که تا چه حد نابرابری افزایش یافته است. اگر در آن زمان تنها بخشهایی از کارگران و دهقانان در زیر خط فقر بودند و حاشیهنشینی بهطور عمده به شهری چون تهران محدود بود، امروز نه تنها عموم کارگران در زیر خط فقر هستند، بلکه بخشهای متوسط جامعه در زمان سلطنت پهلوی هم چون گروه بزرگی از معلمان به زیر خط فقر رانده شدهاند.
براساس گزارش مرکز آمار ایران تنها طی سال های ۸۳ تا ۹۲ فقر غذایی در شهرها هفت برابر و در روستاها هشت برابر شده است، بهگونهای که سایت “خبرآنلاین” از رسانههای وابسته به حکومت، از آن به عنوان دههای سیاه نام میبرد. تنها در سال ۸۸ این شاخص نسبت به سال قبل ۵۰ درصد افزایش یافت. از سال ۹۲ تاکنون نیز از عواملی که منجر به افزایش فقر و فاصلهی طبقاتی در جامعه شده نه تنها کاسته نشده که حتا شرایط بدتر نیز شده است. بیکاری از مرز ده میلیون نفر گذشته است. براساس آمار بانک مرکزی در ۲۶ درصد از خانوارهای ایران هیچ فرد شاغلی وجود ندارد. نه تنها روستاها در فقر مدفون شده و شهرها در توفان آن غرق گردیدهاند که هم اکنون ۱۲ میلیون نفر در حاشیه شهرها زندگی میکنند که نه کاری دارند و نه حتا ابتداییترین امکانات شهری. افرادی که یا با خشک شدن مزارع بیکار شده و برای پیدا کردن کار از روستاها به حاشیه شهرها پناه آوردهاند و یا شهرنشینانی که در اثر بیکاری و فقر قادر به تهیه مسکن در شهر نشده و آرام آرام به حاشیهها نقل مکان کردهاند.
براساس آمارها فقر در حاشیه شهرها و برخی از استانها همچون سیستان و بلوچستان، کردستان، هرمزگان و خراسان بسیار شدید است. برای نمونه در گزارش معاونت رفاه اجتماعی فقر چندبُعدی در استان سیستان و بلوچستان ۴۵ درصد و در کردستان ۴۳ درصد است. شهر مشهد ، در حالی که آستان قدس رضوی بر سرمایهی عظیمی چنگ انداخته و به یکی از منابع مالی گسترش امپراطوری خامنهای و سیاستهای جنگطلبانهی جمهوری اسلامی تبدیل شده به یکی از بزرگترین نمادهای فقر در جامعهی کنونی نیز تبدیل شده است. نه فقط حاشیه شهر و یا به اصطلاح سکونتگاههای غیررسمی همچون مناطقی چون طوس، سیدی، سیسآباد، درهوی، خواجه ربیع و بسکابادی بلکه حتا بسیاری از محلات شهر مشهد نیز در فقر غوطهور هستند. بهگفتهی مدیرکل دبیرخانه ستاد بازآفرینی شهری وزارت مسکن، بیش از ۶۰ هزار هکتار سکونتگاه غیررسمی و حاشیه نشین در مشهد وجود دارد که ۳۴ درصد از شهر مشهد را شامل میشود و در این مکانها یک میلیون و ۱۵۰ هزار نفر زندگی میکنند. بهگفتهی وی میانگین سنی جمعیت حاشیه نشین مشهد ۲۶ سال است و ۳۴ درصد از حاشیه نشینان را جوانان تشکیل میدهند. جوانانی که عموما بیکار هستند و تنها راه برایشان پذیرش فقر و یا رویآوری به کارهای خلاف و اعتیاد است. شاید تنها تعداد معدودی از آنها شانس آورده و کاری بدست آورند با دستمزدی در حد بخور و نمیر.
هم اکنون تنها یک چهارم جمعیت کشور در روستاها زندگی میکنند و این در حالیست که ۶۰ سال پیش این نسبت معکوس بود. افزایش جمعیت حاشیهنشین نیز ارتباط مستقیمی با خالی شدن روستاها در سالهای اخیر در اثر بیکاری و گسترش فقر داشته است، اما باز براساس آمارها و سخنان مقامات دولتی از جمله احمد میدری معاونت رفاه اجتماعی وزارت کار، تعاون و رفاه اجتماعی با مهاجرت روستاییان به شهرها نه تنها از فقر آنها کاسته نشده که حتا تشدید شده و ابعاد گستردهتری یافته است. رحمانی فضلی وزیر کشور در گفتوگویی با تلویزیون جمهوری اسلامی با اذعان به بیکاری ۴۵ درصدی جوانان، با اشاره به دیداری با خامنهای و سوال وی در رابطه با این که “مشکل امنیتی را چه میبینید؟” میگوید که در پاسخ خامنهای گفته است: “ما نگران تهدید خارجی، منطقهای یا بینالمللی نیستیم. تهدید ما در داخل است. دو موضوع محوریت دارد، یکی اقتصاد مقاومتی و دیگری آسیبها. مخرج مشترک همه اینها نارضایتی است. اگر اعتیاد، طلاق، زندان و حاشیهنشینی داریم به نارضایتی میرسیم. از نظر امنیتی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی نگاه کنیم باید با این پدیدهها جدی برخورد کنیم”. در واقع همانگونه که وزیر کشور میگوید، جنجال بر سر خطر آمریکا، اسرائیل، داعش و مانند آن دروغ است، بحران اقتصادی و معضلات اجتماعی آن دو بمب ساعتی هستند که جمهوری اسلامی از انفجار آنها در وحشت است.
حاشیهنشینی حتا به شهرهای کوچکتر رسیده است. بهگفتهی معاون سیاسی امنیتی استاندار همدان از ۹ شهرستان استان، هشت شهرستان مناطق حاشیهنشین دارند. بهگفتهی معاون توسعه روستایی و مناطق محروم رئیس جمهور، در شهرستان چابهار حاشیهنشینان ۶۰ درصد از جمعیت شهر را شامل میشوند، اهواز ۳۵ درصد و تبریز ۳۳ درصد حاشیهنشین هستند. همچنین ۶۰ درصد از حاشیهنشینهای تهران را روستاییانی تشکیل میدهند که به این مناطق مهاجرت کردهاند. در تهران حاشیهنشینی به پل مدیریت و دره فرحزاد رسیده است. شغل تعدادی از آنها گشتن در زبالههای شمال شهریهاست. بهگفتهی یکی از زنان زبالهگرد حتا آشغالهای شمال شهر هم با جنوب شهر متفاوت است و در بین آشغالهای شمال شهر میتوان جنسهای بیشتر و بهتری برای فروش پیدا کرد. در این سالها همچنین بر تعداد زنان زبالهگرد نیز افزوده شده. زنانی که یا معتاد هستند و یا برای تامین هزینههای زندگی به زبالهگردی روی آوردهاند. اما برای فروش زباله نیز باز بین زنان و کودکان با مردان تفاوت وجود دارد. به گفتهی زنان زبالهگرد واسطهها تا آنجا که میتوانند زبالههای بازیافتی را از زنان ارزان میخرند. یکی از این زنان زباله گرد که برای تامین مخارج زندگی سالهاست که به زبالهگردی پناه آورده، کار زبالهگردها را ابزاری ارزان برای واسطههای خرید زباله میداند. او میگوید که چون شهرداری از آنها مستقیما زباله نمیخرد آنها مجبور به فروش به ضایعاتیها هستند. البته آنها برای همین کار هم با مانعی به نام شهرداری روبرو هستند که مانع زباله جمعکنی آنها میشود. یک زن زبالهگرد میگوید “انگار سطل آشغال هم در این مملکت صاحب دارد”.
زبالهگردانی که بدون هیچگونه تامین اجتماعی و برای رهایی از گرسنگی مطلق با انواع خطرات ناشی از تماس با زبالهها روبرو هستند. به گفتهی زنان زبالهگرد، به دلیل کار در ساعات شب، خِفتگیری و تجاوز از دیگر خطرهاییست که در کمین زنان و کودکان کارگر زباله جمعکن میباشد.
هزینههای درمانی یکی دیگر از معضلاتیست که به گفتهی وزیر سابق بهداشت سالانه ۷ درصد جمعیت کشور را به زیر خط فقر میراند و در این میان سالمندان بیشترین گروه آسیبپذیر هستند. سالمندان از یک طرف در خطر بیماریهای بیشتری بوده و از طرف دیگر به دلیل کاهش قدرت خرید حقوق بازنشستگی و اینکه قادر به انجام کار نیستند از جمله گروههایی هستند که حتا بیش از دیگران در خطر سقوط به زیر خط فقر قرار دارند. نرخ واقعی بالای بیکاری در میان زنان (که با نگاهی به نرخ مشارکت اقتصادی زنان هویدا میگردد) و بیانگر وابستگی اقتصادی زنان به مردان میباشد در کنار آمار ۲۶ درصدی طلاق (به گفته بهمن مشکینی مشاور وزیر کشور) و وجود نزدیک به سه میلیون زن سرپرست خانوار که ۹۰ درصدشان بیکار هستند، زنان را نیز مانند سالمندان از جمله گروههای اجتماعی قرار میدهد که بیش از دیگران به زیر خط فقر سقوط میکنند.
با توجه به بیکاری ده میلیونی، وضعیت وخیم زنان سرپرست خانواده و سالمندان، و با توجه به این که بخش بزرگی از جمعیت کارگری و حتا کارمندان و معلمان درآمدشان بسیار ناچیزتر از خط فقر است، میتوان نتیجه گرفت که بهطور واقعی بیش از ۷۰ درصد جمعیت کشور هم اکنون زیر خط فقر قرار دارند که از این میان بیش از ۳۰ درصد جمعیت کشور که حاشیه نشینان و بخشی از جمعیت شهر و روستا را شامل میشود در فقری شدید بسر میبرند.
در هیچ عرصه ای رژیم سیاستی برای مقابله با فقر ندارد و این را در عمل و با گسترش هر چه بیشتر دامنهی فقر میبینیم. یکی از نمونههای آشکار آن، سیاستهای ضد کارگری جمهوری اسلامی است که جلوگیری از افزایش واقعی دستمزد و کاهش سالانهی قدرت خرید کارگران یک نمونهی آن است. حمایت از کارفرمایان در ارتباط با قراردادهای موقت، گسترش مناطق آزاد، تلاش برای تغییر قانون کار در راستای منافع سرمایهداران همه بخشی از این سیاستها هستند. سرکوب اعتراضات کارگری از طریق اخراج و به محاکمه کشاندن فعالین اعتصاب، صدور احکام سنگین علیه فعالان کارگری و تشکلهای کارگری بخش دیگری از این سیاست هستند. مقابله با اعتراضات صنفی معلمان و به بند کشیدن برخی از فعالان صنفی معلمان نمونهی دیگری از این سیاست است. از هر طرف صدای اعتراض برای یک زندگی بهتر بلند است، اما جمهوری اسلامی با بیاعتنایی و سرکوب به این موضوع برخورد میکند و نتیجه چیزی نیست جز رانده شدن هر چه بیشتر مردم به زیر خط فقر.
بیکاری نیز که یکی دیگر از علل مهم فقر است در حال گسترش میباشد و جمهوری اسلامی هیچ سیاست عملی برای کاهش آن ندارد. آمارهای اقتصادی که کابینه روحانی به آن میبالد، تنها بیانگر فروش هر چه بیشتر نفت و محصولات جانبی آن هستند و هیچ ربطی به رشد واقعی اقتصادی که کاهش بیکاری یکی از نشانههای آن است ندارد.
حتا “راغفر” اقتصاددان جمهوری اسلامی نیز به این موضوع معترف است. وی در گفتوگو با روزنامه شرق به تاریخ ۲۶ مهرماه با بیان اینکه “در شرایط کنونی کشور، کل نظام تصمیمگیری بستری را ایجاد کرده که عملا در این بستر، توسعه یک امر غیرممکن است” در پاسخ به سوال خبرنگار در رابطه با “انتظار بهبود شرایط و کاهش فقر”، میگوید: “آنچه مطالعات ما نشان میدهد این است که باید انتظار بدتر شدن شرایط را هم داشته باشیم”.
واقعیت این است که در بحرانهای درهمتنیدهی جامعه، جمهوری اسلامی با وجود احساس خطر از رشد فقر و بحران اقتصادی و اجتماعی، از آنجا که راهحلی ندارد، تنها راه را در فرافکنی میبیند. جمهوری اسلامی یا به دنبال ایجاد دشمنیست – در داخل و یا خارج – که بتواند این بحرانها را به آن نسبت دهد و یا با دامنزدن به بحران در سیاست خارجی و جنگافروزی که آن هم هزینههای سرسامآوری را به کارگران و زحمتکشان تحمیل میکند، از یک طرف جو امنیتی و سرکوب را در جامعه تداوم میبخشد و از طرف دیگر به بهانهی خطر خارجی از پاسخگویی به خواستهای تودهها طفره میرود.
جمهوری اسلامی دشمنیاش را با کارگران و زحمتکشان به شکل بیرحمانهای آشکار کرده است.جمهوری اسلامی میلیاردها دلار برای سیاستهای تجاوزکارانهی خارجی خود هزینه میکند اما حاضر به هزینه کردن آن برای ساخت بیمارستان و گسترش بیمهها نیست تا سالانه ۷ درصد مردم تنها به همین خاطر زیر خط فقر نروند. تنها کاری که میکند در میان تودهها هر بار به بهانهای اختلاف میاندازد تا همبسته نشوند. یا هر بار با آوردن دلقکهایی به جلوی نمایش به عنوان کاندیدای ریاستجمهوری و یا اصلاحطلب و اصولگرا و غیره سعی میکند تودهها را در حالت خماری و امید نگاه دارد، اما هر سال از پی سال برای کارگران و زحمتکشان بدتر میشود و تنها راه سرنگونی جمهوری اسلامی و برانداختن نظام و حشیانهی سرمایهداریست که عامل تمامی این بدبختیهاست.
باید این نظم را که در یک گوشهی آن – در دره فرحزاد – حاشیه نشینهایی هستند که چیزی برای خوردن ندارند اما کمی آنطرف تر و در برج میلاد هزینه شام تنها یک میز میتواند زندگی یکی از همان خانوادهها را دگرگون کند برانداخت.
باید این نظم را از بنیان برچید، وقتی زنی ۲۶ ساله در حاشیهی مشهد در پاسخ به خبرنگار که “هنوز جوان است و زیبا” میگوید: “کاش زشتترین چهره دنیا را داشتم اما سرنوشتی اینچنین سیاه گریبانم را نمیگرفت”. زنی که فرزند بیمارش را از دست داد، چون پولی برای مداوایاش نداشت.
وقتی که دختر رحمان با یک تب دو ساعته میمیرد
باید که دوست بداریم یاران
باید که چون خزر بخروشیم
فریادهای ما اگرچه رسا نیست
باید یکی شود.
نظرات شما